Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for دسامبر 2011

ناظم‌الملک یکی از ایرانی‌های دوره ناصری است که مدتی در فرنگ اقامت داشته است. او در نامه‌ای به ناصرالدین شاه، بیش از صد و سی سال پیش، نظر خودش را راجع به اوضاع نابسامان ایران نوشته است. می‌دانید که برخی راه حل اصلی مشکلات ایران را قانون می‌دانسته اند و مشروطه، هر چه باشد، با این باور در ارتباط تنگاتنگ بوده است. اما ناظم‌الملک از دریچه دیگری، عقب‌ماندگی ایران را تحلیل می‌کند. جان کلامش این است که تدبیر امور جامعه باید با مشورت متخصصین علوم و فنون انجام شود نه بنا به نظر و سلیقه شخصی. بخشی از نامه او را با هم بخوانیم:

… بر خلاف رسم فرنگستان ما در ایران تحقیق جمیع مسایل را منحصرا رجوع به هوش و ذهن شخصی خود می‌کنیم. علم و تحصیل از برای ما هیچ است… هیچ لازم نیست از وزرای ما بپرسند که این علوم و کمالات [که دارید] در چه زمان و در چه کتاب تحصیل کرده‌اید. جمیع علوم را نخوانده می‌دانند. نمی‌دانم و نخوانده‌ام در زبان ایشان کفر است. دانستن جزو منصب است. … قسم می‌خورم که در میان یک صد نفر فرنگی که در تهران هستند یک نفر نیست که جرأت کند بگوید من اکونومی پلیتیک می‌دانم، اما جمیع اهل درب خانه ما این علوم را در سینه خود مضبوط دارند… ارسطو که یکی از اعظم عقول دنیا محسوب می‌شود هرگاه حالا زنده بشود با جمیع عقول خود نمی‌تواند بدون تحصیل علوم تازه بفهمد استقراض دولتی یعنی چه. اما شهاب‌الملک مرحوم و امثال غیر مرحوم او با علم نخوانده همه نکات این علم را کاملا می‌دانند… دول فرنگستان به جهت ترقی علوم اکونومی پلیتیک کرورها خرج می‌کنند و چندین هزار نفر عمر خود را در تحصیل این علوم تلف می‌نمایند تا این که چند نفر اکونومیست پیدا می‌شوند. در ایران هیچ احتیاج به این نقل‌ها نیست ما همه اکونومیست کامل هستیم. بانک و راه آهن و علوم مالیه و علوم اداره همه در نظر ما مثل آب سهل و روشن است. …

Read Full Post »

در این نوشته برخی از نظمهای آماری در مورد وضع نابرابری بویژه در آمریکا به اختصار مرور میشود. در نوشته دیگری برخی از مدلهای اقتصادی برای توضیح این نابرابریها را بیان خواهیم کرد.

توضیح: ابتدا ببینیم که مثلا وقتی میگوییم فردی در یک جامعه در صدک هفتادم قرار دارد به چه معنی است. فرض کنید که ابتدا افراد این جامعه را به ترتیب درآمدشان به صف کنیم به طوری که کم درآمدترین فرد در انتهای صف و پردرآمدترین فرد در ابتدای صف بایستد. سپس این صف را به صد قسمت مساوی تقسیم میکنیم. اگر از انتهای صف شروع کنیم، قسمت اول میشود صدک اول، قسمت دوم صدک دوم و قسمت آخر صدک صدم. پس فردی که در صدک هفتادم قرار دارد دارای درآمدی است بیشتر از درآمد شصت و نه صدک قبلی و کمتر از سی صدک بعدی. در این تقسیمبندی ما از تفاوت درآمدی افرادی که در یک صدک قرار دارند چشمپوشی میکنیم. در هر حال میتوانستیم همین آزمایش را با دهکها (گروههای بزرگتر)، یا هزارکها (گروههای کوچکتر) نیز انجام بدهیم.

الف) وضع آمریکاییها نسبت به مردم دنیا:

در شکل 1 درآمد آمریکاییها را نسبت به مردم دنیا مشاهده میکنید. محور افقی جایگاه درآمد یک آمریکایی در داخل خود آمریکا است. محور عمودی جایگاه درآمد همان فرد در دنیا است. برای مثال یک آمریکایی که در دو صدک اول جامعه آمریکا قرار دارد جایگاهی برابر صدک شصت و دوم در جامعه جهانی دارد. میتوان مشاهده کرد که تقریبا 65% مردم آمریکا جزو دهک بالای دنیا هستند و تقریبا 18 درصد آنها در دو صدک بالای دنیا قرار میگیرند.

دقت کنید که از طریق مقایسه شیب این نمودار برای دو کشور مختلف میتوان وضع نابرابری در این دو کشور را با هم مقایسه کرد. هر چقدر شیب این نمودار برای یک کشور بیشتر باشد به این معنی است که مردم آن کشور در سطوح نابرابرتر درآمدی زندگی میکنند. مثلا در اینجا دکتر جواد صالحی بر اساس همین منطق توضیح داده است که وضع نابرابری در آمریکا بدتر از آلمان است. اما بر خلاف تصوری که ممکن است وجود داشته باشد وضع نابرابری در ایران از وضع نابرابری در آمریکا هم بدتر است. (همچنین اینجا را ببینید).

این نتایج عمدتا بر اساس تحقیقات برانکو میلانویچ به دست آمده است. همچنین شکل 1 از اینجا برداشته شده است.

شکل 1: درآمد آمریکاییها نسبت به مردم دنیا

ب) افزایش محسوس نابرابری در جامعه آمریکا:

در دهه های 1950 تا 1970 در آمریکا، سهم درآمدی صدک بالا از درآمد ملی 10 درصد بوده ولی این درصد در دهه های اخیر به طور محسوسی افزایش پیدا کرده است. مرجع اول برای مشاهده این روند گزارش اخیر CBO است (اینجا را ببینید). شکلهای 2-4 به نقل از کروگمن بر اساس همین گزارش برداشته شده است (اینجا و اینجا را ببینید). شکل 2 نشان میدهد که سهم درآمدی صدکهای 81 تا 99 در دهه های اخیر تقریبا ثابت مانده در حالیکه سهم درآمدی صدک بالای جامعه از 8 درصد در سال 1979 به 12 درصد در سال 2007 رسیده است که بویژه از سال 2001 به بعد روند کاملا افزایشی داشته است. شکل 3 نشان میدهد که اگر در صدک بالای جامعه آمریکا دقیق شویم این روند افزایشی بیشتر از همه به خاطر افزایش سهم درآمد هزارک بالای جامعه (یعنی یکدهم بالای صدک بالا) بوده است.

شکل 2: سهم درآمدی صدکهای 81-99 و صدک بالا

شکل 3: سهم درآمدی هزارکهای 990-999 و هزارک بالا

اما مرجع دوم برای مشاهده روند نابرابری تحقیقات اتکینسون، پیکتی و سائز است (برای مثال اینجا را ببینید). فکر میکنم که تعریف اتکینسون، پیکتی و سائز  از اقلام درآمد با تعریف CBO یکی نیست. ولی در هر حال روندی که آنها گزارش کرده اند دقیقا حاکی از افزایش سهم درآمدی صدک بالا و همچنین هزارک بالای جامعه است. بر این اساس، سهم درآمدی صدک بالا از 10 درصد در دهه 1970 به 20 درصد در سال 2000 و به 25 درصد در سال 2005 رسیده است. این بدان معناست که در سال 2005، 25 درصد از درآمد ملی آمریکا در دست تنها 1 درصد از افراد این جامعه بوده است.

این روند، یعنی افزایش سهم درآمدی صدک بالای جامعه در همه کشورهای انگلیسی زبان به وضوح قابل مشاهده است (برای مثال اینجا را ببینید) ولی همچنین در برخی دیگر از کشورهای اروپایی نیز به شکل خفیفتری دیده میشود، هرچند در سوئد و فنلاند مشاهده نمیشود. (یک مرجع خیلی خوب برای مشاهده روند نابرابری در برخی از کشورهای دنیا را در اینجا پیدا کنید.)

اگر باز دقیقتر شویم، هزارک بالا (یعنی یکدهم بالای صدک بالای جامعه) در آمریکا دارای 8 درصد از درآمد ملی این اقتصاد هستند. این درحالیست که در بیشتر کشورها این سهم 1 یا 2 درصد است و در خود آمریکا هم در دهه 1950 تقریبا 3 درصد بوده است. (برای اطلاعات بیشتر میتوانید این مصاحبه با عجم اغلو را بخوانید.)

