Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for مِی 2013

مقدمه

در ادبیات اقتصاد، مسئله ی کلاسیکی وجود دارد به نام  Principal – Agent. «کارفرما» را برای Principal  به کار می برم  و «کارگزار» را برای  Agent. کارفرما می خواهد کاری را انجام دهد که یا برای آن باید متحمل هزینه ی زیادی شود، یا نیاز به مهارت یا اطلاعاتی دارد که از آن ها بی بهره است. او  این کار را به کسی می سپارد تا از جانب او انجام دهد و در مقطعی از انجام کار پول یا کالا در ازای این کار مبادله شود. مثال های زیادی می توان فهرست کرد، از جمله:

مثال اول، سهامداران یک شرکت (کارفرما) که نیاز به یک مدیر (کارگزار) برای اداره کردن شرکت و اتخاذ تصمیمات اجرایی دارند.

مثال دوم، مدیر یک شرکت (کارفرما) که برای خرید اقلام مورد نیاز به مدیر تدارکات (کارگزار) نیاز دارد.

مثال سوم، بیمار (کارفرما)  که به پزشک (کارگزار) مراجعه می کند برای معالجه.

به طور کلی دو مشکل در این کلاس از روابط بین دو عامل اقتصادی طبقه بندی می شود: کژگزینی (Adverse Selection) و مخاطره ی اخلاقی (Moral Hazard).

کژگزینی مربوطه به وقتی است که یکی از عوامل(کارگزار یا کارفرما)، اطلاعات مرتبطی (راجع به هزینه ی انجام کار، راجع به پارامترهای مطلوبیت، راجع به نتیجه و غیره) دارد که عامل دیگر از آن آگاه نیست. مثلاً در مثال سوم، توانایی های پزشک برای درمان آن بیماری کافی نیست، ولی بیمار از این مسئله آگاه نیست.

مخاطره ی اخلاقی مربوط به وقتی است که عمل کارگزار توسط کارفرما مستقیماً قابل مشاهده نیست، منتها کارفرما می تواند اطلاعاتی را راجع به نتایج عمل به دست آورد؛ به صورت کامل یا نویزی یا در صورت بررسی بیشتر یا به طرق دیگر. در مثال دوم، مدیر نمی بیند که مدیر تدارکات چه قدر زحمت می کشد تا اجناس با کمترین قیمت و بیشترین کیفیت را برای شرکت تهیه کند. در باره ی مثال سوم، ممکن است بیمار نتواند کیفیت عمل جراحی را مشاهده کند و اینکه پزشک چه قدر بیماری و عمل را جدی گرفته است. طبیعتاً بیمار بعد از مدتی ممکن است دریابد که مشکل حل شده یا نه، ولی بازهم به صورت قطع نمی تواند بگوید که آیا مشکل از عمل جراحی بوده یا از مسئله ی دیگر.

راه های مختلفی در ادبیات برای فهم مسئله، ناکارایی هایی که به وجود می آید و راه های از بین بردن ناکارایی ها پیشنهاد شده که علاقه مندان برای آگاهی دقیق تر می توانند به کتاب های استاندارد اقتصاد خرد یا طراحی مکانیزم یا نظریه ی قرارداد مراجعه کنند (1). در این نوشته می خواهم به اختصار به دو مثال روزمره که هر دو در حوزه ی مخاطره ی اخلاقی طبقه بندی می شوند، اشاره کنم. هدف از ارائه ی مثال ها، بررسی ناکارایی هایی است که از مخاطره ی اخلاقی در این دو مورد به وجود می آید، معرفی بعضی گزینه های پیش رو برای بهبود اوضاع و البته بررسی قوت و ضعف این گزینه ها.

مثال اول:  فروشگاه و فروشنده ی بی انگیزه

 یک فروشگاه فروش پوشاک مشتری های زیادی دارد. طبیعتاً صاحب فروشگاه نمی تواند به تک تک مشتری ها رسیدگی کند (کالاها را به آنها معرفی کند، در مورد سایز و طرح به آنها کمک کند و غیره). او باید کسانی را به عنوان فروشنده استخدام کند تا از طرف او خدمات لازم را به مشتری ها ارائه دهند. خیلی سخت نیست دریابیم که ممکن است فروشنده انگیزه ی لازم برای ایفای وظیفه اش را نداشته باشد، چون او می داند که دستمزدی را به صورت ثابت دریافت می کند و دیگر خیلی مهم نیست که فروشگاه در کل چه قدر می فروشد یا نمی فروشد. اگر تعداد فروشنده ها در حد دو یا سه نفر باشد، صاحب فروشگاه می تواند مستقیماً بر کار فروشندگان نظارت کند و مطمئن شود که فروشندگان خدمات لازم را به مشتری ها  می رسانند. ولی اگر ابعاد فروشگاه زیاد شود یا تعداد فروشندگان زیاد شود، صاحب فروشگاه چه می تواند بکند؟

در دنیای امروز یک روش نصب دوربین های مدار بسته است که بر عملکرد فروشنده نظارت کند. به تعبیر اقتصادی، صاحب فروشگاه سعی می کند سیگنال های بیشتری از مقدار زحمتی که فروشنده مبذول می کند، به دست آورد تا بتواند دستمزد او را به صورت دقیق تری، تابعی از مقدار زحمتی که او کشیده، پرداخت کند.

 راه دیگر، این است که فروشگاه ها اسم فروشنده ای را که به مشتری کمک کرده است در سیستم فروش ثبت می کنند. به هر فروشنده به ازای هر مورد فروش، مقداری افزایش دستمزد تعلق می گیرد.

اولین سوالی که راجع به این مکانیزم پرداخت حقوق مطرح می شود، این است که در صورتی که با این کار صاحب فروشگاه می تواند انگیزه ی لازم را برای فروشنده ایجاد کند، چرا کل دستمزد فروشنده را مشروط بر فروش نکند؛ یعنی دستمزد ثابت را تا حد امکان کاهش داده و در عوض، به ازای هر مورد فروش، سود بیشتری به فروشنده بدهد.

یک پاسخ به این سوال این است که کارگزار، معمولاً نمی خواهد ریسک زیادی را تحمل کند. عوامل زیادی هست می توانند بر مقدار فروش تاثیر بگذارند بدون اینکه فروشنده در آنها دخالتی داشته باشد (مثلاً مشتریان ممکن است تمایل خود را به کالاهای این فروشگاه و یا کلاً تمایل خود را به هزینه کردن برای این کالای خاص از دست بدهند؛ ممکن است رکود اقتصادی در کل اقتصاد حادث شود؛ رقبای قدرتمند برای محصولات فروشگاه حاضر پدید آیند؛ کیفیت عرضه کنندگان مواد اولیه پایین بیاید که باعث از بین رفتن رغبت خریدار می شود و …) در صورت به کار برده شدن چنین مکانیزمی، ریسکِ کم یا زیاد شدن تعداد مشتری از صاحب فروشگاه به فروشنده منتقل می شود. این مسئله، قراردادِ دستمزد را برای فروشنده غیر جذاب می کند (مگر اینکه هزینه ی  ریسک به فروشنده پرداخت شود که در این صورت صاحب فروشگاه دیگر این قرارداد را دوست ندارد).

هدف از مطرح کردن سوال اخیر توجه دادن به این مسئله بود که طراحی مکانیزم/قرارداد بهینه بین کارگزار و کارفرما بسته به شرایط مسئله به نتایج متفاوتی ممکن است بیانجامد؛ مهم است که به اطلاعاتی که عوامل مختلف دارند، میزان ریسک پذیری عوامل و بقیه ی مسائل دقت شود تا بتوان مکانیزم بهینه را طراحی کرد.

مثال دوم: پلیسِ متخلف و رشوه

مسئله ای در کشورمان بسیار درگیرش هستیم، بحث رشوه دادن و رشوه گرفتن است. این معضل به خصوص در بسیاری از ارگان های دولتی مشاهده می شود. مسئله به طور کلی این گونه تعریف می شود که بنا بر مصالحی باید نظارتی توسط دولت بر کاری انجام شود و احیاناً مبلغی هم مبادله شود(بین دولت و ارباب رجوع). دولت در این رابطه، نقش کارفرما دارد و مامور دولت (کارگزار) از طرف دولت با ارباب رجوع ارتباط برقرار می کند. این کار برای مامور دولت هزینه بر است؛ نیاز به صرف وقت، توجه و انرژی دارد. مامور دولت ممکن است ولو اینکه  حقوق کافی (به اندازه ی ساعاتی که کار می کند و دستمزد بازار) دریافت کند، به وظیفه ی خودش عمل نکند. کاری که می تواند رفاه مشتری و مامور دولت را همزمان افزایش دهد، این است که هزینه ای که باید، به حساب دولت پرداخت نشود، و مامور دولت با دریافت مقداری پول یا کالا مجوز مربوطه را بدون طی مراحل آن صادر نماید.

برای بررسی این موضوع باید ابتدا این مسئله را در نظر گرفت که اصولاً در تعدادی از موارد دخالت دولت لازم نیست. برای اصلاح نظام اداری کشور باید این موارد به دقت بررسی شوند و تا آنجایی که ممکن است وجود «امضای طلایی» در سیستم حذف شود. فعلاً بحث ما در مورد جاهایی است که این دخالت لازم است. مثلاً، رفتار یک شهروند اثر منفی برای رفاه کل جامعه به بار می آورد و دولت باید هزینه ی این کار را از شهروند متخلف اخذ کند. مثال ساده آن، شهروندی است که چراغ قرمز را رد می کند.  نماینده ی دولت در این زمینه پلیسی است که این تخلف را شکار کرده است. برای این تخلف جریمه ای در نظر گرفته شده است. ممکن است مامور پلیس وسوسه شود و حاضر شود با دریافت رشوه (طبیعتاً کمتر از مقدار جریمه) از جریمه کردن صرف نظر کند. ضررهای این مسئله برای جامعه واضح است: انگیزه دادن به افراد برای ارتکاب به تخلف های بیشتر، عدم جمع آوری در آمد کافی برای پلیس، ترویج فرهنگ قانون گریزی و جدی نگرفتن قانون و مانند آن.

یک راه حل مانند مسئله ی قبل، ایجاد انگیزه برای مامور پلیس است برای تحقق دو امر: هم تخلفات را به صورت جدی تر شکار کند، و هم انگیزه اش برای دریافت رشوه کم شود. فرض کنیم درصدی از دریافتیِ هر برگ جریمه به مامور پلیس تعلق گیرد. با این کار، مقداری از مسئله ی انگیزه حل می شود (2). ولی خودش دوباره مشکل جدید ایجاد می کند:

اولین مسئله، اقتصادی است: حالا مامور پلیس انگیزه دارد بیش از حدی که قانون اجازه داده، جریمه کند، چون در آن صورت درآمد بیشتری کسب می کند.

دومین مسئله، پرستیژ پلیس است. پلیس در هر جامعه ای باید نشان از پایبندی بی قید و شرط به قانون باشد. در صورت وجود چنین مکانیزمی، دید بدی نسبت به پلیس به وجود می آید؛ مردم ممکن است این گونه بیاندیشند که این نه سازمان برقراری امنیت، که بنگاه اقتصادی جمع آوری عواید است… اعتماد اجتماعی لازم به نهادهای مجری قانوی از بین می رود. این مسئله به پلیس محدود نیست و ممکن است در رابطه با دیگر نهادهای اجتماعی پیش بیاید.

حل مسئله ی اول خیلی مشکل نیست. اداره ی پلیس، از داده های گذشته می داند که مثلاً به احتمال 95% در یک ماه در این چهارراه کمتر از 10 تخلف روی می دهد. اگر مامور پلیس متصدی این چهار راه در یک ماه بیش از این مقدار تخلف گزارش کرد، می تواند سیگنالی باشد مبنی بر تمایل او به جریمه ی بیش از حد. با کمک گرفتن از بقیه ی شواهد، یافتن پلیس متخلف کار دشواری نیست.

اما در مورد مسئله ی دوم (و به طور کلی مسئله ی اعتماد به مجریان قانون)، وجود مجازات های اجتماعی علاوه بر انتخاب مکانیزم های درست اقتصادی الزامی است. جامعه ای را فرض کنید که وقتی یک پلیس تخلف می کند، تصویر او در رسانه ها منتشر می شود، نزد همکارانش بی آبرو می شود، از کار اخراج می شود و غیره. این تخلف، مثل مارکی است که در روابط اجتاعی بر پیشانی او زده می شود. این مسئله انگیزه ی تخلف را به شدت کاهش می دهد. در طرف دیگر قضیه نیز، رفتارهایی که ناشی از  وظیفه شناسی هستند، باید به صورت ویژه مورد تقدیر قرار گیرند.

 تاکید روی مکانیزم های پاداش و تنبیهِ غیر اقتصادی، به این معنا نیست که انگیزه های اقتصادی را در نظر نگیریم. اگر در یک سیستم، انگیزه های اقتصادی همگی در خلاف جهت منافع اجتماعی باشند، یاری گرفتن از مکانیزم های غیر اقتصادی به تنهایی بی فایده هستند، زیرا به دلیل معیوب بودن انگیزه ها، نرخ وقوع چنین تخلفاتی بسیار زیاد می شود و به مرور زمان به لوث شدن ارتکاب جرم منجر می شود.

