از دوست خوبم امیررضا خسروشاهی که طرح نوشتن پستی شبیه به این را داد و همچنین در نوشتن این پست یاری کرد تشکر ویژه دارم.
مقدمهای بر یک مقدمه
این نوشته آشنایی و مقدمهای است بر این سؤال پردامنه که «آیا حوادث تاریخی در گذشته برای تحلیل توسعه اقتصادی جوامع امروز اهمیت دارند؟» برای مثال آیا مستعمره بودن هند از سوی انگلیس باعث ایجاد نهادهای قضایی و ادرای و حملونقل شده بطوریکه به توسعه هند بعد از دوره استعمار کمک کرده است؟ آیا ترکیب جمعیتی و صنعتی ژاپن و مسیر توسعه این کشور بعد از جنگ جهانی دوم و بمباران این سرزمین تغییر کرده است؟ آیا اختراع ماشین بخار واقعا باعث پیشرفت بریتانیا شده است؟ و بسیاری سؤالهای دیگر در زمینههای تاریخی دیگر.
خوب است قبل از هر چیز ببینیم وقتی محققان به سراغ سؤالهایی درباره اثر حوادث تاریخی بر توسعه اقتصادی میروند، چه انگیزههایی را دنبال میکنند. بهنظرم درک این انگیزهها کمک میکند به اینکه تصویر گسترده این حیطه تحقیقی را بهتر بفهمیم و همچنین از خود صورت مسأله در تاریخ اقتصادی سردربیاوریم. با این اشاره، بهنظرم سه انگیزه مختلف یا سه بعد مختلف در این تحقیقات را میتوانیم از هم متمایز کنیم.
- اول اینکه شاید محققی علاقمند به تحقیق درباره تاریخ دوره مشخصی در جامعه مشخصی است. برای مثال صرفا میخواهد درباره توسعه اقتصاد ایران در سدههای اخیر تحقیق کند؛ یا مثلا به چرایی خیزش کشورهای اروپای غربی در سدههای پانزدهم به بعد علاقمند است.
- دوم اینکه محققی به دنبال این است که چه درسهای میتوان گرفت از جمیع تحقیقات مختلف درباره نحوه تأثیر حوادث تاریخی بر توسعه بلندمدت جوامع. از این منظر، تاریخ اقتصادی ایران یا بریتانیا و غیره هر یک بهتنهایی یک مطالعه موردی است ولی یافتن قوانینی مهم است که همگی این مثالها از آنها پیروی میکنند. به عبارت دیگر، میتوان آثار حوادث تاریخی بر توسعه اقتصادی را الگوبندی کرد و سازوکارهایی ارائه داد که مختص ایران یا بریتانیا نیست بلکه با کمی تغییر و تصحیح احتمالی در هر دورهای و هر جامعهای که فرضهای مدل را برآورده میکند کاربرد دارد.
- سومین بعد کمی پیچیدهتر و فنیتر است. فرض کنید که نتیجه تحقیق کسی این است که با پیدایش و اعمال قوانین ارث اسلامی در ایران، نرخ پسانداز کاهش پیدا کرده و توسعه اقتصادی کمتری ایجاده شده است. سؤال اصلی این است که «آیا این ادعا صحیح است؟» فرض کنید که در مقابل، نویسنده این مقاله تعدادی تخمین اقتصادسنجی نشان دهد و نتایجی بگیرد. سؤال این است که «آیا این تخمینها اعتبار دارند یا آنکه بهدلیلی نتایج تحقیق معتبر نیستند؟» بعد سوم یا انگیزه سوم ارائه روشهای مقداری و اقتصادسنجی است برای شناسایی معتبر اثر یک عامل تاریخی بر متغیرهای اقتصادی. به بیانی دیگر مشاهده یک همبستگی بین دو متغیر دلیلی بر رابطه علی بین این دو متغیر نیست و نشان دادن این رابطه علی چالشی جدی پیش روی محقق میگذارد. وقتی بهش فکر کنید میبینید که مسأله عمدتا یک مسأله شناسایی (identification) است. مثلا فرض کنید میخواهیم بدانیم توسعه خط راهآهن در هند تا چه اندازه به توسعه اقتصادی این سرزمین کمک کرده است. مشکل اینجاست که همزمان و یا کمی قبل و بعد از توسعه خط راهآهن عوامل زیاد دیگری نیز تغییر کردهاند و از کجا معلوم که مثلا توسعه تجارت در هند به دلیل توسعه خط راهآهن بوده، شاید بهخاطر تغییر عوامل دیگری در آن دوره تجارت گسترش پیدا کرده است؛ یا به بیان بهتر، اگر مثلا سه عامل عمده از جمله توسعه خط راهآهن مؤثر بودهاند شاید سهم تاثیر توسعه راهآهن هرچند معنیدار ولی مثلا کمتر از 10 درصد اثر کلی بوده است. تقریبا هر مسأله دیگری درباره تأثیر یک عامل تاریخی بر متغیرهای اقتصادی با چنین چالشی روبرو است چون در کنار عامل تاریخی مورد نظر بسیاری عوامل دیگر نیز ممکن است تغییر کرده باشند و از این طریق تأثیر گذاشته باشند. سؤال اینجاست که چگونه میتوانیم روشهای معتبری بسازیم که تأثیر عامل مورد نظر ما را از آثار دیگر تفکیک و شناسایی کند و همچنین در صورت نیاز به ما بگوید که این عامل چه تأثیری بهلحاظ مقداری دارد.
در این نوشته خلاصهای از مقاله نیتان نان (Nathan Nunn) استاد جوان دانشگاه هاروارد در شرح تأثیر عوامل تاریخی بر توسعه جوامع بیان میشود. این مقاله با عنوان «اهمیت تاریخ برای توسعه اقتصادی» مروری تحلیلی دارد بر تحقیقات و دستاوردهای اخیر در اهمیت عوامل تاریخی بر رشد و توسعه بلندمدت جوامع. با توجه به مقدمهای که آمد، ما مسأله را از دریچه انگیزه دوم دنبال میکنیم به این معنی که میخواهیم بدانیم مطالعات موردی مختلف در مجموع چه الگوها و سازوکارهای عام و کلی از تأثیرگذاری حوادث تاریخی بر متغیرهای اقتصادی پیشنهاد میدهند.
در مورد تاثیرگذار بودن تاریخ، چهار کانال قابل بررسی است:
- تعادلهای چندگانه و وابستگی به مسیر
- نهادهای داخلی یک کشور
- فرهنگ و هنجارهای رفتاری
- دانش و تکنولوژی
در این پست به مورد اول و دوم اشاره میکنیم و در پستی دیگر به مورد سوم و چهارم خواهیم پرداخت.
1- تعادلهای چندگانه و وابستگی به مسیر
مدلهای کلاسیک رشد مثل مدل سولو یک حالت دایمی یکتا –بهعنوان تابعی از پارامترهای ثابت مدل- پیشبینی میکنند. در نتیجه بر اساس این مدلها، اگر اقتصادی دچار یک شوک بشود مثلا اگر دچار جنگ شود و سرمایههای آن از بین برود این اقتصاد دوباره باید به مسیر قبلی رشد خود برگردد. در نتیجه چنین مدلهایی نمیتوانند درباره حوادث تاریخی بر توسعه یک جامعه حرفی داشته باشند. حال اگر مدلی تعادلهای چندگانه برای یک اقتصاد پیشبینی کند آنگاه متصور است که یک حادثه تاریخی باعث شود که اقتصاد از یک تعادل خارج شود و به مسیر یک تعادل دیگر بیفتد. برای مثال نان (2007) مدلی نوشته است با تأکید بر نقش حفاظت از حقوق مالکیت که به تعادلهای چندگانه منجر میشود و در آن ممکن است که یک شوک، اقتصاد را از تعادلی با درآمد سرانه بالا خارج کند و آن را به سمت تعادلی به درآمد سرانه پایین هل بدهد.
وقتی به سراغ دنیای واقعی میوریم، بعد از یک شوک، نه در همهجا اقتصاد به تعادل دیگری میرود و نه در همهجا به تعادل قبلی باز میگردد. برای مثال دیویس و وینشتاین (2008) با مطالعه دادههای مربوط به 114 شهر ژاپنی نشان دادهاند که بعد از بمباران این کشور همه این شهرها به جمعیتی قبلی خود برگشتهاند و سهم تولید صنعتی و حتی ترکیب صنایع به دوره قبل از بمباران برگشته است. میگوئل و رونالد (2006) نتایج مشابهی درباره اثر بلندمدت بمباران ویتنام از سوی آمریکا بهدست دادهاند.
از سوی دیگر، برای مثال ردینگ، استام و ولف (2010) با مطالعه فرودگاهها و پروازها در آلمان قبل و بعد از دوپاره شدن آلمان نشان دادهاند که در آلمان غربی مرکز اصلی پروازها از برلین به فرانکفورت منتقل شده است اما بعد از برداشتن دیوار برلین و اتحاد آلمان غربی و آلمان شرقی این مرکز به برلین بازنگشته است. یک مثال جالب دیگر، تاریخ تازمانیا (جزیرهای در جنوب شرقی استرالیا) است: 22 هزار سال قبل بشر برای اولین بار از طریق یک پل طبیعی بین استرالیا و تازمانیا، پا به این سرزمین گذاشت. حدود 12 هزار سال قبل سطح آب دریا بالا آمده و این پل طبیعی زیر آب غرق شده است. یافتههای باستانشناسی حاکی از این است که فنآوریهای مورد استفاده در تازمانیا پس از این جدایی بهمرور از بین رفته است. فنآوری ساختن وسایل با استفاده از استخوان، حرفهی بافتن پوشاک زمستانی و فن ماهیگیری از جمله تواناییهایی هستند که مردم تازمانیا در طول زمان از دست دادهاند. ژوزف هنریشِ انسانشناس (2004) برای چنین اقتصادی مدلی نوشته است که فنون و مهارتها از ماهرترین افراد جامعه بهطور نسبی به دیگر افراد جامعه منتقل میشود. در چنین مدلی او نشان میدهد که اندازه جمعیت اهمیت دارد و اگر جمعیت از آستانهای کمتر باشد فنآوری در این جامعه در طول زمان کاهش پیدا میکند. طبق این نظریه، غرق شدن پل طبیعی بین استرالیا و تازمانیا باعث شده که جمعیت در تازمانیا به زیر آستانه برود و فنآوریها و مهارتها از طریق انتقال ناکامل مهارتها در طول زمان از بین برود. برای خواندن مثالهای جالب و خواندنی دیگر درباره تعادلهای چندگانه خواننده را به مقاله نان ارجاع میدهیم.
2- نهادهای داخلی یک کشور
کروگمن مدل سادهای دارد که در آن دو کشور در حال توسعه هستند. در کشور اول رشد اقتصادی از طریق رشد فنآوری ممکن میشود و کشور دوم از طریق جذب ناکامل این فنآوری پشت سر کشور اول توسعه مییابد. یادم میآید که سر کلاسی که این مقاله را میخواندیم استاد ما داشت نمودار رشد کشورها را در افق بیشتر از صد سال نشان میداد که کاملا با مدل کروگمن همخوان بود. برای مثال بریتانیا در تمام چند صد سال گذشته با یک شکاف پایدار درآمد سرانهای بالاتر از چین داشته است. من این سؤال را پرسیدم که اما یک دهه است که چین دارد رشد سریعی میکند و شاید دیر یا زود به بریتانیا برسد. اما استادم فکر میکرد که این اتفاق نمیافتد چون چین از طریق توسعه فنآوری رشد نمیکند بلکه از طریق جذب ناکامل فنآوری رشد کرده است و این رشد سریع نمیتواند پایدار باشد. حالا که بعد از یک سال به این مثال فکر میکنم میبینم که در مدل کروگمن یک فرض ناگفته وجود دارد و آن این است که نهادهای داخلی در بگوییم بریتانیا و چین تغییر نمیکنند، یعنی چین در این مدل به کشوری تبدیل نمیشود که بهجای جذب فنآوری خودش دست به تولید فنآوری بزند. برای اینکه چین به چنین اقتصادی تبدیل شود لازم است که برخی تغییرات عمیق در این کشور رخ دهد و اهمیت عوامل تاریخی این است که این تغییرات عمیق ممکن است به کمک برخی حوادث تاریخی اتفاق بیفتند. برای مثال در هیچ کشوری تحقیق و توسعه (R & D) جدی گرفته نمیشود مگر اینکه حقوق مالکیت کاملا حفظ شود درحالیکه چین نمونه کلاسیکی از نقض حقوق صاحب اثر بهشمار میرود؛ با این حال ممکن است که یک اتفاق تاریخی باعث شود که چین به این سمت حرکت کند.
یک مثال جالب در این باره، تحقیق عاصماغلو، جانسون و رابینسون (2005) است از اثر تجارت در اقیانوس اطلس (بعد از کشف قاره نو) بر توسعه بریتانیا و هلند. آنها با جمعآوری تعداد زیادی داده از آن دوران ابتدا دو نکته را نشان میدهند: یکی اینکه تجارت از طریق اقیانوس اطلس (شامل تجارت انواع کالا در کنار تجارت برده) بر توسعه بریتانیا و هلند اثر معنیداری داشته و دوم اینکه اندازه این اثر بهطور مستقیم نسبتا کم بوده است. نظریه آنها از این ایده شروع میشود که اثر تجارت از اقیانوس اطلس بر توسعه این دو کشور غیرمستقیم بوده است بدینشکل که باعث پیدایش و توسعه تعداد قابلتوجهی تاجر و کشتیدار شده است که قدرت اقتصادی زیادی کسب کردهاند و همچنین پادشاه بریتانیا یا هلند بهدلایل نظامی (نیاز به کشتی و پول) وابسته به آنها شده است. در نتیجه این طبقه شروع به سهمخواهی در سیاست و اقتصاد کردهاند و نهادهای داخلی این دو کشور را تغییر دادهاند. به این طریق مثلا در بریتانیا قدرت شاه مشروط شده و نهادهایی قدرتمند شکل گرفته برای حفاظت از حقوق مالکیت چه مالکیت معنوی بر اختراع و اکتشاف چه مالکیت مادی بر انواع ملک و دارایی. (در این پست کافه در این باره بیشتر بخوانید) نکته این تحقیق این است که اعتبار روابط بین متغیرها از طریق شناسایی (identification) کانال اثرگذاری مورد نظرشان تأیید میشود در نتیجه مثل خیلی نظریهپردازیهای دیگر در حد افکار فلسفی باقی نمیماند.
بهعنوان یک مثال دیگر از تحقیقات صورتگرفته با تأکید بر درونزایی نهادهای داخلی، نان (2008) با جمعآوری دادههای مناطق مختلف در آفریقا، نشان داده است که قسمتهایی از آفریقا که بردهداری بیشتری را متحمل شدهاند، نظامهای سیاسی کمترتوسعهیافتهای بعد از دوران بردهداری پیدا کردهاند. مجددا نکته اینجاست که او سعی میکند نشان دهد که این همبستگی موجود بین دادهها یک رابطه علی است. مثالها و تحقیقات خواندنی و جالب دیگری در زمینه تغییر درونزای نهادهای داخلی توسط یک عامل تاریخی صورت گرفته است که در این نوشته به آن نمیپردازیم، خواننده علاقمند برای آشنایی بیشتر میتواند به مقاله نان رجوع کند.
میتوانیم اینطور بیان کنیم که سه سؤال اصلی در این تحقیقات این است که یک حادثه تاریخی (مثل استعمار یک کشور یا کشف آمریکا یا طاعون سیاه در اروپا یا غیره) در وهله اول «چطور ممکن است نهادهای داخلی یک کشور را تغییر دهد؟» و «این تغییر چطور و تا چه اندازه ممکن است متغیرهای اقتصادی مثل درآمد مردم یک کشور را تغییر دهد؟» و سپس «آیا نهادهای داخلی پس از تغییر در طول تاریخ تا امروز پایدار ماندهاند یا اینکه دوباره دچار تغییراتی در جهات دیگر شدهاند؟».
×××
در نوشته بعدی به دو سازوکار دیگر یعنی «فرهنگ و هنجارهای رفتاری» و «دانش و تکنولوژی» میپردازیم.
[…] « مقدمهای بر اهمیت عوامل تاریخی در توسعه اقتصادی جوا… […]
مطب آموزنده و دل چسبی است ممنونم. مهزان