یکی از خوانندگان کافه سوال کرده که چرا فروکش برای اقتصاد مضر است. به طور خاص ایشان به این مقاله بیبیسی اشاره کردهاند. شاید این بهانه خوبی باشد تا کوتاه در مورد سیاستهای پولی بنویسیم. ذکر این نکته مفید است که بیشترین اختلاف اقتصاددانان در سیاستهای پولی است و حتما علاوه بر موارد زیر مضرات و فواید دیگری نیز در ادبیات ذکر شده است. آنچه من مینویسیم دلایلی است که به نظرم موجه مینمایند.
آیا فروکش بد است؟ ضرر فروکش چیست؟ برای پاسخ به این پرسشها لازم است بدانیم در مورد چه چیزی صحبت میکنیم. فروکش به نرخ منفی تورم و یا کاهش سطح عمومی قیمتها گفته میشود. در نگاه اول به نظر میرسد قیمتها نباید تاثیر چندانی بر اقتصاد داشته باشند، قیمت یک مفهوم نسبی است و همه با سطح جدید قیمت کالاها را معامله میکنند. از سوی دیگر اگر ناهمگونی در قیمتها و دستمزدها وجود نداشته باشد، اگر همه قیمتها و دستمزدها به یک اندازه زیاد یا کم شوند، به نظر نمیرشد تورم و یا فروکش اثر نامطلوبی بر اقتصاد بگذارد. پس مشکل کار کجا است؟
1) در اقتصاد فراگیر تئوریای وجود دارد به نام “اندازه مطلوب پول”(۱). در این تئوری بیان میکنند که مصرفکنندهها از پول به عنوان ابزار داد و ستد استقاده میکنند. هر خانوار به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اول برای درآمد سرکار میروند و گروه دیگر به بازار برای خرید میروند. در این بازار اصطکاکی وجود دارد که درآمد کارگران در دوره بعد میتواند توسط خریداران مصرف شود. لذا خانوارها پول را برای خرید و مصرف دور بعدشان نگه میدارند. این مدلها “پول نقد دمدستی“(۲) نامیده میشود، چرا که خرید کالا تنها با پول نقد مقدور است و این پول را خانوار از قبل باید جمع کرده باشد. در این مدلها تورم میتواند تاثیرگذار باشد. فرض کنید تورم خیلی زیاد باشد، در این صورت ارزش واقعی پول دمدستی شما در دور بعد ناچیز است. اگر فرض کنیم تورم با حجم پول رابطه یک به یک دارد(۳)، در این صورت دولت با افزایش حجم پول (مثلا چاپ پول جدید) ارزش پسانداز مردم را کم میکند و مقداری پول جدید برای مخارجش بهدست میآورد. لذا میگویند در این مدلها دولت با افزایش حجم پول از مردم مالیات میگیرد. از سوی دیگر از قدیم میدانیم که مالیات موجب اعوجاج(۴) در اقتصاد میشوند و مالیات تورمی بیشترین اعوجاج را در میان مالیاتهای دیگر دارد(۵). بر اساس همین استدلال، فریدمن سالها قبل از اینکه تئوری اندازه مطلوب پول دقیقا مدلسازی شود، با شهودی خارقالعاده پیشنهاد داده بود که نرخ تورم باید منفی باشد. این حدس توسط مدلهای مدرن پولی نیز اثبات شده است. بنابر این در این مدلها فروکش نه تنها بد نیست، بلکه خوب هم هست. با شگفتی بسیار حدس فریدمن در بسیاری از مدلهای پیچیدهتر که عدم اطمینان به سیاستهای پولی دولت را مدلسازی میکنند، نیز بهدست آمده است. بنابراین بر اساس قانون فریدمن حجم پول باید کم شود و همواره فروکش داشته باشیم. به این دار و دسته اقتصادی “پولیهای سنتی”(۶) گفته میشود. نقد اساسی که به این مدلها وارد است، برخورد به مسئله پول به عنوان یک ابزار بلندمدت است. به نظر میرسد در یک نگاه بلندمدت حرف فریدمن دقیق و درست است و با لحاظ کردن برخی اصطکاکهای دیگر (چون هزینه مبادله، نااطمینانی، دزدی، پولشویی …) به نظر میرسد منطقی است دولت کمی مالیات از پول بگیرد و لذا نرخ تورم و بهره در اقتصاد باید حدود صفر (به جای منفی) باشد، اما کدام بانک مرکزی نرخ بهره صفر را در بلند مدت برای خود انتخاب میکند؟
۲) اگر توجه کرده باشید، در دسته اول ارزش پسانداز خانوار، تعادل عمومی و حجم پول در کانون توجه است. دسته دوم اقتصاددانان طور دیگری به پول و قیمت نگاه میکنند. این دسته میگویند، سطح عمومی قیمتها نتیجه جمعکردن قیمتهایی است که بنگاهها برای کالاهای خود تعیین میکنند. در کنار این اصل، فرض میکنند که بنگاهها قیمتهایشان را با تاخیر میتوانند عوض کنند. به زبان دیگر بنگاهها نمیتوانند در هر زمانی که اطلاعات جدیدی از بازار پیدا کردند، قیمتشان را بهروز کنند. توجه دارید که این اصطکاک در کانون استدلال این دسته دوم است. اگر بنگاهی بداند که فردا نمیتواند قیمتش را عوض کند و امروز آخرین روزی است که چنین فرصتی دارد، سعی میکند تخمینی از قیمتها در فرداها داشته باشد و بر این اساس به میزانی که قدرت بازارش اجازه میدهد، قیمت امروزش را تعیین میکند. این تئوریها میگویند، تورم ناشی از اصطکاکی است که بنگاهها نمیتوانند مدام قیمتهایشان را به روز کنند و “هزینه اجتماعی” تورم در اعوجاجی است که در قیمتهای نسبی بین امروز و فردا بهوجود میآید. (به یاد بیاورید که در تئوریهای دسته اول هزینه اجتماعی ناشی از اعوجاج مالیاتی بود) لذا این دسته پیشنهاد میکنند که سیاستهای پولی باید در جهتی باشد که این هزینه اجتماعی را کم کند. مثلا در دوران رکود دولت باید مخارجش را زیاد کند و پول چاپ کند تا نرخهایی که قبلا بالا قیمتگذاری شدهاند و هنوز تغییر نکردهاند، توسط مردم خریداری شود و “فاصله تولید”(۷) کاهش پیدا کند. بنا به رویه پیشبینیهای کوتاه مدت رایج در این مطالعات، ایشان “منحنی فیلیپس” را معرفی کردهاند که نشان میدهد در اثر “فاصله تولید” قیمتها در آینده کاهش پیدا میکند. در اثر این کاهش قیمت انتظاری، بنگاهها قیمتهای کمتری میزنند و به ورشکستگی نزدیک میشوند. تنها راهحل وارد شدن دولت و خرج کردن است. واضح است که برای این دسته فروکش مانند یک کابوس میماند. فروکش نه تنها ورشکستگی بنگاهها را به همراه دارد، بلکه سیاستگذاری های دولت را نیز بی اثر میکند، چرا که دولت نمیتواند نرخ بهرهای کمتر از صفر داشته باشد و افزایش بیشتر حجم پول وقتی مردم به امید فروکش بیشتر خرج نمیکنند، کاملا بیاثر است. این گروه از اقتصاددانان که “کینزیهای جدید” خوانده میشوند، مثالهایی از فروکش ژاپن و رکود ۱۰ ساله دهه ۱۹۹۰ را به عنوان شاهد خود مثال میزنند. نقدهای بسیاری به این دار و دسته وارد است. اولا مطالعات بسیاری نشان دادهاند قیمتها هر سه هفته یکبار عوض میشوند. در مقابل برخی سعی کردهاند پاسخی به این نقدها بدهند و از تئوری “سفتی قیمتها” (۸) دفاع کنند. دیگر اقتصاددانان نشان دادهاند “منحنی فیلیپس” توانایی در پیشبینی تورم ندارد. برخی نیز به فرضهای اولیه از جمله کاربرد ضعیف تعادل عمومی و فرض قیمتگذاری بنگاهها نقد وارد کردهاند و اشاره کردهاند که این مدلها هرگز پاسخ بهینه هیچ مدلی نبوده است.
۳) دسته دیگر اقتصاددانان از منظر بانکی به سیاستگذاری پولی نگاه میکنند. این دسته مانند دسته اول کاربرد جدید برای پول ارائه نمیدهند و مانند دسته دوم بر سفتی قیمتی تکیه نمیکنند. این گروه از اقتصاددانان معتقدند که بانکها میتوانند پساندازهای مردم را در سرمایههای بلندمدت و یا اوراق کوتاهمدت سرمایهگذاری کنند. بازدهی سرمایههای بلندمدت بیشتر از اوراق کوتاهمدت است ولی چون برخی مشتریان به دلایل مختلف مجبورند زودتر از موعد داراییهایشان را استخراج کنند، لذا در داراییهای بانکها اوراق کوتاهمدت نیز موجود میباشد. در دوران رکود تعداد بیشتری از مشتریان پساندازشان را زودتر از موعد استخراج میکنند و بانک مجبور است مقداری از سرمایههای بلندمدت خودش را نقد کند تا اصل سرمایه این مشتریان را پس بدهد. لذا بانک نرخ بهره کوتاهمدت را کاهش میدهد تا تمایل برای زودبرداشت کاهش یابد. مشابها بانک مرکزی با کاهش نرخ بهره میزان سرمایهگذاری را زیاد میکند. اگر فروکش رخ دهد چون بانک مرکزی نمیتواند نرخ بهره منفی داشته باشند و یا بانکهای تجاری نمیتوانند نرخ بهره اسمی را بیشتر کاهش دهند، نرخ بهره واقعی افزایش مییابد و سرمایهگذاری کم میشود و بانکهای تجاری مجبورند میزان بیشتری از سرمایههای بلندمدت را متوقف کنند. این نمونه اثرگذاری سیاستهای پولی بر بانکها «اثر پراکنشی» (۹) نامیده میشوند که نمونههای آن در مقالات اقتصاددانان بزرگی مانند رئیس بانک مرکزی آمریکا و استاد بانکداری شیکاگو دیده میشود.
۴) دسته دیگر بحثهایی است که توسط “پولیهای جدید” مطرح میشوند. مطالعات در این حوزه اشاره میکنند که قیمت دو اثر دارد. اول به ما میگوید که وضع بازار چگونه است و بقیه چطور رفتار میکنند و دوم اینکه بر تصمیم خود ما هم اثر میگذارد. به عبارت دیگر قیمت به ما کمک میکند که باورهای خودمان در خصوص باورهای دیگران را شکل بدهیم. بنابر این شاید ترس از فروکش نه به خاطر خود ضرر فروکش بلکه بدلیل علامتی است که فروکش از اقتصاد واقعی میدهد. فروکش میگوید که تقاضا در بازار کم شده است و به ما میگوید سرمایهگذاری کم میشوند و لذا تولید کم خواهد شد. این تمام داستان نیست. این مطالعات بر پایه تئوری خرد استدلال میکنند که برای سرمایهگذاری به وام نیاز است. بنگاهها در گرفتن وام آزاد نیستند و برای گرفتن وام باید مقداری سند وثیقه در اختیار بانک بگذارند. وقتی فروکش و رکود رخ میدهد ارزش اسمی وثیقههای بنگاههای تجاری (مانند زمین و سهام و …) کاهش مییابد. لذا بنگاهها نمیتوانند به اندازه بهینه وام بگیرند و لذا تولید غیربهینه میشوند و رشد اقتصادی کاهش مییابد. نمونههایی از این مطالعات با توجه به چرخههایی که در قیمت کالاهای بادوام وجود دارد به “اثر بازخوردی”(10) قیمت این کالاها اشاره کردهاند. مطالعاات دیگری بر اساس محدودیت در تامین منابع در رکود به این سوال جواب دادهاند که چرا چرخههای تجاری در رونق و رکود متقارن نیستند. البته به سختی میتوان همه این مطالعات را جزء پولیهای جدید برشمرد چرا که حوزهای در حال گسترش است و ممکن است با معیاری سختگیرانه این دو منبع دقیقا در حوزه “پولیهای جدید” گنجانده نشود.
بنابر این مشخص نیست فروکش خوب است و یا بد. و معلوم نیست عکسالعمل دولت در قبال این موضوع چه باید باشد. بسته به اینکه کدام یک از داستانهای فوق را میپسندید، پاسخ پرسشتان متفاوت خواهد بود.
——————————————————
1) Optimal Quantity of Money
2) Cash in Advanced
3) میتوان ثابت کرد که حجم پول در بلندمدت با میزان تورم رابطه یک به یک دارد، این رابطه تا دقت خوبی در کوتاه مدت نیز صادق است.
4) Distortion
5) مالیات تورمی کسانیکه بیشترین پسانداز را دارند بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد و لذا مانند مالیات بر سرمایه میزان سرمایهگذاری را تحت تاثیر قرار میدهد.
6) Old Monetarist
7) Production Gap
8) Price Rigidity
9) Transmission Effects
10) Feedback Effect