در پایان

دو مثال بررسی شد  که در آنها کارگزار انگیزه ی لازم را برای ایفای وظیفه ای که کارفرما به او محول کرده بود، نداشت. راه حل هایی برای ایجاد انگیزه در کارگزار طرح و نقاط قوت وضعف آنها بررسی شد. هدف از این پست، تمرینِ تحلیل مسائل واقعی با توجه به تئوری های اقتصادی بود. بحث رشوه خواری قطعاً بحثی است که نیاز به صرف وقت بیشتر و طراحی مکانیزم های دقیق تر دارد که باید بیشتر بدان پرداخت.

پی نوشت

(1) این کتاب در مورد رابطه ی کارفرما-کارگزار کتاب جالبی است:

 http://press.princeton.edu/titles/7311.html

این کتاب هم در مورد نظریه ی قراردادها کتاب جامعی است:

 http://www.amazon.com/Contract-Theory-Patrick-Bolton/dp/0262025760

(2) به عنوان مثال به این مقاله نگاه کنید:

 http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0165176513001456

Read Full Post »

 توضیح.  اعلام وزات علوم مبنی بر صفر شدن ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف بهانه‌ای بود تا هر کدام از اعضای کافه‌اقتصاد نوشته‌ی کوتاهی در ارتباط با این دانشکده بنویسند. پستهای قبلی به نوشته‌های محمدرضا،  فرید، مرتضی، سروش و بابک اختصاص داشت. امروز نوشته سهیل را با هم می‌خوانیم. 

————————————————————————————————————————————————————————————————————————

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید                        گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

به رغم آن که زندگی شخصی و کاری خود را مدیون دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف (GSME) بوده و عمیقاً از بابت مشکلات پیش‌آمده برای این دانشکده متأثر و با تمام حرف‌های دلسوزان دانشکده (در این وبلاگ و سایر جاها) موافقم و دوست ندارم مجدداً آنها را تکرار کنم، اما ترجیح می‌دهم از زاویه دیگری نیز به واکاوی این مسأله بپردازم. شاید درست نباشد که این قبیل مسائل در این مقطع از زمان بیان شود، اما به هر حال مشکلی (ظاهراً ریشه‌دار) برای دانشکده پیش آمده و چه بهتر که این مسائل نیز یک روز در جایی مطرح و شکافته شود.

به زعم من GSME دقیقاً به همان علت دارد تعطیل می‌شود که سعی دارد بگوید به به همان دلایل نباید تعطیل شود! باقی دلایلی که در باب تعطیلی دانشکده می‌آورند همه بهانه‌تراشی است. حقیقت این است که GSME (اساتید و دانشجویان آن) با تمام دنیا می‌تواند ارتباط برقرار کنند جز با محیط و مردم ایران! متأسفم که این را می‌گویم اما به کرّات مشاهده کرده‌ام شرکت‌ها، ادارات (اعم از دولتی یا خصوصی) و حتی دانشگاه‌هایی را که از جذب فارغ‌التحصیلان شریف در میان خود به شدت ابا دارند. نه این که آنها خوب نباشند، بلکه دقیقاً به این دلیل که آنها (بسیار) خوبند و البته اصرار دارند که این خوبی را در چشم دیگران نیز فرو کنند!

حقیقتاً به ندرت دانشجو یا استادی از این دانشکده (یا حتی این دانشگاه) می‌توان سراغ گرفت که بتواند با مردم عادی (و نه صرفاً نخبگان) ایران تعامل برقرار کند (شاید هم به همین دلیل است که اکثر آنها مآلاً رحل اقامت از این مملکت بر می‌کشند و عطای حضور را به لقایش می‌بخشند). چیزی که واضح است این است که به هر حال تعامل با محیط، همزیستی مسالمت‌آمیز، تساهل و تسامح، مدارا، Lobbying یا هر چیز دیگری که می‌خوانیدش، جزئی از زندگی مردم ایران هستند (و البته بسیار هم مهم هستند). چیزهایی که دانشگاه شریف و اساتیدش هیچ گاه یاد دانشجویان نمی‌دهند و اصلاً هم از آنها در این زمینه درس پس نمی‌خواهند، چرا که اصولاً خود نیز از آن بی‌بهره‌اند.

متأسفم که این را می‌گویم، اما برای فارغ‌التحصیلی چون من که بنا را بر زندگی در همین مملکت قرار داده، حقیقتاً دردناک و حتی شرم‌ناک است، این همه تبختر و تفاخری که گه‌گاه در نوشته‌ها و گفته‌های فارغ‌التحصیلان این دانشکده (خصوصاً آنها که به بهترین دانشگاه‌های خارج از کشور راه یافته‌اند) مشاهده می‌شود. گویی کوچکترین بویی از ادب و احترام نبرده‌اند. همه را بی‌سواد می‌پندارند و خود را دانای کل. همه هیچ نمی‌دانند و آنها همه چیز می‌دانند…

اما حقیقت این است که بالاخره یک سری حدها را باید نگه داشت. بالاخره قرار است همه در کنار یکدیگر زندگی کنیم، نه این که دائم بجنگیم. به هر حال باید پذیرفت سایر اساتید و مدیرانی که به هر دلیلی مسلک فکری‌شان با آنها سازگار نیست نیز برای این مملکت زحمت کشیده‌اند و اگر آنها نبودند مملکت به همینجا هم نمی‌رسید. باید پذیرفت که سایرین نیز در حد توانشان برای این مملکت زحمت کشیده‌اند و ادعایی هم بیش از آن ندارند بندگان خدا. یک اصل دیگر هم همیشه در این مملکت بوده و هست که «همه چیز را نباید گفت». البته می‌شود گفت، اما از راهش!

از طرفی نامه دکتر سوری نیز خود گویای بسیاری از حرف‌های ناگفته است. GSME سعی دارد محققانی تربیت کند برای خارج از کشور، نه متناسب با نیازها و امکانات داخل کشور. من هم در دانشکده درس خوانده‌ام و هم کار کرده‌ام (و به هر دوی آنها نیز بسیار می‌بالم. از هر دو بسیار چیزها آموخته‌ام که مطمئنم دیگر محال است در هیچ کجا چنین لذتی توأم با سختی برایم تکرارپذیر باشد). GSME خیلی خوب است، اما به تعبیر دکتر سوری، بهایی که هر استاد (و من اضافه می‌کنم هر دانشجو) که در این مملکت زندگی می‌کند برای این همه خوبی باید بپردازد، حقیقتاً بسیار بالاست! بهایی که سایرینی در خارج از این دانشگاه، دیگرانی که خوب نیستند (یا کمتر خوبند) برای این همه خوبی آنها باید بپردازند نیز بسیار بالاست! ساده‌تر بگویم، GSME وصله نچسب است. از جنس سایرین نیست. برای این مملکت، بیش از اندازه خوب (Overqualified) است و با این سیستم اصلاً جور در نمی‌آید. با شرایط امروز ایران اصلاً همخوانی ندارد.

اکثر فارغ‌التحصیلان دانشکده از این کشور رفتند (یا بالاخره می‌روند) و اصولاً دیگر برایشان نمی‌ارزد که مجدداً باز گردند. معدودی که مانده‌اند نیز به دلایل فوق‌الذکر (و اصولاً نداشتن Link که حقیقتاً در این مملکت، خصوصاً برای رشته‌های علوم انسانی، از نان شب نیز واجب‌تر است) اصلاً به جایی نرسیده‌اند که بتوانند برای دانشکده کاری بکنند. شاید حق با سایرین باشد که خروجی چنین سیستمی چیست و اصولاً آیا انحلال این دانشکده به بقای آن اصلح نیست؟ به‌جای روده درازی، خود پاسخ خود را می‌دهم که «خاموش! فعلاً زود است برای اظهار نظر».

قصه دراز است و غصه بسیار، که اصولاً نوشتن تمام آنها ورای حد حوصله، توان و دلخوشی من است. به هر حال، آن دانشجویانی که من در این دانشکده دیدم (و دانشجویان بالقوه‌ای که به حق، آرزوی درس خواندن در این دانشکده را در سر می‌پروراندند یا می‌پرورانند)، بسیار زرنگ‌تر از آن هستند که با مسائلی از قبیل انحلال یک رشته یا دانشکده، مشکل حادی برای زندگی شخصی یا کاری‌شان به وجود آید. اما به هر روی امیدوارم که این مشکل دانشکده رفع شود؛ چرا که معتقدم انحلال دانشکده نه یک راه‌حل، بلکه به واقع پاک کردن صورت مسأله است.

Read Full Post »

پیرو اعلام وزات علوم مبنی بر صفر شدن ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف هر کدام از اعضای کافه‌اقتصاد نوشته‌ی کوتاهی در ارتباط با این دانشکده نوشته‌اند. پستهای قبلی به نوشته‌های محمدرضا،  فرید، مرتضی و سروش اختصاص داشت. امروز نوشته بابک را با هم می‌خوانیم.

————————————————————————————————————-

جوسازی و یاوه گوی ها بر علیه دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف و اساتید، به تعبیر بجای دکتر سوری، فداکار این دانشکده آنقدر هوچی گرانه است که به سختی می توانم دلیلی برای پاسخ گویی به این به راستی اراجیف پیدا کنم. روی سخن این نوشته نه آن ناشناسان بیانیه نویس و مقاله نویس، بلکه آن اقتصاد خوانان و اقتصاددانان ایرانی است که سال ها در حال اتهام زدن به اساتید، فارغ التحصیلان و دانشجویان این دانشکده هستند. همچنین، امیدوارم که این نوشته پاسخگوی بخشی از سوالاتی باشد که به واسطه ی این فضای آلوده  در مورد این دانشکده در جامعه بوجود آمده است.

سرگذشت من در دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف دقیقا برخلاف آن چیزی است که بر علیه این دانشکده تبلیغ می شود. در حالی که اقتصاد آزاد را تنها راه رسیدن به یک اقتصاد شکوفا می دانستم اولین ترم تحصیل خودم را در دانشکده آغاز کردم و با حضور در کلاس های درس و انجام پروژه های درسی به تدریج با مبنای علم اقتصاد و روش شناسی تحقیق در این رشته آشنا شدم. در حالی که در قالب تئوری های مختلف و بررسی داده های واقعی در مورد دخالت های نابجا و تصمیمات نادرست دولت ها در اقتصاد یاد می گرفتم، با حضور در کلاس های دکتر نیلی و مطالعه ی  تحقیق وی و همکارانش  به اهمیت حضور و نقش بجا و مناسب دولت و اقداماتی که دولت لازم است برای رشد اقتصادی یک کشور انجام دهد آشنا شدم. به مرور زمان و تحت نظارت و راهنمایی اساتید گروه اقتصاد در زمینه ی کارکرد اقتصاد آزاد و مزایای آن مطالعه کردم، و این بود که از یک مدافع اقتصاد آزاد به یک علاقه مند و دانشجوی اقتصاد تبدیل شدم و دیگر آن دلبستگی شدیدی که در گذشته به اقتصاد آزاد داشتم تبدیل به یک رفتار منعطف در زمینه حضور دولت در اقتصاد شد و پذیرفتم که اقتصاد آزاد می تواند منجر به نقایصی در سیستم اقتصادی یک کشور شود. در واقع، در حالی که تعداد قابل ملاحظه ای از اصل های اقتصاد آزاد منجر به بهبود کارایی اقتصاد می شود، در مواردی ممکن است که این اصول منجر به بهینه اجتماعی نشود.

آنچه که از دید افرادی که خارج از دانشکده حضور دارند پنهان مانده و یا عده ای قصد دارند آن را پنهان نگه دارند، تلاش اساتید این دانشکده در جهت نشان دادن ضعف های نظام بازار در کنار نقاط قوت آن است. در واقع برخلاف برچسب هایی که سال ها به اساتید و دانشجویان این دانشگاه زده شده است، اساتید این دانشکده صادقانه و خالصانه تلاش کردند تا نه به عنوان مدافعان اقتصاد آزاد، و به تعبیر برخی اقتصاد لیبرالی، بلکه به عنوان محققین علم اقتصاد یافته هایی که در دنیا تحت عنوان علم اقتصاد وجود دارد را به دانشجویان خود منتقل کنند. تاکید بر نقص های اقتصاد آزاد آنچنان در این دانشکده مورد توجه قرار داشت که تعدادی از دانشجویان پروژه های کارشناسی ارشد خود را در این زمینه انجام دادند. به عنوان مثال،  به عنوان یکی از فارغ التحصیلان این دانشکده پروژه کارشناسی ارشد خود را در زمینه مخاطرات اخلاقی و کژگزینی در بازار کار ایران انجام دادم که به وضوح یکی از نقص های نظام بازار در تخصیص منابع را نشان می دهد. با این حساب چگونه می توانیم اساتید این دانشکده و دانشجویان آن را متهم به دفاع تمام قد از نظام بازار کنیم، در حالی که در این دانشکده تزهایی نوشته می شود که برخی از ناکارآمدی های نظام بازار را نشان می دهد و تلاش می شود تا برای این ناکارآمدی ها راه حلی پیدا شود.

Read Full Post »

توضیح.

پیرو اعلام وزات علوم مبنی بر صفر شدن ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف هر کدام از اعضای کافه‌اقتصاد نوشته‌ی کوتاهی در ارتباط با این دانشکده نوشته‌اند. پستهای قبلی به نوشته‌های محمدرضا و فرید و مرتضی اختصاص داشت. امروز نوشته سروش را با هم می‌خوانیم.

———————————————————————————-

شاید برای بسیاری این سوال جدی مطرح است که چرا این دانشکده را تعطیل کرده اند؟ این پازل جدی منجر به حدس و گمان‌های بسیاری شده است. برخی مقامات بالای دولتی، دیگران رئیس دانشگاه و وزیر علوم را مقصر اصلی می‌دانند. مقصر اصلی کیست؟ به زعم و به شهادت پیشینه مخالفت‌ها با افراد حاضر در این دانشکده سه گروه در تعطیلی دانشکده اقتصاد و مدیریت شریف دخیل بوده‌اند. دسته اول مسئولین تصمیم‌گیر هستند که می‌توان با پرس‌جو بالاخره فرد نهایی که این تصمیم را اتخاذ کرده‌است یافت. این دسته‌ای هستند که همواره در مظان اتهام هستند و بعید است در آینده نزدیک مسئولینی پیدا شوند که دارای درک اقتصادی صحیح باشند. ممکن است بیانیه نوشتن و نامه دادن و امثالهم به تغییر تصمیم این کارگزاران منجر شود، ممکن است تاثیری نکند چرا که این افراد اطلاع درستی از عملکرد دانشکده اقتصاد شریف و فرق آن با دیگر دانشکده‌ها ندارند.

دسته دوم که ضروری است نقش ایشان نیز برجسته شود برخی اساتید اقتصاد در دیگر دانشکده‌های ایران هستند که همواره پیگیر تعطیلی چنین نهادهایی بوده‌اند و بدون استثنا در تعطیل کردن چنین نهادهای آموزشی دخیل بوده‌اند. از زمان‌های دور که رشته «سیستم‌های اقتصادی و اجتماعی» در دانشگاه صنعتی اصفهان در میانه دهه 60 نابود کردند، تا زمانیکه در سال‌های اخیر دست به تخریب «سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی» و ادغام «موسسه عالی پژوهش و آموزش مدیریت و برنامه‌ریزی»  زدند، مقدمات بازنشستگی اساتید برجسته اقتصادی را فراهم کردند و الان پیگیر تعطیلی دانشکده اقتصاد و مدیریت شریف هستند. باید پرسید این اقتصاددانان که از قضا در دانشگاه‌های آمریکا تحصیل کرده‌اند و خوب می‌دانند کارکرد دانشکده اقتصاد و مدیریت شریف چیست چرا کمر همت به نابودی این دانشکده بسته‌اند؟ 

این دسته اقتصاددانان در سال‌های گذشته به دلیل ضعف دانش اقتصادی مسئولین توانسته‌اند به مقام‌های بالای دولتی دست یابند، مشاور اقتصادی و معاون اقتصادی رئیس جمهور بشوند. برای این افراد چه خطری بالاتر از اینکه جریان فکری جدیدی ایجاد  بشود که بتواند مشکلات مملکت را حل کند. بتواند راه‌حل جدید ارائه کند. همه داشته این افراد در این است که این متخصصین تربیت نشوند، تحلیل‌های آماری مفید تولید نشود و راهکارهای درست ارائه نشود. لذا چنین افرادی همواره پیگیر انحلال دانشکده و یا ادغام آن بوده‌اند و برای اینکه خیل عظیم مهندسین مسئول را با خود هم‌آهنگ کنند بهانه‌هایی چون دانشکده علوم انسانی در دانشگاه مهندسی را مطرح می‌کنند. با این افراد چه باید کرد؟ اولا به نظرم روزنامه‌ها و افکارعمومی باید نسبت به ایشان حساس باشند. مثلا روزنامه‌ها از این اساتید بپرسند نظرشان در مورد تعطیلی دانشکده چیست. تعطیلی دانشکده اقتصاد شریف مسئله کوچکی نیست. اگر دانشکده مکانیک شریف قرار بود تعطیل شود بسیاری از اساتید مکانیک دانشگاه تهران و امیرکبیر و … از ادامه کار دانشکده مکانیک شریف حمایت می‌کردند. روزنامه‌ها باید از اساتید دیگر دانشگاه‌ها بپرسند نظرشان در مورد ادامه کار دانشگاه شریف چیست. باید به مسئولین نشان داد آن اقتصاددانانی که توصیه به تعطیلی دانشکده اقتصاد و مدیریت شریف می‌کنند مقاصدی غیر از موارد مطروحه دارند.(1)

در مقابل دو گروه فوق نیز افرادی هستند که حامی دانشکده‌های اقتصاد و مدیریتی هستند که علم به روزتر عرضه می‌کنند.(2) برای مثال دکتر بانکی در ابتدای دهه 60 از تاسیس رشته جدید کارشناسی ارشد برای جذب مهندسین به علوم (نسبتا) اقتصادی و مدیریتی حمایت کرد و با کمک ایشان این رشته در دانشگاه صنعتی اصفهان تاسیس شد. مثال دیگر حمایت دکتر روغنی زنجانی از بازگشایی موسسه عالی پژوهش و آموزش و مدیریت و برنامه‌ریزی در سال 68 بود. در سال‌های ابتدای دهه 80 نیز حمایت افرادی چون مهندس ترکان و دیگران به تاسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف انجامید. افرادی این چنینی که در اقتصاد مملکت کار کرده‌اند و می‌بینند با قصه گفتن و تحمیق مسئولان نمی‌توان مدیریت اقتصادی کشور را پیش‌ برد هممواره به تیم کارشناسی مانند دکتر نیلی و مشایخی کمک کرده‌اند. این افراد متاسفانه امروز یا پراکنده‌اند و یا خیلی ضعیف شده‌اند. شاید دلیل اینکه پیگیری‌های ممکن نتیجه نداده‌ است همین اقلیت افراد خردمند و تاثیرگذار در نظام تصمیمی‌گیری کشور است.

چه می‌توان کرد؟ احتمالا کار خاصی نمی‌توان کرد. باید نوشت و به مسئولین تذکر داد که اوضاع خراب اقتصادی امروز ایران علاوه بر بی‌تدبیری خودشان، نتیجه مشاورین اقتصادی است که در سال‌های اخیر اختیار کرده‌اند. مشاورینی که در ابتدای دولت نهم توصیه به افزایش پایه پولی می‌کردند و می‌گفتند اثری بر تورم ندارد. مشاورینی که ایده اصلی وام‌‌های بانکی پروژه‌های زودبازده را مطرح کردند. کسانیکه موافق تعطیلی سازمان برنامه بوده‌اند و ادعا می‌کردند این نهاد مانند یک سرعت‌گیر در اقتصاد کشور عمل می‌کند. معاونی که در مقابل بانک مرکزی ایستاد و گفت اضافه برداشت از بانک مرکزی برای پرداخت یارانه‌ها تورمی ندارد و بانک مرکزی باید تبعیت کند. باید به تصمیم‌گیران گوشزد کرد که علم روز اقتصاد برای تورم بالا، بیکاری گسترده، رشد اقتصاد پایین درمان دارد. این وضع فلج‌کننده اقتصاد محصول تصمیمات سیاسی و اقتصادی خود شما است. آنچه دانشکده اقتصاد و مدیریت شریف عرضه می‌کند نسخه‌ای برای درمان این بیماری‌ها است. با خراب کردن مطب، بیماری علاج نمی‌شود. تا زمانی که مریض هست و دکتر نیز هست، مطب دیگری ساخته می‌شود.

——————————–

(1) من هر وقت به تعطیلی دانشکده اقتصاد و مدیریت شریف فکر می‌کنم بلا تشبیه یاد مدرسه‌سازی‌های میرزا حسن رشدیه می‌افتادم. آن داستان که برخی در ایران می‌دانستند عملکرد این مدرسه‌های چیست ولی با دروغ‌گویی به درباریان می‌گفتند این مدارس مردم را بی‌دین می‌کند و اگر همه سواد یاد بگیرند ایران بدون پادشاه می‌شود. داستان امروز ما بی‌شباهت با داستان میرزا و مدارسش نیست. بازخوانی این داستان بماند برای کسانیکه تاریخ بیشتر از من می‌دانند.

(3) گروه سوم مخالفین دانشگاه نیز کسانی هستند که به واژه لیبرالیسم وسواس دارند. این افراد بدون دانستن معنی لیبرالیسم به هر پدیده غربی که لیبرالیسم گفته شود فکر می‌کنند این پدیده خود لیبرالیسم است. از کت و شلوار غربی تا دوش حمام و اخیرا اقتصاد. داستان این گروه سوم فراتر از یک پست در وبلاگ اقتصادی است.

Read Full Post »

توضیح.

پیرو اعلام وزات علوم مبنی بر صفر شدن ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف هر کدام از اعضای کافه‌اقتصاد نوشته‌ی کوتاهی در ارتباط با این دانشکده نوشته‌اند. پستهای قبلی به نوشته‌های محمدرضا و فرید اختصاص داشت. امروز نوشته مرتضی را با هم می‌خوانیم.

————————————————————————————————————————————————————————————-

فکر می‌کنم تردیدی نباشد که بخشی از دانش‌آموزان هنگام انتخاب رشته نمی‌دانند رشته مورد علاقه آن‌ها چیست و صرفاً برمبنای آنچه معمول است انتخاب رشته می‌کنند. همه می‌دانند که صد نفر اول کنکور به احتمال بالایی وارد رشته مهندسی برق خواهند شد اما آیا همگی به این رشته علاقه دارند؟ قسمتی از همین دانشجویان با وجود اینکه در طول تحصیل نمرات بالایی به دست خواهند آورد اما گمشده خود را نمی‌یابند و در جست‌وجوی جایگزین یا مکملی برای آن خواهند گشت. اینجاست که پای دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف به میان می‌آید. مبانی اقتصاد و تحلیل دینامیک‌های سیستم دو درسی هستند که توسط این دانشکده برای عموم دانشجویان کارشناسی ارائه می‌شود. بدیهی است تمام افرادی که در این دو درس ثبت نام می‌کنند به دنبال تغییر رشته نیستند. برخی صرفاً به دنبال گذراندن چند واحد هستند و برخی دیگر تنها مایل‌اند تا آشنایی ابتدایی با موضوع پیدا کنند. اما هستند افرادی که برای یافتن رشته‌ای که در آن تاثیرگذار باشند سر کلاس می‌نشیند.

در طول 9 سال گذشته و برمبانی آمار موجود در آموزش شریف [1] مجموعاً 1301 نفر در دروس مبانی اقتصاد دکتر نیلی و تحلیل دینامیک‌های سیستم دکتر مشایخی ثبت نام کرده‌اند: 985 نفر در مبانی اقتصاد، 417 نفر در تحلیل دینامیک‌های سیستم و 101 نفر هم در هر دو درس حضور داشته‌اند. حدود 70 درصد از دانشجویان هر دو درس متعلق به چهار دانشکده برق، مکانیک، عمران و ریاضی هستند. جالب اینکه دانشکده برق شریف که محل تجمع بهترین استعدادهای کشور است بالاترین سهم را در هر دو درس داشته و به تنهایی 37 درصد از مبانی اقتصاد و 46 درصد از تحلیل دینامیک‌های سیستم را تشکیل می‌دهد. عده‌ای از همین دانشجویان با استفاده از سهمیه استعدادهای برتر و عده‌ای دیگر نیز از طریق کنکور وارد دانشکده مدیریت و اقتصاد شده‌اند. بخشی از آن‌ها را از نزدیک می‌شناسم. افرادی که اکنون در بهترین دانشگاه‌های دنیا مشغول به تحصیل هستند و امیدوارم روزی برسد که نسل بعدی مدیران و اقتصاددانان ایرانی را تربیت کنند. چند روز گذشته که مواردی در مورد احتمال صفر شدن ظرفیت دانشکده‌ای که در آن تحصیل کردم به گوش می‌رسید افسوس می‌خوردم که اگر دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف نبود، آن‌ها الان کجا بودند و در روزگاری که ضعف مدیریت و اقتصاد بیش از پیش خود را در آمار مرکز آمار ایران نشان می‌دهد به چه کسانی قرار بود امیدوار باشم که روزی مرحمی برای مشکلات کشور شوند؟

[1] پس از کسر ثبت‌نامی‌های دانشکده مدیریت و اقتصاد.

Read Full Post »

توضیح.

پیرو اعلام وزات علوم مبنی بر صفر شدن ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف هر کدام از اعضای کافه‌اقتصاد نوشته‌ی کوتاهی در ارتباط با این دانشکده نوشته‌اند. پست قبلی به نوشته محمدرضا اختصاص داشت. امروز نوشته فرید را با هم می‌خوانیم.

—————————————————-

در این نوشته کوتاه، من به تنها یک نکته از میان نکاتی که می‌توان در این باره گفت اشاره می‌کنم. در رسانه‌ها در ستایش یا نکوهش دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف جوری صحبت می‌شود که انگار این دانشکده خیلی متفاوت از بقیه دانشکده‌های دانشگاه شریف است. مدعای من این است که این دانشکده اتفاقا از بسیاری لحاظ شبیه به دانشکده‌های دیگر شریف و احیانا دانشکده‌های دیگر دانشگاه‌های تهران است.

این دانشکده مثل عموم دانشکده‌های دیگر کارکرد اصلیش تحقیق و بویژه آموزش علمی است: مثل خیلی دانشکده‌های دیگر در شریف امتحان‌های جدی گرفته می‌شود و دانشجو نیاز دارد که حسابی درس بخواند. علاوه بر این، معیار پذیرش دانشجو در این دانشکده فرقی با معیار پذیرش در بقیه دانشکده‌ها ندارد. همچنین به زعم برخی در جذب نخبه‌ها و به زعم برخی در فرار دادن نخبه‌ها این دانشکده هیچ تفاوتی با مثلا دانشکده مهندسی مکانیک شریف ندارد.

مسأله دیگر این که اساتید هر دانشکده‌ای، چه دانشکده ادبیات تهران چه مکانیک امیرکبیر، یک مشت سیب‌زمینی نیستند که هیچ نظری در سیاست یا اجتماع نداشته باشند بلکه بخشی از قشر فرهیخته جامعه هستند و انواعی از نظرات و گرایشات فکری دارند و البته همان‌طور که اساتید دانشکده ادبیات تهران متخصص زبان فارسی هستند اساتید یک دانشکده اقتصاد متخصص در زمینه کارکرد بازارها هستند. اساتید و فارغ‌التحصیلان یک دانشکده اقتصاد کارشان این است که درباره عملکرد بنگاه‌‌های تولیدی و رفاه خانواد‌ه‌ها و یا درباره کارکردهای بازارهای آزاد و نقش دولت در اقتصاد نظر بدهند همانطور که کار یک پزشک این است که درباره کارکرد بدن و تشخیص بیماری‌ها نظر بدهد. همچنین، همانطور که علوم مهندسی و علوم پزشکی عمدتا توسط دانشمندان غربی توسعه پیدا کرده‌اند علوم اقتصادی نیز عمدتا توسط دانشمندان غربی توسعه پیدا کرده و اصولا همه دانشکده‌های کشور اعم از علوم مهندسی و پزشکی و مدیریتی و اقتصادی دارند از علوم غربی بهره می‌برند. اینکه برای مثال بگویند چون افراد این دانشکده علم غربی می‌خوانند باید تعطیلش کرد نوعی عوام‌فریبی است و با همین منطق باید تقریبا همه دانشکده‌های دانشگاه‌های شهر تهران را تعطیل کرد.

در کارکرد اصلی، در پذیرش دانشجو، در جذب یا فرار نخبه‌ها، در پرداختن به زمینه شغلی، در تحصیل علوم غربی و در بسیاری موارد دیگر هیچ فرقی بین دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف با سایر دانشکده‌های شریف یا مثلا دانشگاههای دیگر تهران وجود ندارد. این امر دلالت بر این دارد که برخورد بدتر با این دانشکده در مقایسه با دانشکده‌های دیگر چیزی جز تبعیض نیست و البته که یک شوخی تلخی است که کسی چنین تبعیضی را بخواهد پشت دلایل بی‌پایه و بی‌منطق پنهان کند.

Read Full Post »

توضیح.

اخیرا وزات علوم اعلامی داشته است مبنی بر صفر شدن ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف. جهت تعقیب آخرین اخبار در این زمینه به این وب‌سایت مراجعه کنید. همچنین اگر مایل به امضا در اعتراض به این تصمیم هستید اینجا را امضا کنید.  پیرو مسایل پیش‌آمده هر کدام از اعضای کافه‌اقتصاد نوشته‌ی کوتاهی در ارتباط با این دانشکده نوشته‌اند. در هفته پیش رو، هر روز نوشته‌ی یکی از اعضا در این‌باره منتشر می‌شود. امروز نوشته محمدرضا را با هم می‌خوانیم.

…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………

سخت است در مورد مسئله ی که ذاتاً سیاسی است، غیر سیاسی و فارغ از حب و بغض نوشت. این گونه بنا شده که دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف امسال پذیرش دانشجو نداشته باشد. این امر تلویحاً و در صورتی که برای یکی دو سال ادامه پیدا کند، معنایی ندارد جز بستن درِ دانشکده. سعی می کنم دلایل مخالفت خودم با این مسئله را بدون وارد شدن به مسائل سیاسی و همچنین بدون در نظرگرفتن اینکه خودم فارغ التحصیل آن دانشکده هستم، بنویسم.

استدلال کلی که برای این مسئله بیان شده است، وجود نقاط ضعف اساسی در این دانشکده است، مانند: کمبود هیئت علمی، کیفیت و کمیت پایین مقالات چاپ شده بین المللی توسط اعضای دانشکده و صرفاً میدان دادن به همفکران برای ورود به دانشکده. [1]

بر آن نیستم که به این انتقادات جواب بدهم. پاسخ به آنها موضوع این نوشته نیست و من هم بهترین کسی نیستم که می توانم در این گونه موارد اظهار نظر کنم. در حالت حدّی، فرض می کنم که این موارد همگی در دانشکده ی مدیریت و اقتصاد شریف اتفاق می افتد. می خواهم صرفاً یک سوال مطرح کنم: مگر این تنها دانشکده ای است در ایران که درگیر این مسائل است؟ به صورت دقیق تر، تاریخ 15 سال ابتدای تاسیس بقیه ی دانشکده های مدیریت/اقتصاد ایران را ببینید. آیا به کارنامه ی بهتری برمی خورید؟ اصلاً، در مراکز علمی کشور ما که به علوم انسانی مشغولند (حوزوی و دانشگاهی)، کدام یک تحمل تفکر مخالف خود را دارند؟ کدام یک حاضرند به کسی که که او را از نظر علمی با صلاحیت می دانند، ولی دارای آرای متفاوت، فرصت بدهند تا در یک محیط علمی نظراتش را به صورت پیوسته بیان کند. اگر مسئله این گونه هست که بیان شد، پس باید سعی کنیم مشکل را در جای دیگری جستجو کنیم، و گرنه با مطرح کردن این انتقادات باید در تمام/اکثر مراکز علوم انسانی کشور را ببندیم[2].

بازهم فرض می کنم تمام انتقادات گفته شده وارد باشد. این دانشکده 10 تا 15 سال از منابع کشور مصرف کرده و فرصت هایی را برای ادامه برای کشور فراهم آورده است. نقاط قوتی دارد که من به دو تا از آنها اشاره خواهم کرد. اگر هدف به سامان کردن امور است، می توان و باید نقاط ضعف را حل کرد، نه که کلاً صورت مسئله را پاک کرد. همیشه خراب کردن آسان است، ولی ساختن، زمان بر و هزینه بر است، نیاز به آزمون و خطا دارد، عزم جدی می خواهد، صبر برای ادامه ی کار و مواردی از این قبیل. با خراب کردن، تمام هزینه ی های مادی و معنوی صورت گرفته باد هوا می شود.

حال تنها به دو مورد نقطه ی قوت دانشکده (به خصوص گروه اقتصاد که از آن اطلاعات بدون واسطه دارم) اشاره می کنم:

  • الف: دغدغه ی اقتصاد ایران در دانشکده و به خصوص در شخص دکتر نیلی به حد اعلا دیده می شود. اگر بناست تزی انجام شود، یا حتی پروژه ای درسی، مهم است که به اقتصاد ایران مربوط باشد و یا حتی الامکان از داده های ایران استفاده شود، تئوری های مطرح در مورد اقتصاد ایران تست شود یا اندازه گیری ها برای شاخص های اقتصاد ایران انجام شود.

ب: مسئله ی به مراتب مهم تر، در دانشکده سعی می شود که حرف هایی که در کلاس های درس و یا در پایان نامه ها زده می شود، در حد مقدور دقیق و علمی باشد؛ به چه معنا؟ به این معنا که روش مرسوم در جریان اصلی علم اقتصاد را دنبال کند. چرا این نکته مهم است؟ متاسفانه زدن حرفی که سر و ته نداشته باشد، آسان است و لذا زیاد از این نوع حرف ها می شنویم و البته هزار مَن از آن، یک قِران ارزش ندارد. حرفی که از روی منطق مشخصی زده می شود، و لو اینکه غلط باشد، یک مزیت دارد که می توان اشتباهش را به خوبی نشان داد یا حداقل نقطه ی افتراقش با حرف مخالف را به درستی درک کرد.

  • کمی مشخص تر حرف بزنم. اگر کسانی که در پی بستن این دانشکده هستند، واقعا نگران تئوری سازی برای اقتصاد اسلامی و موارد مشابه آن هستند (که البته قصدشان برایم واضح نیست)، باید به این واقعیت دقت داشته باشند که «رو بازی کردن» اعضای دانشکده در اظهار کردن نظراتشان در باره اقتصاد اسلامی و وجود، امکان یا امتناع آن،  این مزیت را دارد که می شود با آنها وارد بحث سازنده شد. این یک واقعیت بسیار ساده و البته بدیهی است که علم (به صورت کلی و اقتصاد اسلامی/علم بومی) در محیطی که همه با همه ی مطالب مورد بحث موافق باشند، رشد نمی کند. نعمت وجود یک منتقد خوب برای تفکر را نباید دست کم گرفت. ده ها و بلکه صدها مرکز علمی در ایران می تواند روی اقتصاد با رویکردهای متفاوت کار کنند و در یک کارزار علمی دستاوردهایشان را به یکدیگر ارائه کنند تا حرف ها شنیده شوند و حرف های درست تر خود را نشان دهند.
  • این نکته تفصیل بیشتری می طلبد، ولی آنچه که در دنیای غرب هم جاری است و مزیتش هم تخصص گرایی است، این است که رویکردهای مختلفِ (مثلاً) علم اقتصاد در دانشگاه های مختلف کار می کنند؛ مثلاً سخت بتوان یک دانشکده را یافت که هم در جریان اصلی علم اقتصاد به شدت یکه تاز باشد و هم در اقتصاد رفتاری. اگر یک دانشکده بر اقتصاد رفتاری تکیه می کند، سعی می کند منابعش را بیشتر روی همین موضوع متمرکز کند. از همین ایده می توان در ایران استفاده کرد. لزومی ندارد که همه ی رویکردهای رقیب در تک تک دانشکده های ایران وجود داشته باشند. می توان اینگونه بود که اقتصاد نئوکلاسیک را از جایی آموخت و اقتصاد اسلامی را در جایی دیگر. اگر محیط علمی سالم باشد، کم کم این افکار و ایده ها به ملاقات هم خواهند رفت تا رویکردهای بهتر از بین آنها به مرور زمان مشخص شود.
  • نکته ی دیگری که در این زمینه می خواهم اضافه کنم، این است که ساختن علم بومی (به هر معنایی) مستلزم یادگیری کلیات و روش شناسی علوم حاضر در دست بشر است. باید دستاوردهای کنونی بشر در عرصه ی علم فهمیده شود، کاستی های آن با توجه به ارزش ها و مسائل خاص ما مورد ارزیابی قرار گیرد، و سپس ساختن تئوری های رقیب آغاز شود. اگر فکر کنیم که مثلاً می توانیم با بستن در یک دانشکده که به اصطلاح علوم غربی و سکولار را ترویج می کند، از ترویج این نوع تفکرات در کشور جلوگیری کنیم، اشتباه است. آنچه که در دانشکده ی مدیریت و اقتصاد شریف تدریس می شود، با آنچه در بقیه ی دانشکده های مدیریت و اقتصاد کشور تدریس می شود، تفاوت عمده ای ندارد (شاید منابع کمی جدیدتر باشند). اگر این دلیل خوبی برای بستن یک دانشکده بود، شاید باید درِ کلّ دانشکده های علوم انسانی کشور را می بست.
  • و آخرین نکته، بستن دانشگاه و دانشکده از شأن مملکت ما به دور است. علم ارزش دارد، به این دلیل که بناست انسان ها را از جهل برهاند و به آنها سود برساند. این سودرسانی البته فرآیندی است طولانی، ولی نقطه ی شروعش دانشگاه است. کشور ما به اوج نمی رسد مگر اینکه عالم ما بتواند بدون دغدغه های جانبی تحقیق کند و نتایج تحقیق خود را حداقل به جامعه ی علمی عرضه کند. اگر از این حداقل ها مضایقه شود، سرنوشت خوبی در انتظار ما نخواهد بود.

 ——————————————-

[1] البته یک سری مسائل دیگر هم بیان شده که به نظرم نامربوط تر از آن هستند که من در این جا از آنها نام ببرم.

[2] ممکن است گفته شود که کار اشتباه از سوی هر کس انجام گیرد اشتباه است… البته که این جور است، ولو اینکه دانشکده ی مدیریت و اقتصاد شریف باشد و بحثی در این نیست. منتها مسئله چگونگی برخورد با اشتباه است. در برخورد/اصلاح اشتباه، باید در کشور وحدت رویه وجود داشته باشد. اگر سیاست وزارت علوم این است که هر دانشکده ی علوم انسانی باید فلان مقدار مقاله ی چاپ شده در سال داشته باشد، بسم الله. این معیار را اعلام کنید و همه را با این محک بسنجید. اگر معیارِ به کارگیری هیئت علمی در تمام دانشگاه ها صرفا رزومه ی علمی است، باید این معیار برای تمام دانشکده ها باشد. حرف من بسیار ساده است: یک بام و دو هوا اشتباه است؛ اگر هر معیاری برای نقد عملکرد یک دانشکده دارید، آن را به تمام دانشکده ها در کشور به صورت یکسان اعمال کنید و بعد متناظراً تصمیم بگیرید.

Read Full Post »

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: