Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for آوریل 2012

بسیار پرسیده می‌شود که چرا دولت‌مردان و کارگزان کشورهای درحال توسعه کیفیتی مانند دولت‌مردان کشورهای توسعه یافته ندارند؟پاسخ‌های مختلفی به این سوال داده شده است. برخی از «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» یاد می‌کنند. این‌ دسته می‌گویند که حتی اگر دولت‌مرد صالح و توانایی بر سر کار بیایند جامعه آنها را می‌کشد و توانایی تحمل اصلاحاتشان را ندارد. برخی دیگر بی‌کفایتی دولت‌مردان را از بی‌دینی و نامردمی بودن، ایشان می‌دانند. اگر دولت‌مردان از میان مردم نباشند به مردم به چشم دیگری نگاه می‌کنند و درپی رفع درد مردم نیستند. اگر افراد مومن نباشند از خدای ترس نداشته باشند در چپاول ملت دریغ نخواهند کرد. لذا باید دولت‌مردان از میان مردم باشند و هم‌رنگ مردم باشند و البته خداترسی داشته باشند، تا کارگزارانی باشند که درد مردم را دوا کنند. نگرش اول می‌گوید ظهور چنین دولت‌مردانی بسیار کوتاه خواهد بود و هرگز رخ نخواهد داد. نگرش دوم می‌گوید که باید مجریان امور را تصفیه و دست‌چین کرد تا دولت‌مردانی که درد مردم را رفع می‌کنند به قدرت برسند.

 به نظر من هر دو مورد فوق هم ناقص است و هم اشتباه. در این پست البته من به نقد نگاه‌های فوق و یا نگاه‌های دیگران نمی‌پردازم. موارد فوق را ذکر کردم تا نشان دهم پاسخ به سوال فوق از درجه اهمیت فروانی در ایران برخوردار است و همچنین در جامعه ایرانی بسیار رخنه کرده‌ است. در این پست تنها به این سوال می‌پردازم که چگونه قوانین می‌تواند رفتار دولت‌مردان را تحت تاثیر قرار دهد. در اقتصاد بحث می‌شود که قوانین چهارچوب بازی را تبیین می‌کنند. برای مثال اگر در فوتبال همه بازیکنان می‌توانستند در محوطه شش قدم با دست از دروازه خودی دفاع کنند، آرایش بازیکنان و نحوه چیدمانشان تغییر می‌کرد. هر قانون کوچکی می‌تواند اثرات غیرقابل انکاری بر رفتار بازیکنان داشته باشد. می‌تواند رفتار ایشان را منطبق و یا عمود بر بهینه اجتماعی قرار دهد. انحراف بازیگران و دولت‌مردان از رفتار بهینه اجتماعی کژمنشی گفته می‌شود. به عبارت دیگر، ایشان رفتاری که ازشان انتظار می‌رود از خود بروز نمی‌دهند. قوانین البته نحوه گزینش بازیکنان و دولت‌مردان را هم تحت تاثیر قرار می‌دهند. اگر قوانینی باعث شود که گزینش بهینه نباشد به آن کژگزینی اطلاق می‌شود. این مورد دوم فعلا بحث این پست نیست. برای درک بهتر ادعای فوق چند مثال زیر می‌تواند مفید باشد.

  1. یکی از مواردی که به کاهش کژمنشی دولت‌مردان یاری می‌رساند شفافیت اطلاعات است. اگر معلوم باشد که فلان وزیر چنین دستوری داده است و امکانی برای مخفی‌کار نباشد. فلان وزیر این نکته را از قبل می‌داند و لذا از انجام عملی که بعدا موجب شرم می‌شود، اجتناب می‌ورزد. به همین دلیل فلان وزیر تمایل دارد تصمیماتش مخفی باشد. اگر مشخص باشد فلان وزیر در جلسه هیات دولت چنین گفته است و یا به چنین قانونی رای داده است، کژمنشی وی کاهش می‌یابد. در این صورت وی با احتمال کمتری رایش خلاف مصالح جامعه است. لذا شفافیت عامل بسیار مهمی در کاهش کژمنشی دولت‌مردان است. این ابزاری است که بسیار از دول غربی بکار می‌گیرند و به همین دلیل دولت‌مردانی دارند که رفتارشان بیشتر به سود مردم است حتی اگر از میان مردم و فقرا برنخواسته باشند. برای مثال در آمریکا دادگاه عالی می‌تواند قوانینی که دولت و پارلمان تصویب کرده‌اند بدلیل عدم تطابق با قانون اساسی لغو کند. (البته من اینجا کمی ساده‌سازی کرده‌ام چون بحث ما دقیقا فرایند دادگاه عالی آمریکا نیست) این دادگاه که متشکل از 9 نفر است پس از بحث بسیار در این خصوص تصمیم‌گیری می‌کند. بنابر قانون، بحث‌های قضات این دادگاه باید علنی باشد. فایل صوتی بحث‌های این دادگاه برای همه قابل دسترسی است (اینجا) این قانون بر اساس اصلی است که مردم باید از عملکرد خدمت‌گذارانشان آگاهی عمومی داشته باشند. فلان قاضی در دادگاه می‌داند که بحث و استدلال وی در جامعه شنیده می‌شود و لذا وی تلاش می‌کند تا بهترین استدلال را عرضه کند. این قانون آگاهی عمومی از میزان کژمنشی قضات می‌کاهد. چرا چنین قانونی در ایران انجام نشود؟ چرا متن و فایل صوتی مذاکرات و مباحث شورای نگهبان نباید در دسترس عموم باشد. چرا جلسات کمیسیون‌های مجلس خارج از دسترسی مردم و خبرنگاران است؟ این نکات کوچک در قوانین موجب می‌شود حتی همین افرادی که در قدرت حاضر هستند بهترین رفتار و عملکرد خود را نمایش دهند و کژمنشی کاهش یابد.
  2. کژمنشی در دریافتی: شفافیت می‌تواند تخصیصی بهینه از دریافتی افراد بدست دهد. این مسئله نیز بسیار ساده و ملموس است. اگر همه آحاد جامعه بتوانند حقوق وزرا و رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس و شورای نگهبان را ببینند، آنگاه این افراد سعی می‌کنند به اندازه حقوق‌شان، تلاششان را افزون کنند. البته نکته‌ای که مهم‌تر است این است که کسانیکه این حقوق‌ها را تصویب می‌کنند، احتیاط می‌کنند تا حقوقی خارج از عرف پرداخت نکنند. چرا که در غیراین صورت در مظان اتهام قرار می‌گیرند. در دولت آمریکا این قانون وجود دارد. شما می‌توانید حقوق تمام کارمندان کاخ سفید را اینجا و قوانین دریافتی بقیه اعضای دولت را اینجا ببینید. مجلس آمریکا هم چندوقت یک‌بار خلاصه‌ای از دریافتی دولتی مناصب حکومتی را اعلام می‌کند. (مثلا اینجا) به عنوان مثال دریافتی رئیس‌جمهور آمریکا از دولت، طبق قانون مصوب سال 2002 باید 400000 دلار باشد. سوالی که مطرح است چرا در ایران خالص دریافتی دولتی رئیس‌جمهور و وزرا و نمایندگان مجلس و اعضای شورای نگهبان مشخص نیست؟
  3. کژمنشی در انتصابات: اگر کسی از انتصابات یک مقام حکومت اطلاع نداشته باشد، وی چه انتصاباتی انجام می‌دهد؟ اگر چنین باشد، فلان وزیر همسرش، برادرش، همسر خواهرش و قس‌علی‌هذا را به پست‌های مهم وزارت‌خانه‌ای منصوب می‌کند. یکی از ابزارهای جلوگیری از چنین رفتاری تصویب قانون ممنوعیت انتصاب اقوام است. دوباره مسئله‌ای که مطرح است کژمنشی است. اگر من وزیر کشور هستم و برادرم را استاندار یزد کنم، همواره در ارزیابی و سپردن مسئولیت‌ها به وی دچار کژمنشی می‌شوم. به عنوان وزیر از وی به خوبی کار نمی‌کشم و البته در قضاوت نیز بیشتر از سایرین به گفته‌های وی اعتماد خواهم کرد. به وی بودجه بیشتری اختصاص می‌دهم و دست وی را بیشتر باز می‌گذارم. البته جنبه دیگر کژگزینی است که محور بحث این پست نیست. این قانون دقیقا در آمریکا (اینجا) وجود دارد. درکشور فامیل‌بازی چون ایران، چرا چنین قانونی نباید وجود داشته باشد؟

گرچه موارد فوق همه مثال‌هایی است که از منظر اقتصادی باید قانون‌گذار در اولویت تصویب قرار دهد، هدف از این پست آگاهی به مسئله‌ای فراتر است که این قوانین و یا چهارچوب بازی هستند که بر رفتار بهینه حاکمان تاثیرگذارند. همچنین نگاه فوق نه در پی یافتن بهترین گزینه‌ها و یا تصفیه نالایقان، بلکه به دنبال سامان دادن به انگیزه‌ها است. به عبارت دیگر ادعای فوق بیان می‌کند قوانین باید به نحوی انگیزه‌ها را جهت بدهند تا هر شخصی در مقام دولتی بهترین عملکرد را از خود بجای بگذارد.

Read Full Post »

امروز در ایمیلم این نمودار را دریافت کردم. در کنار نمودار اینطور نوشته شده بود که به‌جای تولید، دلالی سکه و ارز در اقتصاد ناسالم ما رونق دارد.

سوال این است که آیا نرخ‌های بازگشت سرمایه‌گذاری در گزینه‌های مختلف (مثل طلا، سکه و بورس) می‌تواند تا این حد متفاوت باشد؟ البته می‌توانیم در نحوه محاسبه این نرخ‌ها تشکیک کنیم با این حال برای بیان منظورم فرض بگیریم که این نرخ‌ها درست محاسبه شده‌اند. سوال اینجاست که چرا این نرخ‌ها اینقدر متفاوت هستند و چرا اصلا در گزینه‌ای غیر از سکه و دلار سرمایه‌گذاری شده است؟ اگر نرخ بازگشت سرمایه‌گذاری در طلا بیشتر از 100 درصد و در بورس کمتر از 10 درصد باشد چرا اصلا کسی پولش را در بورس بخواباند؟

اگر نگاه کنید می‌بینید که این نرخ‌ها در واقع نرخ‌های محقق‌شده هستند نه نرخ‌های انتظاری (به اصطلاح اقتصادی ex post هستند نه ex ante). شما در ابتدای سال به‌عنوان یک سرمایه‌گذار ممکن است در بورس سرمایه‌گذاری کنید چون انتظار دارید که شاخص بورس بالا برود ولی قیمت طلا تغییر چندانی نکند. در نتیجه آن چیزی که بیش از همه از این نمودار استنباط می‌شود این است که ریسک سرمایه‌گذاری بسیار بالا بوده است. وجود ریسک بالا لزوما برای همه بد نمی‌شود: مثلا اگر شما در ابتدای سال دلارتان را فروختید و در بورس سرمایه‌گذاری کردید ضرر خیلی زیاد داد‌ه‌اید و اگر از بورس خارج شده‌اید و دلار خریده‌اید سود خیلی زیاد برده‌اید. مساله اینجاست که ریسک بالا می‌تواند باعث کاهش سرمایه‌گذاری شود چون منطقی است که فکر کنیم بسیاری از سرمایه‌گذاران ریسک‌گریز هستند و به‌خاطر اینکه ممکن است سرمایه‌گذاری خیلی ناموفق داشته باشند از احتمال سرمایه‌گذاری موفق استقبال کمتری می‌کنند و رویهم‌رفته کمتر سرمایه‌گذاری می‌کنند.

سوال بعدی این است که چرا ریسک سرمایه‌گذاری اینقدر بالا بوده است؟ فکر می‌کنم حداقل دو عامل دخیل است. اولی به نوسانان غیرسیستماتیک در بازارهای جهانی مرتبط است مثل اینکه قیمت طلا به طرز بی‌سابقه‌ای زیاد شده است. دومی عدم شفافیت سیاست‌های دولت و بانک مرکزی است.

برای مثال بانک مرکزی با توجه به شرایط بین‌المللی می‌توانست سیاست شفاف‌تر و واقع‌بینانه‌تری را در قبال نرخ ارز به آحاد اقتصادی اعلام کند مثل اینکه نرخ ارز را طبق شرایطی به تدریج بالا خواهد برد. در حالی‌که بانک مرکزی در نیم سال اول 1390 چندین بار اعلام کرد که نرخ ارز را پایین نگه می‌دارد در حالی که نرخ ارز به طور پیوسته بالا می‌رفت. در نتیجه از سویی به اعتبار بانک مرکزی این انتظار پیش می‌آید که نرخ ارز بالا نمی‌رود و در مقابل این مشاهده وجود دارد که نرخ ارز در حال افزایش بوده است. در نتیجه ریسک سرمایه‌گذاری در بازار ارز افزایش می‌یابد.

همچنین دولت به طور مداوم در حال دخالت در بازار بورس بوده است. در نتیجه برخی نوسانات در بازار بورس ارزش اطلاعاتی خود را از دست می‌دهند: شما نمی‌توانید بفهمید که افزایش شاخص بورس به‌خاطر حمایت دولت از بازار بورس بوده یا اینکه نشان از رونق احتمالی تولید دارد. همچنین اگر به‌خاطر حمایت دولت بوده آیا این حمایت باقی می‌ماند یا نه. در نتیجه ریسک سرمایه‌گذاری در بازار بورس نیز افزایش می‌یابد.

فکر می‌کنم این نمودار بیش از همه نشان از ریسک بالای سرمایه‌گذاری در اقتصاد ایران دارد. از این منظر جهت سیاست‌گذاری بایستی در کاهش چنین ریسکی باشد. البته این حرفی است که بارها گفته شده که حالا ما هم بهانه‌ای برای گفتنش پیدا کردیم.

Read Full Post »

سهیل و بابک در نوشته‏های پیشین خود نشان دادند که ایرانیان به طور نسبی بی خیال آینده شده‏اند شاد و خرم آنچه بدست می‏آورند صرف امروز خود می‏کنند و با پس انداز(به هر دلیل) میانه خوبی ندارند، یا به قول اقتصادی‏ها نرخ تنزیل آینده ایرانیان افزایش یافته است و مصرف در امروز را به مصرف در فردا ترجیح می‏‎دهند. در این نوشته سعی داریم تا نشان دهیم که این بی خیال آینده بودن و «به فردا نیفکند عشرت امروز» نه تنها بر متغییرهای اقتصادی می‏تواند تاثیر بگذارد بلکه سبب تغییر نرم‏های اجتماعی نیز شود.

بارها در کوچه و خیابان و در بین دوست و آشنا شنیده‏ایم که «این روزها رو حرف کسی نمیشه حساب کرد، طرف پای قرارداد را امضا کرده زده زیرش، یک زمانی مردم سبیل گرو میگذاشتند، رو حرفشون میشد حساب کرد و…» اینکه چرا دیگر مردم به قول و قرار خود پایبند نیستند و حتی زیر امضای خود هم میزنند موضوع این پست کافه اقتصاد است، این پست بنا دارد تا از منظر اقتصادی پایین آمدن اعتبار سبیل  را  بررسی کند!