شکل 4 رشد درآمد خالص از مالیات را از سال 1979 برای آمریکا نشان میدهد. برای مثال در سال 2007 به نسبت 1979، درآمد صدک بالای جامعه نزدیک به 280 درصد زیاد شده (یعنی تقریبا 3 برابر شده) در حالیکه درآمد هیچ یک از صدکهای دیگر بیشتر از 60 درصد زیاد نشده است. کاملا قابل مشاهده است که صدک بالای جامعه از افزایش نابرابری نفع بسیار چشمگیری برده است. حتی افزایش 60 درصدی درآمد برای صدکهای 81 تا 99 با رقم حدود 280 درصد صدک بالا قابل مقایسه نیست.

اگر در یک درصد بالا نیز دقیق شویم، بر اساس شکل 3 میتوان مشاهده کرد که در سال 2007 سهم هزارک بالای جامعه از درآمد ملی برابر سهم مجموع درآمد هزارک 990 تا 999 است در حالیکه در سال 1979 سهم هزارک بالا نصف سهم مجموع درآمد هزارک 990 تا 999 بوده است. به این معنی که حتی در صدک بالا نیز بیشترین نفع از نابرابری را هزارک بالای جامعه به دست آورده است.

شکل 4: رشد درآمد حقیقی در صدکهای مختلف

Read Full Post »

ماليات بر گناه

هنگامی که دولت‌ها با کسری بودجه مواجه می‌شوند، سیاست‌گذاران به تکاپو می‌افتند تا راه‌هایی پبدا کنند که  درکنار افزایش درآمد مالیاتی، کمترین آسیب را به همراه داشته و حتی شاید برای جامعه مفید هم باشند. برخی این راه را مالیات بر نوشیدنی‌های قنددار مانند نوشابه می‌دانند.

اما آیا مالیات بر نوشابه ایده‌ی مناسبی است؟ اقتصاددانان معمولاً از مالیات بر مصرف در مقابل مالیات بر درآمد حمایت می‌کنند، چراکه مالیات بر مصرف کمتر بر مقدار پس‌انداز ، سرمایه‌گذاری و رشد اقتصادی اثر می‌گذارد. اما سئوال اصلی در مورد مالیات بر مصرف نوشابه این است که آیا برخی از انواع مصرف باید از انواع دیگر آن متمایز شده و مالیات بالاتر بر آنها وضع شود؟

گاهی وضع مالیات بر مصرف یک کالای خاص در قالب اثرات مخرب آن بر دیگران توجیه می‌شود. اقتصاددانان این موارد را آثار بیرونی منفی می‌نامند و به عنوان مثال مالیات بر مصرف گازوئیل در این دسته قرار می‌گیرد. هرگاه شما از اتومبیل خود برای حمل و نقل استفاده می‌کنید اثرات مخربی را مانند شلوغی خیابان‌ها، افزایش زمان حمل و نقل، بالا رفتن احتمال تصادف، افزایش آلودگی و غیره را به جامعه تحمیل می‌کنید. به همین دلیل بسیاری از اقتصاددانان از مالیات بر گازوئیل حمایت می‌کنند تا با افزایش قیمت آن، رانندگان را مجبور کنند تا آثار بیرونی منفی استفاده از اتومبیل شخصی خود را نیز در نظر بگیرند.

اما استفاده از چنین منطقی در مورد دیگر کالاهای مصرفی چندان واضح نیست. به عنوان مثال سیگار از جمله کالاهایی است که دولت‌ها برای جلوگیری از مصرف آن مالیات‌های سنگین بر آن وضع می‌کنند. اما چنین مالیات‌هایی با گزاره‌ی آثار بیرونی سیگار قابل توضیح نیست. تصور کنید فردی مایل باشد در خانه‌ی شخصی خود روزی دو بسته سیگار مصرف کند؛ بخش اصلی اثرات مخرب این رفتار به خود شخص بازمی‌گردد و حتی اگر آثار دود سیگار به افراد کنار دستی مطرح باشد، چنین مشکلی باید در داخل خانواده حل شود نه اینکه دولت برای حل آن مداخله کند!

گاهی اوقات مدافعین چنین مالیات‌هایی عنوان می‌کنند که مصرف برخی کالاها اثرات منفی بر مخارج کل جامعه دارد. به عنوان مثال مصرف سیگار منجر به بیماری فرد و در نتیجه موجب افزایش هزینه‌ی درمان و بالا رفتن حق بیمه خواهد شد. اما حتی این گزاره هم روی دیگری دارد:  اگر مصرف‌کننده‌گان سیگار زودتر از دیگران فوت کنند آنگاه حقوق بازنشستگی کمتری هم دریافت می‌کنند. برخی از اقتصاددانان این ارقام را در مورد مصرف سیگار بررسی کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که تقریباً این دو اثر با یکدیگر برابر هستند، به عبارت دیگر افراد سیگاری هزینه‌ای بر سایر افراد جامعه تحمیل نمی‌کند.

گرچه ممکن است درنظر گرفتن منفعت برای مرگ زودرس افراد در جامعه عجیب باشد، اما اقتصاددانان هنگام بررسی آثار یک سیاست چیزی جز موجوداتی بی‌روح نیستند: اگر قرار است هزینه‌ی اضافه شده بر بودجه‌ی کشور عامل وضع مالیات بر مصرف کالایی خاص باشد، این محاسبه باید صادقانه و همه‌جانبه انجام شود.

با این وجود علت دیگری برای وضع چنین مالیات‌هایی وجود دارد و آن اینکه مصرف بعضی از کالاها اثرات مخربی در آینده بر روی فرد می‌گذارد. به عبارت دیگر فرد امروز از مصرف کالا لذت می‌برد اما در آینده هزینه‌های مخرب آن را خواهد پرداخت.

حتماٌ مشاهده کرده‌اید که برخی از والدین قدرت انتخاب فرزندان خود را محدود می‌کنند چراکه معتقدند این کار به نفع فرزندشان است. تعدادی کمی از نوجوانان به اندازه‌ی کافی آینده‌نگر هستند تا بتوانند هنگام تصمیم‌گیری، تمام آثار آتی رفتار خود را در نظر بگیرند. والدین نیز امیدوارند روزی فرارسد که فرزندانشان برای قیودی که اکنون به آنها تحمیل شده است سپاس‌گذار باشند.

اما انسان یک دفعه در سن 18 سالگی که جامعه آن را بالغ می‌نامد عاقل نمی‌شود. همواره بخشی از شخصیت ما به دنبال لذت‌های زودگذر است و اثرات بلندمدت کارهای خود را نادیده می‌گیرد. بنابراین وضع مالیات بر کالاهایی که آثار مطلوب آنها ابتدا و آثار نامطلوب آنها در آینده ظاهر می‌شود راهی است تا هنگام تصمیم‌گیری اثرات بلندمدت آنها نیز به ما یادآوری شود. 

اگر این بهترین گزاره برای مالیات بر گناه باشد، که به نظر من چنین است، به سئوالی چالش برانگیز در فلسفه‌ی سیاسی می‌رسیم: چه مقدار باید به دولت اجازه داد که ما را از خودمان محافظت کند؟ و اگر وارد چنین جاده‌ای شویم کجا متوقف خواهیم شد؟

درست است که وضع مالیات بر نوشابه ما را تشویق می‌کند تا مواد مغذی‌تر مصرف کنیم و در آینده سالم‌تر باشیم، اما مالیات بر شکلات، بستنی و غذاهای سرخ‌کردنی نیز چنین وضعیتی دارند. سوبسید دادن به سبزیجات، عضویت در باشگاه ورزشی و نخ دندان نیز در گام‌های بعدی قرار دارند. با این استدلال، مالیات بر فیلم‌های ترسناک و سوبسید دادن به برنامه‌های ادبی نیز دور از ذهن نخواهد بود!

در آخر یادآوری می‌کنم حتی زمانی که افرادی عاقل و بالغ هستیم گاهی دوست داریم تا والدین کنارمان باشند و هنگام انتخاب، راه درست را نشانمان دهند. بنابراین سئوال این است که آیا به اندازه‌ی کافی به دولت اعتماد دارید که او را به عنوان نگهبان و مراقب خود انتخاب کنید!؟!

منبع: نیویورک تایمز، 6 ژوئن 2010.

Read Full Post »

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: