این نوشتهام مدتی پیش در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد. حالا آن را دوباره در کافه اقتصاد بازنشر میدهم.
معمولاً دلایل مختلفی در دفاع از سهمیهبندی جنسیتی دانشگاهها مطرح میشود که در این نوشته تلاش میکنم این دلایل را از ضعیف به قوی مطرح کنم و آنها را به چالش بکشم.
دلیل ۱- دختران از نظر فیزیولوژیکی توانایی به عهده گرفتن برخی شغلها را دارا نیستند و نباید در آن رشتهها وارد شوند.
اگر تناسب و توانایی فیزیولوژیک ملاک باشد، هیچ شاهدی وجود ندارد که بگوید همه مردان از همه زنان از نظر فیزیولوژیک برتر هستند، حتی اگر به طور میانگین چنین باشد. بلکه بسیاری از زنان از بسیاری از مردان از نظر فیزیولوژیک قویترند. حتی اگر تناسب فیزیولوژیک در پذیرش در رشتهای خاص ملاک باشد، این تناسب باید با انجام آزمونهایی تعیین شود و نه بر اساس جنسیت. چنانکه در سختترین شغلها مانند فضانوردی هم بانوانی موفق عمل کردهاند.
دلیل ۲ – نسبت ورودی دختران به دانشگاه از پسران بیشتر است، و نباید چنین باشد.
اینکه دختران بیشتر پسران وارد دانشگاه میشوند دلایلی دارد که باید به آن دلایل پرداخت و اگر این برابر نبودن از مشکلی خبر بدهد باید آن مشکل را برطرف نمود نه اینکه نشانههای مشکل را با دستور برطرف ساخت. اولاً شاید واقعاً مشکلی در کار نباشد. بلکه علت جلوتر بودن دختران از پسران جذاب نبودن گزینه دانشگاه برای بیشتر پسران باشد. از این نظر که وارد شدن به بسیاری رشتهها و صرف چندین سال در تحصیل آن رشته از نظر اقتصادی برای آنها بهصرفه نباشد و ترجیح بدهند کار آزاد داشته باشند. به همین دلیل به اندازه دختران برای ورود به هر رشتهای تلاش نمیکنند، اما برای دختران بعد اقتصادی ممکن است کمرنگتر باشد و بیشتر تحصیل در دانشگاه و گرفتن مدرک هدف باشد. اگر واقعاً چنین باشد نسبت فعلی طبیعی و مبتنی بر انتخاب عقلانی و اقتصادی خواهد بود و اتفاقاً به هم زدن تعادل به نفع پسران، و تشویق پسران به ورود به رشتههایی که برایشان اقتصادی نیست دقیقاً تصمیمی غیراقتصادی خواهد بود. ضمن این که معلوم نیست این عدم تناسب در رشتههای «بهتر» (رشتههایی که آینده اقتصادی روشنتری دارند) به نفع دختران برقرار باشد.
دلیل دیگر ممکن است درسخوانتر و شایستهتر بودن بیشتر دختران و در نتیجه موفقیت بیشتر آنها در ورود به دانشگاهها باشد. که در این صورت نیز باید اجازه داد ورود به دانشگاه بر اساس شایستگی و رقابت باشد نه بر اساس جنسیت که ارتباطی با شایستگی تحصیلی ندارد.
اما دلیل سوم ممکن است مناسب نبودن آزمونها برای سنجش شایستگی تحصیل در دانشگاه باشد. شاید سؤالات آزمونها به نوعی طراحی میشوند که دختران مزیت بیشتری در حل آنها داشته باشند. مثلاً ممکن است نوعا دختران در پاسخ به سوالهای حفظی بهتر عمل کنند و اتفاقاً بیشتر سؤالات آزمونهای ورود به دانشگاه حفظی باشند. اما در این صورت نیز راه حل، اصلاح شیوه آزمونهاست به نحوی که واقعاً شایستگی سنجیده شود و نه مانع شدن ورود یک جنس خاص به دانشگاه.
دلیل ۳ – ورود بیشتر دختران به دانشگاه به معنای شاغل بودن بیشتر زنان نسبت به مردان است و این ازدواج را مشکل و بنیان خانوادهها را سست میکند.
ابتدا باید پرسید آیا این عدم تناسب واقعاً وزنه را از نظر اقتصادی به نفع زنان سنگین میکند؟ بسیاری از پسرانی که وارد دانشگاه نمیشوند شغلهای آزاد را انتخاب میکنند و به هر حال از نظر اقتصادی متوقف نمیشوند. این ادعا که تحصیلات بالاتر زنان از مردان باعث درآمد بالاتر آنها هم میشود باید مبتنی بر آمار و ارقلم باشد که حداقل در جامعه ما چندان واضح نیست که تحصیلات با درآمد نسبت مستقیم داشته باشد.
دوم اینکه باید به تبعیضهای موجود علیه پسران که آنها را از نظر اقتصادی از دختران عقب میاندازد نیز توجه کرد که مهمترین آن خدمت نظام وظیفه است. خدمتی که حدود دو سال پسران از دختران در بازار کار عقب میاندازد. اما راه رفع یک تبعیض (خدمت وظیفه پسران) معرفی یک تبعیض جدید (سهمیهبندی جنسیتی) نیست، بلکه رفع آن تبعیض اولیه علیه پسران است.
سوم اینکه در این استدلال این فرض نهفته است که استقلال مالی زنان خطرناک است و اقتصاد خانواده باید به دوش مرد باشد. اما معلوم نیست چرا و به چه قیمت در این دیدگاه حق انتخاب افراد محدود میشود. ممکن است در خانوادهای درآمد زن خانواده از مرد بیشتر باشد و در عین حال مرد از این مسأله کاملاً راضی باشد. ممکن است دختری اساساً قصد تشکیل خانواده نداشته باشد و بخواهد تحصیلاتش را در رشته مورد علاقهاش ادامه دهد. چرای به جای سهمیهبندی، بر روی اصلاح این دیدگاه سنتی کار نشود؟ و اگر واقعاً اینطور باشد که افزایش درآمد زنان باعث افزایش طلاق میشود (که مطالعات دقیق علمی باید چنین ادعایی را اثبات کند) آیا این لزوماً نامطلوب است؟ و آیا نمیتواند به این معنا باشد که استقلال مالی زنان باعث میشود که مجبور نباشند شرایط ظالمانه خانواده را تحمل کنند و با طلاق از آن آسوده شوند؟ آیا این افزایش درآمد، علاوه بر رفاه مادی، از طریق طلاقهای بجا باعث کاهش بسیاری از درد و رنجهای غیرضروری نخواهد شد؟ و آیا در دل این دیدگاه سنتی یک نوع بدبینی بیپایه نسبت به جنس مونث وجود ندارد که تصور میکند زن موجودی بیوفاست که با به قدرت رسیدن خانوادهاش را رها میکند؟
دلیل ۴ – ورود بیشتر دختران به دانشگاه ناکاراست. چون بسیاری از زنان پس از فارغالتحصیلی مشغول به کار در رشته خود نمیشوند.
دوباره باید دید که – اگر واقعاً چنین باشد – چرا بسیاری از زنان در رشتههایی که در آنها فارغالتحصیل شدهاند شاغل نمیشوند. آیا خودشان تمایلی ندارند یا موانع خارجی برای اشتغال آنها وجود دارد؟ اگر موانع خارجی (مانند مانع شدن شوهر یا عدم پذیرش زنان در شغلهایی خاص یا فراهم نبودن شرایط مناسب برای بانوان در برخی مشاغل) مانع اشتغال زنان شایسته در آن مشاغل میشود آیا راه حل رفع تدریجی آن موانع نیست؟ و اگر بسیاری زنان خودشان تمایلی به کار کردن ندارند باز باید علت آن را جویا شد. اگر دلیل آن مناسب نبودن شرایط شغلی یا حساسیتهای خانوادگی است باز باید سعی کرد ریشه مشکل را رفع کرد. اما اگر دلیل تمایل نداشتن زنان به کار کردن و صرفاً علاقه به داشتن مدرک است، یک روش پیشنهاد شده توسط یکی از صاحبنظران اقتصادی اخذ هزینه تحصیل از کسانی است که پس از فارغالتحصیلی تمایلی به کار کردن ندارند، که این میتواند هم شامل مردان شود و هم زنان و مانع هدر رفتن منابع دولتی برای کسانی که نمیخواهند تحصیلاتشان را به کار بگیرند.
متاسفانه تصمیماتی که اتخاذ و اجرا میشه معمولا بر پایه تصمیماتی است که در پشت درهای بسته گرفته میشه و معمولا راه حلهای فوری گونه بوده اند نه بر پایه تحقیق و تدبیر… سوالی که برای من مطرح شد در طی چه مدت میشد پاسخ پرسشهای مطرح شده را پیدا کرد؟ یک سال؟ دو ؟ پنج؟ …
به چند نفر نیاز داشت که برای پاسخ درست به این سوالها، بیشتر وقت و تلاش خود را معطوف آن کنند؟ پنج نفر؟ ده نفر؟ بیست؟ پنجاه؟… چندنفر، مدتی میشوند نماینده و گم میشوند در تصمیم گیریهای پیاپی…
آیا از ما کاری جز تذکر برمیآید؟؟؟
به نظر من هم مسائل ایدئولوژیک و انگیزههای سیاسی پشت سر بسیاری از تصمیمها هستند تا مثلا حداکثر کردن رفاه یا آزادی یا به طور کلی «شادی». بجز تذکر، عمل سیاسی هم ممکن است موثر باشد اما هزینه دارد.
فکر می کردم نوشته هایی که قبلا منتشر شده رو منتشر نمی کنید!