در این نوشتار میخواهم عبارت اصلاح الگوی مصرف را مورد واکاوی قرار داده و ابتدا مشخص کنم که آیا الگوی مصرف درست یا نادرست داریم یا نه. اگر درست و نادرست بر الگوی مصرف حمل میشود، الگوی مصرف درست را بشناسیم و سپس بررسی کنیم آیا الگوی فعلی مصرف در جامعه ما منطبق با الگوی صحیح مصرف هست یا نه، که اگر اشتباه است اصلاحش کنیم.
برای این منظور، از دو زاویه به اصلاح الگوی مصرف مینگرم؛ زاویه اخلاق و زاویه اقتصاد. استدلال خواهم کرد که این عبارت از منظر اول معنادارست و البته اشکالات بسیار زیادی هم بر الگوی مصرف فعلی ما وارد است که نیاز به اصلاح دارد و سعی خواهم کرد بعضی مصادیق مهم آن را برشمرم. سپس با توضيحات مبسوطي خواهم گفت که از زاویه علم اقتصاد این عبارت بیمعنا خواهد بود؛ درصورتیکه بخواهیم با آن عبارت همدلی کنیم، باید آن را به عبارت «میل دادن الگوی مصرف به سمت مقادیر کمتر» تغییر دهیم. استدلال خواهم کرد که برای تحقق این عبارت، تغییر نگاه سیاستگذاران به واقعیات جامعه و بهتبع آن اصلاح نظام قیمتها و البته کار فرهنگی از جمله آموزش برای کاستن از هزینههای دوران گذار ضروری خواهد بود.
دقت کنید که این بحث به دلیل طولانی شدن در دو پست خدمت شما ارائه میشود. با این مقدمهی نهچندان کوتاه به بررسی عبارت از منظر اول میپردازم.
از منظر اخلاق:
ابتدا باید مشخص شود که از چه زاویهای به اخلاق نگریسته میشود. البته در این مجال، نه میخواهم و نه میتوانم که بحثی دقیق و فلسفی از اخلاق و ارتباط آن با موضوع حاضر ارائه دهم. برای فرار کردن از زیر بار این مشکل، از شهود اخلاقیمان کمک گرفته و یک سری گزاره کلّی درباره الگوی مصرف اخلاقی بیان میکنم. بدیهی است که این بحث هنگامی دقیقتر خواهد شد که مبنای اخلاقی بحث [۱] مشخص شود و سپس با توجه به آن، گزارههای اخلاقی متناظر با مصرف استخراج شود.
ابتدا به تعریف الگوی مصرف میپردازم. الگوی مصرف یک فرد یعنی ضوابطی که او تحت آنها اشیا را مصرف میکند. پس در اینجا باید ببینیم که اگر فردی میخواهد اخلاقی باشد تحت چه ضوابطی مصرف میکند. من حداقل این پنج گزاره را –که شهوداً درک می کنم- برای تشخیص الگوی مصرف اخلاقی پیشنهاد میکنم [۲]:
- مصرف هیچ کس نباید به دیگران ضرر بزند.
- مصرف هر کس دقیقاً باید متناظر با نیازی [۳] باشد که از او رفع میشود.
- مصرف هیچ کس نباید محیط زیست را آلوده کند.
- اگر کسانی هستند که احتیاجات اولیهشان تاکنون برآورده نشده، یک فرد اخلاقی حق ندارد بیش از احتیاجات اولیه خودش مصرف کند و باید به آنها کمک کند.
- مصرف یک شیء نباید منشأ تکبر و فخرفروشی داشته باشد.
اگر این معیارها را برای الگوی مصرف اخلاقی بهرسمیت بشناسیم، در اطرافمان و در جامعهمان پدیدههای زیادی را میبینیم که نه تنها مطابق این الگوی مصرف نیستند، بلکه فرسنگها از آن فاصله دارند. سعی میکنم در اینجا چند مثال ملموس بیاورم:
• کسی که تلویزیون با وضوح تصویر خوب دارد ولی بهدلیل اینکه از اقوام و آشنایان کم نیاورد، تلویزیون LCD میخرد. این مثال در مورد بسیاری از لوازم منزل، لباسهای مارک دار، اتومبیل شخصی و چیزهای دیگر مصداق دارد. (بهدلیل نقض معیارهای دوم، چهارم و پنجم، اين كار اخلاقی نیست.)
• خرید بیش از حدّ دارو، استفادهنکردن از آنها و نگهداری در منزل و سپس دور ریختن آنها، استفاده نامناسب از نان و ریختن بخشهایی از نان که قابلخوردن است به سطل زباله، استفاده زیاد از بنزین برای گشت و گذار دور خیابانها، گرم کردن همه خانهها و ساختمانهای تجاری و ادارات در همه ساعتها و باز کردن پنجرهها به صورت همزمان (نقض معیار دوم)
• مصرف سیگار در محیطهای سربسته، استفاده از موسیقی در محیطهای عمومی (نقض معیار اول)
• استفاده از انواع لوازم تزیینی در ویترین و بوفهي خانهها (نقض معیار چهارم)
• استفاده زیاد از کاغذ به شکل نادرست و جدا نکردن بازیافتها (نقض معیار سوم)
پس از منظر اخلاق، اولاً الگوی مصرف صحیح و غلط داریم و در ضمن با توجه به مثالهایی که ذکر شد و بسیاری از مثالهای دیگر که شما هر روزه با آنها برخورد داريد، الگوی مصرف فعلی جامعه ما اخلاقی نیست و باید اصلاح شود. درك این نکته هنگامی اسفناکترمیشود که بدانیم خیلی از ولنگاریهایمان در مصرف به پشتوانه ارزهای نفتی است و چون مصرف بیشتر از نفت در حال حاضر احتمالاً به قیمت دردسترسبودن کمتر نفت برای نسلهای بعد خواهد بود، پس خیلی از مصارف ما با معیار اوّلی هم که ذکر کردم در تناقض خواهد بود، زیرا منافع نسلهای بعدی را با خطر مواجه میکند.
اینجا علاقه دارم به یک مطلب فرعی بپردازم و آن اینکه اولاً وظیفه کیست که این مطالب را به جامعه یادآور شود. ثانیاً اینکه آیا بهصرف این توصیههای اخلاقی میشود جامعه را اداره کرد؛ به عبارت دیگر راهحل این مسئله برای جامعهی فعلی ما و با توجه به اینکه در بعضی عرصهها داریم به بحران نزدیک میشویم چیست؟
پاسخ سوال دوم را به قسمت دوم بحث موکول میکنم. در پاسخ به سوال اول باید بگویم که به نظر من هر کس که فکر میکند حرفش گوش شنوا دارد و میداند که مخاطبانش در صورت آگاه شدن به کارهای غیر اخلاقیشان سعی در اصلاح خود میکنند، میتواند به این امر اهتمام ورزد. از آنجا که در کشور ما برای خیلیها حرف رهبری حجّت است و ایشان به حرف او گوش میسپارند، پس این تذکر خوبی برای آنها خواهد بود و شاید قسمتی از مشکلات را حل کند. دقت کنید که تاکیدم در اینجا بر نقش رهبری به عنوان یک رهبر مذهبی است، و گرنه به عنوان یک رهبر سیاسی این نکته نمیتواند صادق باشد و شاید بیشتر نوعی فرافکنی از جانب سیاست گذاران تلقّی شود که با سیاستهای غلط اقتصادی خود مردم را در بعضی از زمینهها به سمت وضع فعلی سوق داده اند. خوشحال میشوم قسمت دوم بحث را -که شامل نگاه به این موضوع از منظر اقتصاد و راهحل موضوع است- دنبال کنید و انتقادات و پیشنهادهای خود را منتقل کنید.
پانوشتها:
[۱] مبنای بحث میتواند منبعث از سه نوع نگاه متفاوت در فلسفه اخلاق باشد که شرح آنها مجال موسّعی میطلبد: اخلاق وظیفه، اخلاق نتيجهگرا و اخلاق فضیلت. معروفترین فیلسوفان اخلاقِ متأخرِ طرفدار نظریه اول: کانت، نظریه دوم: جان استوارت میل و نظریه سوم هم چند فیلسوف اخلاق اواخر قرن بیستم و از جمله آیریس مرداک هستند.
[۲] ممکن است که کسی بعضی یا هیچکدام از شهودهای ذکر شده را در خود سراغ نداشتهباشد. بدیهی است در چنین صورتی، ایشان نمیتواند نتایج مقاله را قبول کند. به هر جهت در این مقاله درصدد بحث در مورد اینکه چرا این شهودها اخلاقیاند نیستم.
[۳] دقت کنید که واژه نیاز کاملاً معنادار است؛ به دو دلیل: اول اینکه ما به محض شنیدن آن معنای آن را درک میکنیم و آن را غیر منطقی نمیدانیم و در گفتگوهای روزمره نیز از آن در کمال آگاهی و معناداری استفاده میکنیم. دلیل مهمتر نکتهای است که مازلو (روانشناس برجسته نیمه اول قرن بیستم) به آن اشاره کرده. او انسانها را دارای چند طبقه از نیازها میداند و معتقد است که برآوردهشدن هر طبقه از نیازها بر طبقه بعدی اولویت دارد. مثال خیلی ساده برای این موضوع این است که انسان گرسنه عموماً به دنبال کسب محبوبیت در جامعهاش نمیگردد.