Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for مِی 2010

این مقاله مقدماتی است. لطفا بدون اجازه نویسنده از بازنشر آن خودداری کنید. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مجموعه این مقالات صرفا برای مطالعه و شناسایی فقه و تاریخ اقتصادی اسلام است و نویسنده در باب صحت و لزوم رفتار بر این مبانی ادعایی ندارد. به زعم اینجانب یکی از نقاط ضعف فقه سکوت در قبال وظایف و اختیارات حکومت است. شاهد این امر عدم توجه تاریخ نویسی اسلامی به رفتار حاکمان اسلامی در حوزه عمومی است. سعی چنین نوشته هایی پر کردن چنین خلایی است. مقاله زیر از سه بخش تشکیل شده است. اول به منطق اقتصادی قوانین تنظیم بازار پرداخته می شود. سپس دستورات اسلام در این باب مطالعه می شوند و در انتها به وضع فعلی ایران می پردازم.

قصد آن است که در مجموعه مقالات آتی به اختیارات و وظایف دولت از منظر اسلام بپردازیم. یکی از مهم ترین وظائف حکومت تعیین مقررات (regulation) حاکم بر بازار و تولیدکنندگان است. این مقررات می‌تواند اقتصادی (مانند جلوگیری از تبانی تولید‌کنندگان) و یا اجتماعی (مقررات برای تامین سلامت مصرف کنندگان و حفاظت از محیط زیست و آلودگی) باشد. در حالت ایده‌آل، مقررات اقتصادی حاکم بر بازار به هدف بیشینه کردن رفاه جامعه تعیین می‌گردد. البته باید متوجه بود که رفاه جامعه تنها ناظر به رفاه نسل حاضر و یا امروز نیست و در تعیین رفاه جامعه باید رفاه آینده و همین‌طور هزینه اعمال مقررات در نظر گرفته شود. از منظر اجرایی در کشورهای غربی معمولا سازمان‌هایی غیر از دولت وظیفه مقررات‌گذاری را بر عهده دارند. به صورت مشابه در ایران نیز سازمان تعزیرات عمده وظائف قانون گذاری بر بازار را بر‌عهده دارد. معولا مقررات جدید، تغییر مقررات و یا مقررات زدایی بر اساس منابع و تکنولوژی های موجود و در راستای کاهش قیمت، کاهش هزینه ها و افزایش سبد انتخاب‌ها انجام می شود. در اقتصاد بحث می‌شود که بازار رقابتی توانایی بیشینه کردن رفاه مردم بوسیله کاهش قیمت‌ها و هزینه‌ها و افزایش سبد انتخاب را دارا است. ولی این نتایج مبتنی بر فروضی مانند اطلاعات کامل مشتری، تکنولوژی تولید با نرخ بهره‌برداری نزولی، حضور رقبای کافی در بازار و البته عدم وجود اکسترنالیتی در بازار است. با تامین چنین فروضی، در بازار کاملا رقابتی هزینه نهایی تولید برابر قیمت کالا می‌شود و رفاه جامعه با کاهش قیمت‌ها و هزینه‌ها تامین می‌شود. یک مورد معروف نقض فروض فوق، تولید با هزینه بالای اولیه و هزینه نهایی صفر است که اگر بازار رقابتی باشد قیمت ها به صفر میل می‌کند و امکان تامین هزینه اولیه در بلند مدت وجود ندارد و لذا بازار هرگز  تشکیل نمی‌شود. در مثال‌های معروفی مانند صنعت پست آمریکا، قانون گذار تصمیم گرفته است که شرکت دولتی پست وجود داشته باشد. در حالت بازار برق، سابقا که تکنولوژی های جدید اقتصادی بوجود نیامده بود، قیمت‌گذاری به صورت دولتی انجام می‌گرفت. و یا در مورد کابل تلویزیون اجازه بهره‌برداری به شرکت خاصی اعطا می‌شود و در بازار تلفن قانون‌گذار در میانه قرن 19 شرکت‌ها را مجبور به تقسیم‌شدن کرد. در میان تمام این قانون‌گذاری‌ها، بدترین نوع مقررات‌گذاری، تعیین قیمت از سوی حکومت است و بنابر این به صورت آخرین روش و به صورت بسیار محدود انجام می‌گیرد. این سیاست می‌تواند به صورت مستقیم صورت گیرد و یا با اعمال تعرفه بر کالای‌های خارجی انجام شود. در هر حال، قیمت‌گذاری باعث می‌شود که هر کالایی به اندازه غیر بهینه مصرف شود. اگر قیمت فرمایشی ارزان‌تر بود تولید‌کننده انگیزه‌ای برای بهبود کالا (هدر رفتن کیفیت) و یا تولید کافی کالا ندارد و لذا مشتریان جنس بی‌کیفیت و یا کمتری مصرف می‌کنند. لذا باید در بازارهای معمولی مقررات غیر‌قیمتی را اعمال کرد.

بنابر این معمولا اگر شرکتی خیلی بزرگ شود و حالت انحصاری پیدا کند، قانون‌گذار علاوه بر جریمه، آن شرکت را به تعداد کوچک‌تری می‌شکند. اگر چنین سیاستی اجرا نشود چه می‌شود؟ شرکت غالب در بازار به نحوی قیمت‌گذاری می کند تا سود خودش را بیشینه کند. در این صورت، زمانیکه تهدیدی برای ورود شرکت جدید وجود ندارد، شرکت غالب مانند یک انحصارگر قیمت‌گذاری بالا انجام می‌دهد و سود انحصاری بدست می‌آورد. در مقابل زمانیکه تهدیدی برای ورود رقیب وجود دارد، قیمت ها را چنان کاهش می‌دهد که ورود رقیب سودده نباشد تا خود شرکت غالب در آینده سود انحصاری بدست بیاورد. این سیاست می‌تواند به صورت هزینه بالا در بخش تحقیق و توسعه و یا تبلیغات گسترده نیز رخ دهد، تا بازار رقیب را بیش از اندازه تخریب کند و مانع ورود وی شود. چنین رفتاری سود انحصارگر را بیشتر می‌کند ولی رفاه مصرف‌کننده را چنان کاهش می‌دهد که کل رفاه جامعه (تولیدکننده و مصرف کننده) کاهش یابد. بنابراین هرگونه مقرراتی با هدف بیشینه کردن رفاه جامعه با رقابتی شدن بازار در بلند مدت محقق می‌شود. نکته دیگری که در قانون‌گذاری بسیار حائز اهمیت است، گذرا بودن مقررات است. یک مقررات بر اساس شرایط بازار می‌تواند اقتصادی باشد ولی با کشف تکنولوژی های جدید  و یا تغییر شرایط بازار، مقررات سابق دیگر اقتصادی نیست و برچیده می شود. از 1970 موج جدیدی از مقررات زدایی در آمریکا شروع شد که باعث شد از 1977 که 17% اقتصاد آمریکا تحت مقررات دولتی بود، در سال 1988 تنها 6.6% اقتصاد آمریکا تحت تاثیر مقررات بماند. لذا روی این سه نکته اقتصادی در بازخوانی مقررات بازار اسلامی باید توجه کنیم تا بدانیم نظر اسلام در این سه مورد چیست. اول حتی المقدور عدم مقررات بر روی قیمت، دوم شکستن قدرت انحصارگر و سوم گذرا بودن مقررات بازار.

چنانچه در نظرات خوانندگان نیازی احساس شد من دوباره به بحث مقررات در اقتصاد بازخواهم گشت و یا در پست دیگری مفصل‌تر این بحث را باز خواهم کرد. اما سوال مهم این است که در اسلام چگونه مقرراتی برای کنترل بازار اعمال می‌شده است. جالب اینکه در اسلام هرگونه قیمت‌گذاری ممنوع بوده و پیامبر و ائمه به شدت آنرا نهی می‌کرده اند. این حکم چنان قوی است که شیخ طوسی آنرا اجماعی بین همه علما می داند:

«امام و يا نايب وى مجاز به تحميل بهاى خاصى براى كالاهاى بازار ـ اعم از طعام و غيره ـ بر بازاريان نيستند, خواه در زمان گرانى و تورم قیمت ها باشد و خواه در حال آرامش و ارزانى اجناس. اين مطلب, اجماعى است.» (1)

آن چنان این حکم قوی است که حتی امام بر روی کالای محتکر نیز قیمت‌گذاری نمی‌کند. شیخ طوسی می افزاید «هنگامى كه مردم از نظر غذا و طعام در تنگنا قرار گرفته و هيچ خواربارى جز نزد محتكر يافت نشد, سلطان وظيفه دارد كه او را وادار به فروش آن سازد و در اين راستا از قوه قهريه نيز استفاده مى كند; اما مجاز نيست كه او را مجبور به فروش به  قیمت معينى كند؛ بلكه او بايستى كالاى خود را مطابق آنچه خداوند روزى مى دهد، در معرض فروش قرار دهد». تمام این احادیث و احکام در حالی است که سازمان تعزیرات اسلامی یکی از وظایف خود را قیمت‌گذاری بر کالا می‌داند و با هرگونه انحرافی از قیمت‌های یاد شده برخورد قضایی خواهد کرد. آنچه بر اساس سنت واضح است قیمت گذاری دولت ایران از نظر فقه شیعه امری حرام و خلاف شرع باید قلمداد شود. همچنین است تعیین نرخ بهره. تعیین نرخ بهره دقیقا عین قیمت‌گذاری بر قرض است و امری است که به شدت از آن نهی شده است و متاسفانه دولت ایران انجام می‌دهد. آنچنان که شرحش رفت قیمت‌گذاری خلاف هر منطق اقتصادی است.

شاید جالب باشد بدانید که پیامبر و امام علی همواره مهم ترین یارانشان را برای نظارات بر بازارها به شهرهای دیگر گسیل می‌داشته‌اند. به عنوان مثال پیامبر پس از فتح مکه سعد ابن سعید ابن العاص را بر بازار مکه و عمر ابن خطاب را به نظارت بازار مدینه گماشت(3). خود ایشان نیز بر بازارها نظارت می‌کرده‌اند. پیامبر اگر فروشنده‌ای اطلاعات دقیق کالا را در اختیار فروشنده قرار نمی‌داد، وی را مورد عتاب قرار می‌داد. مثلا نقل است پيامبر بر انباري‌ از طعام‌ گذر كرد، دستش‌ را در آن‌ فرو برد رطوبتي‌ در آن‌ يافت، فرمود: صاحب‌ طعام، اين‌ چيست؟ گفت‌ يا رسول‌الله باران‌ بر آن‌ باريده‌ پس‌ فرمود: «چرا آن‌ را بر روي‌ طعام‌ نگذاشته‌اي‌ تا مردم‌ آن‌ را ببينند. هر كه‌ خيانت‌ ورزد از ما نيست».(4) در کنار این مقررات بازار (مانند اطلاعات کالا و عدم قیمت گذاری دولتی) که دائمی بوده‌اند، برخی قوانین در طول زمان تغییر کرده است. پس از ورود پیامبر به مدینه که بازار آن در اختیار یهودی ها بود، پیامبر اقدام به تاسیس بازار مسلمین کرد. یکی از قوانینی که پیامبر در این بازار به سختی رعایت می‌کرده است عدم اجازه فروشندگان به ساختن دکان بوده است.(5) این قانون  به نظر می‌رسد هم در زمان پیامبر و هم در زمان امام صادق تغییر کرده است. چراکه بازار مکه دکان بوده است و پیامبر پس از فتح آن تنها برای آن ناظر قرار داده است. فهم مقررات فوق در چهارچوب منع انحصارگری قابل فهم است. به نظر می رسد پیامبر می‌دانسته که اگر تاجری در بازار نوپای مدینه اقدام به تاسیس مغازه کند بازار بقیه دستفروشان را از بین می برد و کم کم بازار انحصاری بدست می آورد. لذا در آن بازار خاص هم پیامبر و هم حضرت علی سخت‌گیری می‌کرده‌اند که دکانی ساخته نشود. البته نقل است که هردو ایشان موکدا بیان کرده بودند که حکومت حق گرفتن خراج از چنین فروشنده‌های دستفروشی را ندارد.

یکی از مهم‌ترین مقرراتی که اسلام بر بازارها تعیین کرده است کراهت شدید احتکار است (برخی فقها حکم به حرام داده اند). منطق اقتصاد احتکار واضح است. چرا که محتکر کالاهای بازار را جمع می‌کند و در زمانیکه بازار با کمبود مواجه است با قدرت انحصاری که دارد کالایش را گران می‌فروشد و ابایی ندارد که کالایش نابود شود. این نحوه کسب سود در زمان پیامبر که عربستان زمینی خشک بوده و همواره مواد غذایی توسط کاروان‌ها حمل می‌شده است و ممکن بوده نوسانات قیمت بدلیل کمبود کالا بسیار بالا باشد، می‌توانسته بسیار سودده باشد. ولی جالب است پیامبر تنها در زمان کمبود با محتکرین برخورد می‌کرده است و نحوه برخورد تنها فروش اجناس در بازار به قیمت بازار بوده است تا قدرت انحصاری را از محتکر بگیرد. برای مثال «هم چنين در شرايطى كه گندم و جو، در مدينه كم ياب شده بود، و تنها يك نفر در انبار خود ذخيره كرده بود، حضرت به او فرمود: مسلمانان گزارش داده اند كه طعام در شهر تمام شده و تنها مقدارى در نزد تو وجود دارد، آن را بيرون آور و هرگونه كه مى خواهى بفروش، ولى حبس نكن.» (6). به نظر می رسد اصل اساسی که اسلام بر اساس تجربه و یا علم غیبی برای اعمال مقررات اعمال می‌کرده است مبتنی بر جلوگیری از انحصار و بازار رقابتی بوده است. (7)

در اسلام به طرق مختلفی پیامبر منع انحصار می‌کرده است. به عنوان مثال روشی در تجارت میان اعراب رایج بوده که «تلقی رکبان» نامیده می‌شده است. در این روش تجار قبل از ورود کاروان و بازرگان به خارج شهر می‌رفته‌اند و کل کالا را به قیمت ارزان و عمدتا با دروغ که این کالا در شهر ارزان است، می‌خریده اند و قدرت انحصاری فروش در شهر را پیدا می‌کرده اند. پیامبر چنین تجارتی را حرام اعلام کرده بود. دقیقا مشابه همین تجارت امروز در ایران جریان دارد. برخی بازرگانان عمده مثلا تنها وارد کننده کفش، شکر، لاستیک، خودرو و حتی کامپیوتر به ایران هستند. ایشان در بازار جهانی کالایی را به قیمت ارزان می‌خرند و چون عرضه‌کننده انحصاری در ایران هستند کالای بی‌کیفیت را به قیمت بالا به مصرف کننده ایرانی می‌فروشند. بر اساس روایت پیامبر این تجارت از بزرگترین گناهان است که عملا کوتاهی دولت به‌هیچ‌وجه قابل توجیه نیست. حتی بالاتر از آن، به نظر می رسد مجوز انحصاری واردات کالا و تعیین تعرفه‌های بالا برای برخی کالاها بر اساس سنت پیامبر همگی غیرشرعی و از جمله گناهان باید شناخته شود. حتی یک مورد حدیث در سنت پیامبر وجود ندارد که تاجری را از واردات کالایی حلال منع کرده باشد و یا مالیات و خراجی بر واردات کالا وضع کرده باشد. بدیهی است بر اساس منطق اقتصادی نیز مجوزهای انحصاری واردات و تعرفه‌های بالا جز ضرر مردم ایران هیچ نتیجه‌ای ندارد.

اصل اساسی دیگری که در اسلام برای مقررات خیلی تعیین کننده بوده است رضایت طرفین در معامله است. در احادیث بسیار رضایت شرط اساسی هر مبادله‌ای ذکر شده است. (8) به عنوان مثال امام علی‌ از مغازه‌اي‌ كه‌ پسري‌ فروشنده‌ آن‌ بود پيراهني‌ به‌ سه‌ درهم‌ خريد و وقتي‌ پدر متوجه‌ شد حضرت‌ خريدار آن‌ بود، به‌ سرعت‌ دويد و يك‌ درهم‌ به‌ ايشان‌ داد. حضرت‌ سئوال‌ فرمود اين‌ درهم‌ چيست. عرض‌ كرد. ثمن‌ پيراهن‌ دو درهم‌ بود. حضرت‌ فرمود من‌ و او با رضايت‌ معامله‌ كرديم. (9)علاوه بر رضایت اصل دیگر در اسلام نه تنها حلیت چانه‌زنی، بلکه توصیه به چانه‌زنی در خرید است. در ادامه بحث خواهیم کرد که چرا این اصل نیز دارای منطق اقتصادی است ولی قبل از آن به روایت زیر توجه کنید:

اصبغ‌ بن‌ نباته‌ مي‌گويد حضرت‌ علی به‌ همراه‌ غلامش‌ قنبر وارد بازار بزازها شد و از پسري‌ كه‌ در مغازه‌ بود دو پيراهن‌ به قیمت چهار و سه‌ درهم‌ خريد. پس‌ از خريد حضرت‌ به‌ مسجد رفت. صاحب‌ مغازه‌ كه‌ از خريد حضرت‌ و قیمت مورد معامله‌ آگاه‌ شد خود را به‌ مسجد رساند و به‌ حضرت‌ عرض‌ كرد، پسرم‌ شما را نشناخت. اين‌ دو درهم‌ را كه‌ ربح‌ اين‌ دو پيراهن‌ است‌ را بگيريد. حضرت‌ فرمود من‌ چنين‌ كاري‌ نميكنم. من‌ چانه‌ زدم‌ و او هم‌ بامن‌ چانه‌ زد و سرانجام‌ با رضايت‌ معامله‌ انجام‌ شد.(10)

مورد آخری که ارزش ذکر دارد مقرراتی است که امام علی برای سلامت کالاها در بازار تعیین می‌کردند. بر اساس مقدمه‌ای که ذکر شد این نوع مقررات در دسته مقررات غیراقتصادی طبقه بندی می‌شوند. به عنوان مثال ابن‌ الاخوة‌ مي‌گويد: اميرالمؤ‌منين‌ از ذبح‌ گاوهاي‌ فلج، زمينگير، يك‌ چشم، نابينا، بي‌دندان، گردن‌ مويين، ديوانه، سم‌ چاكدار و معلول‌ و بيمار منع‌ مي‌نمودند. (11)

تا بحال دلیل مقررات در علم اقتصاد و نمونه های اسلامی آن را بررسی کردیم و هر کدام را به صورت خلاصه ذکر کردیم. در اینجا شاید مفید باشد که به صورت بسیار خلاصه برخی مقررات و عملکرد سازمان تعزیرات اسلامی را بررسی کنیم. سزا است در این بررسی هم به دلایل اقتصادی و هم به انطباق این اصول با اسلام بپردازیم. برای این بررسی من تنها به اولین اصل قانون تعزیرات حکومتی مصوب 23/12/67 می پردازم و خودتان خواهید دید که نیازی به بررسی بیشتر نیست. این اصل بیان می‌کند که سازمان تعزیرات حکومتی در موارد زیر می‌تواند مداخله و به تخلفات اقتصادی رسیدگی کند. 1) گرانفروشی 2) کم فروشی و تقلب 3) احتکار 4) عرضه خارج از شبکه 5) عدم درج قیمت 6) اخفا و امتناع از عرضه کالا 7)عدم صدور فاکتور 8)عدم اجرای ضوابط قیمت گذاری و توزیع 9)عدم اجرای تعهدات واردکنندگان 10)نداشتن پروانه کسب. بیان شد که اصل 8 کاملا خلاف اسلام و خلاف منطق اقتصادی است. سازمان تعزیرات در تعریف گران فروشی می گوید » گرانفروشي : عبارتست از عرضه كالا يا خدمات به بهاي بيش از نرخهاي تعيين شده توسط مراجع رسمي بطور علي الحساب يا قطعي و عدم اجراي مقررات و ضوابط قيمت گذاري و انجام هر نوع اقدامات ديگر كه منجر به افزايش بهاي كالا يا خدمات براي خريدار گردد. » بدیهی است که بر اساس روایات فوق این بند نیز چون مبتنی بر قیمت دولتی است حرام در حرام است. قانون تعزیرات در خصوص عرضه خارج از شبکه قانون بیان می کند که » عرضه خارج از شبكه : عبارتست از عرضه كالا بر خلاف ضوابط توزيع و شبكه هاي تعيين شده وزارت بازرگاني و ساير وزارتخانه هاي ذيربط.» در اسلام هرگز چنین احکامی موجود نبوده است. مسلمین آزاد بوده‌اند هرکجا و به هرکسی که می خواهند کالایشان را بفروشند و من هیچ حدیثی مبنی بر منع فروش کالا مثلا در بازار یهودیان پیدا نکرده ام. (گرچه بحث کراهت بوده است چون در بازار یهودیان خراج می‌گرفتند و به قدرت یهودیان منجر می‌شده است) از نظر منطق اقتصادی هم هرگونه ممنوعیت بر فروش در بازارهای مختلف جز اتلاف منابع نتیجه‌ای ندارد. اما مهم‌ترین اصلی که خلاف اسلام و منطق اقتصادی است عدم درج قيمت است که بر اساس ماده 6 به صورت زیر تعریف می شود: «عبارتست از عدم درج قيمت كالاها يا خدمات مشمول به نحوي كه براي مراجعين قابل رويت باشد به صورت نصب برچسب با اتيكت يا به صورت نصب تابلوي نرخ در محل واحد «. در اسلام آنچنان که گفته شد قیمت نهایی بر اساس چانه زنی بوده است و البته به این مهم سفارش نیز شده است. لذا این قانون که تولید کننده‌ها باید بر روی کالا قیمت بزنند خلاف حکم اسلام است. در منطق اقتصادی نیز اگر قیمت گذاری از سوی کارخانه تولیدگننده باشد، چنین قانونی ضرر ده است. چرا که اولا فروشنده نهایی کالا مغازه دار است و نه تولیدکننده و این اصل که تمام کالاهای یک تولید کننده باید در دو مغازه به یک قیمت مبادله شوند غیر اقتصادی است. (مانند پفک و کیک و …) فرض کنید دکانی در میدان تجریش و میدان امام حسین که چند برابر یکدیگر اجاره بها دارند. سازمان تعزیرات این دو مغازه را مجبور می کند که کالاهایشان را به قیمت درج شده توسط کارخانه بفروشند. از سوی دیگر اگر قیمت‌ها منعطف و در اختیار مغازه دار باشد رقابت زیاد می‌شود و قیمت‌ها به طور میانگین کاهش می‌یابد. علاوه بر اینکه اگر فروشنده بداند که خریدار توانایی کمتری در خرید دارد به وی ارزان‌تر می‌دهد تا وی مشتری شود. اصلا من نمی فهمم زدن قیمت کارخانه بر روی کالاها را سازمان تعزیرات چگونه کشف کرده است. در مقابل سازمان تعزیرات در خصوص هزاران مقررات مفید مانند درج کالری مواد خوراکی، محتویات، تاریخ تولید و اطلاعات تولید‌کننده و …. کاملا سکوت کرده است.

امید که روزی شاهد اصلاح چنین سازمان‌های ناکارآمدی باشیم.

——————————————————————————-

(1) «کار ویژه حکومت در اندیشه سیاسی شیخ طوسی» عباس موسویان

(2) همان موسویان. همچنین است در شیخ طوسی تهذيب، ج‌ 7، ص‌ 161، روايت‌ 18 که رسول‌ خدا بر محتكرين‌ عبور كرد و دستور داد كه‌ كالاهاي‌ احتكار شده‌ را به‌ بازار ببرند و در حالي‌ كه‌ مردم‌ نظاره‌گر صحنه‌ بودند به‌ حضرت(ص) گفته‌ شد چرا بر اين‌ كالاها قيمت‌ نمي‌گذاريد؟ حضرت(ص) خشمگين‌ شد به‌ گونه‌اي‌ كه‌ از چهره‌شان‌ خشم‌ آشكار گرديد. سپس‌ فرمود: «من‌ قيمت‌گذاري‌ كنم. قيمت‌ تنها در دست‌ خداست‌ و هر وقت‌ خواست‌ بالا مي‌برد و هر وقت‌ خواست‌ پايين‌ مي‌آورد.» و یا امام‌ صادق(ع) در روايتي‌ مي‌فرمايد:»اميرالمؤ‌منين(ع) بر كالاي‌ احدي‌ قيمت‌ نگذاشت‌ ولكن‌ كسي‌ كه‌ از قيمت‌ متعارف‌ روز بيشتر بفروشد گفته‌ مي‌شود، نظير مردم‌ بفروش‌ والا‌ از بازار برخيز. غير از اينكه‌ كالايي‌ كه‌ او مي‌فروشد مرغوب‌تر از كالاي‌ ساير فروشندگان‌ باشد.» لقاضي، النعمان، ابي‌ حنيفه، دعائم‌ الاسلام‌ ج‌ 2، ص‌ 36، محدث‌ نوري، مستدرك‌ الوسايل‌ ج‌ 2، ص‌ 469.

(3) «امام علی حکومت و بازار» محمد تقی نظرپور به نقل از الكتاني، عبدالحي، الترتيب‌ الادارية، ج‌ 1، ص‌ 285.

(4) نظرپور. همان به نقل از .45 السمهودي، نورالدين‌ علي‌ بن‌ احمد، وفأالوفأ، ج‌ 2، ص‌ 756.

(5) نظرپور همان

(6) محمد سروش «دین دو دولت در اندیشه اسلامی» صفحه 36.

(7) مرحوم‌ شيخ‌ صدوق‌ در كتاب‌ توحيدش‌‌ به‌ نكته‌اي‌ اشاره‌ می کند که نشان می دهد چرا اسلام با محتکر برخورد می کند. «اگر ارزاني‌ و گراني‌ به‌ واسطه‌ كمبود خود كالا به‌ دلايلي‌ نظير شرايط‌ جغرافيايي‌ و … باشد، اين‌ به‌ دست‌ خداست‌ و تسليم‌ در آن‌ لازم‌ است. اما اگر ارزاني‌ يا گراني‌ بواسطة‌ عملكرد خود مردم‌ باشد به‌ گونه‌اي‌ كه‌ فرد خاصي‌ كالاي‌ شهري‌ را جمع‌آوري‌ كرد و مردم‌ را از وصول‌ به‌ آن‌ باز داشته‌ است‌ نمي‌توان‌ گفت‌ بايد تسليم‌ اين‌ افزايش‌ قيمت‌ بود. همانگونه‌ كه‌ ارزاني‌ به‌ جهت‌ بوجود آوردن‌ شرايط‌ انحصاري‌ در بازار مسلمين‌ پسنديده‌ تلقي‌ نمي‌شود.» شيخ‌ صدوق، التوحيد ص‌ 389، روايت‌ 34.

(8) همان طور که در نوشته های قبلی نیز ذکر شد، بر اساس فهم من، مرز بهره حلال و حرام در اسلام رضایت است و تمام اصول اقتصادی بر اصل رضایت استوار شده است.

(9) نظرپور به نقل از احمد بن‌ حنبل: فضايل‌ الصحابه، ج‌ 1، ص‌ 528، روايت‌ 878.

(10) نظرپور به نقل از  النيشابوري، محمد بن‌ الفتال، روضة‌ الواعظين، ج‌ 1، ص‌ 107، ابن‌ شهرآشوب، مناقب‌ ال‌ ابي‌طالب، ج‌ 2، ص‌ 112.

(11) نظرپور به نقل از القرشي، محمد بن‌ محمد بن‌ احمد، معالم‌القربه‌ في‌ احكام‌الحسبة، ص‌ 163.

مقالات مرتبط:

اقتصاد اسلامی و اجزای آن

کارمزد قرض بین دوره ای

شرح و نقدی بر ربای تولیدی

Read Full Post »

نمودار زیر مربوط به احتمال مرگ در سنین مختلف هست و به تفکیک جنیستی برای ایران در سال ۲۰۰۸ میلادی (برگرفته از داده‌های سازمان بهداشت جهانی)

نمودار احتمال مرگ در سنین مختلف به تفکیک جنیست برای ایران در سال ۲۰۰۸ میلادی

اما چیزی که بلافاصه نظر آدم رو به خودش جلب می‌کنه اینه که در همه سنین احتمال مرگ و میر مردها بیشتر از زن‌هاست! به نظر می‌رسه که در این مورد مادر طبیعت به نفع خانم‌ها عمل کرده و این می‌تونه حاکی از فمینیست بودن مادر طبیعت باشه که خَب طبیعی هم هست.

اما حالا این ربطش به اقتصاد چی بود؟ هیچی! به خودی خود این تفاوت برام جالب بود. اما این احتمال‌ مرگ و میرها در برخی از کارهای تجربی اقتصاد (از جمله تز نافرجام من) برای محاسبه مثلاً درآمد آتی فرد تا آخر عمرش به درد می‌خوره. بجز این ممکنه این تفاوت قابل توجه در احتمال مرگ و میر، علاوه بر علل بیولوژیکی، علت‌های اقتصاد هم داشته باشه (مثلا تفاوت در نوع و میزان اشتغال مردان و زنان)، یا حداقل پیامدهای اقتصادی جالبی داشته باشه، مثل پیامدهاش برای بیمه‌های بازماندگان که اون‌جا داشتن دقیق این احتمال‌ها برای بیمه‌کننده حیاتیه.

(البته ظاهراً  اثر جمعیتی این احتمال‌های نابرابر با بیش‌تر بودن احتمال تولد فرزند پسر جبران می‌شه. جمعیت‌شناسان نظر بدند!)

Read Full Post »

Discount Rate

پیش‌درآمد (Prelude)

حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا        من چرا عشــرت امـروز به فـــردا فکنم

پست قبلی نوشته بابک است در باب سفردوستی/خوش‌گذرانی (بگو عیاشی!) ایرانی‌ها و متقابلاً پس‌انداز‌گریزی/مسکن‌گریزی (بگو بی‌خیالی!) آنها و به‌عبارتی اگر بخواهم تعمیمش بدهم، در باب پز عالی و جیب خالی ساکنان سرزمین آریا! با کلیت حرف او مشکلی ندارم اما دلم می‌خواهد چند نکته دیگر را هم به آن اضافه کنم. با این تفاوت که او بیشتر به عوامل Objective (مثل قیمت، نرخ بهره و …) توجه دارد و من بیشتر به عوامل Subjective و با این شباهت که هر دو متفق‌القولیم که این رفتارها نشان‌گر یا ناشی از رفاه نیست. مدعایم هم این است که ایرانی‌ها اساساً نرخ تنزیل (Discount Rate) خیلی بالایی دارند و همین ویژگی، مبنای بسیاری از رفتارهایشان را شکل می‌دهد.

حقایق مسلم (Stylized Facts)

آدم‌ها ویژگی‌ رفتاری خاصی دارند به ‌نام ترجیح زمانی [حال به آینده] (Time Preference). یعنی مصرف حال برایشان نسبت به مصرف آینده ارجح است. لذا از مصرف حال نمی‌گذرند مگر این‌که مصرفی اضافی در آینده به آنها تعلق گیرد. آدم است دیگر! برای لذت‌ها و رنج‌های آینده نسبت به لذت‌ها و رنج‌های حال اهمیت کمتری قائل است. دلیل آن نیز از کوتاه و نامطمئن بودن زندگی فرد یا از عدم قبول زحمت برای پیش‌بینی آینده ناشی می‌شود. در هر حال، آینده برای انسان مملو از نااطمینانی و مشمول ریسک است. تصورات انسان از آینده نیز، زمینه‌ساز فعالیت‌های اقتصادی او در زمان حال است. مراد از بالا بودن نرخ تنزیل نیز این است که افراد، آینده را آن‌قدر تنزیل می‌کند که عملاً ارزش حال (Present Value) آینده برایشان صفر می‌شود. یکی از نتایج نرخ تنزیل خیلی بالا در جوامع، ترویج مصرف‌گرایی (Consumerism) است. مثال می‌زنم:

اکثر آدم‌هایی که من دیده‌ام، تا یک پول (بگو بادآورده‌ای) دستشان می‌آید فوراً می‌روند آخرین مدل ماشین ممکن را می‌خرند. ماشین‌هایی که هیچ سنخیتی با خیابان‌های ایران (و ایضاً راننده‌های پشت فرمان آنها) ندارند. چندین برابر بهای واقعی هم بابتشان پول می‌پردازند. بخش عظیمی از ایرانی‌ها همین‌طوری اند (من هم همین‌طوری‌ام)! ادعای من این است که این قبیل رفتارها چندان ربطی به مصرف تظاهری (چشم‌وهم‌چشمی) ندارد. البته آن دلیل هم هست، اما بیشتر به واسطه نرخ ترجیح زمانی بالای ایرانی‌هاست. یعنی اغلب، پولشان را جمع نمی‌کنند که فردا خانه بخرند. ترجیح می‌دهند با پولشان بلند شوند بروند مسافرت تا این‌که آن را صرف پس‌انداز یا سرمایه‌گذاری برای خودشان یا بچه‌هایشان بکنند.

