Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for ژانویه 2010

درد دل

ایشان افزودند:

من در مجلس شورای اسلامی قول داده‌ام که اگر ساز و کار اجرای این طرح را فراهم کنند، ظرف سه سال آینده در کشور ایران یک بیکار و فقیر پیدا نخواهد شد.

نمی‌دانم. شاید هم انتظار گزافی است که ما داریم که یک حرفی بشنویم که لااقل ارزش فکر کردن، نقد کردن و پست نوشتن درباره‌اش را داشته باشد.

راستش را بخواهید خیلی وقت است که قرار است اینجا مطلبی بنویسم. کلی هم دیر کرده‌ام تا به حال و از نوبتم گذشته است! یک زمان می‌خواستم یک مرور ادبیات وبلاگی بنویسم بر همین داستان «طرح تحول اقتصادی» که نظرات مختلف بلاگ‌نویس‌های اقتصادی ما پیرامون این مسئله چیست و نظرات مخالف و موافق چیستند. اما وقتی آدم چنین جمله‌ای را که در بالا نقل کردم از مجری این طرح (که قانون هم شد بالاخره) می‌خواند، گو این که آب سردی بر سرش ریخته باشند، با خود می‌گوید «کدام نقد؟ برای که نقد می‌کنی؟ وقت خودت و دیگران را تلف می‌کنی!»

این است که خلاصه الان حوصله‌اش را ندارم که از این حرف‌های اقتصادی لوکس بنویسم و اصلا دست و دلم به کار نمی‌رود.  ببخشید! می‌دانم هم که درست نیست که فعالیت‌هایمان  (همه را می‌گویم) تحت تاثیر فضا قرار بگیرد، ولی چه می‌شود کرد، سخت است دیگر! اما امیدوارم که این فضا به زودی از بین برود و بشود دوباره با امید و انگیزه بیش‌تری فکر کرد و خواند و نوشت و شنید.

پی‌نوشت: لینک‌ها را به این دلیل به منابع خبری دولتی داده‌ام تا این شائبه پیش نیاید که شایعه است.

Read Full Post »

نظر غیرعلمی من این است که نسبتی بین حقیقت و چیزی از جنس دیوانگی (یا بگوییم از سنخ عدم عقلانی بودن) وجود دارد. این سخن در هنر و ادبیات اگر آنها را عرصه‌هایی در مواجهه با حقیقت بدانیم، قابل درک است، اما درباره علم چطور؟

نقلی که می‌آید از انتهای مصاحبه‌ای است با آزاریادیس از شماره یازدهم نشریه Macroeconomic Dynamics. او دانشمندان واقعی را به کسانی مانند می‌کند که به‌شیوه‌ای اثیری مدام در حال قدم‌زدن و اندیشیدن هستند.  آن خصلتی که یک دانشمند را شبیه به یک نویسنده یا هنرمند می‌کند، شورمندی نیست بلکه ظاهرا نوعی مرض است. من در مقام داوری نیستم اما هر کسی هم می‌داند که نه همه مرض‌ها بدند و نه همه عافیت‌ها خوب.

چه توصیه‌ای دارید برای اقتصاددان‌های مشتاق و به‌ویژه دانشجویانی که در حال حاضر دکترا می‌خوانند؟

اقتصاددان‌های آکادمیک حقوق نسبتا خوبی می‌گیرند، وقت و بی‌وقت مشغول کارند، زیاد سفر می‌کنند و به موضوعی آکادمیک رسیدگی می‌کنند. جوان‌ها ممکن است حرفه ما را به‌خاطر دلایل زیادی انتخاب کنند: درآمد، سبک زندگی یا اندیشه‌ورزی. آنهایی که برای پول انتخابش می‌کنند احتمالا می‌توانند مشاوره‌های بهتری ارائه بدهند و مثلا برای وال‌استریت یا کارفرمای خصوصی دیگری کار کنند. همچنین سبک زندگی ما خوب است اما اصلا به‌اندازه زندگی یک نویسنده یا هنرمند مهیج نیست. توصیه واقعی من به آن سنخ از همکاران است که ارزش زیادی هم برایشان قائل هستم، آن دسته از اندیشمندانی که قدری غیرعقلانی در این حرفه هستند چون «باید بدانند» که ساز و کار جهان چگونه است و حاضرند که ساعات بی‌پایانی را صرف فهمیدن چیزها بکنند. یکی از دوستانم یکبار برای این دسته از اشخاص اصطلاح «قدم‌زن‌های اثیری» را ساخت. بسیار خوب، اگر شما یک قدم‌زن اثیری هستید و درباره موضوعات پراهمیت با صبر و دقت می‌اندیشید٬ آنگاه در مخاطره‌های اندیشمندانه‌ای وارد شوید به همان بزرگی‌ای که این موضوعات محتاج آنند و استعداد شما قادر به سامان بخشیدن به آن است. حرفه شما اگر کامیاب نباشید قدر و منزلت شما را نگه می‌دارد و اگر کامیاب شدید، البته نه به سرعت، به شما پاداشی دلپذیر می‌دهد. یکی از سوال‌هایی که در انتهای این پیشه با آن مواجه می‌شوید این خواهد بود: «آیا من چیزی به درخت دانش افزودم؟» همه تلاشتان را بکنید که پاسخش آری باشد.

Read Full Post »

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: