فرید نوشتهاست که:
اصلاحات قبل از هر چیز یعنی درد و بهترین سیاستگذار، آن سیاستگذاری نیست که از تحمیل این درد خودداری کند / طفره برود / مسئولیتش را به آیندگان موکول کند / وظایفش را فدای محبوبیتش کند. یعنی کاری که رؤسای جمهور ایران بهطور نوبتی انجام دادهاند. بهترین سیاستگذار کسی است که این درد را در زودترین وقت مقتضی با کمترین شدت ممکن به مردم تحمیل میکند.
تقریباً همه کافهنشینان در اهمیت اصلاحات اقتصادی نوشتند و اما، در این میان کسی پیدا نشد که بگوید پس چرا علیرغم اینهمه تأکید، تاکنون کسی رغبتی برای انجام اصلاحات نداشته یا تجربه آن هربار با شکست مواجه شدهاست؟ میترسم اگر در این باب ننویسم بحث ابتر بماند یا چیزی از دست بدهم! و دلم میخواهد حالا که بحث به اینجا کشید، آنرا به اینجاها هم بکشانم که:
-
اولاً همه این حرفها قبول. اما در فضای کنونی ایران کاندیدایی که با وعده حذف یارانهها، افزایش قیمتها (و بهتبع اصلاح الگوی مصرف)، کاهش مخارج دولت، تعدیل دستمزدها، آزادسازی نرخ سود بانکی، اصلاح نرخ ارز و … جلو بیاید اصلاً مگر رأی میآورد؟ دروغ هم که قرار نیست تحویل مردم بدهد، اگر وعدهای داد میبایست به آن عمل کند. متأسفانه در این میان حتی به دانش اقتصادی (نداشته) روشنفکران و تحصیلکردگان هم نمیتواند اتکا کند، چه برسد به مردم عادی (بماند که چهکسانی از این ناآگاهی مردم نسبتبه منافع اقتصادی خودشان سود میبرند و علاقهای هم در جهت اصلاح آن ندارند).
-
ثانیاً من خودم را میگذارم بهجای رئیسجمهوری که از بخت خوش روزگار، فعلاً با یک افزایش درآمد نفتی مواجه شده. واقعاً چه دلیلی دارد که این درآمد نفت را بگذارم برای رئیسجمهور بعدی؟ یعنی پیش خودم فکر میکنم که اگر من آنها را خرج نکنم اولاً مردم / اطرافیان / طرفداران / رأیدهندگان از من ناراضی میشوند. ثانیاً بهاحتمال زیاد رئیسجمهور بعدی میآید و نهتنها تمام درآمد نفت دوره خودش، بلکه درآمد باقیمانده از دوره قبل را نیز خرج کرده و از این طریق برای خودش کسب محبوبیت میکند. (اصلاً چهبسا رئیسجمهور بعدی با وعده آوردن نفت بر سر سفره مردم بیاید!) لذا دست پیش گرفته و در همین دوره از هیچ کوششی برای مصرف درآمدهای نفتی فروگذار نخواهمکرد. همهاش را صرف اعطای انواع یارانهها، بذل و بخششهای استانی و واردات میکنم؛ تتمهاش را هم اگر چیزی ماند بهشکل سیبزمینی و پرتقال انتخاباتی در میان مردم توزیع میکنم (تا معنای اصلاح الگوی مصرف را هم در همان ابتدای سال به همه نشان دادهباشم)!
-
ثالثاً اصلاحات خوب است و منافع آن بر هزینههای آن میچربد. منتها مشکل اینجاست که هزینههای آن مترتب بر کوتاهمدت است و منافع آن بر بلندمدت. هر دولتی که آنرا شروع کند (حال چه بهدلخواه و چه در حالتیکه دیگر چارهای جز آن نداشتهباشد) قطعاً مردم آندوره بسیار ناراضی خواهند بود و لذا احتمال پیروزی مجددش در انتخابات منتفی است، ضمن آنکه منافع آن هم میرسد به دولت بعدی و لذا احتمال پیروزی دور بعدترش هم منتفی است. خود فرید تلویحاً در کامنتی به همین مطلب اشاره کرد، اما لب مطلب همان است که در ابتدا نوشت: «مسأله اصلاحات اقتصادی در وهله اول نه درباره منفعتهای آن بلکه درباره هزینههای آن است».
نتیجه تعادل فعلی (پایدار) اقتصاد ایران این شده که شیوه فعلی (یعنی مالکیت نفت در دستان دولت) خودبهخود پوپولیسم را بهدنبالش میآورد؛ جا برای هیچ اصلاحاتی هم نمیماند مگر زمانیکه دیگر مجبور باشیم. مشکل دانش اقتصادی مردم که به این زودیها مرتفع نمیشود و احتیاج به سالها آموزش (آن هم از سنین پایین) دارد؛ فعلاً هم که از در و دیوار این مملکت (از شعر و ادبیاتش گرفته تا سریالهای شبانهروزی صدا و سیمایش) اندیشههای ضداقتصادی بیرون میتراود. مشکل ریاستجمهوری ۴ساله را هم که نمیتوان رفع کرد؛ و از ایننظر میتوان گفت که شاید برای کشورهای نفتی (با مالکیت نفت در دست دولت) وجود یک دیکتاتور خیرخواه بهتر از شیوه انتخابات دموکراتیک باشد. ولی مشکل مالکیت نفت را که میشود حل کرد، نمیشود؟
مشکل اینجاست که رابطه دولت و ملت قطع شدهاست. دولتی که درآمد نفت دارد اصلاً خودش را به هیچکس پاسخگو نمیداند. نهتنها برای تأمین هزینههایش (از طریق مالیات) به مردم و بنگاهها وابسته نیست، بلکه از این نظر این آحاد اقتصادی هستند که به او وابستهاند. لذا وعده میدهد، عمل نمیکند. خیالی نیست، هزینهاش را از کسی نگرفتهاست که! وعدههای انتخاباتیاش همه از سر لطف و مرحمت است نه از سر وظیفه. به وظیفه کلاسیک خودش به عنوان یک دولت که همانا عرضه کالاهای عمومی است عمل نمیکند؛ یک کار نیمبند هم که انجام میدهد مدام بر مردم منت میگذارد، مدام آمار ارائه میدهد. در همه چیز دخالت میکند، قیمت تعیین میکند، نرخ ارز و نرخ سود تعیین میکند. تمام هم و غمش توزیع درآمد است، نه افزایش درآمد. مدام شعار عدالت سر میدهد، و اتفاقاً رقابت بین کاندیداها نیز اصولاً بر همین اساس است؛ که کدام بهتر میتواند عدالت را برقرار کند، که کدام درآمد نفت را برابرتر توزیع میکند. یک نفر هم که در این میانه پیدا میشود میگوید ملیکردن نفت به این شیوه (و بهمعنای دولتیکردن آن) کار اشتباهی بود؛ فریاد وامصیبتا بلند میشود، منافع ملی به خطر میافتد (لینک، ادامه لینک).
راستش را بخواهید در چند پست اخیر از عبارت «اصلاح الگوی مصرف» شروع کردیم و حالا رسیدیم به بحث مالکیت نفت، این بلای سیاه! راستترش را بخواهید عبارت «اصلاح الگوی مصرف» در این مملکت اصلاً چیز جدیدی نیست. حداقل اینکه ردپای آن را در برنامه اول توسعه هم میتوان پیدا کرد [۱]. در آنجا ذیل آن عبارت، ۱۵ راهکار ارائه شدهاست که حتی یکی از آنها نیز اشارهای ولو غیرمستقیم به «اصلاح قیمت» ندارد. تازه این که چیزی نیست، آنموقع عبارت «الگوی تولید» هم داشتیم! باز هم راستش را بخواهید الآن هم خیلی بوهای خوشی به مشام نمیرسد. احتمالاً در نهایت برای هر وزارتخانه و دستگاهی الگوی مصرفِ اصلاحشده تعیین میشود و سپس هر ارگانی تخطی کرد، برایش پنالتی در نظر میگیرند. راستراستش را بخواهید دم از «اصلاح الگوی مصرف» زدن با این شیوهها صرفاً بهانه است، حرف است. «اصلاح قیمت» و بهقول عدهای «فرهنگسازی» هم همه مسکّن هستند، حکم درمان را ندارند. کار را میبایست ریشهای انجام داد، و آن راهی ندارد جز انتقال مالکیت نفت از دست دولت به دست مردم. یعنی یکطوری بشود که مردم خودشان را مالک نفت بدانند و دولت خودش را وابسته به مردم. وگرنه هر کاری هم بکنیم، «اصلاح الگوی مصرف» جز یک عبارت چیز دیگری نیست و ما هم حالا حالاها با همین عبارات درگیریم. روزگار میگذرانیم و هر دوره دلخوش آنیم که از صدقهسر دولت چه چیزی آزاد میشود و چه چیزی ممنوع، کدام فعالیت مجاز است و کدام غیرمجاز، به چه دل خوش کنیم و از چه دل ببریم… از این دست عمری به سر بردهایم.
————————————————————-
[۱] ر.ک. قانون برنامه اول توسعه »» قسمت (۱) »» بخش الف – هدفهای کلی »» بند ۷ – تعیین و اصلاح الگوی مصرف…
به امیر، کیان و فرید
اولاً ممنون از کامنتهای پرلطفی که دادید. ثانیاً بله، هیچ دولتی چنینکاری که من گفتم نمیکند! البته ممکن است کاندیدایی هنگام انتخابات و بهمنظور برندهشدن در آن چنین شعاری سر داده و به مردم وعده و وعید بدهد، اما این قول او اصلاً credible نیست. چون اولاً بعداً میتواند بزند زیرش (و نفع ببرد)، ثانیاً این کار اصلاً در حوزه وظایف او نیست.
این انتقال مالکیت یک بحث قانونی و حقوقی است. وظیفه نهاد قانونگذاری و مجلس است نه وظیفه دولت و رئیسجمهور. (اصلاً آمدیم رئیسجمهور چنین لایحهای به مجلس داد و مجلس نپذیرفت!) اگر اتفاقی قرار باشد در این زمینه بیافتد، میبایست در مجلس بیافتد نه در جای دیگر. شرط اول آن هم این است که مجلس با دولت همراه نباشد!
متأسفانه نقش مجلس و پارلمان در این کشور خیلی دستکم گرفتهمیشود. اگر این مجلس، مجلس و این نمایندهها، نماینده بودند همین الآن هم میتوانستند در خیلی از موارد جلوی دولت و رئیسجمهور بایستند و جلوی خیلی چیزها را بگیرند. (مثلاً جلوی انحرافات آشکار از مصوبات قانون برنامه چهارم توسعه، انحرافات متعدد بودجهای، مسأله دلارهای نفتی گمشده، عدم ارائه لایحه بودجه و معرفی وزیر در مهلت مقرر و خیلی خیلی چیزهای دیگر که اصلاً حوصله یادآوریشان را هم ندارم!)
بهجد معتقدم مجلس در این مملکت خیلی ناکاراتر از دولت است، اصلاً مجلس نیست! نقشی در این مملکت ندارد و همهرقم مطیع خواستههای دولت است. (این اواخر هم فقط از سر لجبازی است که کمی بنای ناسازگاری گذاشتهاست!) هر چند از نمایندگانی که انتخابشدهاند هم انتظاری بیش از این نمیرود. اکثراً اصلاً تخصص این چیزها را ندارند؛ معدودی هم اگر باشند که داشتهباشند بسیار محافظهکارتر از این حرفهایند.
البته این مجلس آیینه تمامنمای همین مردم است. ملتی که حوصله نداشتهباشد کتاب بخواند، همین میشود دیگر! با اشراق و کشف و شهود که نمیتوان این چیزها را فهمید، میبایست این چیزها را به مردم یاد داد. راه اصلی رفع مشکل همان آموزش است. آموزش درست! و آموزش چیزهای درست! پس وظیفه من و شما اینجا چیست؟ یا اصلاً همین وبلاگ مگر برای چه راه افتاد؟ یا همین من و شما، مگر قبلاً خودمان این چیزها را میدانستیم؟
من خیلی هم مأیوس نیستم. چون اغلب کسی این چیزها را نمیداند، لذا هر یک نفری که اینها را یاد میگیرد Marginal Product خیلی بالایی دارد. ضمن اینکه الآن بهمدد انواع و اقسام media، گسترش دانش خیلی سریع است. تا اینجا هم کم راه نیامدهایم. الآن یکسری این چیزها را فهمیدهاند، چه در میان اهالی سیاست و چه در میان مردم. در واقع فهمیدهاند که ما الآن شعار توزیع سهام نفت و نقدیکردن یارانهها و … بهگوشمان میرسد. اگر چیز خوبی است و معتقدیم نفع دارد، میبایست الباقی interest groups را هم از منافع خودشان آگاه کرد. باید رفت و این حرفها را به مردم زد. مثلاً یکنفر در مجلس برود آن بالا و یک بار هم که شده حرفهایی از جنس دیگر بزند. بقیه نمایندهها هم که کودن نیستند، خوب آنها هم میفهمند دیگر. من مطمئنم خیلی هم طول نمیکشد. از همینجاها باید شروع کرد؛ از همین دور و بر خودمان، از دانشگاه و مدرسه، از جمع دوستان و خانواده. من امیدوارم! فعلاً هم که درآمد نفتی نیست که نگرانش باشیم :)
من به مردم خودمان امیدوارم! هیچ مشکلی هم با این ندارم که عقاید آدمها در طول زمان عوض شود؛ چه سیاستمدارش، چه مردم عادیاش!
من اینجوری فکر میکنم: سه تا سوال وجود داره، دوتاش روی کاغذ و یکیش در عمل. دو تای روی کاغذ اینه که (1) ساختار درست مالکیت نفت چطور باشه؟ و (2) اصولا با درآمدهای نفت چی کار کنیم؟ این دو تا سوال کاملا با هم در ارتباطن و یکی رو بدون اون یکی نمیشه جواب داد. سوال در میدون عمل هم اینه که (3) چطور جواب دو تا سوال قبلی رو میشه اجرایی کرد؟ جالب اینه که جواب (3) هم مستقل از (1) و (2) نیست. این مساله ها جز بعد اقتصادی، ابعاد حقوقی-سیاسی-اجتماعی هم دارن. در نتیجه اگه یه تیم اقتصادی میخواد به این سه مساله رسیدگی کنه بنظر من باید اولا توی دانشگاه باشه تا (1) و (2) رو حل کنه و با حقوقدانها در ارتباط باشه تا بویِژه (1) رو حل کنه، با مردم مدام تعامل داشته باشه تا ظرفیتهای اجتماعی رو بشناسه یا ایجاد بکنه و کار سیاسی و حزبی بکنه تا عقایدش رو وارد حوزه قدرت و سیاستگذاری بکنه. بدرصدی که اینها نباشه تاثیرگذاری یک تیم اقتصادی در حل این سه تا مساله کم میشه. متاسفانه نظر من امیدوار کننده نیست چون بعیده که یه تیم اقتصادی این شرایط رو پیدا بکنه. اما نومیدکننده هم نیست چون اگه کسی پایه باشه بصورت حداقلی میتونه یه کارایی بکنه. مثلا سهیل همین مطلب تو اگه نوشته نمیشد فقط یک آه بود توی دلت اما شاید الان تبدیل میشه یه حرفی که در سطح خودمون کم و بیش خریدار پیدا میکنه.
به امیر: سوالی که میگی جان تو سخت ترین سوالیه که در این بلاگ پرسیده شده، پرسیده میشود و پرسیده خواهد شد! ؛)
خیلی عالی بود. نظم فکریت در بیان مطالب خیلی خوب بود.
یک فرضیه.
اولاً ، در این 30 سال اولین انتخاباتیه که خیلی معلوم نیست رئیس جمهور فعلی 4 سال دیگه بمونه! به نظرم سیگنال مهمیه، چون تو این چهار سال 200 میلیارد دلار پول نفت خرج شد ولی وضع فقر در این چهار سال بدتر شده (مقاله دکتر سوری در رستاک) . انگار سیاست های غلط خیلی زود داره خودش و نشون میدن! آدم شک می کنه که نکنه پایداری این تعادل سابقاً پایدار، داره بهم می خوره.
ثانیاً در دانشگاه تهران استادهایی دیدم که می گفتند با دید طرفدار دخالت دولت در اوایل انقلاب وارد دولت شدند وبعضاً صراحتاً اعلام پشیمانی می کردند و اکنون دم از اقتصاد رقابتی و آزاد می زنند. به نظر می رسد تحول فکری مدیران دولتی قابل تامل است.
نتیجه : فکر کنم، الان شرایط طوری هست که یکی از این آقایون متحول شده اگه وارد رقابت انتخاباتی میشد و تصویری روشن از یک اقتصاد آزاد را برای مردم میساخت میشد به عنوان شروع یک حرکت مثبت به آن نگاه کرد. البته در این تصویر سازی نباید از واژگانی مثل تعدیل ، نظام بازار، نظام قیمت ها … استفاده کرد. چون مردم از اقتصاد بازار بدشون نمی یاد، چون اصلاً نمی دونن چیه. فقط از واژه اقتصاد بازار متنفرند.
بسیار عالی.
اما سوالی که باقی میماند این است که خوب کدام دولت حاضر میشود این انتقال مالکیت به مردم را انجام دهد؟ یعنی چگونه میتوان از این تعادل پایدار خارج شد در حالی که پایدار است؟!! مثل گویی که در کف کاسهای قرار گرفته و به همین راحتی با لرزش کاسه از آن خارج نمیشود و به جای قبلی خود برمیگردد.
نمیدانم ولی شاید تنها راه یک تکانه شدید باشد که اقتصاد ما را آن قدر از وضعیت تعادلی فعلی دور کند که دیگر به این تعادل برنگردد، بلکه به تعادلی جدید برسد. اما مشکل اینجاست که معلوم هم نیست که آن تعادل جدید بهتر از تعادل فعلی باشد!