فرض کنید دو نفر می‏خواهند برای یک مدت طولانی در مورد انعقاد قراردادی (/ شروع یک همکاری) تصمیم بگیرند به طوری که این تصمیم (/استراتژی) مطلوبیت (سود) طرفین را تحت تاثیر قرار می‏دهد. معمولا افراد تلاش می‏کنند تا با عقد قرار داد و مشارکت با یکدیگر عایدی خود را از این فرآیند تصمیم گیری افزایش دهند، یا به عبارت بهتر با انجام یک بازی همکارانه سود بیشتری را نسبت به یک تعادل نش (که لزوما بهینه پارتو نیست) بدست آورند. فرض‏های زیر را که آنچنان محدودکننده نیستند را در نظر بگیرید:

  • این قرارداد در زمان صفر و برای مدت زمان نامحدود منعقد می شود
  • فرض کنید که هر یک از این افراد می‏تواند با پایبند بودن به این قرارداد حداکثر مقدار مطلوبیت ناشی از یک بازی همکارانه را هر ماهیانه به عنوان عایدی کسب کند
  • همچنین هر یک از طرفین این امکان را دارند که در هر دوره به قصد به دست آوردن تمامی منافع ناشی از این همکاری (به طور مثال به دست آوردن کل سهم بازار، یا سو استفاده از اعتماد متقابل و تصاحب کردن دارایی‏های مشترک) توافق (/ قرارداد) را نقض کنند، ولی به دلیل زیر پا گذاشتن این توافق از دوره بعد عایدی وی صفر میشود (کما اینکه این امکان وجود دارد که با جریمه‏های نیز مواجه شود، که در اینجا برای سهولت فرض میکنیم که این هزینه‏ها وجود ندارد.)

 حال فرض کنید در زمانی مانند t یکی از طرفین قرار داد تصمیم میگیرد تا از قرارداد عدول کند، وی برای تصمیم گیری با یک تحلیل هزینه فایده پویا روبروست. به عبارت دیگر، با خروج از قرارداد وی در این دوره مجموع سود(برای مثال A) موجود در قرارداد را که متعلق به هر دو طرف قرارداد است را صاحب میشود ولی از دوره بعد به دلیل زیر پا گذاشتن قرارداد سود وی برای همیشه برابر با صفر خواهد بود. گزینه دیگر برای وی پایبند بودن به قرارداد و دریافت سود ماهیانه (در اینجا P) است که با فرض بی نهایت بودن تعداد ماه‏های پیش رو و در نظر گرفتن پارامتر B به عنوان نرخ تنزیل آینده، مجموع سود حاصل از انتخاب این استراتژی P/1-B خواهد بود. با تساوی قراردادن سود هر یک از این استراتژی‏ها، می‏توانیم نرخ تنزیلی که به ازای آن فرد بین دو انتخاب خود بی تفاوت میشود را محاسبه کنیدB*=(A-P)/P. اگر نرخ تنزیل کمتر از این مقدار باشد، فرد تصمیم میگیرد به قرارداد خود پایبند باشد، ولی اگر نرخ تنزیل بالاتر از این مقدار مورد نظر باشد، فرد ترجیح میدهند تا از قرارداد خارج شوند و تبعات ناشی از آن را نیز بپذیرند.[i] در جامعه ایران که بنا به دلایل مختلف شواهد نشان از بالا بودن نرخ تنزیل دارد، می‏توان بالاتر بودن نرخ تنزیل از میزان آستانه معرفی شده را یکی از دلایل بی اعتبار شدن قول و قرار و حتی اسناد معتبر و رسمی دانست.  اگر این ادعا ثابت شود، آنگاه باید بپذیریم که که یک تغییر در پارامترهای اقتصادی (افزایش نرخ تنزیل) نه تنها بر تصمیم‏های اقتصادی بلکه بر روابط اجتماعی انسان‏ها نیز اثر گذار است.


[i] این موضوع در اقتصاد تحت عنوان «قضیه مردم» یا Folk Theorem شناخته می‏شود. در این قضیه ثابت می‏شود که همواره یک نرخ تنزیل یکتای آستانه برای مساله مطرح شده وجود دارد.

Read Full Post »

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: