این متن تفسیر من از آیات و روایات است و بدیهی است میتواند کاملا غلط باشد، بنابراین استفاده از این مطلب بدون اجازه نویسنده مجاز نیست. همچنین از طولانی شدن متن عذر میخواهم.
ابتدا تعریف میکنیم که اضافه بر اصلی که بر هر قرضی گرفته میشود، کارمزد نامیده میشود. این کارمزد میتواند بهره باشد (که حلال است) و یا ربا باشد که حرام شرعی است. متن حاضر از 4 بخش تشکیل شده است. ابتدا به این سوال میپردازم که چرا قرض برای زندگی بشر نیاز است؟ و چه دسته انسانهایی از وجود قرض بهره بیشتری میبرند. دوم به این میپردازم که آیا قرض بدون کارمزد ممکن است و اگر آری چه نوع قرضی؟ سپس به این سوال میپردازم که آیا کارمزد در اسلام (لایههای مختلف) حرام است و اگر آری چه نوع کارمزدهایی؟ در نهایت مختصری به این نکته میپردازم که بانکها چه کارمزدی دریافت میکنند؟
اول، مصرف کننده برای هموار کردن مصرفش در طول زمان نیاز به قرض کردن دارد. چرا اگر نتواند قرض کند و در عین حال درآمدش به ناگهان کاهش یابد، مستقیما در مصرف وی اثر میگذارد و بهشدت ناراحت میشود. لذا مصرفکننده پسانداز میکند و اگر شُک ناگهانی بر بخش دائمی درآمدش رخ دهد (چه شُک مثبت و چه منفی) قرض میگیرد (یا قرض میدهد). همچنین تولیدکننده برای تولید بیشتر در صورت کشف تکنولوژی جدید قرض میگیرد تا متناسب با تکنولوژیاش به تولید بپردازد. بنابر این سه دسته افرادی که درآمدشان نوسانات زیادی دارد یا فقرایی که امید دارند درآمدشان در آینده زیاد شود و یا نوآورانی که تکنولوژی جدید ابداع کردهاند، مشتریان اصلی قرض هستند. از طرف دیگر افرادی که امروز درآمد زیادی دارند و درآمد آتی کمتری دارند (مثلا برای زمان بازنشستگی) پس اندازان کنندگان اصلی (عرضهکنندگان قرض) هستند.
دوم، ادعا میکنم که قرض بدون کارمزد محال است. در عالم واقع سه منشا برای کارمزد میتوان ذکر کرد. اول نرخ ترجیح زمانی. فرض کنید در یک دنیای دو دورهای، شما در هر دوره 10 واحد درآمد دارید. رئیس شما قرار است به شما 1 واحد درآمد بیشتر بدهد، بدیهی است شما ترجیح میدهید این درآمد اضافه را امروز دریافت و همین امروز مصرف کنید. از سوی دیگر شما تنها در حالتی حاضر میشوید به فرد دیگر(ی که به وی مطمئن هستید) قرض دهید که وی در مقابل مبلغ امروز، مبلغ بیشتری در دوره بعد به شما پس دهد. این کارمزد قرض را ترجیح انسانها برای مصرف در امروز مینامیم. به عبارتی، مصرف امروز مطلوبیت بیشتری نسبت به مصرف همان کالا اما در زمان آینده دارد و اگر فرد قرض دهنده از مصرف امروزش کاسته تا بتواند به دیگری قرض دهد، در آینده باید مقدار بیشتری پول دریافت کند تا کاهش مطلوبیت امروزش چبران شود.
عامل دیگری که باعث میشود کارمزد اجتناب ناپذیر باشد، بازپرداخت تصادفی است. فرض کنید شما به کسی پولی قرض میدهید، و قرارداد بازپرداخت مشروط به درآمد طرف در دور بعد است. مثلا اگر درآمد فرد در دور بعد از 10 واحد کمتر بود وی 104٪ مبلغ اصلی را پس میدهد و اگر بیشتر بود مثلا 112٪ مبلغ اصلی را بازپس میدهد. فرض کنید درآمد قرض گیرنده با احتمال نصف کمتر از 10 است. در این صورت کارمزد احتمالی برابر 8٪ است. در حالیکه اگر درآمد فرد قرض گیرنده تصادفی نبود شما به کارمزد 6٪ راضی بودید. بنابراین ریسک بازپرداخت برای شما 2٪ هزینه دارد. به عبارت دیگر عامل دیگری که اینجا باعث میشود شما کارمزد بالاتری بگیرید تصادفی بودن ارزش بازپرداخت قرض است. مثال ملموس واقعی در اقتصاد مدرن نرخ تورم تصادفی است. به نظر نگارنده بدیهی است که فرد قرض گیرنده میبایست ارزش واقعی پول را پس دهد و حداقل نرخ تورم اضافه شود، چون ارزش اسمی پول هیچ اعتباری ندارد، اما عامل دیگری که باعث میشود نرخ کارمزد بالاتر از تورم باشد (علاوه بر نرخ ترجیح زمانی) تصادفی بودن میزان بازپرداخت است. عامل سومی هم که باعث میشود نرخ کارمزد بالاتر باشد: احتمال ورشکستگی قرضگیرنده است. فرض کنید شما بانک وامدهنده هستید. اگر شما به یک شرکت کاملا مطمئن وام دهید 3٪ کارمزد میگیرید. این همان نرخ رجحان زمانی است. اگر درآمد شرکت متغییر باشد و میزان درصد وام مشروط به درآمد شرکت باشد شما میانگین درصد بالاتری درخواست میکنید مثلا 6٪. حال حالتی را فرض کنید که با احتمال 10٪ شرکت کلاً ورشکست شود و هیچ به شما پرداخت نکند حتی اصل پول را. شما اگر قرار باشد معادل همان 6٪ سود ببرید ناچارید از قبل با شرکتهایی که با احتمال 10٪ ورشکست میشوند قرارداد با درصد بالاتری ببندید تا در نهایت به طور میانگین همان 6٪ را سود ببرید. در این صورت قرارداد شما 17٪ می باشد. توجه دارید که وجود این 11٪ درصد اضافه ناگزیر است. اگر این 11٪ اضافه وجود نداشته باشد، بانک حاضر نیست به شرکتی که احتمال ورشکستگی دارد وام بدهد. همچنین متوجه شدهاید که وجود همین 11٪ اضافه باعث میشود برای شرکتی که احتمال ورشکستی دارد وام وجود داشته باشد و همین شرکتهای نوپا بیشترین نفع را میبرند و 90٪ اینها به عرصه تولید وارد میشوند. درحالیکه بانک به طور متوسط همان سود قبلی را میبرد. این سه عامل دلایلی است که کارمزد بر قرض را اجتنابناپذیر میکند. اگر ضرورت قرض و وام و فواید آن بر مصرفکننده، مشهود است میبایست آشکار شده باشد که بدون کارمزد هیچ قرضی وجود نخواهد داشت. نکته دیگری که میبایست آشکار شده باشد اهمیت تحلیل کارمزد و ریسک به صورت همزمان است؛ به این معنا که اگر ریسک بازپرداخت بالاتر باشد، میبایست کارمزد نیز بالاتر باشد.
حال ممکن است سوال شود که وامهای قرضالحسنه که کارمزد ندارند، پس این حرفها چیست؟ اول آنکه این وامهای قرضالحسنه کارمزد دارند. کارمزد این وامها همان جوایزی است که توزیع میشود. درثانی اصل اقتصادی که در پایان پاراگراف قبلی بیان شد نشان میدهد که بدلیل ریسک بالاتر، انسان عاقل تنها در صورتی در این قروض سرمایهگذاری میکند که کارمزد بالاتری وجود داشته باشد. لذا بانک میبایست به طور متوسط سود بالاتری بدهد تا سرمایهگذاری رخ دهد و از نظر اقتصادی این سود بالاتر که ناشی از ریسک است کارایی ندارد و خود اصراف منابع است. پس به طور خلاصه حسابهای قرض الحسنه کارمزد دارند و چون ریسک هم دارند، کارمزد بالاتری دارند و هدر دهنده منابع هستند. یا ممکن است سوال شود که بسیاری دیده شده افراد به یکدیگر بدون کارمزد پول قرض میدهند. در جواب این سوال باید گفت که اگر بین این دو نفر هیچ مبادلهای در آینده رخ نمیدهد، مورد مذکور قرض به علاوه خیرات است. نمیتوان انتظار داشت همه افرادی که قرض میدهند خیرات بکنند. چرا که اگر چنین قراری باشد کل بازار قرض و هموار کردن مصرف از بین میرود و کل جامعه از نظر رفاهی متضرر میشود.
سوم، آیا اسلام کارمزد را حرام کرده است؟ من ادعا میکنم اسلام شماره یک و دو (به شرحی که در پست قبلی رفت) کارمزدی که ذکر شد را حرام نکرده است. اسلام شماره یک (یعنی قران) در دو آیه به صورت واضح در خصوص ربا موضعگیری میکند و آنرا حرام میشمارد. بنابر ترتیب نزول، در سوره آلعمران آیه 130-131:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (130 ) وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (131)
آیه 130: هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! ربا را با افزودههاى چند برابر [بهبهانه دير كرد در پرداخت وام، نگيريد و] نخوريد؛ و پرواى خدا را پيشه سازيد؛ باشد كه رستگار شويد. آیه 131: از آتشى [بسيار شعلهور] كه براى كفرگرايان آماده شده است، بترسيد و از اين شيوه ظالمانه دست برداريد (ترجمه از تفسیر مجمع البیان).
شرح نزول این آیه آن است که مسلمین را نهی میکند از رباخواری. نقل است کفار مخارج جنگ احد را بوسیله رباخواری جمع کرده بودند و برخی از مسلمین نیز برای مقابله با کفار میخواستند بوسیله رباخواری هزینه سپاه را جمع کنند که براساس این آیه نهی شدهاند. این شرححال معقول است چراکه آیههای بعدی نیز در خصوص جنگ احد (تفسیر نور) است. بوضوح آنچه در این آیه نهی شده است ربای جاهلی است. در ربای جاهلی اگر فردی که قرض گرفته توان بازپرداخت اصل و کارمزد پول را نداشته، صاحب اصل مال مبلغ کارمزد را دوبرابر میکرد و قرضگیرنده ناچار به قبول بوده است. به نظر میرسد امری که در این نوع معامله حرام شده است، انحصارگری بوده است. چنانچه بازاری وجود داشت که وام گیرنده میتوانست وام مجدد با نرخ کمتر بگیرد دیگر وامدهنده اولیه نمیتوانست ناگهان نرخ کارمزد را 2 برابر کند. (ابن کثیر در تفسیر القران العظیم). در ثانی بر اساس شرحنزول ربا عملی بوده که بر اساس آن میتوانستند مال و اموال بسیار بدست آورند در حالیکه میدانیم در بازار رقابتی وام، سود بانکها و شرکتهای وامدهنده نزدیک به صفر است. (بر اساس فرض ورود آزادانه). البته برخی (مانند آقای موسویان و تفسیر نور) معقدند احکام ربا (مانند شراب) نزول تدریجی داشتهاند و ابتدا ربای زیاد حرام شده سپس هرنوع ربایی. در پاسخ باید گفت تدریجی بودن احکام چون برای عرب آن زمان بوده است و نیازی به کشف عقلانی ندارد، میبایست در احادیث و یا شرح نزول آمده باشد. درحالیکه حدیث معتبری بر تدریجی بودن حکم ربا وجود ندارد. در ثانی بسیاری مفسرین تدریجی بودن را نفی کردهاند (المیزان).
(سوره بقره) الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (275) يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (276) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (277) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (278) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ (279) وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (280) وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ (281)
(تفسیر مجمع البیان) ترجمه 275. آنان كه ربا مىخورند [در آستانه رستاخيز، از گورهايشان] برنخواهند خاست، مگر بسان برخاستن كسى كه شيطان با آسيبرساندن [به او]، وى را دچار آشفتگى [و ديوانگى] مىسازد [و تعادل و توازن روحى و رفتارى او را برهم مىزند]. اين [كيفر خفّتبار] از آن روست كه آنان گفتند: «جز اين نيست كه خريد و فروش [نيز] همانند ربا است.» بااينكه [اينگونه نيست؛ چرا كه] خداوند خريد و فروش را روا، و ربا را حرام ساخته است. پس هر كه پندى از پروردگارش به او برسد و [درپى آن از رباخوارگى] باز ايستد، آنچه [پيش از اين دريافت داشته و ] گذشته است، از آنِ اوست و كارش به خدا وانهاده مىشود؛ و هر كه [پس از اين اندرز و هشدار، باز هم به رباخوارگى] باز گردد، چنين كسانى دوزخيانند و در آن ماندگار خواهند بود. 276. خدا ربا را نابود مىگرداند و صدقهها را فزونى مىبخشد؛ و خدا هيچ ناسپاس گناهپيشهاى را دوست نمىدارد. 277. بيقين آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، نماز را بپا داشتند و زكات دادند، مزدشان نزد پروردگارشان محفوظ است؛ و بر آنان نه بيمى خواهد بود و نه اندوهگين مىشوند. 278. هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! پرواى خدا را پيشه سازيد و اگر [براستى] ايمان داريد، آنچه از ريا [نزد مردم] باقى مانده است را رها كنيد. 279. و اگر [رها] نكرديد، به پيكارى ازسوى خدا و پيامبرش [برضدّ خود] آگاه باشيد؛ و اگر توبه كرديد، سرمايههايتان از آنِ شماست؛ [و در اين شرايط است كه] نه ستم روا داشتهايد و نه به شما ستم مىرود [؛ چرا كه سرمايه شما باز مىگردد]. 280 و اگر [درميان وامداران شما،] تنگدستى بود، [به او] مهلتى [بدهيد] تا گشايشى [در زندگىاش پديد آيد] و بخشيدن [وام او] براى شما بهتر است، اگر بدانيد. 281. و از روزى كه شما را در آن، بهسوى خدا بازمىگردانند، بترسيد؛ آنگاه [است كه] به هر كسى [پاداش ِ] آنچه را بدست آورده است، بطور كامل [و بىهيچ كم و كاست]خواهند داد؛ و به آنان ستم نخواهد رفت.
این آیه سوره بقره از آخرین آیات قرآن کریم است. در رد حکم تنزیلی ربا، علامه در المیزان به وضوح و بهدرستی بیان میکند که لحن آیه لحن تشریعی نیست و تنها شدت حکم حرمت ربا در سوره آلعمران را افزوده است. همچنین تفسیر «اطیب بیان» آمده است که جمله (خدا بیع را حلال کرده است و ربا را حرام کرده است) مستانفه است و حالیه نیست و بدیهی است مرتبط با جکمی است که قبلا صادر شده است که همان سوره آلعمران است. مخصوصاً وقتی میفرماید با اینکه حرام کرده بودیم در آن شک کردهاند و فرق آن با بیع را نمیدانند. نکته بسیار واضح در این آیه آنست که ربا با ستم و ظلم همراه است و بدیهی است که اگر کارمزدی همراه ستم و ظلم نباشد، ربای حرام در قران نیست. ضمنا در این آیات مجدداً به ربای جاهلی اشاره میکند. وقتی توصیه میفرماید که اگر تهیدستی توان بازپرداخت نداشت بر او مهلت دهید و بخشیدن بهتر است. شاهد تفسیر من البته شاننزول آیه است که خالد ابن ولید از پیامبر پرسید: پدرم بدهی ربا دارد آیا من میتوانم این ربا را استفاده کنم که آیه به وضوح وی را نهی میکند و تنها اجازه میدهد اصل پول را تصاحب کند. همچنین پیامبر درآمد ربوی عهد جاهلی عباس ابن عبدالمطلب را ملغی کرد تا خود پیشقدم شده باشد. مختصر هم در خصوص کلمه بیع که از ریشه مشابه بیعت و دست دادن است و امروزه ترجمه میشود خرید و فروشی که با دست دادن همراه است (به عبارتی توافق طرفین است). به نظر میرسد اگر شباهت بیع و ربا بر اعراب جاهلی مشخص نبود، بنابر این در بیع میبایست کارمزدی میبوده که احتمالا حلال بوده و تنها فرقش در رضایت و توافق طرفین نهفته است (البته من روی این تاکید نمیکنم و علمای لغات تاریخ عرب باید در مورد آن نظر دهند). به طور خلاصه آنچه در قرآن حرام شده است ربای جاهلی است که منشا حرمیت آن ظلم و انحصار بوده است که منجر به درآمدهای بسیار میشده است.
در خصوص اسلام شماره 2 یعنی احادیث نیز انواع ربا را من به سه دسته تقسیم میکنم. اول حدیثی است از پیامبر اسلام در الدرالمنثور السیوطی که «لاتبیعو الدینار بالدینارین و لا درهم بالدرهمین». همچنین المیزان حدیثی است از امام صادق را روایت کرده است که ربا تنها در جنسی است که کیل یا وزن داشته باشد و علامه نتیجهگیری میکند که ربا تنها در پول و طلا و نقره یا هر چیزی که وزن دارد وجود دارد. احادیث بسیاری است که کارمزد بر قرض ناشی از طلا و نقره (درهم و دینار) را حرام کرده است. لذا باید بفهمیم درهم و دینار در دوران پیامبر چه کارکردی داشته است. از احادیث مستند ( صفحه 118 کتاب «بهره یا ربا») به وضوح فهمیده میشود که ارزش نسبی درهم و دینار نوسانات بسیاری داشته است (نوسانات مثبت و منفی بزرگ). لذا این اموال دارای ریسک بالایی بودهاند. علاوه بر این یکی از روشهای ذخیره ارزش بودهاند. همچنین واضح است که افرادی درهم و دینار را برای سوداگری نگه میداشتهاند. وقتی دقیق به کارکرد درهم و دینار نگاه میکنیم میبینیم کارکردی مشابه سهام بورس در قرن بیستم دارند. اگر این تعبیر درست باشد بدیهی است که کارمزد بر سهام بیمعنی و حرام باشد. اگر فردی به شما 1000 سهم ایران خودرو قرض بدهد، کاملا مشهود است که شما در زمان تسویه حساب همان 1000 سهام را به وی پس می دهید، چون وی که با این 1000 سهم کاری نمیکرده جز کاهش و افزایش قیمت آن لذا به جای اینکه در گاوصندوق خانهاش باشد دست شما است. مخصوصا وقتی به نظر میرسد که در احادیث آمده، وی میتواند هروقت خواست مال خود را بازپس بگیرد. بنابر این با این تعبیر حرام بودن کارمزد بر سهام معقول و اقتصادی است.
دسته دوم احادیث وقتی است که ربا را به اجناس دیگری چون خرما و گندم و … بسط میدهند. السیوطی از رسولالله نقل میکند «الذهب بالذهب مثل بلمثل ید بید، وافضه بالفضه مثل بلمثل ید بید، والتمر بالتمر مثل بلمثل ید بید، والبر بالبر مثل بلمثل ید بید، والشعیر بالشعیر مثل بلمثل ید بید، والملح بالملح مثل بلمثل ید بید، من زاد او استزاد فقد اربی الاخذ ولمطعی سواء». برخی علما قدیم که هنوز بانک و سیستم جدید بوجود نیامده بود اعتقاد داشتند که ربا به همین 6 مورد (طلا، نقره، خرما، جو، گندم و نمک) تعلق میگرفته است. چنانچه فرض بر این بگیریم که حدیث سندیت دارد باید فهمید چرا ربا در همین 6 مورد بیان شده است. مثلا چرا در خصوص شتر، شمشیر، پارچه، فرش و اسب و امثال این چیزها که زکات داشته نگفته است. یک جواب این است که این اقلام دوم را به هم قرض نمیدادند و این نمونهای از تمام کالاها است. در رد این نظریه سواد عربی من میگوید لحن حدیث انحصاری است که البته باید علما نظر بدهند. جواب دوم من این است که این کالاها اگر کمی عمیقتر مطالعه و فکر کنیم، وسیله ذخیره ارزش بودهاند. مردم خشک شده اینها را انبار میکردند و در آینده مایحتاج خود را با فروش اینها تامین میکردند. (حتی اگر تولیدکننده اینها نبودهاند) شاهد من این است که قبل از بسط اسلام، حتی در خزانه مسلمین هم، چنین کالاهایی وجود داشته است. ازقضا این کالاها هم (بدلیل خصلت اقتصاد غیرتولیدی اعراب) دارای نوسان قیمت بسیاری بودهاند. یک کاروان جو میآورده و قیمت آن بسیار ارزان میشده و قس علی هذا. لذا مدعای من این است که در این حدیث نیز اقلام خوراکی علاوه بر خاصیت خوراکی، عملکردی چون سهام در این دوره زمانه بازی میکردند. این روایت را هم که میتوان در هنگام قرض شرط کرد که در زمان بازپسگیری ارزش بازار آن را پس بدهند با تعبیری که ارائه کردهام فهم میکنم.
البته دسته سوم احادیث هستند که همه نوع کارمزدی را حرام میدانند. گرچه من بر سندیت این احادیث شک دارم چراکه هم قلیل هستند و هم همگی شبیه هم هستند اما باید از آنها برای کامل بودن بحث یاد شود چرا که بسیار مورد استناد آقای موسویان هستند. از جمله حدیثی از امام محمد باقر که «من اقرض رجلا ورقا فلا یشترط الا مثلها» و یا حدیثی از امام علی که » من اقرض قرضا ورقا فلا یشترط الا مثلها». اگر این احادیث را ملاک اسلام دو بگیریم میتوان ادعا کرد در اسلام 2 هرگونه کارمزدی حرام است.
چهارم، کاربرد بانکها در اقتصاد مدرن چیست؟ کاربرد قرض در صدر اسلام چگونه بوده است؟ در صدر اسلام کسانیکه با شُوک منفی موقتی در درآمد مواجه میشدند قرض میگرفتند تا در زمان آتی با درآمد جدیدشان بتوانند مصرف خود را جبران کنند. لذا قرض دهنده قدرت چانهزنی بالایی داشته و میدانسته که تقاضای قرض به نرخ کارمزد غیرالاستیک است. (من موردی و داستانی را پیدا نکردهام که برای تجارت قرض بگیرند و البته در احادیث هم ندیدهام که پیشنهاد کند جای قرض مشارکه کنید. لذا میخواهم ادعا کنم پیشنهاد مشارکه بجای کارمزد، در اسلام 3 یعنی توسط علمای دین پدید آمده است) از سوی دیگر قرضدهندهگان عمدتا متمولینی بودهاند که از راه ربای جاهلی درآمد کسب میکردهاند. اما برعکس، امروزه افراد با درآمد متوسط هستند که در بانکها سرمایهگذاری میکنند و بانکها نیز داراییشان را به کارخانههای تولیدی یا مشتریان مسکن قرض میدهند که هیچ کدام از فقرا و کسانی نیستند که با شُک درآمدی منفی مواجه شدهاند. (کسانی خانه میخرند که پیشبینی میکنند در آینده درآمد بیشتری دارند) علاوه بر این قرض گیرنده در انتخاب بانک مختار است و بنابر این در هیچ حالتی ظلمی حادث نمیشود (بر اساس ایات فرض کردهام ربا بر ظلم استوار است). مضاف بر اینکه اصلا فلسفه وجودی بانک تنها دادن قرض نیست. این تنها دیدن بخشی از عملکرد بانک است. بانک دقیقا یک بنگاه تولیدی است که خدمات زیر را ارائه میدهد. اولا بانک چون یک بنگاه بزرگ است که سرمایهگذاری میکند و تحلیل میکند که در کدام کارخانه باید سرمایهگذاری کرد. درحالیکه سرمایههای کوچک در جامعه چنین قابلیتی را ندارند. بنابراین بانک در مقابل پسانداز مشتریان سرویس اطلاعاتی مهمی را ارائه میدهد و مستحق دریافت درآمد است. درثانی بانک چون میتواند در یک سبد بزرگ سرمایهگذاری کند لذا میتواند نوسانات سود سرمایهگذاری را کاهش دهد و البته بحث شد که نوسان در درآمد خود برای مشتریان ارزش بالایی دارد و این خود خدمت دوم بانک است. خدمت سوم بانک که البته کمتر بدیهی است در مقاله دیاموند و دیبویگ 1982اشاره شده است. ایشان بیان میکنند که بانک در جامعه از وقوع ورشکستگیهای بزرگ هم جلوگیری میکند و لذا بانکداری خود ضامن ثبات است. بنابر این خدمات، واضح است که کارمزدی که بانک دریافت میکند بهره نیست (تفاوت سودی که از سپردهگذاران و متقاضیان وام دریافت میکند). در ایران که کسب اطلاعات سختتر و ریسک درآمدی بالاتر است؛ بسیار بدیهی است که بانکها محقاند که کارمزد بالاتر طلب کنند. از سوی دیگر پساندازان دقیقا سود ناشی از سرمایهگذاری را دریافت میکنند و اگر قرار باشد سودشان مشروط به درآمد بانک باشد؛ متحمل ریسک میشوند و لذا مطلوبیت کمتر کسب میکنند.
نتیجهگیری: اول آنکه قرض برای کمک به افزایش رفاه اقشار تهیدست و افزایش تولید کارآفرینان لازم است. دوم آنکه کارمزد بر قرض جزء لاینفک هر قرضی است(به دلیل ترجیح زمان امروز نسبت به فردا). سوم آنکه در قرآن کارمزد امروزی حرام نشده است و کارمزدی در قرآن حرام اعلام شده که با ظلم همراه باشد. در احادیث کارمزد بر درهم و دینار حرام شده است چراکه عملکردی مانند سهام بورس در اقتصاد مدرن داشتهاند. چهارم اینکه بانکها در اقتصاد مدرن کارمزد انتقال پول در طول زمان را دریافت نمیکنند که اصلا ربا یا بهره باشد. بانکها کارمزد فعالیت اقتصادیشان (یافتن مراکز سرمایهگذاری سودده، کاهش نوسانات درآمدی و ورشکستگیهای زنجیرهای) را دریافت میکنند و ربا نامیدن کارمزد بانکی از فهم غلط اقتصادی است. از سوی دیگر پساندازان در بانک سود سرمایهگذاری خود را دریافت میکنند و اصلا بهرهای در کار نیست.
والسلام
سلام
اگر از دوستان كسي دسترسي به مطالبي در مورد انواع فرمول محاسبه كارمزد وامهاي پرداختي توسط بانكها (خصوصي /دولتي) دارد لطفاً راهنمائي كند.متشكرم
ضمناً ميخواستم خدمت اون بزرگواري كه گفته بود» خوب بايستي براي كار خير انجام دادن يك هزينه اي كرد و هزينه قرض دادن (كار خير )بهره نگرفتن هستش «عرض كنم كه اگر كسي بهره نگيره دو تا هزينه كرده نه يكي .
اول كاهش ارزش پول كه از طرف تورم ميايد.دوم هزينه عدم بهره برداري از پس اندازش كه هزينه فرصت هم به اون اطلاق ميشه .
آقای صانعی در این کتابچه با تقریب خوبی همین نظرات را با پشتوانه بهتری بیان کرده است:
Click to access feqh1-fa.PDF
سلام عباسي جان
من ميخواستم راجع به اين قسمت از كامنت شما ((من فکر میکنم ربا تعریف دیگه داشته که به خاطر بعضی کج فهمی ها وتحریف ها تعریف ربا به شکل کنونی درآمده.من خودم در مورد اینکه تعریف ربا در صدر اسلام چی بوده یه نظری دارم :به نظر میاد در صدر اسلام ودر شبه جزیره عرب که مهمترین کار مردم بازرگانی بوده صرافی هایی وجود داشتند که این صرافی ها سکه های مردم رو از آنها میگرفتند و اوراقی به مردم می دادند که این اوراق به خاطر اعتبار این صرافی ها در بازار همان نقش پول را داشته است اما چون همواره مقدار کمی از این اوراق برای نقد شوندگی به صرافی ها برده میشد صرافی ها عملا چند برابر سکه هایی که در اختیار داشتند رو به مردم اوراق میدادند ودر برابر این اوراقی که برای آنها هیچ پشتوانه سکه ای وجود نداشت سود می گرفتند(در واقع از پول نداشتشون سود می گرفتن)این کار باعث میشد این صرافی ها در قبال این اوراق بی ارزش پول کلانی به دست بیارن وبا این پولی که(پول واقعی)به دست می آوردن دوباره چند برابر آنها اوراق بی ارزش دست مردم میدادند که این کار باعث بالا رفتن لجام گسیخته تورم در جامعه میشد وعملا ارزش پول مردمی که با کار وزحمت پول خود را در صرفی ها گذاشته بودند رو از بین می برد واین کار اساس جامعه اسلامی رو ازبین می برد ومثل اعلان جنک به جامعه اسلامی میماند.در واقع هدف از حرام اعلام کردن ربا مبارزه با این کار صرافی ها برای جلوگیری از انتشار اوراقی بوده است که عملا پشتوانه سکه نداشته است.))
يك سوال مطح كنم و آن اينكه اين كار آيا همان كاري نيست كه بانك مركزي محترم ميكند و انتشار و چاپ اسكناس بدون پشتوانه را انجام ميدهند؟و نتيجه آن به راستي كاهش ارزش پول در دست مردم است، بدون آنكه بصورت مستقيم دولت از آنها وجهي را اخذ نمايد،فقط اقدام به كاهش ارزش پول آنها مينمايد.(سرقت قرن بيستمي).
با سلام
این دومین باره که من میام تو کافه و اولین باره که کامنت می ذارم. واقعاً کافه باحالی دارید. خیلی سرحال میام وقتی نظرات شما رو می خونم. اگه اجازه بدین یک مساله ای رو در ارتباط با قرض در اسلام مطرح کنم:
به نظر من اسلام دو مساله متفاوت رو از هم جدا می کنه. یکی قرض دادن برای کمک که برادر مسلمان و دیگری مشارکت در تولید. برای اولی گفته شده که اگر در راه خدا قرض بدین، خدا هم اجرشو می ده. بنابراین اصلاً مساله کارمزد و سود یا هر چیز اضافی دیگه ای مطرح نیست. فقط یک عمل خیره که پاداش اخروی (و آثار دنیوی) داره. مورد دوم فرد دارنده پول یا توان انجام کار و سرمایه گذاری و کسب سود داره یا نداره. اگه داشته باشه که خودش باهاش کار می کنه. اگه هم نداشته باشه به کسی که توانشو داره قرض می ده. نتیجه اینکار یک قرارداد مشارکت سرمایه گذاریه که سود انتظاری برای هر دو طرف داره. تفاوت اسلام با بانکداری امروزی تنها در این مساله است که سود از پیش برای سرمایه گذاری تعیین نشه. بلکه قرض دهنده باید با درایت و نظارت کامل پولشو به کسی بده که بتونه سود مورد اتظارشو برگردونه. در واقع حرفش اینه که ریسک فعالیت باید متوجه هر دو طرف باشه.
در دنیای امروز بدلیل پیچیده شدن ساختارهای اجتماعی دیگه اون نهادهایی که به فرد قرض دهنده اطمینان و شناخت نسبتاً کامل از افراد بده، وجود نداره. بنابراین باید نهادهای متناسب خودش بوجود بیاد. یکی از این نهادها بانکها و قراردادهای مورد استفاده اونهاست. کار بانکها هم اینه که پول قرض دهنده رو به کسی بدن که سود مورد انتظارشو بر می گردونه و بابت اینکار هم کارمزد مناسب می گیرن. حالا یک بانکی تضمین بیشتری می ده و کارش درست تره، پس کارمزد بیشتری باید بگیره.
نتیجه کلی اینکه نظر اسلام باید در این دو مورد مشخص از هم جدا بشه. نمیشه خواص یکی با اثرات دیگری مورد مقایسه قرار بگیره.
می دونم که بی اجازه پریدم تو بحث و مزاحم شدم. به هر حال ببخشید.
این ها سوال های خیلی خوبیه. من جواب خیلی از این ها را ندارم و اصلا نمی دونم به چه مرجعی اگر مراجعه کنیم می تونیم جواب اینها را پیدا کنیم. من خیلی گشتم چیزی نیافتم. حتی اگر کسی پیشنهادی داشت که کجا می شه جواب اینها را پدا کرد لطفا بگه
من میگم یه دور بیایم شبیه سازی کنیم ببینیم زمان پیامبر چطوری قرض می گرفتن و بعدش ربا روش می گرفتن و اینا!
فرض کنید من الان یکیم که محصولاتم سوخته و محتاج نون شب شدم! (یا مال التجاره ام رو دزد زده! یا کلا سرمایه اولیه می خوام) اومدم پیش شما که پولدارین.
1- چی بهم قرض میدین؟ (ممکنه من گندم بخوام ولی شما مثلا بگین یه چیز دیگه به من میدین و همون رو بعدا میگیرین)
2- شرایط بازپرداخت چه مدلیه؟ کی باید پس بدم بهتون؟ چقدر باید پس بدم؟
3- بعد یه چیزی که برام سوال مونده اصلا اینه: من چه تضمینی برای بازپرداخت قرضم به شما میدم؟ همینجوری که لابد به من چیز قرض نمیدین؟ یه چیزی در برابرش میگیرین؟
4- بعد حالا با این اوصاف سر سال شد و من خواستم اصل یا اصل و بهره اون چیز رو به شما بدم. (یا نداشتم که بدم) چی میشه دقیقا؟ شما چطوری دبه میکنی و بیشتر می خوای؟
هر کس اطلاعاتی از نحوه معاملات اون زمان داره یا چیزی به ذهنش میرسه لطفا بگه.
من راست گفتم نکته جدیدی به نظرم نمی رسید لذا چیزی نگفتم تو چرا ناراحت شدی؟! در مورد این سوال ها هم جواب من دقیق نیست. من می گویم بر اساس قران ربا نیست. بر اساس احادیث ربا است. در زمان پیامبر بر قرض معمولی بهره می گرفتند ولی اگر سر سال بهره آن را می افزودند ربا بوده. بعد (زمان ائمه) وسیله های مبادله ارزش گسترش پیدا کرده و بر روی سکه و نقره اضافه گرفتن حرام شده به شرحی که در پست گفته شد حرمت آن را فهم میکنم.
در مورد سوال سه تمام نکته متن همینه که این قرض نیست، خبرات است و قرض ضروری زندگی بشر است و لذا باید کارمزد وجود داشته باشد. اون انگیزهای که تو می گی هم یک بازی تکرارشونده است. آره اگر این طور باشه امکانداره. ولی در یک اقتصاد تولید تقریبا محاله. چون تولیدکننده همواره مقروضه چون از خودش سرمایهای نداره.
ای بابا! لااقل می گفتین نتیجه گیریام از نظر شما هم درست بود یا اشتباه متوجه شدم؟
سوال ساده ام اینه:
1- اگر دادن طلا و نقره و خرما مانند سهام است و از نظر شما سود گرفتن بر آنها رباست، آیا کلیه قرض دادن های آن زمان که با این موارد انجام می گرفته و بعد بیش از مقدار اولیه طلب می کردند رباست؟
2- اگر این موارد حکم ربا را دارند و در آن زمان سیستم قرض دادن و بهره گرفتن غیر ربوی وجود داشته، از چه کالاهایی به عنوان قرض دادن و گرفتن استفاده می کردند.
3- اگر قرض دادن بدون سود مورد نظر بوده باشد، بدون در نظر گرفتن ثواب اخروی، این کار چه عامل انگیزشی ای دارد؟ چرا اصلا باید قرض داد؟
والا من امیدوار بودم که شما جواب این سوالات رو بدید. ولی در مورد سوال 3، تنها چیزی که به نظر من رسید اون موقع، بده بستون ها و اعتبارات بین خودشون بود. وگرنه هرچی فکر می کنم دلیلی نمی بینم که یکی بدون گرفتن سود، مال خودش رو به دیگری بده، حتی اگر ریسک پذیری تغییر ارزشش بالا باشه… جز این بده بستون های انسانی و اعتباری که مثلا طرف بعدا جبران کنه برای اون یا…
به نظرم معقول ترین نوعش مشارکت و تجارت بوده که بحثش با قرض دادن جداست.
ممم می فهمم چی میگیا… ولی بازم قانع نمی شم :دی
کلا آدم چیزی رو که ارزشش ثبات نسبی نداره قرض نمیده. مگر اینکه چاره دیگه ای نداشته باشه. معمولا این جور چیزها خرید و فروش میشه (مثل سهام)
حرف من اینه که درهم و دینار و خرما اون زمان دقیقا نقش پول رو بازی می کردند. اصلا اگر اینطور نیست پس چه چیزی میدادن و قرض میگرفتن که حکم ربا نداشته باشه؟
مگر اینکه کلا حرف این باشه که در اون زمان هرگونه قرض دادن و بعد پس گرفتن مقدار بیشتر از اون ربا بوده. (درست می فهمم؟) در این صورت باید توجیه منطقی بیاریم که چرا یکی باید حاضر بشه پولش رو به دیگری قرض بده و ریسک این رو متحمل بشه که پولش رو بهش پس ندن.
در مورد سهام من بازم با شما موافق نیستم. در هر صورت چیزی که تو تملکش رو داری فرق داره با چیزی که در اختیار تو نیست. آیا واقعا فرقی نمیکنه تو مالک سهامت باشی و هر وقت خواستی خرید و فروشش کنی با اینکه سهامت دست یکی دیگه باشه؟ (قرض معمولا مدت داره نه هر وقت خواستی پس بگیری. کلا چه عامل انگیزشی برای قرض دادن سهام میشه متصور بود؟)
بازم میگم بین درهم و دینار با سهام واقعا فرق وجود داره. به قول شما درهم و دینار رو هر بقالیی می بردن به ازاش میتونستن جنس بخرن. کلا ریسک زندگی در اون زمان شاید بالاتر بوده. ولی مسلما کسی حاضر نبوده الکی پولش رو بده به یکی دیگه. خوب خودش با پولش یه سرمایه گذاریی چیزی میکرده. با قبول همه ریسک ها. در ضمن ظاهرا از زمان عمر سکه ضرب کردن. پس احادیثی که بعد از اون نقل شده، درهم و دینارش واقعا مشابه پول الان ما بوده…
من مطلع هستم که معانی قرآنی عوض شده در طول زمان. (حالا در موردی که گفتین اطلاع ندارم) ولی برای اینکه معنی کلمه ای رو بفهمیم به کتب لغت عرب باید مراجعه کنیم. همونجوری که لابد برای اقرا مراجعه کردین. من نفهمیدم از کجای قرآن و احادیث معنی ربا رو استخراج کردین.
من اگر میگم معانی بیع و صدقه و قرض رو شبیه کاربرد الانشون می فهمم با توجه به آیات دیگه قرآن میگم. و شما اگر ادعای دیگه ای دارید باید دلیل بیاورید که چرا نه. من با توجه به سایر آیات در مورد صدقه و انفاق و قرض این حرف رو زدم.
بعله در قرآن قرض در کنار ربا به کار نرفته! همه جا گفته من یقرض الله قرضا حسنا… یعنی «قرض، الله و حسن» توی همه آیاتی که توشون قرض بود به کار رفته! یعنی اساسا قرض رو (یا قرض حسن) رو معامله با خدا می دونه.
از طرفی من دیدم همون کارکردی که برای انفاق بیان میکنه (بخشش گناهان)، داره برای صدقه دادن بیان میکنه… روی همین حساب گفتم معانی قرض و صدقه و انفاق باید به هم نزدیک باشه و یه جنبه معامله با خدا داره…
در آخر دوباره سوالم رو می پرسم. اگر غیر از درهم و دینار چیزی قرض میدادن اون چیز چی بوده و اصلا به لحاظ عقلی چه دلیلی داشته که اونا رو بدن و بعدا به همون مقدار هم پس بگیرن؟! خوب پیش خودشون بود دیگه! (یه دلیل به ذهن خودم میرسه که می ذارم شما جواب بدین بعد :) )
بازم ممنون. برای من خیلی مفید بود این پست :)
من نکته جدیدی ندارم اضافه کنم خودت جواب بده
ریسک برادر ریسک. تمام حرف من همینه. ریسک تغییر قیمت اینها بر اثر ذخیره ارزش غالب بوده و لذا کارکردی شبیه سهام بورس داشته اند. مهم اینه که چه عاملی اثر درجه اول داره. دقیقا معلوم نبوده به یک ماه دیگه ترجیح بدهند یا نه. وقتی با دلار و اینها مثال می زنی چون کارکردشون فرق می کنه گمراه کننده هست. برای همین من گفتم سهام. ببین الان من به تو سهام قرض می دهم. و محق هستم هروقت خواستم این سهام یا ارزش معادلش را از تو پس بگیرم. فرض کن سیستم بیمه ای هم وجود داره که من حتما می تونم این سهام را از تو پس بگیرم. به نظر تو اون 3 دلیلی که گفتم باعث می شه من کارمزد بگیرم. نه اصلا. چون من این سهام را الان به اجرا نمی گذارم و هر وقت بخواهم به اجرا بگذارم از تو پس می گیرم. تو هم اون را می فروشی باهاش کار می کنی و عملا قرض گرفتی. دلار که تو مثال زدی این کارکرد را ندارد. چون دلار و ریال کاملا قابل تبدیل هستند و لذا اگر من به بقالی ریال می دهم عین این است که دلار بدهم ولی عین این نیست که سهام بدهم. بقالی سهام را نمی گیرد چون نمی خواهد ریسک آن را بپذیرد. امیدوارم واضح شده باشد.
من از احادیث و متن قران آورده ام که ربا در عصر جاهلی به چه معنا بوده است. بگذار یک مثال کاملا بی ریط بزنم تا دستت بیاید چقدر معنی کلمات قران در طول قرون عوض شده است. به نظر تو کلمه «اقرا» که اولین کلمه وحی است در آیه «اقرا باسم ربک الذی خلق» یعنی چه؟ احتمالا مشابه همه تفاسیر و کتابهای دینی می گویی بخوان ! غلط است. این کلمه در زمان پیامبر اصلا معنی خواندن نمی داده. این کلمه در آن زمان به معنی تکرار کن بوده است. ایه هم به این معنا است که جبرئیل می گوید اسم پروردگارت را تکرار کن. ببین این کلمه اگر قرار بوده در طول زمان معنایش عوض شود طورب عوض می شده که حتما با معنی این آیه تضادی نداشته باشد. اینکه تو ادعا می کنی قرض و صدقه و ربا در قران با فهم امروزی این کلمات یکی است اتفاقی نیست و نمی تواند مورد استناد باشد. همان طور که گفته ام من بنابر متن آیه می فهمم که خدا می گوید ربا نگیرید (بعد اتمام زمان قرض بهره آن را چند برابر نکنید) در مقابل این از خودگذشتگی خدا آنرا برای شما چند برابر می کند. متن آیه را دوباره بخوان.
حالا یک چیزی بگویم که برایت جالب تر است. (جز احادیث دسته سوم که من خیلی به مستند بودنشان شک دارم) من دقیق شدم و دیدم در قران و احادیث (تا آنجا که من دیدم) هیچ گاه کلمه قرض و ربا در کنار هم و یا ربا را برای قرض بکار نبرده است. این به نظر من خیلی بودار است. من که متخصص نیستم ولی فکر کنم هرآنچه فقها در این باب گفته اند مانند اون کلمه «اقرا» اشتباه فهم بوده است.
من باز هم متوجه نشدم. اتفاقا با این اوصافی که شما میگین دقیقا همین طلا و نقره و خرما مصداق پول رو دارن!
ترجیح زمانی و ریسک و… برای طلا و نقره و خرما هم کاملا وجود داره. چه تفاوتی بین اونها و پول هست؟ (درسته که ما میگیم اونها خودشون ارزش ذاتی داشتن ولی پول ارزش اعتباری داره ولی در عمل اونها هم قابلیت معامله و تبدیل رو داشتند دقیقا مانند پول. برای مثال کسی که خرما قرض میگرفته قابلیت تبدیل آن را به طلا و نقره و گاو گوسفند داشته و دقیقا همان خرماهای اولیه را نباید پس میداده!)
مسلما اونها هم اینکه امروز مقداری طلا یا نقره داشته باشن رو به اینکه اون رو یکماه دیگه داشته باشن ترجیح میدادن و موقع قرض دادن اون هم احتمال میدادن که نتونه طلا یا نقره رو به اونها پس بده. حالا شاید شرایط اون زمان طوری بوده که عدم قطعیت ارزش معادل کالاها در برابر هم، بالاتر بوده. یعنی ممکن بوده زمانی به علت خشکسالی خرما ارزش بیشتری پیدا کنه. در حال حاضر ارزش پول در کشور ما مدام در حال کاهشه و از این منظر شاید برای ما تفاوت باشه بین پول و اون کالاها. ولی بر فرض اگه پول رو ارز در نظر بگیریم، احتمال اینکه ارزش دلار ماه آینده کم بشه یا زیاد بشه وجود داره. آیا ما موظف به پرداخت همون مقدار دلاری هستیم که امروز قرض گرفتیم؟
من اصلا جلوتر میرم. این خیلی بعیده که کسی سهام خودش رو قرض بده و معمولا پول به عنوان کالایی عمومی مبادله میشه. ولی به فرض اگه سهام هم قرض بده، مسلما باید اجازه تبدیل اون رو به طرف یده (وگرنه طرف پول می خواسته نه سهام که نگه داره!). حالا دلیل منطقی شما برای اینکه فرد باید همون مقدار سهام رو برگردونه چیه؟ بازهم همون ارزش زمانی و ریسک و… بر اون هم مترتب هست…
در مورد اصطلاح قرآنی، من هم دقیقا کاربرد اون روزی مد نظرمه. میگم از اونجایی که کلمات متفاوت مثل ربا، قرض، بیع و صدقه وجود داشته باید مابازای معنایی اونها در اون زمان رو پیدا کنیم.
من این مفهوم که شما ربا رو به معنی گرفتن سود دوباره و به خاطر دیرکرد در پرداخت قرض هست رو نمی فهمم از کجا آوردید. همونجوری هم که گفتم و آقای محمد حسین هم تایید کردند، در قرآن قرض دادن و صدقه خیلی مفهوم امروزی اون رو به ذهن متبادر میکنه. مگر اینکه شما قرینه دیگه ای برای اونها بیارین.
من الان معنی بیع رو دقیقا داد و ستد می فهمم، معنی قرض (یا حداقل قرضا حسنا) و انفاق و صدقه رو هم نزدیک به هم می بینم. قرض با جستجوی سریع من در قرآن فقط قرض دادن به خدا اومده و صدقه و انفاق هم به عنوان کمک به مردم و عاملی برای پاک شدن مال و بخشودن گناهان.
در واقع انگار اون سود و بهره ای که ما مد نظرمون هست رو خدا از طریق معامله با خودش مثل بخشودن گناهان و دادن ثواب و پاک شدن اموال و برکت دادن به مال (میگه ربا که شما چند برابر میگیرید رو محو میکنه و صدقه و انقاق رو چندین برابر میکنه) جبران می کنه.
من این کامنت رو واسه چند پست قبل نوشته بودم که اینجا می زارم تا نظرتون رو بدونم:
سلام دوست عزیز.من یه مطالبی در مورد ربا دارم که دوست دارم نظر شما رو هم بدونم:
در ربای کالا به کالا در فقه داریم که اگه مثلا 1کیلو نخود رو به کسی بدهیم واز او 2 کیلو نخود در خواست کنیم دچار ربا شده ایم (چون کالای قرض داده شده وپس گرفته شده یک نوع هستند)اما اگر 1کیلو نخود بدهیم ودر مقابل بعد از 1 سال 2کیلو لوبیا در خواست کنیم این ربا نیست چون 2 کالا با هم یک جنس نیستند.حال فرض کنیم که در بازار قیمت نخود ولوبیا با هم برابر باشد(1کیلو نخود=1کیلو لوبیا)وفرض کنیم که شخص الف وب هردو تولید کننده نخود هستند ویک شخص ج هم وجود دارد که هم نخودتولید میکند وهم لوبیا.
شخص ب به هر دلیلی نیازمند نخود می شود و1کیلو نخود از شخص الف می گیرد وشخص الف به او می گوید باید سال آینده 2کیلو لوبیا پس بدهی(این کار شخص الف ممکن است گران فروشی باشد ولی ربا نیست).فرد ب سال آینده چون تولید کننده نخود است وقیمت نخود ولوبیا با هم برابر است مجبور میشود 2 کیلو نخود خود را به شخص ج بدهد و2 کیلو لوبیا بگیرد(این قسمت کار یک معامله عادلانه است)این دوکیلو لوبیا را به شخص الف داده میشود شخص الف این 2کیلو لوبیا را به شخص ج میده و 2کیلو نخود می گیرد(این قسمت هم معامله مشکلی ندارد)اگر به قضیه درست نگاه کنیم وشخص ج را که فقط یک کاتالیزور است را کنار بگذاریم درواقع شخص الف 1کیلو نخود به شخص ب داده و2 کیلو نخود را پس گرفته بدون اینکه دچار ربا شود!!!! این پارادوکس را چگونه باید حل کنیم.حالا شما میتونید به جای لوبیا کالای دیگری به نام پول را قرار دهید ویک بار دیگر به این قضیه نگاه کنید به چه نتیجه ای میرسید!!!!
ثانیا به نظر من هیچ گاه یک کیلو نخود امسال با یک کیلو نخود سال آیند ه نمی تواند کالای هم جنس باشد زیرا بستگی به میزان برداشت محصول در 2 سال دارد.
من فکر می کنم تعریف ربا که اکنون دارد انجام میشود همان تعریفی نیست که در صدر اسلام بوده است(همان مثال بالا متناقض بودن تعرف کنونی را نشان مید هد)و مثل بسیاری از امور دیگر در صدر اسلام تحریف شده است.با توجه به موضع قرآن در مورد ربا که اعلام میکنه اعلان جنگ به پیامبر وخداست باید ربا اساس اقتصادی یک جامعه رو تهدید کنه اما با این تعریفی که ما الآن در مورد ربا داریم در کشور هایی که ربا داده میشه اساس اقتصادی جامعه تهدید چندانی نمیشه(یا اصلا تهدید نمیشه).من فکر میکنم ربا تعریف دیگه داشته که به خاطر بعضی کج فهمی ها وتحریف ها تعریف ربا به شکل کنونی درآمده.من خودم در مورد اینکه تعریف ربا در صدر اسلام چی بوده یه نظری دارم :به نظر میاد در صدر اسلام ودر شبه جزیره عرب که مهمترین کار مردم بازرگانی بوده صرافی هایی وجود داشتند که این صرافی ها سکه های مردم رو از آنها میگرفتند و اوراقی به مردم می دادند که این اوراق به خاطر اعتبار این صرافی ها در بازار همان نقش پول را داشته است اما چون همواره مقدار کمی از این اوراق برای نقد شوندگی به صرافی ها برده میشد صرافی ها عملا چند برابر سکه هایی که در اختیار داشتند رو به مردم اوراق میدادند ودر برابر این اوراقی که برای آنها هیچ پشتوانه سکه ای وجود نداشت سود می گرفتند(در واقع از پول نداشتشون سود می گرفتن)این کار باعث میشد این صرافی ها در قبال این اوراق بی ارزش پول کلانی به دست بیارن وبا این پولی که(پول واقعی)به دست می آوردن دوباره چند برابر آنها اوراق بی ارزش دست مردم میدادند که این کار باعث بالا رفتن لجام گسیخته تورم در جامعه میشد وعملا ارزش پول مردمی که با کار وزحمت پول خود را در صرفی ها گذاشته بودند رو از بین می برد واین کار اساس جامعه اسلامی رو ازبین می برد ومثل اعلان جنک به جامعه اسلامی میماند.در واقع هدف از حرام اعلام کردن ربا مبارزه با این کار صرافی ها برای جلوگیری از انتشار اوراقی بوده است که عملا پشتوانه سکه نداشته است. در واقع به نظر من ربا همان چیزی است که امروز دولت ها با چاپ اسکناس بدون پشتوانه توسط بانک مرکزی انجام میدهند واساس اقتصاذی جامعه رو تهدید میکنن.ببخشید که طولانی شد خیلی دوست دارم نظر شما رو هم بدونم.
در مورد نخود و لوبیا البته در عصر جاهیت مصداق مثال با الان خیلی فرق می کرده. چرا که در آن زمان واقعا ممکن بوده قیمت نسبی این دو کالا تا 10 برابر در فاصله 4 ماه جابجا بشود. جابجایی که قابل پیش بینی نبوده است. بنابر این نوسان وقتی 2 کیلو لوبیا قرار بوده پس داده شود بدیهی نبوده که ارزشش کمتر است یا بیشتر. اما کسانیکه امروزه بدون مطالعه دقیق وضع اقتصادی صدر اسلام چنین حکم هایی را می دهند به نظر من اتشباه می کنند. امروزه با تقریب خیلی خوبی ارزش نسبی لوبیا و نحود معلوم هست و بدیهی است اگر 1 کیلو نخود به دو کیلو نخود همان قدر ربا دارد که یک کیلو نخود به 2 کیلو لوبیا.
البته من در پست بالاتر از این را گفته ام و مدعی شده ام این ربا تنها در خصوص کالایی بوده که در جاهلیت منشا ذخیره ارزش بوده اند و لذا مثلا در احادیث از نخود اسمی به میان نیامده است. فقیه نمی تواند جکم خرما را به نحود تجری دهد.
در زمان صدر اسلام هیچ صرافی نبوده است. برای ما سخت است از نظام اقتصادی اونها فهم خوبی داشته باشیم چون بسیاری از وسایل اقتصادی اصلا وجود نداشته که بحثی در میان باشد. یک اقتصاد منابع اولیه با شُک های نوسانی بسیار بالا. در محیط بسیار خشک بدون تعریف دقیق مالکیت و یک نظام عشیره ای. همین
از کجا می دونید تو صدر اسلام صرافی نبوده.تشکیل صرافی ها که مثل فرستادن انسان به ماه نیست که بگیم اون موقع تکنولوژیش وجود نداشته وبعدن به وجود اومده.
به نظر من تو هرجامعه ای که فضای باز اقتصادی واقتصاد سرمایه داری حاکم باشه مثل جامعه عربستان صدر اسلام (که حتی برده داری درآن وجود داشته) به خصوص که در حجاز دولت مرکزی هم وجود نداشته تا کوچکترین دخالتی در کار مردم بکند و نیز تنها شغل مهم در مکه بازرگانی بوده (به خاطر شرایط اقلیمی کشاورزی در مکه غیر ممکن است).
وبه خاطر همین شرایط حاکم بر عربستان به نظر من افراد با نفوذی مثل ابوسفیان و… می توانستند در نقش صراف ظاهر شوند.
یعنی اینکه در هر جامعه ای که اقتصاد آزاد با حق مالکیت مطلق وجود داشته باشد به احتمال بسیار زیاد صرافی شکل میگیره .
مثل اینکه اگر ما سیاره ای پیدا کنیم که کاملا شبیه زمین باشد احتمالا باید یک حیاتی شبیه حیات زمینی در آن وجود داشته باشد.
به نظر من چون در شهرهایی مثل ونیز در قرون وسطی که شرایط اقتصادی شبیه مکه داشته (یک اقتصا آزاد مبتنی بر بازرگانی)صرافی ها شکل گرفتند پس در مکه هم قطعا چنین صرافی هایی وجود داشتن(شبیه صرافی های ونیز).که به مرور زمان با تشکیل دولت های مر کزی که در کار اقتصاد وبازرگانی دخالت می کردن این صرافی ها از بین رفتن وبه فراموشی سپرده شدن.درست مثل امروز که وقتی فضای اقتصادی جامعه باز میشه موسسات مالی زیادی شکل میگیرن ولی در شرایط بسته اقتصادی این موسسات ازبین میرن.
آیا شما دلیلی دارید که چنین صرافی هایی در مکه وجود نداشتن؟
ثانیا با اون تعریفی هم که شما از ربا در صدر اسلام میدید این ربا اینقدر نمی تونه رو جامعه تاثیر منفی داشته باشه که خداوند کسانی رو که ربا میدن رو مثل کسانی بدونه که به خدا وپیامبر خدا اعلان جنگ میکنن
wow
خیلی خوب بود. قبل از ادامه، یه تعریفم بکنم از پست تعادل نش که اونم خیلی خوب بود… ممنون از همتون.
مورد بعد اینه که من در جریان نیستم ولی شما فرمودید درهم و دینار اون موقع مثل سهام الان بوده و نوسان قیمتی داشته و سایر موارد ذکر شده در حدیث رو هم مانند همین طلا و نقره دونسته بودید (که مثل سهام الان باشن)
من شاید به واسطه جهلم این به نظرم برسه ولی به نظرم کارکرد این اقلامی که شما فرمودید که به ظاهر قابل ذخیره و دست بدست شدن هستند بیشتر شبیه کارکرد پوله. آیا درهم و دینار به عنوان پول استفاده نمیشده؟ مثلا شاید زیاد منطقی نباشه که بگیم اون زمان کسی که قرض می خواسته می رفته و شتر و گاو گوسفند قرض میکرده. لابد کالاهای عمومی تر و قابل نقل و انتقال و تبدیل مثل این نمونه هایی که گفتین (مثل پول الان) رو قرض می کرده.
دوم اینکه ما سه واژه داشتیم توی این آیات: ربا بیع صدقه
من به شخصه با توضیحات شما برای صدقه معادلی پیدا نکردم. چون قرآن گفته از ربا بپرهیزید و بجاش صدقه بدین. و خدا ربا رو از بین میره و صدقه رو زیاد میکنه… برای من این صدقه دادن (البته به خاطر پیش زمینه های ذهنیم) همون قرض الحسنه دادن رو به ذهنم متبادر می کنه.
در مورد انگیزه قرض الحسنه هم واقعا برای برخی مردم جنبه معامله با خدا و ثواب و ایناش باعث این کار میشه. یا باور به اینکه پولشون برکت پیدا میکنه و طبق وعده قرآن حتی زیاد هم میشه. هرچند منم موافقم که همه چنین کاری رو انجام نمیدن.
اون موردی که امیررضا هم توی کامنت بالاش مطرح کرده هست.
ولی در کل نکات خیلی قشنگی رو مطرح کرده بودید و نوع رویکردتون به این مساله برام خیلی جذاب بود. بازم ممنون.
دقیقا وقتی ادعا می کنیم دنیای آن زمان با حالا فرق می کنه ادعایمان ناظر به این نکته است که پول آنزمان وجود نداشته و یا هیچ چیزی وجود نداشته که کارکرد پول را داشته باشه. تنها چیزهایی که به عنوان ذخیره ارزش بوده طلا و نقره و خرما و گندم و … خشک بوده. و بشر ناچار بوده از همین وسیله ها برای قرض استفاده کنه. حالا سوال اینه این موارد، امروزه به چه وسیله ذخیره ارزشی از همه چیز نزدیک ترند. مدعای من این است که به سهام. چون من به تو پول قرض می دهم می دونم این پول اولا به خودی خود ارزشی نداره. دوما می دونم این پول حدودا ارزشش در 2 سال اینده چگونه هست. ولی وقتی من به تو سهام (طلا در عصر جاهلیت) قرض می دهم اولا این خودش ارزش داره و دوما ارزش این سهم یا طلا خیلی خیلی نوسان داره.
قران نمی گه از ربا بپرهیزید و صدقه بدهید. می گه از ربا بپرهیزید که معادل این هست که به آن تهیدست کمک کنید اگر وی نتوانست قرض را پس دهد. چرا که اگر شما ربا نگیرید یعنی شما از اضافه کردن کارمزد در عوض به تاخیر انداختن سررسید صرف نظر کرده اید. به همین دلیل من بر معنی کلمه ربا و صدقه در زمان پیامبر اصرار می کنم و نه معنی که اینها امروز فهم می شوند.
به نظر من هم این که قرض در اسلام خیلی توصیه شده (اگر در قرآن ریشهی قرض را جستجو کنید، میبینید که در همهی آیاتی که از قرض یاد شده با صفت «حسن» آمده و به عنوان یک کار خیر ذکر شده که خدا پاداشش را چند برابر میدهد) میتونه نشاندهندهی این باشه که قرض از نظر اسلام دقیقاً مصداقی از خیرات و انفاق است چون شما از حقی که در بهره دارید میگذرید و از نظر مادی ضرر میکنید. اگر ضرر مادی نداشت لزومی نداشت که قرض دادن اینقدر کار خوبی باشد.
ممکنه کسی ادعا کنه که در نظام بهرهای و بانکی هم ظلم وجود داره. به این ترتیب که اگر کسی نتونه بهره وامش رو پس بده اموالش مصادره میشه و حکایتهای مختلف از بدبخت شدن کسانی که نتونستن بهره کارت اعتباریشون رو بپردازند بیاره.
در این مورد چی میشه گفت؟ مرز ظلم کجاست و مرز انحصار کجاست؟ و آیا قوانین حمایت از ورشکستی میتونه راه حل مدرن این مشکل باشه؟
اینی که گفتی رو نمیشه به دو تا سؤال مختلف تقسیم کرد؟ یعنی ۱. آیا بانک در گرفتن بهرهی اضافی حق دارد؟ (یعنی درست مثل حقی که در اصل پول دارد) ۲. آیا مصادرهی اموال کسی که توان دادن حق طرفش را ندارد اخلاقی است؟
سروش در این مقاله راجع به سؤال اولش صحبت کرده و معتقده که بانک چنین حقی دارد. اما ادعایی که تو میگی به نظرم بیشتر به سؤال دوم برمیگرده که موضوع این بحث نبوده. (یعنی حتی اگر بهرهای هم وجود نداشته باشد، آیا بانک برای گرفتن اصل پولش حق دارد اموال کسی را مصادره کند یا نه؟) یعنی این دلیلی که برای غیراخلاقی بودن نظام بانکی آورده شده ربطی به بهره ندارد، بلکه به شیوهی اعمال حق برمیگردد.
دقیقا محمد حسین درست می گه و البته اگر هم بحواهم جواب تو را بدهم چون من کارم دقیقا تحقیق رو ورشکستگی هست باید بگوبم قوانین ورشکستگی بینهایت شبیه دستورات قران هست. اینجا اگر تو اعلام ورشکستگی کنی خیلی از بدهی های تو از بین می ره و تو می تونی از صفر شروع کنی. ولی این بحث جداگانه ای است.
یک نکته دیگر هم اینکه ظلم که تو تعریف می کنی می تونه ex ante و یا ex post باشه و اینها خیلی فرق می کنه. به نظر من اسلام می خواهد جلو ظلم ex ante را بگیرد. یعنی قبل از آشکار شدن تصادفات کسی به طور میانگین بدلیل انحصار، زور و یا هر هیچ دیگر ظلم نکند.