Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for فوریه 2014

در ادامه‌ی نوشتهی چندی پیش فرید که خلاصه‌ای بود از مقالهی مایکل سندل1 که در نشریه‌ی Journal of Economic Perspectives چاپ شده است، در این نوشته من هم تلاش کرده‌ام تا خلاصه‌ای از مقاله‌ای دیگر را ارائه کنم که در همان شماره‌ی نشریه چاپ شده است. این مقاله دارای موضوعی مشابه، یعنی رابطه‌ی اخلاق با بازار و علم اقتصاد است اما از نگاه مقابل (و می‌توان گفت مخالف) به موضوع می‌پردازد. در اینجا می‌توانید اصل مقاله‌ی مورد اشاره را که عنوانش بازپس‌گیری اخلاق فضیلت برای اقتصاد است پیدا کنید. آن‌جا که به نظرم رسیده آوردن ترجمه‌ی اصلی یک اصطلاح مفید است آن را در پاورقی آورده‌ام.

مدت‌هاست که فیلسوفان اخلاق فضیلت2 به علم اقتصاد تاخته‌اند و نگاه آن‌ها به تدریج از محبوبیت بیش‌تری برخوردار شده است؛ به خصوص در میان مخالفان سرمایه‌داری و جهانی شدن. انتقاد اصلی فیلسوفان اخلاق فضیلت به اقتصاد مبتنی بر بازار و علم اقتصاد عبارت از این است که بازار بر مبنای عقلانیت ابرازی و انگیزش‌های بیرونی کار می‌کند. بنابراین در مبادلات بازار انگیزش‌ها و ارزش‌های درونی به رسمیت شناخته نمی‌شوند. علم اقتصاد هم با قرار دادن مبادلات مبتنی بر بازار به عنوان مدل اصلی خود، تلاش می‌کند تا انگیزش‌های بیرونی را بهنجار3 کند. اما این هنجارسازی به بازار نیز محدود نمی‌شود بلکه علم اقتصاد در تلاش است تا این نوع نگاه را به سایر حوزه‌های زندگی اجتماعی نیز گسترش دهد و به این ترتیب علم اقتصاد و اقتصاد مبتنی بر بازار در تاختن به فضیلت و بالیدن4 انسانی هم‌دست هستند.

در مقابل اقتصاددانان توجه زیادی به انتقادهای فیلسوفان اخلاق فضیلت نشان نداده‌اند یا در پاسخ‌هایشان بیش‌تر به استدلال‌های علم اقتصاد متکی بوده‌اند تا فلسفه‌ی اخلاق. در این مقاله اما با زبان اخلاق فضیلت، و نه از دیدگاه علم رایج اقتصاد آن طور که بیش‌تر اقتصاددان‌ها مایل به آن هستند، به این انتقادها پاسخ داده می‌شود.

اخلاق فضیلت چیست؟

اخلاق فضیلت به طور کلی درباره‌ی شخصیت اخلاقی5 صحبت می‌کند؛ این که یک نفر چه شخصیتی دارد یا باید داشته باشد. و این بر اساس فضیلت‌ها است. فضیلت‌ها ویژگی‌های شخصیتی اکتسابی هستند که نیک محسوب می‌شوند و نیک بودن آن‌ها از خود آن‌ها ناشی می‌شود و نه از نتایج عملی‌ای که به بار می‌آورند. در واقع فضیلت‌های اخلاقی ویژگی‌های شخصیت اخلاقی بالنده‌ای هستند که می‌خواهیم باشیم.

ارسطو که یکی از پایه‌گذاران اخلاق فضیلت است این ایده را مطرح می‌کند که در هر «فعالیت‌6» یا حوزه از زندگی، نیک بودن در رابطه با غایت7 آن حوزه فهمیده می‌شود. بر این اساس فضیلت‌ها آن ویژگی‌های شخصیتی هستند که به تحقق آن غایت کمک می‌کنند. به عنوان مثال در حوزه‌ی پزشکی غایت سلامت است و دقیق بودن برای یک پزشک فضیلت محسوب می‌شود. یا در حوزه‌ی نظامی غایت پیروزی است و شجاعت برای یک سرباز فضیلت محسوب می‌شود.

انتقاد فیلسوفان اخلاق فضیلت به اقتصاد مبتنی بر بازار و علم اقتصاد

ایده‌ی اصلی انتقاد فیلسوفان اخلاق فضیلت نسبت به اقتصاد بازار آن است که بازار بر اساس انگیزش‌های بیرونی کار می‌کند و نه انگیزش‌های درونی و نشئت گرفته از فضلیت. در مقاله، انتقادهای سه فیلسوف اخلاق فضیلت (آلیسدیر مک‌اینتایر8، الیزابت اندرسون9 و مایکل سندل) مورد اشاره می‌گیرد. اندرسون و سندل، با این که بازار را به عنوان یک ضرورت در ساماندهی اجتماعی قبول می‌کنند، هر دو معتقدند که منطق ابزاری بازار می‌تواند فضیلت‌هایی را که متعلق به سایر حوزه‌های اجتماعی هستند فاسد کند؛ بنابراین شایسته است تا دولت محدودیت‌هایی را بر گستره‌ی بازارها اعمال کند.

به طور خاص، مایکل سندل بر روی بعد عدالت در اخلاق فضیلت تاکید می‌کند. یعنی چگونه انسان‌ها بر اساس فضیلت‌هایی که از خود نشان می‌دهند به شایستگی تقدیر می‌شوند و پاداش قرار می‌گیرند. از نگاه سندل عدالت عبارت از آن است که «به هر کس آن چه را شایسته‌ی آن است داده شودبنابراین لازم است بدانیم «کدام فضیلت‌ها شایسته‌ی تقدیر و پاداش هستند، و یک جامعه‌ی نیکو باید چه روش زندگی‌ای را ترویج کندسندل در کتابش دو مثال را برای رساندن این مفهوم می‌آورد.

مثال اول مربوط به «گران‌فروشی» برخی از کسب و کارها بعد از بلایای طبیعی مانند طوفان و سیل است که کالاها و خدمات عرضه شده توسط آن ها ناگهان کم‌یاب می‌شود. سندل معتقد است که این نوع گران‌فروشی باید غیرقانونی باشد. دلیلی که سندل می‌آورد آن است که بنگاه‌هایی که قیمت‌هایشان را بالا می‌برند این کار را از روی طمع انجام می‌دهند، و از آن‌جا که طمع یک رذیلت10 اخلاقی است، دولت باید با آن مقابله کند. مثال دوم سندل مربوط به دست‌مزد بسیار بالای مدیران ارشد شرکت‌های بزرگ است. او می‌گوید که در کسب و کارها این تلاش و استعداد است که شایسته پاداش است.. اما هنگامی که دست‌مزدی که این مدیران ارشد در زمان سودآوری بالای شرکت دریافت می‌کنند نتیجه‌ی تلاش یا استعداد آن‌ها نباشد، این تخصیص پاداش عادلانه نیست.

پیام اصلی این دو مثال این است که بازار برای برخی افراد درآمدهایی را ایجاد می‌کند که با فضیلت‌های آن‌ها منطبق نیست، بنابراین آن افراد شایسته‌ی آن درآمدها نیستند؛ پس عدالت در اینجا نقض می‌شود و جا برای دخالت دولت وجود دارد.

غایت بازار

تا اینجا دیدیم که در ادبیات اخلاق فضیلت، بازار در تقابل با فضیلت انگاشته می‌شود با این استدلال که در بازار ارزش ذاتی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. اخلاق فضیلت ارزش ذاتی را به فعالیت‌هایی نسبت می‌دهد که طی آن‌ها یک محصول تولید می‌شود یا محصول بین اشخاص از طریق فعالیت‌های نامبتنی بر بازار (مانند هدیه دادن یا قدردانی) منتقل می‌شود. اما در اخلاق فضیلت نسبت به این که بازار به عنوان یک فعالیت مستقل شناخته شود که ارزش‌های ذاتی خودش را دارد رغبتی وجود ندارد. اولین قدم در تدوین اخلاق فضیلت بازار به رسمیت شناختن بازار از این دیدگاه است.

البته خود اقتصاددانان در این بی‌رغبتی فیلسوفان اخلاق فضیلت در شناسایی بازار به عنوان یک فعالیت مقصر بوده‌اند. نسل‌های متوالی اقتصاددانان بازار را به عنوان مکانی توصیف کرده‌اند که پیامدهای مطلوب اجتماعی به عنوان اثر جانبی و ناخواسته‌ی پی‌گیری نفع شخصی از سوی افراد به دست می‌آیند. این نقل قول آدام اسمیت این ایده را به خوبی نشان می‌دهد: «به خاطر خیرخواهی قصاب، آبجوساز و نانوا نیست که ما می‌دانیم امشب شام خواهیم داشت، بلکه به خاطر توجه آن‌ها به منافع خودشان است

آیا می‌توان به بازار به عنوان فعالیتی نگاه کرد که ارزش‌های ذاتی خودش را دارد؟ از دیدگاه اخلاق فضیلت پاسخ به این سوال از این‌جا آغاز می‌شود که «غایت بازار چیست؟» یا آن چیز ارزش‌مندی که بازارها فراهم می‌کنند چیست؟ اقتصاددانان دارای فکر برای این سوال پاسخ‌هایی داشته‌اند. اما یک رشته‌ی مشترک که در میان بیش‌تر این پاسخ دیده می‌شود و آن است که است که بازارها دارای مقصودی هستند و آن مقصود نفع متقابل11 است. این ایده در نوشته‌های اقتصاددان بزرگی مانند فریدمن12 و بوکانان13 دیده می‌شود. حتی اقتصاددانان قدیمی‌تر مانند اجوورث14 که ایده‌ی مستطیل اجوورث15 را برای توصیف مکانیزم مبادله در بازار مطرح کرد، یا ریکاردو16 مبتکر ایده‌ی معروف مزیت نسبی17 (که می‌گوید تقسیم کار و مبادله برای هر دو طرف مبادله سودمند خواهد بود) این ایده را که در بازار هدف نفع متقابل برای دو طرف درگیر در مبادله است به نحوی مطرح کرده‌اند.

فضیلت‌های بازار

بر اساس آن‌چه که گفته شد، مقاله نفع متقابل را به عنوان غایت بازار پیشنهاد می‌کند و فضیلت‌هایی را برای بازار برمی‌شمرد که در راستای تحقق این غایت هستند. در ادامه به توضیح مختصر بعضی از این فضیلت‌های بازار که در مقاله معرفی شده است می‌پردازم. البته معنای مطرح کردن این فضیلت‌ها این نیست که این فضیلت‌ها در هر بازاری مشاهده می‌شود. همان‌طور که هر سربازی شجاع نیست و هر پزشکی دقیق نیست. بلکه هدف این است که نشان دهیم پذیرفتن نفع متقابل به عنوان غایت بازار چه فضیلت‌هایی را بر بازار مترتب می‌کند.

همه‌شمولی18

همه‌شمولی در بازار به این معناست که تراکنش‌ها بر اساس نفع متقابل و بر اساس برابری و با هر کس، مستقل از این که آن شخص چه کسی باشد، به چه قومیت، ملیت، نژاد، دین، گروه یا … تعلق داشته باشد صورت می‌گیرد. این یکی از فضیلت‌های بازار است که در تقابل با تعصب، تبعیض و پارتی‌بازی عمل می‌کند.

کارآفرینی و هشیاری

اگر غایت بازار نفع متقابل باشد، کارآفرینی برای دست‌یابی به این نفع متقابل و هشیاری نسبت به این که این نفع متقابل در کجا می‌تواند باشد یک فضیلت محسوب می‌شود. کارآفرینان و مخترعان با هشیاری خود محصولاتی و ابتکاراتی را به وجود آورده‌اند که هم برای مشتری و هم برای خود ایشان سودمند بوده است.

احترام به سلیقه‌ی طرف مبادله

در نظر گرفتن ذائقه و سلیقه طرف مبادله فضیلتی است که به تحقق نفع مشترک کمک می‌کند و یک فضیلت است. این فضیلت بازار با دیدگاه‌هایی مانند «هنر برای هنر» یا اهمیت دادن به استانداردهای درونی در یک حرفه به جای در نظر گرفتن سلیقه‌ی مشتریان در تقابل قرار می‌گیرد.

اعتماد کردن و قابل اعتماد بودن

نظارت بر و اعمال قراردادها معمولا سخت و پرهزینه است. اما اعتماد کردن و قابل اعتماد بودن دست‌یابی به نفع متقابل در بازار را آسان می‌سازد بنابراین فضیلت محسوب می‌شوند.

پذیرفتن رقابت

اگر غایت بازار دست‌یابی به نفع متقابل باشد، یک مبادله‌کننده‌ی با فضیلت مانع مبادله‌ی سایر گروه‌های فعال در بازار با یک‌دیگر نخواهد شد، هرچند او ترجیح دهد به جای یکی از آن گروه‌ها درگیر آن مبادله باشد. بر این اساس، اقداماتی که فعالین در بازار برای حفاظت خودشان در مقابل رقابت انجام می‌دهند، مانند ممانعت از ورود رقبا در بازار، دست‌ به یکی و تقسیم بازار برای کاهش رقابت و افزایش موقعیت انحصاری، رذلیت و غیراخلاقی محسوب می‌شوند.

اتکا به خود19

از آن‌جا که هدف بازار ایجاد نفع متقابل برای دو طرف مبادله است، این یک فضیلت است که این را بپذیریم و توقع نداشته باشیم که طرف مبادله از روی از خودگذشتگی با ما وارد تعامل شود. یعنی سعی کنیم با ایجاد آن‌چه برای دیگران نیز ارزش‌مند است به خوداتکایی برسیم و نه با اتکا به دل‌سوزی دیگران. برای همین است که گدایی، در جایی که فرد می‌تواند با کار کردن روی پای خود بایستد یک رذیلت محسوب می‌شود.

نتیجه‌گیری

در این مقاله به بازار به عنوان یک حوزه و فعالیت در زندگی انسانی نگاه شده است که از مجموعه‌ای از فضایل مختص به خود برخوردار است و به این انتقاد فیلسوفان اخلاق فضیلت که بازار انگیزش‌های درونی را به رسمیت نمی‌شناسد و فاقد ارزش‌های ذاتی است پاسخ داده شده است. این کار، با به کارگیری زبان اخلاق فضیلت (ارسطویی) و با شناسایی بازار به عنوان یک حوزه یا فعالیت مستقل که دارای غایت مختص به خود (که نفع متقابل باشد) انجام شده است و با توجه به این غایت فضیلت‌هایی برای بازار برشمرده شده است.
اما جا دارد این نکته تاکید شود که فضیلت‌ها با توجه به فعالیت‌ها تعریف می‌شوند. بنابراین آن ویژگی‌های شخصیتی که در بازار فضیلت محسوب می‌شوند لزوما در تمامی حوزه‌های زندگی انسان نیکو محسوب نمی‌شوند. قبول این که فضیلت‌های بازار وجود دارند به این معنا نیست که بازار تنها حوزه زندگی انسانی است یا این که فضیلت‌های بازار تنها فضیلت‌های موجود هستند. اما از آن طرف نیز نباید تصور شود که فضیلت‌های بازار تنها در حوزه‌ی بازار کاربرد دارند. بلکه فضیلت‌های بازار در هر فعالیتی که مانند بازار در آن غایت دست‌یابی به نفع متقابل از طریق همکاری میان افراد باشد نیز فضیلت محسوب می‌شوند.

در نهایت با این که می‌دانم حق مطلب مقاله در این خلاصه‌ی ناقص و پر از اشکال ادا نشده است امیدوارم که برای اقتصادخوانان علاقه‌مند به مباحث فلسفی یا فلسفه‌خوانان علاقه‌مند به اقتصاد انگیزشی درونی ایجاد شده باشد تا اصل مقاله را مطالعه کنند و از این زاویه نیز به موضوع تقابل علم اقتصاد با اخلاق فضیلت فکر کنند.

1 Michael Sandel

2 Virtue ethics

3 Normalize

4 Flourishing

5 Moral character

6 Practice

7 Telos

8 Alisdair MacIntyre

9 Elizabeth Anderson

10 Vice

11 Mutual benefit

12 Milton Friedman

13 James Buchanan

14 Francis Edgeworth

15 Edgeworth box

16 David Ricardo

17 Comparative advantage

18 Universality

19 Self-Help

Read Full Post »

مقدمه

مدت زیادی است که اقتصاددانان در مورد اشکال مختلف اطلاعات ناکامل در بازارها و نتایجی که در بازار به جا می گذارد، سخن گفته اند. به عنوان مثال، جوزف استیگلیتز جایزه ی نوبل سال 2001  را به دلیل نوآوری هایش در این حوزه (به صورت مشترک با جورج آکرلوف و میشل اسپنس) به دست آورد. هدف نوشته ی حاضر به صورت خاص، بررسی تاثیر اطلاعات ناکامل بر بازار کار است. به صورت مشخص سوال این است که در حضور اطلاعات نامتقارن بین کارمند و کارفرما، بازار چگونه منابع را تخصیص می دهد و برنامه ریز مرکزی (حتی با وجود عدم تقارن اطلاعات) چگونه می تواند نتیجه ی بازار را با هدف افزایش رفاه اجتماعی بهبود بخشد. به طور خاص، خواهیم دید در چنین بازاری، رقابت کامل می تواند اثرات مخربی بر رفاه اجتماعی داشته باشد.

این مثال از یکی از مقالات متاخر این حوزه (گریری، شایمر و رایت 2010) گرفته شده است. نکته ی اصلی این مقاله در مورد تعامل اصطکاک اطلاعات ناکامل با اصطکاک جستجو (search friction) در بازار است. من در این نوشته از بحث در مورد اصطکاک جستجو صرف نظر می کنم تا بتوانم روی مسئله ی اطلاعات ناکامل تمرکز کنم. بحث ارائه شده در این پست اندکی تخصصی است، با این حال من تمام تلاشم را خواهم کرد که برای کسانی که با اقتصاد خرد در حد کارشناسی ارشد آشنا هستند، قابل فهم باشد. در ابتدا، مدل مقاله مورد بحث قرار می گیرد. سپس رفتار کارفرمایان و کارمندان در تعادل بررسی می شود. در پایان مساله ی برنامه ریز مرکزی را مورد بررسی قرار می دهیم*.

مدل

فرض کنید تعداد زیاد و مشخصی (مثلاً 10000) نیروی کار (کارمند)، وجود دارند از دو نوع الف و ب. وقتی کارمند نوع الف کار مشخص شده (مثلاً به پایان رساندن طراحی یک تقویت کننده! یا رسیدگی به یک گلخانه) را انجام می دهد به احتمال بیشتری پروژه را با موفقیت می رساند نسبت به کارمند نوع ب. پروژه در صورت موفقیت 2 م (میلیون) تومان برای کارفرما ارزش تولید می کند و در صورت شکست، صفر. کارمند نوع الف به احتمال مثلاً 0.7 موفق می شود  و نوع ب با احتمال 0.6. اعداد صرفاً برای راحتی تصور مسئله آورده شده است.

کارفرمایان ریسک خنثی هستند (صرفا مقدار پول مورد انتظار در انتها برایشان مهم است). از طرف دیگر، کارمندان ریسک گریز هستند، به همین دلیل دوست دارند پرداختی به آنها در هر دو وضعیت موفق شدن و یا نشدن پروژه تا حد ممکن یکسان باشد. نکته ی بسیار مهم این است که فقط خود کارمند از نوع خود با خبر است (نوع کارمند از اطلاعات خصوصی خود اوست) و کارفرما از آن بی اطلاع است. کارفرما قبل از به خدمت گرفتن نیروی کار صرفاً احتمال اینکه کارمند نوع الف یا ب باشد را می داند و در انتها هم خروجی را می بیند. (در این مثال از کژگزینی صرف نظر می کنیم. یعنی فرض می کنیم که نیروی کار حداکثر تلاش خود را برای موفقیت آمیز بودن پروژه انجام می دهد.)

در طرف دیگر بازار، تعداد زیادی کارفرما هستند که مقداری سرمایه دارند. آنها می توانند با پرداخت 1 م تومان، یک دفتر کار خریده و وارد بازار شوند. هر کارفرما برای اینکه دفترش پروژه ها را انجام دهد، دقیقاً نیاز به یک کارمند دارد (کارمند استخدام می شود تا پروژه را انجام دهد و بستگی به خروجی پروژه، دستمزد دریافت می کند).

 ورود به بازار آزاد است، به این معنا که کارفرمایان می توانند بدون هیچ مانعی و صرفاً در ازای پرداخت مبلغ مذکور، وارد بازار شوند. همچنین، بین کارفرمایان رقابت کامل وجود دارد، بدین معنا که بعد از ورود به بازار می توانند هر قراردادی که بخواهند روی در دفتر کارشان (یا توی روزنامه یا …) نصب کنند. قرارداد به این شکل است که هر کارفرما، پرداخت مبلغ خاصی را در ازای انجام پروژه متعهد می شود. چون که خروجی پروژه قابل چک کردن است، پرداخت این مبلغ مشروط به خروجی پروژه است. مثلاً کارفرما متعهد می شود که من در صورت موفقیت آمیز بودن پروژه 0.8 م تومان پرداخت می کنم و در صورت شکست پروژه 0.3 م تومان. ممکن است کارفرمای دیگری 0.6 و 0 م تومان را به ترتیب پیشنهاد دهد.

بعد از اینکه تمام کارفرمایان تصمیم خود مبنی بر ورود یا عدم ورود به بازار را عملی کردند و قرارداد پیشنهادی خود را بر در دفتر خود نصب کردند، تمام کارمندان تمام پیشنهادهای ارائه شده را می بینند و تصمیم می گیرند که برای کدام قرارداد تقاضا دهند. (اگر تعداد متقاضیان یک نوع قرارداد از تعداد کارفرمایان پیشنهاد دهنده بیشتر (کمتر) باشد، کارمندان (کارفرمایان) به طور تصادفی به قرارداد مورد نظر تخصیص داده می شوند. این نکته در نوشته ی حاضر اهمیت حیاتی ندارد، زیرا که در تعادل، همه ی کارمندان و کارفرمایان با احتمال 1 کارفرما یا کارمندی را برای تجارت پیدا می کنند).

بعد از اینکه کارفرمایان قرارداد مورد نظر خود را در معرض دید عموم گذاشتند، کارمندان تصمیم می گیرند که به یکی از آنان تقاضای خود را تسلیم کنند. بعد از این مرحله، و بعد از سهمیه بندی احتمالی، پروژه ها پیاده می شوند و قراردادها اجرایی می شوند. مدل ایستاست و کل فرآیند فقط یک بار اتفاق می افتد.

تعادل

در تعادل، هر یک از کارفرمایان وارد بازار می شود اگر دقیقاً سود صفر به دست آورد. (در صورت وجود سود مثبت، کارفرمایان بیشتری وارد بازار خواهند شد تا سود را به صفر برسانند). بعد از آن، کارفرمایان با توجه به مجموع رفتار کارفرمایان دیگر و با توجه به رفتار انتظاری کارمندان، قراردادی را نصب می کنند که سودشان (احتمال وجود حداقل یک مشتری ضرب در سود انتظاری حاصل از پروژه) را بیشینه کند. کارمندان، از طرف دیگر قراردادی را انتخاب می کنند که بیشترین مطلوبیت انتظاری را برایشان فراهم کند.

در تعادل، دو نوع قرارداد ارائه می شود. در قرارداد نوع اول تفاوت بین پرداختی در دو حالت نسبت به قرارداد نوع دوم زیادتر است (قرارداد نوع اول: 0.51 م برای موفقیت و 0.14 م در صورت شکست، قرارداد نوع دوم: 0.2 م در صورت موفقیت و 0.2 م در صورت شکست). به دلیل ورود آزاد، در هر دو نوع قرارداد، کارفرمایان سود انتظاری صفر دریافت می کنند**. قرارداد نوع اول پر ریسک تر از قرارداد نوع دوم است. در تعادل کارمند نوع الف متقاضی قرارداد نوع اول است و کارمند نوع ب متقاضی نوع دوم. دلیل این امر به شرح زیر است:

قرارداد نوع اول مستلزم پذیرش ریسک بیشتر است، بنابراین فقط کارمندی متقاضی آن می شود که بداند برایش احتمال کمی دارد که پروژه با موفقیت انجام نشود. به دلیل مشابه، قرارداد نوع دوم برای کارمند نوع ب مناسب تر است (در واقع کارمند نوع ب بین دو قرارداد بی تفاوت است)، برای اینکه او می داند که احتمال شکست پروژه برای او بیشتر است و او ترجیح می دهد قراردادی را انتخاب کند که ریسک زیادی را به او تحمیل نکند. به این روش، بازار می تواند این دو نوع کارمند را از یکدیگر جدا کند، به این معنا که با ارائه ی پیشنهادهای متفاوت، کارمندان خودشان قراردادی را انتخاب کنند که نوعشان را مشخص می کند.

چرا قرارداد دیگری در بازار ارائه نمی شود؟ دلیلش این است که در بین قراردادهای کم ریسک، بهترین قرارداد برای نوع ب انتخاب شده است (چون هیچ گونه ریسکی بر او وارد نمی آورد، در حالی که سود صفر برای کارفرمایان به ارمغان می آورد). مشروط بر این، قرارداد نوع اول به گونه ای انتخاب شده (آنقدر در آن ریسک تعبیه شده) که دقیقا کارمند نوع ب انگیزه ای برای انتخاب این قرارداد نداشته باشد (و برای انتخاب این دو نوع قرارداد بی تفاوت باشد). به عبارت دیگر، اگر قرارداد دیگری در بازار با ریسک کمتر پیشنهاد می شد، با احتمال مثبتی نوع ب را جذب می کرد و در نتیجه کارفرمایان قادر به به دست آوردن سود صفر نبودند (و ضرر می کردند).

برنامه ریز مرکزی

در چنین مسائلی علاقه مندیم بدانیم که اگر یک برنامه ریز مرکزی مسئول تخصیص منابع در بازار بود، چه می کرد. دلیل اهمیت این سوال این است که می خواهیم بدانیم آیا سطحی از رفاه که در بازار برای عموم شرکت کنندگان به دست آمده، می توانسته ارتقا پیدا کند یا نه. به عبارتی با این ساختار اطلاعات ناکامل، آیا یک برنامه ریز مرکزی می تواند این تخصیص منابع (وجود قرارداد های پیش گفته برای انواع مختلف کارمند) را بهبود ببخشد یا نه و اگر می تواند چگونه؟ دقت کنید که برنامه ریز، اطلاعات بیشتری نسبت به بازار راجع به انواع کارمندان ندارد.

در این مسئله دقت می کنیم که از جمله کارهایی که برنامه ریز مرکزی می تواند انجام دهد، تحمیل قیدهایی است بر قراردادهای نصب شده در بازار. (او همچنین می تواند ورود کارفرمایان مختلف به بازار را کنترل کند) . به عنوان مثال، اگر نسبت کارمند نوع الف در بازار زیاد باشد (فرض کنید 99%)، برنامه ریز مرکزی ترجیح می دهد همه ی کارمندان در این بازار تحت یک قرارداد کم ریسک تجارت کنند، زیرا به صورت شهودی هزینه ی جداکردن انواع مختلف به مقدار ریسکی که بازار به کارمندان نوع الف تحمیل می کند، نمی ارزد. بدین منظور، فقط یک نوع قرارداد در بازار عرضه می کند (0.39 م تومان در صورت پیروزی و 0.39 م تومان در صورت شکست) تا همه تحت همان قرارداد تجارت کنند. (این قرارداد چیزی شبیه قانون حداقل دستمزد است!).  نتیجه ی این تخصیص بر نتیجه ی حاصل از تعادل برتری دارد، به این معنا که رفاه بیشتری در مجموع برای همه به ارمغان می آورد. (برای برنامه ریز وزن انواع مختلف یکسان است، به همین دلیل او سعی می کند تا جای ممکن قرارداد پیشنهادی بدون ریسک باشد). یادآوری می کنم تخصیصی که در بازار صورت می گرفت، مستقل از نسبت دو نوع نیروی کار بود و ریسک زیادی را به اکثر کارمندان بازار (نوع الف) تحمیل می کرد.

نکته ی پایانی

در تفسیر این نتیجه باید تامل کرد. نتیجه این نیست که باید در چنین بازاری لزوماً برنامه ریز مرکزی دخالت کند، زیرا دخالت برنامه ریز مرکزی (در دنیای واقع) ممکن است خود منجر به مشکلات بیشتری شود و لذا باید به صورت مجزا مورد بحث قرار گیرد.  نکته ی کلیدی که می توانیم از این مدل یاد بگیریم، این است که هنگامی که یک اصطکاک در بازار هست (به طور خاص از نوع عدم تقارن اطلاعات)، رقابت کامل لزوماً نمی تواند بازار را به حد اعلای بهینگی برساند. این که چه مکانیزمی می تواند تخصیص مورد نظر برنامه ریز را در بازار پیاده کند، سوالی است که باید در آینده بدان پرداخت.

پی نوشت ها

* از آنجا که این موضوع قسمتی از تحقیق حال حاضر من در دوره دکتری است، لطفاً بدون اجازه ی نویسنده منتشر نکنید.

** با توجه به اینکه انواع مختلف برای قراردادهای متفاوت تقاضا می کنند، می توانیم سود انتظاری کارفرمایان را بعد از ورود به بازار حساب کنیم که دقیقاً برابر هزینه ی آنها برای ورود به بازار است:

1=0.7*(2-0.51)+0.3*(0-0.14)

1=0.6*(2-0.2)+0.4*(0-0.2)

اعدادی که آورده شده است، با فرض تابع مطلوبیت (u(c)=-e^(-c است. می توانید چک کنید که اگر کارمند نوع ب برای قرارداد نوع اول تقاضا کند، مقدار یکسانی مطلوبیت کسب می کند، نسبت به آنچه که در تعادل به دست می آورد. بر خلاف آن، کارمند نوع الف، مقدار کمتری مطلوبیت کسب خواهد کرد اگر برای قرارداد نوع دوم تقاضا کند.

مرجع

Guerrieri, Veronica, Robert Shimer, and Randall Wright. «Adverse selection in competitive search equilibrium.» Econometrica 78.6 (2010):1823-1862

ترجمه

نوع برای type

اطلاعات نامتقارن برای asymmetric information

اطلاعات ناکامل برای incomplete information

اطلاعات خصوصی برای private information

اصطکاک برای friction

ورود آزاد برای free entry

Read Full Post »