Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for مارس 2012

 از سخنرانی نوبل داگلاس نورث- دسامبر 1993 :

اجازه بدهید تاریخ زندگی انسان را در 24 ساعت جا دهیم. آغاز این تاریخ زمانی است بین 4 تا 5 میلیون سال پیش که در جایی در آفریقا انسان از گونه های آغازین ممتاز شد. ابتدای به اصطلاح تمدن بشری از طریق توسعه کشاورزی و سکونت دایمی انسانها در حدود 8000 سال قبل از مسیح روی داد—در 3 یا 4 دقیقه پایانی این بازه 24ساعته. در تمام بیست و سه ساعت و پنجاه و شش یا هفت دقیقه دیگر انسانها شکارچی باقی مانده بودند و جمعیت رشدی بسیار آهسته داشت.

حال اگر یک بازه 24 ساعته جدید برای دوره 10هزار ساله تمدن درنظر بگیریم سرعت تغییرات در 12 ساعت ابتدایی بسیار کند خواهد بود. جمعیت شناسان تخمین زده اند که جمعیت در این دوره دو برابر شده است که همچنان به معنای رشدی بسیار اندک است. سرعت تغییرات تنها در پنج هزار سال اخیر با ظهور و سقوط تمدن ها و اقتصادها شتاب گرفته است. جمعیت احتمالا از سیصد میلیون نفر در زمان مسیح به هشتصد میلیون نفر در 1750 رسیده است که شتاب معنی داری در مقایسه با دوره های گذشته است. تمام 250 سال آخر تنها 35 دقیقه از این بازه 24 ساعته است. بازه بسیار کوتاهی که با انفجار جمعیت همراه شده است و اکنون جمعیت جهان را به بیش از 5 [در حال حاضر در حدود 7] میلیارد رسانده است.

Read Full Post »

بدهکار و بستانکار

ولی چرا روش ثبت دوطرفه؟ اصل یا مفهوم ثبت مضاعف که اغلب برای توجیه نوشتن وارده‌ها به صورت مضاعف به کار می‌برند ایجاب می‌کند که هر رویداد مالی دو بار شناسایی (ثبت) شود. شاید با به‌کارگیری جمع و منها می‌توانستند این کار را به راحتی در یک ستون انجام دهند و نه این که با کاربرد مقادیر بدهکار و بستانکار از دو ستون استفاده شود. برای مثال، زمانی که با استفاده از وجوه نقد، موجودی کالا خریداری شود، چرا با گذاردن عدد مثبت در ستون موجودی کالا و نوشتن عدد منفی در ستون صندوق یا وجوه نقد این کار انجام نشود؟ چرا باید درباره بدهکار کردن یک وارده و بستانکار کردن یک وارده دیگر صحبت کرد؟ چرا باید از این همه سیستم پیچیده استفاده کرد؟ واقعیت این است که اگر چه ارائه‌کنندگان سیستم حسابداری به مفاهیم پول، ارزش ویژه و هزینه پی برده بودند، ولی هنوز از اعداد منفی آگاه نشده بودند. اعداد منفی تا آخر سال ۱۵۴۴ شناخته نشده بودند و در آن زمان بود که یک ریاضیدان آلمانی به نام مایکل استیفل این اعداد را پوچ و بی‌محتوا خواند. در واقع تا سده هفدهم این اعداد در ریاضیات مورد استفاده قرار نمی‌گرفتند. حساب T به وجود آمد تا بتوان یک طرف را افزایش و طرف دیگر حساب را کاهش داد و به گفته پاچیولی، با استفاده از کم کردن طرف دیگر، مانده را به دست آورد و نیز می‌توان مشخص کرد که این رویداد توانسته است با مقدار بدهکار، مقدار بستانکار را خنثی کند یا خیر…» به بیان دیگر، سیستم بدهکار و بستانکار یکی از راه‌حل‌های واقعی برای مسأله‌ای بود که وجود خارجی نداشت!

تئوری‌های حسابداری [Accounting Theory]، جلد اول

الدون اس. هندریکسن – مایکل اف. ون بردا [Eldon S. Hendriksen – Michael F. van Berda]

ترجمه دکتر علی پارسائیان

انتشارات ترمه، چاپ دوم (۱۳۸۵)، ص ۵۱

Read Full Post »