خیلی از دوستان من عادت به دور ریختن پول دارند، یعنی دقیقاً پول را دور می‌ریزند. اصلاً برایشان مهم نیست که چگونه (و چرا)؟ فقط مهم است که پول را خرج کنند. گوشی‌بازی می‌کنند، ماشین‌بازی می‌کنند، ساعت و لباس و عطر و ادکلن می‌خرند، مارک می‌خرند! چیزهایی می‌خرند که هیچ ضرورتی برایشان ندارد و بعد از یک بار استفاده یا دور می‌اندازند یا با ضرر می‌فروشند. هنوز iPad پایش به اروپا (یا حتی امریکا) نرسیده، اینجا بالای یک میلیون تومان پایش می‌پردازند. گران‌ترین لپ‌تاپ را می‌خرند، عوض یکی چند تا هم می‌خرند… انگار هیچ پدر و مادری در ایران درست خرج کردن را یاد بچه‌اش نمی‌دهد. (همان‌طور که اقتصاد را یاد نمی‌دهد. شاید چون خودش هم بلد نیست!)

نظر شخصی من است، اما به‌جد معتقدم که ایرانی‌ها زیادی خوش‌گذرانند. این را با توجه به محدودیت‌های که دارند عرض می‌کنم. (حالا خوب است دولت و حکومت مرکزی این‌همه برایشان محدودیت ایجاد می‌کند وگرنه که…!) اصلاً نگاه به بلندمدت ندارند. آینده برایشان خیلی اهمیتی ندارد و بیشتر در قید و بند حال‌اند. (واقعاً کدام آینده؟!) راحتند کلاً! آدم گاهی بعضی از ایرانی‌ها را که می‌بیند به نظر می‌آید ابداً دلشان پیشرفت نمی‌خواهد. خیلی از کسبه، مغازه‌دارها، راننده‌ها و کارگرها دقیقاً از سر شکم‌سیری کار می‌کنند. با یک ایده ساده می‌توانند کلی پیشرفت کنند، اما انگار تمایلی ندارند. روزی‌شان را خدا می‌دهد! علاقه‌ای به یادگیری، یاد دادن واین‌جور چیزها هم اصلاً ندارند. عمراً یک کتاب حتی در زمینه شغلی‌شان هم نمی‌خوانند. سختشان است! بیشتر فیلم می‌بینند، فیلم‌های اکشن و تخیلی. فوتبال می‌بینند.  فارسی وان می‌بینند.«فست‌فود می‌خورند.» (مرسی که فهمیدید این جمله را از کجا آورده‌ام اما به روی خودتان نیاوردید!)

خیلی‌ها طوری زندگی می‌کنند که انگار فقط دو یا سه سال دیگر در پیش رو دارند. لذت قشنگ اما کم امروز را به لذت قشنگ‌ و بیشتر فردا ترجیح می‌دهند. تفکر Carpe Diem دارند. اشعار و اصطلاحاتی از قبیل «دم غنیمت است» و «دم غنیمت دان که دنیا یک دم است» همیشه ورد زبانشان است. عملاً طوری زندگی می‌کنند که انگار هر لحظه امکان دارد بمیرند (اگرچه این طرز فکر می‌تواند مبنای دینی هم داشته باشد، اما بعید می‌دانم از آن نشأت گرفته شده باشد). مثلاً گاهی این موتورسوارها را که می‌بینی در خیابان‌ها چه‌طور لابه‌لای ماشین‌ها ویراژ می‌دهند و لایی می‌کشند، انگار اصلاً جانشان برایشان اهمیتی ندارد.

اکثراً به برنامه‌ریزی اعتقادی ندارند. افق دیدشان کوتاه‌مدت است. خیلی بی‌صبرند. آینده دور را نمی‌بینند یا اگر می‌بینند آن‌را خیلی تنزیل می‌کنند. نتیجه‌ این می‌شود که ارزش حال آینده برایشان خیلی کم می‌شود. اصولاً در انتخابات هم، مردم ایران به سیاست‌هایی رأی می‌دهند که نرخ تنزیل بالایی داشته باشند.

علاوه بر این، تلفات و ضایعات ایرانی‌ها هم خیلی بالاست، نمونه‌اش همین مصرف بی‌رویه انرژی و هدر دادن منابع. مهم‌تر از همه، وقتشان را هم خیلی تلف می‌کنند. در بسیاری از ادارات ایران خیلی‌ها کلاً شغلشان بی‌کاری است، یعنی بابت این کار پول دریافت می‌کنند! نه تنها مشکلی از ارباب رجوع رفع نمی‌کنند، بلکه سنگ هم جلوی پایش می‌اندازند. خیلی‌هاشان به قدرت یا مقامی هم که می‌رسند، تمام سعیشان را می‌کنند تا در همان دو سه سال اول، بار خود و اطرافیانشان را ببندند. خیلی‌های دیگر هم در جامعه هستند که کلاً نمی‌دانند چه کار می‌کنند و دنبال چه هستند. کلاً هیچ‌ چیز در این مملکت اهمیت فوق‌العاده‌ای ندارد! راحتند همه.

دلایل (Causes)

به‌شخصه فکر می‌کنم مهم‌ترین دلیل این ویژگی، به احساس عدم امنیت (Insecurity) موجود در جامعه برمی‌گردد. کلاً عدم‌قطعیت (Uncertainty) در هر چیزی در این مملکت زیاد است. آن‌قدر شرایط متغیر است که عملاً امکان برنامه‌ریزی بلندمدت وجود ندارد، از درس خواندن و کار کردن بگیر تا سرمایه‌گذاری و خانه خریدن و قس‌علی‌هذا. به زبان دیگر مشکل، مشکل بیمه (Insurance) است.

ماهیت جامعه ایرانی در بافت خود، اساساً ماهیتی قبیله‌ای است. پدرکشی، برادرکشی و پسرکشی در این کشور رسمی دیرینه بوده است. در تمام تاریخ، مردم این کشور نه فقط به‌دست دشمنان، بلکه توسط بستگان نیز به قتل رسیده، کور و اخته شده و یا اموالشان به‌تصرف در ‌آمده است. در دوره صفویان، شاه اسماعیل دوم از همان ابتدای سلطنت، در کشتاری خانوادگی تمام فرزندان و فرزندزادگان پدرش را یکی پس از دیگری کشت و کور کرد. نهایتاً هم خودش توسط بستگانش به قتل رسید. شاه عباس یکم حتی یک جانشین برای خود زنده نگذاشته بود که پس از مرگ به‌جایش سلطنت کند. پدرش را به زندان انداخته، دو برادرش را کور کرده و دو پسرش را به ‌ظن این‌که بر علیه وی شورش کنند کشته بود. در دوره افشاریان، نادر شاه ابتدا پسرش را کور کرد، سپس پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار مقصر می‌دانست کشت. هر جا را هم که قتل‌عام می‌کرد، مردم شهر را به سربازان خود می‌بخشید تا سه روز هر چه می‌خواهند بکنند. در دوره قاجار، آغا محمدخان که در نوجوانی در پی شکستی قبیله‌ای اخته شده بود، هنگام فتح کرمان نه‌تنها لطفعلی خان را کور و سپس به طرز فجیعی به قتل رساند، بلکه از سر کینه بین ۲۰ تا ۷۰ هزار نفر از مردم کرمان را کور و اموالشان را غارت کرد. این سرنوشت شاهان مملکت بود، سرنوشت وزیران، درباریان و مردم عادی که بماند.

چرا این‌طوری شده را نمی‌دانم! اما ساده‌انگاری است اگر فکر کنیم این ویژگی‌ها به همین سادگی از بافت سیاسی-اجتماعی ایران رخت برمی‌بندد. از قدیم در این مملکت، حکومت مرکزی/شاهنشاه/ظل‌الله/… حافظ جان، مال و ناموس مردم بوده و هر زمان امکان تصرف در هر یک از آنها را داشته است.

اصلاً شاید یک دلیل نرخ تنزیل بالای ایرانی‌ها هم همین تاریخ بسیار طولانی این مملکت باشد. واقعاً ده سال، بیست سال و صد سال چیزی نیست برای این مردم و در تاریخ چندین هزار ساله‌شان گم است. برای همین نسبت به زمان خیلی بی‌خیالند. سه سال و چهار سال اصلاً برایشان عددی نیست. به‌وفور می‌شنویم که «تا به حال این همه آمدند و رفتند، حالا یک مدت هم فلان دولت/فلان شخص/فلان مدیر/فلان برنامه. چیزی نمی‌شود که!»

برای ایرانی‌ها زندگی بسیار کوتاه‌تر از آن است که به خاطر آینده بتوان از حال گذشت. در این مملکت، احتمال این‌که چیزی که امروز داری فردا نداشته باشی یا جایی که امروز هستی فردا نباشی خیلی بالاست. چه می‌دانم، احتمال این‌که فردا یک ماشین به زندگی شما پایان دهد یا این‌که فردا (به هر دلیل یا بی‌هیچ ‌دلیلی) دستگیر شوی و به زندان بیافتی بالاست. هر چقدر هم که سالم زندگی کنی، احتمال این‌که عندالزوم برایت پرونده‌سازی کنند بالاست. (لذا خیلی‌ها از همان ابتدا ترجیح می‌دهند سالم زندگی نکنند!) کلاً در این مملکت احتمال هر چیزی برای همه هست. فارغ از تحصیلات، موقعیت اجتماعی و …، احتمال این‌که فردا به اوج عزت برسی یا به حضیض ذلت بیافتی برای همه هست. احتمال یک‌شبه ره صد ساله رفتن در این مملکت زیاد است، احتمال ره صدساله‌‌رفته را یک‌شبه برگشتن از آن هم زیادتر است!

در ایران زیاد نباید به چیزی دل خوش کنی، چون یا توقیف می‌شود یا ممنوع می‌شود یا شل‌کن و سفت‌کن در می‌آورند یا …. خوشیم اما به‌واقع خوشی‌هایمان هم خیلی خوش نمی‌گذرد. شوخی که نداریم. نسل حاضر خودشان را شاد نمی‌دانند. همیشه احتمال این‌که یکی بیاید بساطمان را جمع کند زیاد است. احتمال این‌که یکی سرک بکشد، یکی گیر بدهد، یکی گزارش بدهد یا یکی بخواهد خودشیرینی کند زیاد است. «از نوازش نیز چون آزار ترسانیم»! جایی خواندم «جهان سوم جایی است که در آن، مردم احتمال بارش سنگ از آسمان را بیشتر از احتمال بارش چمدانی پر از پول می‌دانند، در حالی که احتمال هر دو نزدیک به صفر است.» آدم‌های زیر سلطه‌ای هستیم (و با این وجود مغرور)! از سربازی تحمیلی بگیر تا ف.ی.ل.ت.ر.ی.ن.گ و سایر قضایا. خیلی هم زندگی باعزتی نداریم… چیزی برای از دست دادن نداریم!

در جهان سوم، خواستن همیشه توانستن نیست. در واقع خیلی چیزها اصلاً دست تو نیست، فوقش ۵۰ درصد چیزها دست توست! وقتی فعالیت‌ها در کشوری، دستاورد (Pay-Off) مشخصی نداشته باشند، نرخ‌های تنزیل بسیار بالاست. در بسیاری از فعالیت‌ها در این کشور، احتمال منفعتِ زیاد، کم و احتمال شکست، بسیار زیاد است. لذا ارزش انتظاری (Expected Value) پایین، با نرخ تنزیل بالای ایرانی که ترکیب می‌شود، کلاً آدم را به انفعال (Inactivity) می‌کشاند. Overconsumption هم از همین‌جا نشأت می‌گیرد. وقتی لذت حال برای کسی روشن و واضح، اما احتمال لذت بیشتر آینده برایش تیره و تار و نامعلوم است، طبیعتاً همه ترجیح می‌دهند «این نقد بگیرند و دست از آن نسیه بدارند».

یک دلیل دیگر هم این است که در ایران هزینه‌های ثابت (Fixed Costs) اساساً خیلی بالاست. مثلاً همین ترافیک وحشتناک از نظر من، نوعی هزینه ثابت است که هر کاری بخواهید بکنید باید آن‌را بپردازید. اصلاً همین، خودش مانع برداشتن قدم اول می‌شود، چون در بدو ورود، هزینه حاشیه‌ای (Marginal Cost) خیلی بالاست. در ایران، آدم همان اول صبح که از خواب بیدار می‌شود خسته است! یعنی همان فکر کردن به مشکلات پیش رو، از همان ابتدا آدم را خسته و در مواردی از ادامه کار منصرف می‌کند!

نتایج (Effects)

زندگی در بین آدم‌هایی با نرخ تنزیل زیاد، الزامات خاصی دارد که باید آنها را بشناسی و مهم‌تر از آن، با آنها کنار بیایی. مسائلی از قبیل دزدی، تقلب (حتی در امتحانات!)، ارتشاء، خیانت به همسر، اعتیاد و … همگی مسائلی است که منافع کوتاه‌مدت آنها به هزینه‌های بلندمدتشان می‌چربد و به وفور در میان ایرانی‌ها دیده می‌شود. روزبه‌روز هم بیشتر می‌شود، تا آنجا که حتی مبنای ارزش‌ها و هنجارهای جامعه را هم عوض می‌کند. مثلاً معیار زرنگی و هوش (هوش عملی به‌معنای توانایی تطبیق فرد با محیط پیرامون) عوض می‌شود و کسی که این کارها را نکند کم‌کم آدم کم‌هوشی تلقی می‌شود. به‌همین ترتیب، رابطه معکوسی بین نرخ ترجیح زمانی افراد در یک کشور و احترام به قوانین و مقررات، رعایت حقوق مالکیت، رعایت حقوق شهروندی، احترام به هم‌نوع، سطح بهداشت فردی و اجتماعی، ورزش، تحصیلات و امید به زندگی برقرار است.

علاوه بر این، چنان‌چه نرخ تنزیل در کشوری بالا باشد، تحصیلات عالی در آن مملکت (به‌سبب هزینه‌های بالا و عدم بازدهی در کوتاه‌مدت) قاعدتاً چندان نمی‌صرفد. لذا آنها که توانش را دارند، ترجیح می‌دهند در خارج از کشور به تحصیل بپردازند. اما پس از اتمام تحصیلات، از آنجا که می‌بینند نرخ بازدهی داخلی (IRR) تحصیلات در خارج از کشور بیشتر از داخل است و از آنجا که زندگی در هر کشور، هزینه‌های برگشت‌ناپذیر (Sunk Costs) خاص خود را دارد و آنها این هزینه را در خارج از کشور پرداخته‌اند (دیگر حاضر به پرداخت مجدد آن در داخل کشور نیستند)، هرگز به کشور باز نمی‌گردند.

یکی دیگر از ویژگی‌های نرخ تنزیل زیاد، اثرگذاری آن بر نرخ بهره است. در تئوری اقتصاد، اساساً یکی از عواملی که باعث می‌شود در بازار چیزی تحت عنوان بهره وجود داشته باشد، همین ترجیح زمانی است (البته عوامل دیگری هم دارد). از آنجا که ایرانی‌ها در تمام موارد، تنزیل‌کننده‌های (Discounters) خیلی خوبی هستند، منافع آینده را به شدت تنزیل کرده و در نتیجه، هزینه حال یا کوتاه‌مدت اجرای کارها برایشان زیاد در می‌آید. لذا در ایران همیشه حال بر آینده ترجیح دارد مگر در نرخ بهره خیلی بالا، به‌نحوی که از نرخ تنزیل ذهنی افراد بیشتر باشد.

در چنین مواردی برای مقابله با اثرات تنزیل غیرعقلائی افراد، عموماً بر عهده دولت است که از آینده حمایت کند. یعنی در مواردی که رجحان زمانی، مردم را ترغیب می‌کند که پس‌انداز بسیار اندکی داشته باشند، لازم است که دولت آنها را ترغیب به پس‌انداز بیشتر کند. (اما ظاهراً سیاست‌مداران ایرانی، خودشان نسبت به مردم نرخ تنزیل بیشتری دارند!) لذا طبیعتاً به‌خاطر همین ویژگی ذاتی ایرانی‌ها، نرخ بهره در ایران باید بسیار بالا باشد. بدیهی است در چنین جوامعی چنان‌چه نرخ بهره رسمی پایین‌تر از نرخ تورم تعیین شود، مصرف حال برای آدم‌ها بسیار ارزشمند و پس‌انداز برایشان بسیار پوچ و بی‌معنی‌‌تر از قبل خواهد بود.

در نهایت نیز، یکی دیگر از نتایج نرخ تنزیل زمانی بالا این است که در چنین جوامعی مردم به‌شدت و بی‌محابا قرض می‌گیرند. شخصاً احساس می‌کنم که فارغ از بانک، ایرانی‌ها عادت عجیبی هم به قرض گرفتن از همدیگر دارند. مضاف بر این، هر چه ترجیح زمانی نسل حاضر بالاتر باشد، مطلوبیت آیندگان نیز با شدت بیشتری تنزیل ‌شده و به نیازها و خواسته‌هایشان وزن کمتری داده می‌شود. لذا سهم نسل آتی در تابع رفاه اجتماعی کمتر شده و طبیعتاً منابع تجدیدناپذیر، سریع‌تر تخلیه می‌‌شوند.

خاتمه (Postlude)

خارجی‌ها برای تمام این ویژگی‌های عجیب و غریب ایرانی‌ها یک اصطلاح دارند و به آن می‌گویند Intoxicating Short-Term Dissipation. دوست داشتم معادل فارسی هم می‌داشت. حالا که ندارد، خودم یکی برایش می‌سازم: «عیاشی کوتاه‌مدت سرخوشانه»!

ایرانی‌های خوش‌گذران، شعر را هم خیلی دوست دارند و سعی می‌کنند کلامشان را با آن آغاز و با همان تمام ‌کنند:

از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن              فردا که نیـــــــامده است فریاد مکن
بر آمده و نـــــــامده بنیــــــاد مکن             حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

ارادت بسیار داریم، آقای خیام!

Read Full Post »

نوشته زیر را بابک برای کافه فرستاده است در مورد این که آیا افزایش مسافرت‌ها شاخص مناسبی است برای نتیجه‌گیری در مورد افزایش رفاه خانوارهای ایرانی یا خیر.

«رشد بي‌نظير آمار سفر از ‌٢٧ اسفند تا دوازدهم فروردين ‌٨٩، بيش از ‌١١٣ميليون نفر-سفر بوده که اين تعداد ‌٢٠ درصد رشد مناسب را نسبت به سال گذشته داشته است

«بابا الکی میگند وضع مردم خرابه، ببین تا یک تعطیلی میشه، جاده‌ها چقدر شلوغ میشه؟ همه میرند مسافرت!»

حداقل برای یک بار هم که شده، با این دو جمله (و جملات مشابه) رسمی و غیر رسمی برخورد کرده‌ایم. همیشه در تعطیلات گویندگان خبر با تفاخر افزایش مسافرت‌ها و رشد آن را نسبت به سال گذشته اعلام می‌کنند و در کوچه و خیابان و در میان‌ فامیل و آشنایان از این دست صحبت‌ها شنیده می‌شود. این دو جمله با چه هدفی گفته می‌شود؟ جای تردید نیست که هر دوی این جمله‌ها، چه با غرض و چه بی غرض، با هدف نشان دادن بهبود وضعیت مردم و رفاه آنان بیان می‌شود. اما آیا این نتیجه‌گیری لزوما درست است؟

فارغ از اینکه اقتصاددانان و اقتصادخوانان متهم به این هستند که چشم دیدن خوشی مردم را ندارند، با اعلام رسمی این موضوع که بنده و البته سایر دوستان کافه اقتصاد از سفرهای مردم خوشحال می‌شویم، در این پست می‌خواهم با استفاده از ساده‌ترین روابط اقتصادی به این نتیجه برسم که لزوما افزایش آمار مسافرت‌های مردم به معنی افزایش رفاه نیست.

می‌دانیم که به طور ساده تقاضای هر کالا تابعی از درآمد، قیمت کالا، قیمت کالای جانشین و قیمت کالای مکمل است. در صورتی که قیمت های نسبی تغییر نکند و درآمد مردم افزایش یابد و از این کانال تقاضا بیشتر شود، می‌توانیم این موضوع را به عنوان شاخصی خوبی از رفاه در نظر بگیریم، چرا که این افزایش تقاضا برای سفر ناشی از افزایش درآمد افراد است. برای این موضوع بهتر است نگاهی به رشد درآمد سرانه در کشور داشته باشیم: نمودار رشد درآمد سرانه بین سال‌های ۷۵ تا ۸۶

در حالی که رشد درآمد سرانه در کشور در طی سال‌های اخیر در حدود ۵ درصد بوده است، رشد ۲۰ درصدی مسافرت‌ها در نوروز امسال و افزایش ۲۸ درصدی آن در سال ۱۳۸۷ نسبت به سال ۱۳۸۶ ناشی از چیست؟ آیا می‌توان رشد در تعداد سفرها را ناشی از افزایش درآمد خانوارها دانست و آن را با افزایش رفاه جامعه مرتبط کرد؟ اگر تمام افزایش تقاضا برای سفر را ناشی از افزایش سرانه درآمد بدانیم، پس کشش درآمدی سفر تقریبا معادل ۴ است، و بنابراین باید سفر را برای خانوارهای ایرانی یک کالای لوکس بدانیم!!

برای بررسی افزایش میزان تقاضا برای سفر بهتر است به قیمت کالاهای جانشین و کالاهای مکمل نیز توجه کنیم. در سال‌های اخیر قیمت نسبی بنزین یک روند نزولی را طی کرده است و بنابراین این عامل سبب افزایش تقاضا برای مسافرت‌ها می‌شود. از سوی دیگر اگر برای پس‌انداز خانوارها دو دلیل را در نظر بگیریم، متوجه می‌شویم که انگیزه‌ها برای این‌کار نیز کاهش پیدا کرده است. چرا که خانوارها با هدف خرید دارایی‌ها (مانند مسکن) و با هدف کسب سود اقدام به سپرده‌گذاری در بانک‌ها می‌کنند؛ ولی نه تنها در سال‌های اخیر افزایش نرخ تورم، نرخ سود بانکی حقیقی را کاهش داده، بلکه افزایش قیمت دارایی‌هایی چون مسکن، خانوارها را از خرید این کالا مایوس کرده است. بنابراین دو اثر دیگر نیز وجود دارد که باعث افزایش تقاضا برای سفر می‌شود: یکی کاهش قیمت کالاهای مکمل (قیمت سوخت) و دیگری افزایش قیمت کالاهای جانشین (مسکن). لذا نه تنها مرتبط دانستن افزایش تقاضا برای سفر با افزایش درآمد خانوارها به طور صرف کار درستی نیست، بلکه بررسی ریشه‌های اصلی افزایش تقاضا برای سفر برای سیاست‌گذاران ضروری است. در واقع پولی که می‌توانست در بانک‌ها پس‌انداز شود و صرف سرمایه‌گذاری در کشور گردد، به نحوی صرف مسافرت‌ها می‌شود. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت پولی که می‌توانست مشکل کمبود منابع بانکی را حل کند، صرف مسافرت در تعطیلات می‌شود.

Read Full Post »

نقد یا درددل اسمش را می خواهید بگذارید، هرچه هست یک مقاله اقتصادی جدی نیست این پست! من می خواهم از مسئولین مجله مهرنامه تقاضا کنم اگر بلد نیستند و نمی توانند، در حوزه اقتصادی چیزی در‌نیاورند. قربان دستشان ما را امیدی به خیرشان نیست، بی خیال بخش اقتصادی شوند. این مطالبی که در شماره دوم گنجانده اند جز رواج بدفهمی‌ها اقتصادی چیزی ندارد. برای مثال من تنها دو مورد را ذکر می کنم و از دیگر موارد چون ممکن است اسباب کدورت شود، صرف نظر می‌کنم. ولی به طور خلاصه مابقی مطالب یا خاطره اقتصادی بود که من در دسته داستان نویسی و تاریخ گنجانده می شوند (البته مشکل از گوینده نبود و مشکل از مجله بود که چنین مصاحبه کرده بود) یا تکرار و تکرار و تکرار. اما آن دو مورد:

‌فرشاد مومنی: از آنجایی که یک اتفاق نظر عمومی بین متفکران عمومی اجتماعی بویژه طی چند دهه اخیر پدید آمده روی مسئله نقص اطلاعات متفکران اجتماعی دین‌دار روی همین می‌آیند هم امکان پذیری و هم سود‌مندی استفاده از مبانی دینی برای پیشبرد امر توسعه را استفاده می‌کنند مضمون بحث هایی که اینها مطرح می کنند این است که اگر از موضع دین‌دارانه به این ماجرا نگاه کنیم علم مطلق از آن خداوند است و خدا که انسان را خلق کرده با تکیه بر آن علم مطلق امر و نهی هایی را به صورت قاعده های رفتاری برای ما مطرح کرده …

اولا استاد گرامی برای آدم زشت است مقاله بنویسد هیچ مرجعی نیاورد. آن هم در مورد یک بنده خدای دیگری حالا مثل شهید بهشتی، اسم کتاب اقتصادی،  تاریخ سخنرانی چیزی نیاورد کمی بودار است. ایشان که حالا استاد هستند و مجله اقتصادی دارند و ما دانشجو و لذا این نقد هیچ. این آقایان ویراستاران مجله به عقلشان نرسید برای کیفیت مجله شان شده نه، برای اینکه چند تا علاقه مند بیشتر از مقاله استفاده کنند درخواست پانویسی، منبعی بکنند. لا‌اقل اسم منبع به جهنم، چهار تا نام متفکران اجتماعی دین دار که به این موضوع اشاره کرده اند را بیاورید. به خدا ضرر ندارد، فقط خواننده فکر می کند دارید کمی حرف حساب می‌زنید. ما در این وبلاگ مقاله می‌نویسیم لااقل این منبع‌نویسی و پانویسی را رعایت می‌کنیم. تازه دلمان می‌لرزد خدای ناکرده غیردقیق گفته باشیم، ما‌شاالله چه اعتماد به نقسی دارید شما. در ثانی من کاری به مطالب مقاله ندارم چون نه دغدغه من است و نه تخصصی دارم. تنها به این مورد را آوردم که به یک بدفهمی رایج اشاره کنم. اولا به زعم من ترجمه «نقص اطلاعات» ترجمع غلطی است. دوم آنکه موضوع اطلاعات ناقص زمانی مطرح می شود که یک دار و دسته ای (ترجمه agent) از موضوعی اطلاع دارند و دیگران از آن موضوع فعلا اطلاعی ندارند و لذا هیچ ربطی به نقص اطلاعات بشری  ندارد. آخر اینکه اگر منظور نویسنده عدم اطلاع از آینده است به آن می گویند «عدم اطمینان» و نه نقص اطلاعات که من ندیده ام کسی در مورد اهمیت این موضوع در رشد خیلی اصرار کرده باشد. آدم این چیزها را می بیند هوس می کند بپرسد ببخشید شما دکترایتان را کجا گرفته اید

محمد ستاری فر:  زمانی طول کشید تا اقتصادی ها این مطلب را بفهمند. … متوجه شدند که عنصر غیراقتصادی در توسعه مهم تر و اثرگذار تر از عناصر اقتصادی در توسعه است. … مثل: نظم و انضباط تفاهم ملی بین دولت و جامعه، دیوان سالاری نوین و کارآمد و نیز مالکیت و آزادی اقتصاد

بله. البته این مطلب مصاحبه است ولی محض رضای خدا یک منبع را بگویید خیلی خوب می شد. این آقای مهدی نوروزیان هم بد نیست وقتی سوال می کنند از خیال پردازی طرف مقابل جلوگیری کنند. انتزاعی سوال نکنند و به خواننده بدبخت که ممکن است یک مهندس باشد فکر کنند که چطور ممکن است کلا نظرش نسبت به اقتصاد منفی شود. من فکر می کنم بر اساس منطق دکتر ستاری فر بشود چند تا عامل مهم تر هم پیدا کرد. یکی وجود انسان. اگر انسانی وجود نداشته باشد به نظر شما اصلا توسعه ای بوجود می آمد. این خیلی دستاور مهمی است چون شما باید توجه کنید که حیوانات توسعه ندارند. لذا لازم است در مورد انسان تحقیق و بررسی شود، از همه نظر مانند زیست‌شناسی، مردم‌شناسی و جامعه شناسی. دوم بی دینی. یعنی شما نگاه کنید به همه این کشورهای جهان که پیشرفت کرده اند همه بی دین یا بوده اند یا بی دین شده اند. نمونه اش چین، ژاپن و آمریکا و اروپا که البته خود شاخص بی دینی هستند. توجه دارید که تمام مسائل اقتصادی استثنا دارند اما هرچقدر بگردید نمی توانید برای این نمونه مسائل غیر اقتصادی که مهم تر هم هستند اشکالی پیدا کنید. دقیقا مشکل همین است آقای دکتر. فلسفه جزو این موضوعات غیر اقتصادی مگر نیست. اگر آری پس پوپر بخوانید تا ملتفت شوید که نظریه ای  که امکان «رد»ش وجود ندارد، ارزش طرح و بررسی ندارد. من از شما خواهشمندم برای رد این نظریاتتان یک روش علمی ارائه کنید. ما این ها را می رویم تست می کنیم ببینیم رد می شوند یا نه. اگر روشی برای رد نظریه شما وجود ندارد چرا این ها را مطرح می کنید. دوم آقای دکتر اقتصاددانان کارشان این است که در مورد مسائل اقتصادی توسعه نظر بدهند نه در مورد همه چیز. اینجا است که آدم می خواهد بپرسد ببخشید شما تا بحال دانشجوی دکترای اقتصاد داشته اید؟

اما در مورد نشریه مهرنامه چند پیشنهاد وجود دارد. اولا از ترجمه استفاده کنید. اصلا نگران نباشید مجله تان سرتاپا ترجمه اقتصادی بشود. به این فکر کنید که چیز حسابی تحویل مردم می دهید. دوم مانند اکونومیست آمار بدهید. نترسید زشت نیست و بی کلاسی نیست. فکر کنید و برای هر شماره یک نمودار رسا و دقیق در مورد ایران ارائه کنید. گزارشی از اقتصاد ایران و اقتصاد جهانی ارائه کنید. اقتصاد مثل تاریخ و علوم فلسفی نیست که در کنج دانشکده ها و زیر زمین پیدا شود. اقتصاد مطلب روز جهانی است. نترسید گزارش اقتصادی محتوای مجله تان را غیر علمی نمی کند. سوم آدم هایتان را کمی عوض کنید. از دوستان تازه فارغ التحصیل اقتصادی استفاده کنید. از استادهایی که کار تحقیقاتی کرده اند و کمتر رسانه ای بوده اند در مورد کارهایشان مصاحبه کنید. مثلا از دکتر زنور، سوری، کشاورز، موسویان، فرهاد نیلی. از اساتید خارج کشور استفاده کنید. آنها حاضرند برای شما مقاله بنویسند. فقط باید هزینه اولیه تماس با آنها را بپردازید (اگر خواستید با من تماس بگیرید). چهارم موضوعات بهتری انتخاب کنید. اگر دستتان بسته است مجبوریتان نکرده اند مانند شماره اول در مورد اوباما و طرح بیمه درمانی اش مقاله  نادقیق چاپ کنید. به موضوعات ساده تر که می توانید بپردازید. مثلا به مقایسه دانشکده های اقتصاد ایران با هم و در عین حال با خارج بپردازید. به مقایسه رشته های اقتصادی بپردازید. در مورد نوبلیست ها  و مهم ترین یافته هایشان بنویسید. در مورد یک آدم بنویسید. مثلا در مورد مرحوم عظیمی و نقد وی. مجبورید بروید در مورد توسعه مصاحبه کنید؟ در مورد سازمان برنامه بنویسید. در مورد بخش اقتصاد نقت بنویسید و با دکتر درخشان مصاحبه کنید. این همه موضوع پتانسیلش وجود دارد شما چرندیات تحویل ملت می دهید.

Read Full Post »