اگر «اقتصاد اسلامی» واژه ای معنادار است، نسبت اجزای آن چگونه است؟
به بیان سادهتر و البته غیردقیق، نسبت اسلام و اقتصاد به طور عام و نسبت اقتصاد و مسلمین به صورت خاص چگونه است. در پست فرید اشاره شد که مقصود از «اقتصاد اسلامی» اقتصادی است که برای مسلمین کاربرد داشته باشد. مثال معماری از یکسو راهگشا است و از سوی دیگر گمراهکننده و البته این خاصیت هر مثالی است. گمراهکننده چون از یک سو، نماد معماری اسلامی امروزه در مساجد دیده می شود که صرفا به منظور عبادت به کار میروند. لذا این سوال مطرح میگردد که آیا اقتصاد اسلامی جهت اجرای احکامی مانند نرخ بهره صفر و یا احکام ارث کاربرد دارد و یا جهت طراحی بانکهایی که قوانین اسلامی را رعایت میکنند به کار می رود؟ از سوی دیگر، سودمند است چون مسلمین به کمک اصول معماری ایدههای خود در حوزه دین را تحقق میبخشند و البته ایدههای خود را چنان سازمان میدهند که تخاطی با اصول معماری نداشته باشد. نتیجه همزیستی معماری و ایدههای اسلامی در مسجد لطفعلیخان اصفهان هویدا است. هدف مسجد بر اساس معماری اسلامی ساختن صرف محل عبادت نیست چرا که عبادت در مسجدی گلی هم ممکن است. به باور من هدف از مسجد لطفعلیخان حرکت از ظاهر اسلام به بطن دین است.
آنچنان که من میفهمم، معماری اسلامی مسجدی فاخر را نه برای عبادت صرف که به عنوان مأمنی آراسته برای درس، مکتب، عبادت، عزاداری و عروسی میسازد. حال فرض کنید شما در ابتدای قرن سوم هجری و آغاز راه معماری اسلامی هستید. می دانید اولین خطاب دینداران به شما چیست؟ این همه فخرفروشی در خانه خدا و یا امامزاده با اصل سادهزیستی دینی در تناقض است. مگر در این دوره زمانه سعودیها در خصوص مساجد شیعی و مقبره امامان چنین نمیگویند؟ به باور من آنچه این متحجرین نمیفهمند تأثیری است که معماری میتواند بر اسلامی زیستن داشتهباشد. تاثیری که روح انسان ها را نوازش میدهد. ناخودآگاه معنی یکتایی را در وجودشان بارور میکند و شبحی از تقدس را در وجودشان زنده میکند. یا اگر در معماری آرامگاه امام زادهها دقت کنید؛ هیچگاه از خود سوال کرده اید چرا به این همه طلاکاری و یا بنای عظیم نیاز است؟ به باور من در این مثال بانیان میخواهند نشان دهند این امامزاده که این همه طلا دارد بسیار مورد قرب است و عظمتش نیز به منظور تلقین بزرگی امامزاده است. بزرگی که شما را کوچک می کند تا راحتتر تضرع و اعلام نیاز کنید. این نمونهای از کارکرد معماری اسلامی است. من به این می گویم کاربرد معماری برای تأثیر در درونیات انسان. کارکرد اقتصاد اسلامی هم، چنین است.
اقتصاد اسلامی برای این نیست که نرخ بهره صفر در بانک ها رایج باشد. اقتصاد اسلامی برای این نیست که از کجای بحار و یا لمعه و یا قول شیخ شافعی حرمت عقدی را استخراج کند یا استنباط کند و یا کشف کند. اقتصاد اسلامی برای این نیست که عقد جدیدی خلق کند تا فلان معامله بانک بر اساس اسلام باشد؛ کثافتکاری که فایننس اسلامی در کشورهای عربی به بار آورده است. اقتصاد اسلامی که من می فهمم دقیقا به این منظور طراحی می شود که «کارایی نهادهای جامعه اسلامی را بیشینه کند و انسانها به دور از فساد زندگی کنند». اگر اصل اولیه معماری استحکام است، اصل اول اقتصاد کارایی است. هیچ حکم دینی و یا شهود معنوی، در ساختن «اقتصاد اسلامی» نمیتواند در تناقض با این اصل اولیه باشد. لذا نسبت «اقتصاد اسلامی» با «اقتصاد» تبعیت از اصول اقتصاد و پایبندی به لوازم آن است.
برای فهمیدن رابطه «اقتصاد اسلامی» با اسلام نیاز داریم بدانیم اسلام چیست. اسلام دارای سه لایه است. اسلام شماره یک که قرآن است. اسلام شماره دو که احادیث و سنت است و اسلام شماره سه مواردی است که در طول تاریخ، مسلمین به اسلام افزودهاند، اعم از تفاسیر، تعبیرات و قوانین. به نظر میرسد رابطه اقتصاد با هر اسلام از سه حالت خارج نیست. یا ادعا می کند تحقق این ایده (دستور و یا آرزو) محال است. یا ادعا میکند تحقق این ایده محال نیست ولی نتایج آن با حکم اسلامی دیگری در تناقض است. یا ادعا میکند این ایده قابل تحقق با سود و ضرر مشخص اقتصادی یا اسلامی است. اما یک رابطه دیگر هم اقتصاد با اسلام، مخصوصا، شماره سه دارد و آن باورها است. اقتصاد فرمانهایش را بر اساس باورهای بازیگران طراحی میکند و البته بدیهی است که بسیاری از باورهای مسلمین بر اساس اسلام شماره سه استوار شدهاست. مشکل دیگری که رابطه بین اقتصاد و هرسه لایه اسلام وجود دارد فهم این دو از یکدیگر است. اقتصاد باید تفسیری جدید از مفاهیم و لغتهای رایج در اسلام ارائه کند. پولی که بهره ندارد مربوط به سکه است و اصلا در معاملات پیامبر اسکناس وجود نداشت. اقتصاد اسلامی باید بتواند تفسیری جدید از احکام هرسه لایه اسلام ارائه کند. بنابراین به طور خلاصه در رابطه «اقتصاد اسلامی» با «اسلام» اولا باید ببینیم با کدام اسلام مواجهیم. ثانیا اجرای حکمی اسلامی چه عواقبی دارد. و ثالثا دینداران خود از این حکم چه میفهمند و رابعا این حکم در صدر اسلام چه معنایی داشته است. (در این مورد آخر نظری مشابه ابوزید در کتاب نقد گفتمان دینی دارم که وجهی دیالکتیک در تفسیر قرانی قائل است)
رابطه اقتصاد اسلامی با مسلمین نیز به سادگی قابل بیان است. اقتصاد اسلامی در پی آن است که با مطالعه و طراحی دستورات اقتصادی با توجه به باور مسلمین، علایق مسلمین و عادات مسلمین، رفاه ایشان را بیشینه کند و در صورت امکان ایدههای اسلامی ممکن و کارا را تحقق بخشد. اینکه چگونه؟ و مثلا چی؟ نیاز به فکر بیشتر و پستهای بیشتر دارد.
سوال دوم:
آیا اقتصاد اسلامی فقط قابلیت اجرا در جامعه اسلامی را دارد یا در هر جامعه ای امکان اجرا دارد؟
آقا سروش عزیز!
منظور از فالو همان دنبال کردنه؟
سوال:
به نظر شما این اقتصاد اسلامی اثباتی است یا دستوری؟
سلام.ممنون که وقت می ذارید وجواب سوال های من رو میدید.احتمالا من هم نتونستم منظورم رو درست انتقال بدهم.به نظرم کاری که صراف های قدیم می کردن این بوده:
اگه یه صراف 1000سکه دستش پول داشته می تونست 200سکه رو بخاطر پرداخت های جاری پیش خودش نگه داره و800سکه رو هم قرض بده مثل همین کاری که گفتید بانک های امروزی انجام میدن.(اما عاقلانه است که همه 1000سکه رو پیش خودش نگه داره وبه اندازه 4000سکه به مردم اوراق بده)
در واقع چون صراف ها دست مردم اوراق می دادن وقتی 1000سکه دستشون بوده به اندازه 4000سکه دست مردم اوراق میدادن ومشکلی هم واسشون پیش نمیومده چون به ازای این 4000واحد اوراق 1000واحد سکه در اختیار داشتن که می تونستن اوراق رو نقد کنند(توجه کنیم همه همزمان برای نقد کردن اوراق پیش صراف ها نمیومدن).مسئله اصلی هم همینه این کار صراف ها باعث میشد عملا ارزش اوراق کسانی که به صراف پول داده بودن از بین بره(پایین بیاد)در واقع به نظر من این کار یه شیادی بزرگ بوده که این افراد با سو استفاده از اعتبارشون انجام می دادن وپول کلانی به جیب می زدن.در واقع در حالی که بانک های کنونی خلق پولی انجام نمیدن اما این صراف ها عملا خلق اوراقی می کردن که در بازار به عنوان پول مصرف می شد.آیا به نظر شما وقتی یه فرد حقیقی 1000سکه داشته باشه ولی به اندازه4000سکه اوراق دست مردم بده حتی اگه سود کمی از این اوراق اضافی هم بگیره یه شیاد بزرگ نیست و آیا سزاوار نیست که قرآن این موضع سر سختانه رو در موردش بگیره؟حالا که منظورم رو شفاف توضیح دادم بهتره کامنت های قبلی من رو هم با این دیدگاه بخونید چرا که من الآن دارم فکر می کنم که شما فکر می کردید کار صراف ها مثل عملکرد کنونی بانک ها بوده که من فکر کنم تفاوت اساس بینشون هست زیرا بانک ها عملا بیشتر از سپرده ای که جذب کردن نمی تونن وام بدن اما صرافی ها چند برابر سپرده هاشون دست مردم اوراق میدادن.
شرمنده من در سفر بودم و نتوانستم این بحث را فالو کنم و لذا ترجیح می دهم در مورد جزئیات صحبت نکنم. من پست بعدیم در مورد بهره و ربا است و به صورت مختصر چهارچوبی که اینجا توضبح داده ام را دنبال می کنم (البته اگر در این 4 هفته ای که تا نوبت من مانده استادم اجازه بدهد! ) اول می گویم بهره ضفر محال است و لذا خود ضرورتی است که باید حذف شود. سپس در یک مطالعه دیالکتیک سعی می کنم بفهمم آنچه قران (تنها به اسلام یک می پردازم) ربا می دانشته امروزه چه معادلی دارد و در نهایت سعی می کنم بفهمم مسلمین از ربا چه می فهمند.
اگه شد یه پستی چیزی هم درباره این پول پر قدرت پول ضعیف بنویسید که من با اینکه خیلی وبلاگ اقتصادی میخونم چیز زیادی داخل وبلاگ ها در موردش ندیدم
سلام.ممنون که مفصل جواب دادی.ولی چند تا سوال واسم پیش اومد که اگه جواب بدید ممنون میشم.
1-با توجه به بند 1شما یه مشکلی پیش میاد.فرض کنید من صاحب 1 بانک هستم وکل سرمایه بانک من 1000واحد است حال مثلا با اجازه بانک مرکزی من میتونم 5برابر این مقدار پول وارد جریان اقتصاد کنم یعنی 5000واحدهمه این 5000واحد را من خودم قرض می گیرم ودر بانک خودم سپرده گزاری می کنم الآن بانک من 5000واحد سرمایه دارد واین بار می توانم 25000واحد به مردم قرض بدهم(در بانک خودم سرمایه گزاری کنم)وادامه این چرخه باعث می شود من بتوانم به اندازه بی نهایت در بانکم دارایی داشته باشم.فکر کنم من یه جای موضوع رو غلط فهمیدم.(البته در مورد صراف های قدیمی میزان سکه طلایی که داشتن اونها رو محدود می کرد ونمی تونستند به اندازه بی نهایت اوراق دسته مردم بدن چون مشکل نقد کردن اوراق رو داشتن ولی به نظر میاد بانک های امروزی چنین مشکلی رو نداشته باشن).وبه نظر من چون در 1400سال پیش سرمایه داران همین کار را میکردند وچند بر ابر سرمایه اوراق می دادند باعث تورم بسیار بالایی میشدن و با توجه به این که در گذشته کار به اندازه کافی بوده این تورم جز زیان برای مردم عادی نتیجه ای نداشته(توجه کنیم که فقط این قشر ثروتمند بودن که می تونستن سرمایه های خود را با ضریبی بیش از نرخ تورم افزایش بدهند وبقیه مردم نمی تونست)
2-من هم این نکته رو قبول دارم که تورم به خودی خود اصلا بد نیست.اگه نرخ تورمaباشه ودر آمد یک فرد هم aبرابر بشه تورم هیچ تاثیری روی زندگی این شخص نمی گزارد.اما با این کاری که صرافان قدیمی انجام می دادن فقط خود اونها بودن که می تونستن درآمدشون رو پا به پای نرخ تورم افزاش بدن وبقیه مردم که اکثریت بودن قادر نبودن.اما امروزه به خاطر ساختار اقتصادی جامعه اکثر افراد در آمدشون مطابق نرخ تورم افزایش پیدامیکنه واینکه مردم اینقدر از تورم می ترسن به نظرم بیشتر بحث روانیه و در مورد کارمندان دولت هم بیشتر بحث چانه زدن هست تا بتونن حقوقشون رو بالاتر از نرخ تورم افزایش بدن.اما اینکه نرخ ارز ثابت بمونه وتورم بره بالا همون طور که تو پست احمد بود باعث دردسر فراوانی میشه.
باز هم سلام،
۱- فکر کنم من خوب توضیح ندادم. در واقع این طوری نیست که بانکها بتونند چند برابر سپردهای که دارند پول ایجاد کنند. ایجاد پول در انحصار بانک مرکزیه و بقیه بانکها حق و توان ایجاد نقدینگی جدید ندارند. اما اون بسط پولی به این صورت انجام میشه که بانکی که ۱۰۰۰ تومن سپرده داره، مثلا ۱/۵ اون رو ذخیره نگه میداره و ۴/۵ بقیه رو قرض میده. پولی که قرض داده شده خودش تو بانکهای دیگه سپردهگذاری میشه و اون بانک هم خودش دوباره اون پولها رو قرض میده و به همین ترتیب. و این طوریه که پول بسط داده میشه و نه این که بانک بتونه بیشتر از اون چیزی که داره پول قرض بده. پس اون مشکلی که گفتید پیش نمیاد. و اگر با نرخ یک پنجم بالا تصاعد هندسی حاصل رو بنویسید میبینید که حجم پول ۵ برابر شده.
۲- البته من شک دارم که صرافان قدیم واقعا اونقدر قدرت داشتند. چون اونموقع اون اوراق به ازای طلا (مثلا) صادر میشد و این طور نبود که بتونند هر چقدر خواستند اوراق منتشر کنند. و درآمد اصلی اونها هم (مثل بانکهای امروزی) از محل بهره پولهایی بود که قرض میدادند و نه از محل تورمی که ایجاد میکردند.
البته تورم یکی از بدیهاش هم همین بازتوزیع درآمد به نفع یه عده و به ضرر یه عده است. و نمیشه گفت همش هم روانیه. کارمندهای بدبخت هم معمولا حقوقشون کمتر از تورم زیاد میشه!
در مورد اون پستی هم که گفتید چشم، اگر عمری باقی بود یکیمون در این مورد مینویسیم! البته تو اون لینکهایی که تو کامنت قبلی گذاشتم این مطلب رو خیلی خوب توضیح داده. فقط خوندنش حوصله میخواد!
سلام.ممنون که جواب دادی.البته من دانشجوی اقتصاد نیستم واطلاعات اقتصادیم هم در حدی است که از سایت ها یاد گرفتم(حتی یه واحد اقتصاد پاس نکردم).فقط چند نکته ای رو که در مورد پاسخ شما به ذهنم میرسه میگم:
1-اینکه شما از قول دکتر غنی نژاد گفتید که یک عده انحصار سرمایه رو در اختیار داشتن و بهره بالا طلب می کردن به نظرم خیلی عقلانی نیست زیرا فرض کنید یک نفر 100سکه طلا دارداگر این 100سکه را با بهره 100درصد هم که قرض دهد در پایان سال 100سکه سود میکند اما اگر این فرد از موقعیت واعتبار خود سواستفاده کندوبه اندازه1000سکه به مردم اوراق دهد(چون مردم به این شخص اعتماد دارند همیشه درصد کمی از مردم برای نقد کردن اوراق خود می آیندواین شخص به تجربه متوجه میشود که می تواند 10برابر داراییش اوراق به مردم بدهد)واز این اوراق بهره 20درصد طلب کند در پایان سال 200سکه سود خواهد کردوهر آدم عاقلی راه دوم را انتخاب میکند.
2-اینکه شما می پزیرید انحصار سرمایه در اختیار تعداد محدودی باشد خوب اگر همین تعداد محدود اگر چند برابر سرمایه خود اوراق تولید کنند آیا نمی توانند باعث تورم شوند؟اگر این افراد که مثلا 30 درصد اقتصاد جامعه را در اختیار دارند 10برابر سرمایه خود یعنی تقریبا 3برابر کل دارایی جامعه اوراق چاپ کنند نمتوانند باعث تورم شوند؟
3-فرض کنیم قیمت شمشیرتولیدی در سال اول در مکه 100سکه وشمشیر وارداتی از شهر دمشق هم 100سکه باشدسال آینده به علت تورم ناشی از چاپ اوراق قیمت شمشیر در مکه 200واحد اوراق(ارزش این اوراق در صرافی ها 200سکه است) میشود اما قیمت شمشیر در دمشق همچنان همان 100سکه است واین یعنی شهر مکه وارد کننده شمشیر خواهد شد وبازگانان دمشقی هم اوراق خود رادر مکه نقد کرده وبه شهر خود برمی گردند(توجه کنیم که ارزش سکه طلای سال اول ودوم در شهردمشق تفاوتی نمی کند تا بتوانیم اینگونه استدلال کنیم که چون تورم در مکه با لا رفته ارزش پول مکه در برابر پول دمشق کم شده ونباید نگران بود) واین یعنی به مرور زمان صنعت شمشیر سازی شهر مکه از بین میرودوچون تجار خارجی اوراق خود رانقد می کنند به مرور پول صرافی ها هم از بین میرود وبا از دست رفتن اعتبار انها به یک باره صنعت وتجارت شهر مکه نابود میشود.آیا به نظر شما این برای شهر مکه بد نیست؟آیا این از حمله دشمن خارجی بدتر نیست؟
4-امروزه مهمترین عامل تورم افزایش پایه پولی است که به علت کسری بودجه واستقراض دولت از بانک مرکزی بوجود می آید تورم بالا نشانه کسری بودجه بیشتر ودر نتیجه دخالت بیشتر دولت در اقتصاد است.آیا به نظرشما باید از دخالت بیشتر دولت در اقتصاد نهراسید؟
سلام. اولا باید بگم که شما با این که میگید هیچ واحد اقتصادی پاس نکردید اما خیلی خوب تحلیل اقتصادی میکنید، تبریک میگم!
۱- من این حرف و تحلیل شما رو کاملا قبول دارم. این چیزی که شما میگید دقیقا همون کاری هست که در سیستمهای بانکی امروزی انجام میشه (مقاله ویکیپدیا). یعنی بانکها با قرض دادن پولهایی که در اختیار دارند باعث افزایش حجم پول میشن و ضریب انبساط پولی هم از همینجا تعریف میشه. و اولین کسانی هم که این کار رو کردند صرافها بودند که بعدا به بانکهای امروزی تبدیل شدند. اما در مورد ارتباطش با ربا، من میگم این نمیتونه علت تحریم ربا باشه چون: ۱- این پدیده نسبتا نوینی هست و به دوران رنسانس برمیگرده. و در صدر اسلام در مکه چنین خبری نبوده که اوراق قرضه چاپ و مبادله بشه (اگر شاهدی تاریخی بر وجود این پدیده در آن زمان دارید ارایه کنید. چون شاید من اشتباه میکنم.) ۲- این پدیده بسط پول با قرض دادن نه تنها برای اقتصاد بد نیست بلکه باعث پویایی و روانی بیشتر مبادلات میشه. این بر میگرده به بحث این که تورم آیا بده تا جایی که علت تحریم ربا تورم بوده یا نه که جلوتر توضیح میدم.
۲- بانکهای تجاری که امروزه نقش بسط پول رو به عهده دارند در این که چقدر از سپردههاشون رو نگه دارند و چقدر قرض بدند محدودیت قانونی دارند (که بهش میگن نرخ سپرده قانونی یا fractional-reserve-rate) که همه جای دنیا بانک مرکزی تعیینش میکنه و نمیتونه مورد سوءاستفاده قرار بگیره. اما در اوایل بانکداری که این محدودیتها نبوده هم صرافها نمیومدند مثلا ۹۹ درصد پولشون رو دوباره قرض بدند. چون همیشه اون ذخیره احتیاطی بانک به جهتش ریسکش باید باشه. و این هم که قرض دادن با هر نرخی چقدر باعث افزایش حجم پول میشه یه جمع هندسیه که فرمول سادهای داره و تو همون مقاله هم میتونید پیداش کنید. که مثلا در ایران حدود ۵ هستش و در کشورهای پیشرفته حدود ۹-۱۰ اگه اشتباه نکنم. این یعنی به ازای هر واحد پایه پولی (پول پرقدرت) تو ایران ۵ واحد نقدینگی ایجاد میشه. اما باز هم آیا این چیزی بدیه؟ جلوتر میگم.
۳- این مثالی هم که زدید خیلی جالبه! و نشون میده که شما همون چیزی رو فهمیدید که خیلی از مردم و حتی سیاستگذارها تو درکش مشکل دارند. منتها این مسئله تو چهارچوب نرخ ارز مطرح میشه. یعنی اگه تورم یه کشور بالاتر از تورم یه کشور دیگهای باشه ولی نرخ ارزش به اندازه این دو تا تفاوت افزایش پیدا نکنه، جنسهای وارداتی ارزونتر میشند و این باعث از بین رفتن تولید داخل میشه. حالا تو مدل ساده شما واحدهای پول یکی گرفته شده و ارز نداریم. اما تفاوت تورم رو داریم. در این مواقع جدای از مهار تورم (که راه خودش رو داره) باید اجازه داد تا نرخ ارز به اندازه این دلتا تورم افزایش پیدا کنه. یکی از پیامدهای بیماری هلندی هم که صنعتزدایی هست که نتیجه همین وفور منابع ارزی و در نتیجه ارزون موندن ارز هستش.
۴- اما در مورد تورم. شما به درستی اشاره کردید که علت اصلی تورم رشد پایه پولی هست. که علت اون هم این هست که دولت سعی میکنه کسری بودجهاش رو با استقراض از بانک مرکزی یا فروختن ارز به بانک مرکزی (که مورد دوم علت اصلی در سالهای اخیر بوده) تامین کنه که خوب منجر به تورم میشه. اما تورم به خودی خود نه تنها بد نیست بلکه تورمهای پایین برای ادامه حیات اقتصاد لازمه و تورم منفی نشانه رکود اقتصادی هست. اما اون چیزی که بده تورمهای بالا هست که علت اصلیاش هم رشد لجامگسیخته پایه پولی هست که طبیعتا به نظر من هم کاملا هراسناکه. اما در ادبیات اقتصادی به تورم به عنوان یکی از ابزار سیاستگذاری نگاه میکنند که با بیکاری trade-off داره. یعنی دولتها میتونند به ازای تورم یه کم بالاتر بیکاری رو کم کنند (مثل کاری که الان دولت امریکا انجام میده در دوران رکود). اما در مورد این که این گزاره که تورم و بیکاری trade-off دارند چقدر درسته، باید بگم که بحث بسیار بسیار مفصلی در ادبیات اقتصادی هست و هر دو دیدگاه طرفدارهای کلهگندهای دارند (در حد نوبلیست). که جدیدهاشون میشن نیوکینزنها و نیوکلاسیکها.
نتیجه این که: به نظر من تورم به خودی خود بد نیست. شاید بد نباشه یه نگاهی هم به این پست احمد و این مقاله راجع به هزینههای تورم بندازید.
آقای سروش! شاید مثال اشتباهی درباره آگوستین مقدس زده باشم ولی درنهایت نتیجه حرفم فکر می کنم که درست باشه. این جور ترکیبها یعنی اقتصاد + اسلام نتیجه اش می شه همون بانکی که شما مثال زدید که نه اقتصادیه و نه اسلامی.
سلام دوست عزیز.من یه مطالبی در مورد ربا دارم که دوست دارم نظر شما رو هم بدونم:
در ربای کالا به کالا در فقه داریم که اگه مثلا 1کیلو نخود رو به کسی بدهیم واز او 2 کیلو نخود در خواست کنیم دچار ربا شده ایم (چون کالای قرض داده شده وپس گرفته شده یک نوع هستند)اما اگر 1کیلو نخود بدهیم ودر مقابل بعد از 1 سال 2کیلو لوبیا در خواست کنیم این ربا نیست چون 2 کالا با هم یک جنس نیستند.حال فرض کنیم که در بازار قیمت نخود ولوبیا با هم برابر باشد(1کیلو نخود=1کیلو لوبیا)وفرض کنیم که شخص الف وب هردو تولید کننده نخود هستند ویک شخص ج هم وجود دارد که هم نخودتولید میکند وهم لوبیا.
شخص ب به هر دلیلی نیازمند نخود می شود و1کیلو نخود از شخص الف می گیرد وشخص الف به او می گوید باید سال آینده 2کیلو لوبیا پس بدهی(این کار شخص الف ممکن است گران فروشی باشد ولی ربا نیست).فرد ب سال آینده چون تولید کننده نخود است وقیمت نخود ولوبیا با هم برابر است مجبور میشود 2 کیلو نخود خود را به شخص ج بدهد و2 کیلو لوبیا بگیرد(این قسمت کار یک معامله عادلانه است)این دوکیلو لوبیا را به شخص الف داده میشود شخص الف این 2کیلو لوبیا را به شخص ج میده و 2کیلو نخود می گیرد(این قسمت هم معامله مشکلی ندارد)اگر به قضیه درست نگاه کنیم وشخص ج را که فقط یک کاتالیزور است را کنار بگذاریم درواقع شخص الف 1کیلو نخود به شخص ب داده و2 کیلو نخود را پس گرفته بدون اینکه دچار ربا شود!!!! این پارادوکس را چگونه باید حل کنیم.حالا شما میتونید به جای لوبیا کالای دیگری به نام پول را قرار دهید ویک بار دیگر به این قضیه نگاه کنید به چه نتیجه ای میرسید!!!!
ثانیا به نظر من هیچ گاه یک کیلو نخود امسال با یک کیلو نخود سال آیند ه نمی تواند کالای هم جنس باشد زیرا بستگی به میزان برداشت محصول در 2 سال دارد.
من فکر می کنم تعریف ربا که اکنون دارد انجام میشود همان تعریفی نیست که در صدر اسلام بوده است(همان مثال بالا متناقض بودن تعرف کنونی را نشان مید هد)و مثل بسیاری از امور دیگر در صدر اسلام تحریف شده است.با توجه به موضع قرآن در مورد ربا که اعلام میکنه اعلان جنگ به پیامبر وخداست باید ربا اساس اقتصادی یک جامعه رو تهدید کنه اما با این تعریفی که ما الآن در مورد ربا داریم در کشور هایی که ربا داده میشه اساس اقتصادی جامعه تهدید چندانی نمیشه(یا اصلا تهدید نمیشه).من فکر میکنم ربا تعریف دیگه داشته که به خاطر بعضی کج فهمی ها وتحریف ها تعریف ربا به شکل کنونی درآمده.من خودم در مورد اینکه تعریف ربا در صدر اسلام چی بوده یه نظری دارم :به نظر میاد در صدر اسلام ودر شبه جزیره عرب که مهمترین کار مردم بازرگانی بوده صرافی هایی وجود داشتند که این صرافی ها سکه های مردم رو از آنها میگرفتند و اوراقی به مردم می دادند که این اوراق به خاطر اعتبار این صرافی ها در بازار همان نقش پول را داشته است اما چون همواره مقدار کمی از این اوراق برای نقد شوندگی به صرافی ها برده میشد صرافی ها عملا چند برابر سکه هایی که در اختیار داشتند رو به مردم اوراق میدادند ودر برابر این اوراقی که برای آنها هیچ پشتوانه سکه ای وجود نداشت سود می گرفتند(در واقع از پول نداشتشون سود می گرفتن)این کار باعث میشد این صرافی ها در قبال این اوراق بی ارزش پول کلانی به دست بیارن وبا این پولی که(پول واقعی)به دست می آوردن دوباره چند برابر آنها اوراق بی ارزش دست مردم میدادند که این کار باعث بالا رفتن لجام گسیخته تورم در جامعه میشد وعملا ارزش پول مردمی که با کار وزحمت پول خود را در صرفی ها گذاشته بودند رو از بین می برد واین کار اساس جامعه اسلامی رو ازبین می برد ومثل اعلان جنک به جامعه اسلامی میماند.در واقع هدف از حرام اعلام کردن ربا مبارزه با این کار صرافی ها برای جلوگیری از انتشار اوراقی بوده است که عملا پشتوانه سکه نداشته است. در واقع به نظر من ربا همان چیزی است که امروز دولت ها با چاپ اسکناس بدون پشتوانه توسط بانک مرکزی انجام میدهند واساس اقتصاذی جامعه رو تهدید میکنن.ببخشید که طولانی شد خیلی دوست دارم نظر شما رو هم بدونم.
سلام،
این بحث ربا برای من هم بحث جالبیه. من در این مورد نظر دکتر غنینژاد رو میپسندم که بیشباهت به نظر شما نیست (ر.ک. بهره یا ربا؟ که مناظره عباس موسویان با غنینژاد در این مورد هست که هر دو هم آدمهای کار درستی هستند به نظر من).
اما نظر غنینژاد اینه که بهرهای که امروز داریم با ربای صدر اسلام فرق ماهیتی داره و این که این دو تا رو یکی بگیریم یه خلط معرفتشناسیه. اساس استدلالش هم اینه که ربایی که اون موقع بوده به خاطر این بد بوده که ناشی از انحصار سرمایه در دست یه عده خاص (رباخواران) بوده که با قرض دادن پول به کسانی که مجبور بودند فقط از اونها قرض بگیرند و طلب کردن بهرههای مضاعف، انسانها رو به ذلت و بدبختی میکشوندند.
اما بانکداری نوین (که اساسش به کار صرافهای فلورانس در دوران رونسانس برمیگرده، اگر اشتباه نکنم) اساسا به خاطر این ایجاد شده که این انحصار رو بشکنه. و الان کسانی که از بانک وام میگیرند دیگه با انحصار وامدهنده روبهرو نیستند، بلکه پولی که تو بانک قرض داده میشه پسانداز میلیونها انسان معمولی مثل خود قرضگیرنده هستش و دیگه اینجا انحصار و ظلمی در کار نیست که گرفتن بهره بخواد ربا تلقی بشه.
به طور کلی من هم با این نظر موافقم که وقتی میبینیم که بهره باعث ویرانی اساس جوامع غربی نشده، بلکه با ایجاد تعادل در بازار سرمایه به پیشرفت اقتصادی اونها کمک کرده، اگر برای احکام اسلام فلسفه و حکمت قایل باشیم، به این نتیجه میرسیم که منظور از ربایی که در قرآن هست این بهرهای که الان تو سیستم بانکی هست نبوده. چون اون موقع اساسا بانکی نبوده که بخواد در مورد بهره اون نظر داده باشه. اون موقع تنها چیزی که بوده قرضدادن انحصاری رباخوارها بوده. پس یکی کردن این دو پدیده یک خلط معرفتشناسی به حساب میآد.
اما راستش در مورد اون بحثی که ربا رو به تورم برگردوندید، استدلالی که کردید رو درست نمیبینم. اولا خود تورم رو ماهیتا بد نمیبینم که خدا بخواد دربارهاش چنین حکمی صادر کنه. ثانیا این که صرافهای اون موقع اونقدر قدرت در ایجاد نقدینگی داشتند که میتونستند تورم ایجاد کنند رو هم قبول ندارم و فکر میکنم یکی کردن اینها یه خورده سادهگرایانه است.
شما بد نبود به جای استفاده از اصلاح «اقتصاد اسلامی» کلمه یا اصطلاح «اقتصاد فقهی» رو به کار می بردی. قضیه اینه که این چیزهایی رو که شما بیان کردید بیشتر به حوزه فقه برمی گرده و نسبت فقه و اسلام هم به قول علما عموم و خصوص مطلق هست. یعنی فقه زیرمجموعه اسلام هست و یه نوع دیدگاه خاص. دیدگاه های دیگری هم از اسلام در طول تاریخ داشتیم. در کل اگر بخواهیم تمام قوانین علوم جدید رو با الگوی اسلام مطابقت بدیم داریم بی راهه می ریم چون داریم سعی می کنیم دو برداشت متفاوت (گاه متضاد و گاه متناقض) از یه قضیه رو به زور همسو می کنیم. مثه کاری که سنت آگوستین درباره فلسلفه و مسیحیت کرد. یعنی یه سنتزی که نه این بود و نه اون و نه کارایی این رو داشت و نه کارایی اون. نتیجه اقتصاد فقهی یا به قول شما اقتصاد اسلامی یه موجود ابتر می شه مثه همین نظام بانک داری خودمون که نه دوست ازش رضایت داره و نه دشمن.
اقتصاد اسلامی هم در آخرش می رسه به یه جایی مثه «روانشناسی اسلامی» و «جامعه شناسی اسلامی» و «فوتبال اسلامی» و…
بهتر نیست اجازه بدیم اسلام کار خودش رو بکنه (هدایت انسانها به سوی ذات باری تعالی) و علم اقتصادهم کارخودشو؟ حتما اجباری هست که این دوتا رو با هم آشتی بدیم؟
البته شما به نظر من در مورد آگوستین و به طریقه اولی توماس قدیس اشتباه می کنید. پایه ای از فلسفه مسیحی را که ایشان بنا نهادند؛ بیراهه نیست اگر ادعا کنیم که روشن کردن جرقه های عصر روشنگری بود. من به غایت با این مثال شما مخالفم. ایشان بزرگترین خدمت را به تمدن مسیحی کردند. البته شما 900 سال بعد آثار ایشان را که می خوانید حتما دچار مشکلات اساسی است اما نقش ایشان قابل انکار نیست اگر وی نبود معلوم نبود؛ شاید عصر جهالت مسیحی ادامه پیدا می کرد. ضمنا فلسفه مسیحی و الهیات آنچنان که شما فکر می کنید موجود ابتر و نابود شده ای نیست. به هر حال این مثال خوبی نیست. چرا که از قضا یکی از بهترین مثال های من همین آگوستین قدیس است.
می دونید مشکل چیه؟ مشکل اینه که اگر قرار باشد اسلام دنبال هدایت معنوی انسانها باشد باید بسیاری از دستورات خودش را فراموش کند و من فکر می کنم تا حداقل 100 سال اینده چنین اتفاقی هرگز رخ نمی دهد. از 130 سال پیش اخوندزاده این موضوع را داره می گه و اگر تا 100 سال دیگه هم روشنفکران تکرار کنند هیچ حاصلی ندارد.
نظام بانکی ما نه اسلامی است نه اقتصادی چه برسد به آنچه من «اقتصاد اسلامی» می دانم!
من واژه «اقتصاد اسلامی» را ترجیح می دهم ولی با تشکر روی آن فکر می کنم.
چرا ما باید تصور کنیم چیزی بنام اقتصاد اسلامی داریم؟ مگر پزشکی اسلامی داریم؟ مگر فیزیک اسلامی داریم؟ اگر مقصود این است که اسلام یک مکتب اقتصادی ویژه خودش دارد که اصول آن مبتنی بر علم اقتصاد است ویژگی های این مکتب چیست که تا بحال جز بعضی کلی گویی ها، هیچ کس نتوانسته آن را تبیین کند؟
اگر سوال این است که «اقتصاد اسلامی» به چه دردی می خورد؟ جواب من این است که اقتصاد بدرد تحلیل اقتصادی احکام اسلامی می خوره. اگر حرفت اینه که این علم نیست من هم قبول دارم ولی مهم این است که مفید است و به درد جامعه مسلمین می خورد. خوب ممکن است بپرسی چه فرقی با با اقتصاد محض دارد. مهمترین فرقش تفسیر جدیدی از فقه است که در اقتصاد وجود نداشته است.
در دوران شکوفایی تمدن اسلامی پزشکی اسلامی داشته ایم. البته چون بدلایلی دوام نیاورده است من اشاره ای نکرده ام.
بحث در مورد مکتب نیست. من اصلا معنی واژه مکتب را نمی فهمم. اسلام مکتب اقتصادی ندارد. اصلا اقتصاد مکتب ندارد. مگر فیزیک مکتب دارد؟ ما یک اقتصاد داریم که اثبات می شود و کار می کند و والسلام.
اگر تا بحال صحبت نشده و بخواهم ریشه یابی کنم در این نهفته است که یا اقتصاد بلد نبوده اند یا اسلام (بخش احکام اقتصادی) را با هر دو را. که به نظر من آخری است.
انشاالله به مثال هم می رسیم.
http://e-economic.blogfa.com/cat-9.aspx
منم یه نوشته در این مورد دارم.
خوشحال میشم به چالش کشیده بشه
سلام،
یه مسایلی برای من گنگه هنوز. من نمیفهمم علم اقتصاد «سکولار» و «پوزیتیو» چی کم داره و چی رو به جامعه اسلامی نمیده که نیاز باشه برن سراغ اقتصاد اسلامی؟ و هنوز بعد از خوندن این متن نفهمیدم که اقتصاد اسلامی چی میتونه باشه. اگه مثالی عملی ارایه کنی شاید درکش راحتتر بشه. مثلا این که گفتی اقتصاد اسلامی باید تفسیر جدیدی از احکام ارایه کنه طبیعتا توسط علمای اسلامی رد میشه. چون اونها نقش اقتصاد رو تفسیر احکام اسلامی نمیدونن.
یه نکته دیگه هم که هست، تو اسلام مسئله باید و نباید و حلال و حرام هست و مرزهایی که نباید ازش رد شد مشخصه. اما دیدگاه اقتصادی اصولا این طور نیست. بلکه همیشه با trade-off (مصالحه) سروکار داره و سعی میکنه برای هر چیزی راه حل بهینه ارایه بده. مثلا دید اقتصادی میاد روی مصرف الکل یا مواد مخدر مالیات میبنده نه این که ممنوعش کنه. حالا این دو تا چه جوری میتونند با هم جمع بشن و کلا اولویت رو به کدومش میدید؟
امیر جان به نکته بسیار خوبی اشاره کردی! اما این مشروب و مواد مخدر که الان هم یک سری از این خیلی لیبرال ها تو مایه های سهیل مخالف ممنوعیت فروش و مالیات بستن روی آنها هستند. یعنی مشکل این جاست که اقتصاد به قول معروف غرب موافق شکل گیری بازار برای هر نوع کالایی هستش(بیشتر این طیف خیلی لیبرال) ولی اقتصاد اسلامی مطمئنا مخالف فروش خوردنی و نوشیدنی و ادوات حرام خواهد بود!این خودش سه تا اشکال داره، اول اینکه اقتصاد به سمت اقتصاد زیر زمینی سوق پیدا می کنه!دوم اینکه دولت شروع میکنه به دخالت در بازار!سوم اینکه عدم مصرف این کالا مطلوبیت عده ای را کاهش می دهد(در مورد مشروب وضع مشخصه اما مثلا زمانی خرید و فروش ساز غیر مجاز بود، مشروب را میشه توجیهش کرد به ملت که نمیشه گفت ساز نخرید، همین ساز نخرید داره مطلوبیت کاهش میده)
در ضمن شما تو مثال هات چه علاقه ای داری که نشون بدی این خارجی ها می خوان مصرف مشروب و مواد مخدر را با مالیات بستن کم کنند؟ این مثال معتبر هستش؟جایی این کار را می کنند؟یا تصادفی این مثال را می زنی؟مرسی
در مورد اول من یک اشکال را در تعریف سکولار می دونم. سکولار در فرانسه به معنی غیر دین و به تعبیر عملیاتی تر ضد دین معنی می دهد و در آمریکا معنی جدا می دهد. به تعبیر اول حتما علوم سکولار نیستند و به تعبیر دوم هم می توان ادعا کرد اگر علومی باشد که مرتبط به انسان باشد و چون یک ساحت انسان روان است و بخواهی یا نخواهی روان آدمی متاثر از دین فرد است پس این علوم نمی تواند سکولار باشد. مانند روان شناسی که باید خوب ببینید یارو دینش چیست بعد نسخه روانی بدهند. لذا روانشناسی ادیان یا گروندگان به ادیان مختلف وجود دارد.
در مورد دوم هم سوال سختی است. مدعای من این است که اگر اقتصاد به طریقی ثابت کند روشی غیر از ممنوعیت فروش الکل وجود دارد که به صورت سرانه مصرف الکل را کم می کند چه؟ به هر حال اقتصاد در مورد هدف که بیشتر خوردن الکل است تصمیم گیری نمی کند. به اقتصاد می گویند راهی را پیدا کن مصرف الکل کم شود. لذا اقتصاد راه بهینه را برای هدفی که بهش می گویند می تواند پیدا کند!
شاید نباید کلمه سکولار رو به خاطر این ابهامش به کار میبردم. منظورم به طور کلی علم خالص (بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی) بودش. اما این که میگی که علم از طریق روانی مربوط میشه به دین، باعث نمیشه تا علم دینی لازم بشه. بلکه باعث میشه که علم، دین رو هم در توضیح پدیدهها در نظر بگیره (که خودت هم بهش اشاره کردی)
در مورد دومی، خوب این اشکالی نداره، اما این دیگه اقتصاد اسلامی نیست! همون اقتصاد معمولیه که سیاستگذار تو قیدهاش یا تابع مطلوبیتش یه چیزایی اضافه و کم میشه. حالا دیگه چه نیازی به اقتصاد اسلامی داریم؟ مگر این که همین فرایند رو تعریف کنی اقتصاد اسلامی.
نه. علاقهای ندارم! فقط میخواستم مثالی بزنم از کالاهایی که مصرفش تو اسلام حرامه اما تو کشورهای دیگه ممنوعیت کامل نداره.
در مورد مالیات الکل که خیلی جاها هست. اما در مورد مواد مخدر هنوز جایی رو سراغ ندارم که آزاد شده باشه و با مالیات کنترل بشه. این ایده نسبتا جدیدی هستش و الان در ذهن خیلیها رادیکال به نظر میرسه.
سلام
من هم با نظر محمدرضا موافقم به نظرم داره کارهای خوبی حول اقتصاد اسلامی تو کافه شکل می گیره
اما یک سوال برای من وجود داره، این طور که من فهمیدم شما به طور غیر مستقیم دارید ادعا می کنید که اقتصاد اسلامی لازمه اش دانستن فقه اسلامی هستش. از طرف دیگه تاکید دارین به فقه پویا!! یعنی چیزی که فقط در فقه شیعه مورد قبول هستش. پس اهل سنت نمی توانند روی اقتصاد اسلامی کار کنند؟
از طرف دیگه فقه شیعه عقل را یکی از منابع مهم می داند! جایگاه عقل توی اون سه تا لایه کجاست؟
سوال دیگه من هم این هستش که آیا باید تاریخ علم اقتصاد را برای رسیدن به اقتصاد اسلامی کنار بزاریم؟ یعنی قرار هستش که اقتصاد اسلامی نافی کلیه انباشت علمی علم اقتصاد تا به امروز باشه؟(من یک چنین حسی را بعد از خواندن قسمت آخر پیدا کردم!اگه ممکنه توضیح بدین)
نوشته خوبی بود، حداقلش یک جورایی مسیر را روشن کرد
در مورد فقه شیعه یا سنی به نظر من از قضا سنی ها پویاتر هستند. به این موضوع بیشتر در پست های آینده خواهم پرداخت. ولی همان طور که گفتی برای اقتصاد اسلامی دقیقا نیاز به دانشتن فقه است.
سوال دوم را درست فهم نکردم. من در مورد مبانی فقه شیعی بحثی نداشته ام. من در مورد اسلام نوشته ام و فقه شیعه با تمام مبانی اش تنها در لایه سوم می گنجد و البته من بیشتر با دستاوردهای آن یعنی باور مسلمین کار دارم تا مبانی استدلالی فقه شیعه. امیدوارم بی ربط ننوشته باشم.
به نظرم اقتصاد اسلامی به تاریخ عقاید اقتصاد کاری ندارد. حالا چون من تاریخ عقاید بلد نیستم شاید اینگونه فکر می کنم. تاریخ یک چیز غیر از خود آن چیز است. من به خود اقتصاد کار دارم و نه تاریخ آن.
به نظرم اصلا فقه شیعه ادعای پویایی را دارد، یعنی اهل سنت بیشتر روی لایه یک و دو تمرکز می کنند. شهروند امروز اتفاقا یک شماره روی این موضوع صحبت کرده بود(البته امیدوارم شهروند امروز خواندن کار دستمون نده :-) )
سوال دوم دقیقا این هستش که در شکل گیری اقتصاد اسلامی و مبانی آن آیا فقط قراره به لایه هایی که گفته شد پرداخته بشه؟ یعنی یک نفر نمی تونه با توجه به برداشت های عقلی خودش بیاد و تئوری هایی را ارائه بده که متناقض با اقتصاد اسلامی نباشه؟ به عبارت دیگه قراره مبانی اقتصاد اسلامی فقط از قرآن، احادیث، کتب فقهی و تاریخ زمامداری پیامبر و حضرت علی باشه؟
سوال سوم: منظور از سوال سوم بیشتر نزدیک به نظر امیررضا هستش! یعنی الان علم اقتصاد چیزی کم داره که اقتصاد اسلامی می تونه تکمیلش کنه؟یا تناقضاتی وجود داره بین علم اقتصاد امروز با مبانی اسلامی؟ منظورم تاریخ اقتصاد نیست! منظورم این هستش که ما باید IS-LM و AS-AD و انتظارات عقلایی و تئوری های مصرف و سرمایه گزاری و… را بزاریم کنار و اقتصاد اسلامی را پی بزاریم؟
پیشنهاد: به نظرم ما باید بیایم ببنیم مثلا حقوق اسلامی، قضاوت اسلامی، علوم سیاسی اسلامی و… توانسته نتایج خوبی بگیره؟ به هر حال این علوم که مبانی نزدیک با فقه اسلامی را هم دارند. آیا توی این علوم اسلامیزه کردن منجر به یک بهبود شده یا نه؟ این سوال واقعا جدی هستش؟اگر توانسته که ببینیم چه راهی را رفته؟اگر نتوانسته پس اصلا اصل اینکه اقتصاد اسلامی را باید دنبال کرد یا نه هم تردید جدی بهش وارد میشه
من باز هم درست سوال دوم را متوجه نشدم. اقتصاد اسلامی به تعبیر نادقیق محک احکام اسلامی بر اساس اصول اقتصادی است. محک عبارت است از بازخوانی، تحلیل و ارزش گذاری. حال اینکه قوانین اقتصاد اینجا چکاره اند؟ این قوانین احکام دینی را محک می زنند.
سوال دوم هم کمی غموض داره ولی به هر حال با توجه به اینکه صفت کامل و ناکامل در خصوص علوم انسانی بکار نمی رود، ذکر این نکته روشنگر است که بین علوم اقتصادی و احکام اقتصادی در برخی موارد تناقض اشکار، در بعضی حالات تفاوت در اهداف و در برخی موارد هم یکسویگی وجود دارد. من به مثال اینها می پردازم ولی مثلا قیمت گذاری در اقتصاد ناکارآمد و در اسلام ممنوع است!
در مورد آخر من نه مصداق اثباتی دارم و نه سلبی و البته نمی دانم هرکدام از طرفین را چگونه می توان استدلال کرد. اصولا اینها از یک جنس نیستند که بشود استقرا زد و یا تعمیم داد؟
1. مقاله خیلی خوبه و این هم خوبه که این بحث تو کافه شروع شده. من هم پست بعدی را به بحث در هم ین موضوع اختصاص داده ام.
2. اقتصاد فرمانهایش را بر اساس باورهای بازیگران طراحی میکند و البته بدیهی است که بسیاری از باورهای مسلمین بر اساس اسلام شماره سه استوار شدهاست.
این نکته کاملا درسته و نشان میده که یکی از مقومات اقتصاد اسلامی اینه که به تفاوت های اساسی رفتار مسلمین و غیر مسلمین توجه کنه.
3. به نظرم موضع مقاله در مورد یک مساله مهم مشخص نشده و یا حداقل من نفهمیدم و آن اینکه احکام اسلام را باید با توجه به یافته های اقتصادی روز تفسیر کرد یا برعکس؟ یا حالت سومی؟ به عبارت دیگر حجیت دین (لایه اول و دوم مورد اشاره) در چه حد است؛ علی الخصوص د رمورد گزاره ها ی اقتصادی؟ و اقتصاد اسلامی مد نظر مقاله غیر از تفاوت آن در افراد مورد مطالعه اش آیا تفاوت دیگری نیز دارد با اقتصاد رایج؟
ببخشید زیاده مصدع شدم.
ایام به کام!
واقعا من جواب خیلی از سوال ها را نمی دانم. این وبلاگ بهانه ای شده است که ما همه با هم فکر کنیم. آنچه واضح است گرایش زیاد دانشکده های اقتصاد در ایران به اقتصاد اسلامی ما (شریفی ها را) ناچار می کند در این خصوص فکر کنیم. البته دلایلی ایجابی دیگری هم هست.
در مورد بحث تفسیر خیلی کار سختی است. من هم نمی دانم چطور می شود در مورد اقتصاد این مباحث نظری را بکار برد (کسی تا بحال انجام نداده است) البته ایده هایی را دارم که خواهم نوشت ولی در تفسیر تکیه من بر سه اصل اساسی است. اول ارجحیت روش های هرمنوتیک بر روشهای روایی (تفاسیر شیعه) و قیاسی (علامه طباطبایی) . دوم جایگاه بسیار مهم شان نزول مخصوصا در خصوص احکام اقتصادی که ضروریات دین نیستند. سوم خوانش دیالکتیک متون. مثلا این مورد سوم که بنیان گزارش ابوزید است و تا بحال 4 کتابش ترجمه شده است، شاگردانش این متد را در خصوص حجاب بکار گرفته اند. آنچنان که من می فهمم می گویند خوب این حجاب در اسلام به چه معنی بوده است. اسلام به چه چیز حجاب می گفته است؟ هدف حجاب از تعیین حجاب چه بوده است (مثلا تمیز کنیز و غیره) و بعد می گویند معادل آن حجاب در امروزه چیست؟ بعد دوباره این معادل را می برند با معیار اسلام محک می زنند و می بینند سازگار است یا نه. این می شود دیالکتیک (رفت و برگشتی)
فکر می کنم در مورد بخش اقتصادی اش هم تفاوت ها بیشتر از باورها است. مثلا در خوزه مارکت ناکاملی اینها فرق می کنه و اقسام این موارد.
در مورد حجت هر لایه این به انتخاب فرد بستگی داره. در این سلسله مقالات تنها لایه اول برای من حجیت داره. البته من در مورد خودم صجبت نمی کنم در مورد این تحقیق صخبت می کنم.
مسجد «شیخ لطفالله» درست است نه لطفعلی خان.
شما درست می گویید. شرمنده