ترجمه به قلم مرتضی
اقتصاد نیوکینزی مکتبی در اقتصادکلان مدرن است که ریشه در ایدههای جان مینارد کینز دارد. کینز «تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول» را در دهه 1930 میلادی نوشت و تاثیر افکار وی بر دانشگاهیان و سیاستگزاران تا دهه 60 افزایش پیدا کرد. اما در دهه 70 با ورود اقصاددانان نیوکلاسیک مانند لوکاس، سارجنت و بَرو بسیاری از افکار انقلاب کینزی مورد تردید قرار گرفت. عنوان «نیوکینزی» اقتصاددانانی را نمایندگی میکند که نقدهای مطرح شده توسط نیوکلاسیکها را به کمک ایدههای کینز پاسخ دادند.
چالش اصلی میان اقتصاددانان نیوکلاسیک و نیوکینزی سرعت تعدیل قیمتها در اقتصاد است. نیوکلاسیکها مدلهای اقتصادکلان خود را با فرض انعطاف کامل قیمت و دستمزد میسازند و براین باورند که قیمتها به سرعت بازار را تسویه میکنند. درمقابل اقتصاددانان نیوکینزی ادعا میکنند که مدلهای نیوکلاسیک توانایی توضیح دادن نوسانات اقتصادی را ندارند و به همین دلیل از مدلهایی بر پایهی قیمت و دستمزد چسبنده حمایت میکنند. مدلهای نیوکینزی به کمک چسبندگی قیمت و دستمزد سعی میکنند تا علت بیکاری غیرارادی در اقتصاد را توضیح داده و نشان دهند که سیاست پولی چه اثر بزرگی بر روی سطح فعالیت اقتصاد دارد.
طبق یک ایده قدیمی در اقتصادکلان که شامل افکار کینز نیز میشود، سیاست پولی به دلیل چسبندگی قیمت در کوتاهمدت میتواند بر سطح اشتغال و تولید اثر یگذارد. اگر حجم پول کاهش یابد، آنگاه مردم پول کمتری خرج میکنند و تقاضا در اقتصاد کاهش مییابد. حال از آنجا که قیمت و دستمزد چسبنده هستند و بلافاصله پایین نمییابند، کاهش تقاضا منجر به افت تولید و اخراج کارگران میشود. نیوکلاسیکها این ایده را نقد کردند زیرا به نظر آنها یک تئوری سازگار و دلچسب برای توضیح علت چسبندگی قیمت و دستمزد در آن وجود ندارد. بخش بزرگی از تحقیقات نیوکینزینها سعی کرده است تا این کمبود را جبران کند.
هزینه فهرست و آثار بیرونی تقاضای کل
تغییر قیمت محصول برای بنگاه هزینه دارد و این هزینه میتواند دلیلی برای چسبندگی قیمت باشد. برای تغییر قیمت ممکن است که لازم شود بنگاه هزینههای مختلفی مانند هزینه تصمیمگیری قیمتهای جدید، هزینه چاپ لیست و فهرست جدید، هزینه فرستادن لیست قیمتهای جدید به توزیعکنندگان و مشتریان، هزینه تبلیغات قیمتهای جدید و یا حتی هزینه رنجش مشتریان از تغییرات قیمت را بپردازد. هزینههای تغییر قیمت که اصطلاحاً به آن «هزینه فهرست» میگویند منجر میشود که بنگاه قیمت خود را به صورت پیوسته تغییر ندهند.
اما آیا هزینه فهرست میتواند نوسانات اقتصادی را توضیح دهد؟ اقتصاددانان به این پرسش پاسخ واحدی نمیدهند. برخی میگویند که هزینه فهرست معمولاً بسیار اندک است و چنین هزینههای کوچکی نمیتواند پدیدهای مانند رکود اقتصادی که برای جامعه بسیار پرهزینه است را توضیح دهد. گروهی دیگر اینگونه پاسخ میدهند که کوچک بودن هزینه فهرست به معنی بیاهمیت بودن آن نیست و گرچه ممکن است هزینه فهرست برای یک بنگاه کوچک باشد اما همین هزینههای کوچک میتواند آثار بزرگی روی کل اقتصاد داشته باشند.
برای درک این موضوع باید به خاطر داشته باشیم که تغییر قیمت آثار بیرونی (اثری که به بیش از بنگاه و مشتریان آن میرسد) دارد. به عنوان مثال هنگامی که بنگاهی قیمت کالای خود را پایین میآورد، سطح عمومی قیمتها کاهش و درآمد حقیقی افزایش مییابد. درآمد بالاتر نیز محرکی است که تقاضای سایر بنگاهها را زیاد میکند. بنابراین کاهش قیمت یک بنگاه برای سایر بنگاهها فایده دارد. چنین اثری «آثار بیرونی تقاضای کل» نامیده میشود.
در حضور آثار بیرونی تقاضای کل، یک هزینه فهرست کوچک میتواند موجب چسبندگی قیمت شود و این چسبندگی میتواند هزینه زیادی را به جامعه تحمیل کند. به عنوان مثال فرض کنید که سونی قیمتهای خود را اعلام کرده و سپس حجم پول کاهش یابد. حال سونی باید تصمیم بگیرد که آیا هزینه فهرست را بپردازد و قیمتهای خود را کاهش دهد یا این کار انجام ندهد. اگر قیمتهای خود را کاهش دهد آنگاه مشتریان آن درآمد بیشتری خواهند داشت و میتوانند متقاضی کالای سایر بنگاهها نیز بشوند. اما منفعت سایر بنگاهها چیزی نیست که سونی به آن علاقه داشته باشد. بنابراین گاهی اوقات سونی هزینه فهرست را نپرداخته و قیمت خود را پایین نمیآورد گرچه کاهش قیمت آن از نظر اجتماعی بهینه است. این مثال شرایطی را نشان میدهد که گرچه چسبندگی قیمتها از نظر کل اقتصاد نامطلوب است اما برای بنگاهی که در مورد آن تصمیم میگیرد بسیار مطلوب به شمار میرود.
ناهمزمانی در تعیین قیمت
معمولاً نیوکینزینها در توضیح چسبندگی قیمتها به این نکته تاکید میکنند که تمامی افراد به طور همزمان قیمت خود را تعیین نمیکنند، بلکه نتظیم قیمت در فواصل زمانی مختلف انجام میشود. ناهمزمانی در تعیین قیمتها موجب پیچیده شدن تعیین قیمت میشود زیرا آنچه برای هر بنگاه اهمیت دارد قیمت نسبی آن در مقابل سایر بنگاه است. چنین شرایطی میتواند موجب تعدیل آهسته سطح قیمتها شود گرچه تک تک قیمتها میتوانند به راحتی تغییر کنند.
برای درک موضوع دو حالت زیر را در نظر بگیرید. در حالت اول تمامی قیمتها همزمان تعیین میشوند، مثلاً فرض کنید که تمامی بنگاهها قیمت جدید خود را در ابتدای هر ماه اعلام میکنند. در این شرایط اگر حجم پول و تقاضای کل در دهم تیر افزایش یابد، آنگاه از دهم تیر تا انتهای ماه تولید افزایش مییابد زیرا قیمتها در این بازه ثابت هستند. اما ابتدای مرداد تمامی بنگاهها قیمت خود را در واکنش به تقاضای بالاتر افزایش میدهند و رونق سه هفتهای پایان مییابد.
در حالت دوم قیمتها در زمانهای مختلف تعیین میشوند، مثلاً فرض کنید که نیمی از بنگاه در ابتدا و نیمی دیگر در وسط هر ماه قیمت خود را تعیین کنند. حال اگر در دهم تیر حجم پول افزایش یابد آنگاه نیمی از بنگاهها در پانزدهم تیر میتوانند قیمت خود را افزایش دهند. ولی از آنجا که نیمی دیگر از بنگاهها تا ابتدای مرداد قیمت خود را تغییر نمیدهند، افزایش قیمت هر بنگاهی منجر به افزایش قیمت نسبی آن در مقابل سایر بنگاهها شده که درنتیجهی آن، بنگاه مشتریان خود را از دست خواهد داد. بنابراین احتمالاً بنگاهها در پانزدهم تیر قیمت خود را خیلی افزایش نخواهند داد (چنانچه تمامی قیمتها همزمان تعیین میشدند آنگاه تمام بنگاهها میتوانستند قیمت خود را افزایش دهند بدون آنکه قیمتهای نسبی تغییر کند). اما اگر در پانزدهم تیر تغییر اندکی در قیمت ایجاد شده باشد آنگاه زمانی که نیمی دیگر از بنگاهها در ابتدای مرداد میخواهند قیمت خود را تعیین کنند، آنها هم تغییر اندکی در قیمت خود میدهند زیرا مایل به تغییر قیمت نسبی نیستند. این داستان به همین ترتیب ادامه مییابد و سطح قیمتها به دلیل تغییر اندک قیمت در اول و پانزدهم هر ماه به آهستگی افزایش مییابد. بنابراین تعیین قیمت در زمانهای مختلف قیمتها را چسبنده میکند زیرا هیچ بنگاهی حاضر نیست ابتدا قیمت خود را زیاد افزایش دهد.
شکست در همکاری
برخی از نیوکینزینها رکود را ناشی از شکست در همکاری میان بنگاهها میدانند. مشکلات در همکاری میتواند خود را هنگام تعیین قیمت و دستمزد نشان دهد زیرا زمانی که فرد در مورد قیمت تصمیم میگیرد باید عمل سایر افرادی که قیمت و دستمزد تعیین میکنند را نیز در نظر بگیرد.
برای اینکه متوجه شویم چگونه یک رکود میتواند از شکست در همکاری به وجود آید، حکایت زیر را در نظر بگیرید. در اقتصادی دو بنگاه وجود دارد که پس از کاهش حجم پول هرکدام از آنها باید تصمیم بگیرد که قیمت خود را کاهش بدهد یا ندهد. هر بنگاه مایل است که سود خود را حداکثر کند، اما سود وی تنها به قیمتی که خود تعیین میکند وابسته نیست بلکه به تصمیم قیمت بنگاه دیگر نیز وابسته است.
اگر هیچکدام از دو بنگاه قیمت خود را پایین نیاورند، آنگاه حجم حقیقی پول (نسبت حجم پول به سطح قیمتها) کم خواهد بود درنتیجه رکود به وجود میآید و هر بنگاه سودی معادل با 15 تومان بدست میآورد. اگر هر دو بنگاه قیمت خود را کاهش دهند، آنگاه حجم حقیقی پول بالا بوده، رکود به وجود نیامده و هر بنگاه سودی معادل با 30 تومان بدست میآورد. دقت کنید که گرچه هر دو بنگاه ترجیح میدهند از رکود جلوگیری کنند اما هیچکدام به تنهایی قادر به انجام این کار نیستند. نهایتاً اگر تنها یک بنگاه قیمت خود را کاهش دهد آنگاه رکود اتفاق میافتد؛ بنگاهی که قیمت خود را کاهش داده 5 تومان و بنگاهی که قیمت خود را کاهش نداده 15 تومان بدست میآورد. چکیده حکایت این است که تصمیم هر بنگاه میتواند بر شرایط در دسترس بنگاه دیگر تاثیر بگذارد. زمانی یک بنگاه قیمت خود را کاهش میدهد آنگاه فرصتهای در دسترس بنگاه دیگر را بهبود یافته و بنگاه دوم میتواند با کاهش قیمت خود از رکود جلوگیری کند.
اما باید چه نتیجهای در این اقتصاد انتظار داشت؟ از یک طرف اگر هر دو بنگاه انتظار داشته باشند که بنگاه دیگر قیمت خود را کاهش دهد آنگاه هر دو قیمت خود را پایین آورده و نتیجهی مطلوب حاصل میشود که در آن هرکدام 30 تومان بدست میآورند. از طرف دیگر اگر هر دو بنگاه انتظار داشته باشند که بنگاه رقیب قیمت خود را کاهش ندهد آنگاه هیچکدام قیمت خود را تغییر نداده، جواب نامطلوب بدست آمده و سود هرکدام 15 تومان میشود. بنابراین هرکدام از این دو جواب امکانپذیر است و با چندگانگی جواب روبهرو هستیم.
جواب نامطلوب که در آن سود هر بنگاه 15 تومان است مثالی از شکست در همکاری است. اگر دو بنگاه میتوانستند با یکدیگر همکاری کنند آنگاه هر دو قیمت خود را کاهش میدادند و جواب مطلوب میرسیدند. برخلاف حکایت فوق در دنیای واقعی همکاری بسیار سخت است زیرا تعداد بنگاههایی که در تعیین قیمت نقش دارند بسیار زیاد است. بنابراین نتیجه اخلاقی داستان این است که گرچه چسبندگی قیمت به نفع هیچکس نیست، قیمتها میتوانند چسبنده شوند زیرا افراد انتظار دارند که اینگونه باشند.
دستمزد کارآیی
یک قسمت مهم دیگر در اقتصاد نیوکینزی توسعهی مدلهای جدیدی برای بیکاری است. وجود بیکاری ماندگار در اقتصاد همواره معمایی برای اقتصاددانان بوده است. اقتصاددانان معمولاً فرض میکنند که مازاد عرضه نیروی کار موجب فشاری در جهت کاهش دستمزد، افزایش تقاضا برای نیروی کار و کاهش بیکاری میشود. بنابراین برمبنای تئوریهای رایج در اقتصاد، بیکاری مشکلی است که میتواند خود را تصحیح کند.
اقتصاددانان نیوکینزی معمولاً برای توضیح علت شکست مدلهای تسویه بازار در توضیح بیکاری ماندگار از تئوری دستمزد کارآیی کمک میگیرند. این تئوری بیان میکند که دستمزدهای بالا موجب افزایش بهرهوری نیروی کار میشود. بنابراین اثر دستمزد بر بهرهوری میتواند توضیح دهد چرا بنگاه علیرغم مازاد عرضه نیروی کار، دستمزد را کاهش نمیدهد. گرچه کاهش دستمزد میتواند هزینههای بنگاه را کاهش دهد اما ممکن است موجب کاهش بهرهوری نیروی کار و در نتیجه کاهش سود بنگاه شود.
تئوریهای مختلفی در مورد نحوه اثرگذاری دستمزد بر بهرهوری وجود دارد. یکی از این مدلها بیان میکند که دستمزد بالا گردش نیروی کار را کاهش میدهد. افراد به دلایل مختلف مانند کسب جایگاه بالاتر، تغییر حرفه یا مهاجرت به نقاطی دیگر از کشور از شغل خود انصراف میدهند. حال هرچه بنگاه دستمزدی بالاتری به نیروی کار بدهد انگیزهی آنان برای باقیماندن در شغلشان بیشتر میشود. بنابراین با پرداخت دستمزد بالا، بنگاه از تعداد انصراف از مشاغل میکاهد و درنتیجه زمان و هزینهای که صرف استخدام و آموزش نیروی کار جدید میکند را کاهش میدهد.
مدل دیگری میگوید که متوسط کیفیت نیروی کار یک بنگاه با دستمزدی که میپردازد رابطه دارد. اگر بنگاهی دستمزد را کاهش دهد آنگاه ممکن است بهترین کارکنان آن در جایی دیگر مشغول به کار شوند و بنگاه را با کارگران ضعیفتر که فرصت کمتری برای استخدام در جایی دیگر دارند را تنها بگذارند. بنابراین با پرداخت دستمزد بالاتر از مقدار تعادلی، بنگاه میتواند از کژگزینی در انتخاب نیروی کار جلوگیری کند و به دنبال آن متوسط کیفیت کارگران خود و بهرهوری آنان را افزایش دهد.
مدل سومی نیز میگوید که دستمزد بالا موجب افزایش تلاش نیروی کار میشود. از آنجا که بنگاه نمیتواند میزان تلاش نیروی کار خود را مشاهده کند، این نیروی کار است که تصمیم میگیرد چقدر تلاش کند. حال کارگر میتواند سخت کار کند یا تصمیم بگیرد از کار طفره برود و ریسک لو رفتن و اخراج شدن را بپذیرد. هرچه دستمزدی که بنگاه میپردازد بالاتر باشد هزینهی اخراج شدن برای نیروی کار بیشتر میشود. بنابراین با پرداخت دستمزد بالاتر بنگاه میتواند تلاش کارگران خود را افزایش داده و بر بهرهوری آنان بیافزاید.
سنتزی جدید
در دهه 1990 بحث میان اقتصاددانان نیوکلاسیک و نیوکینزی به ظهور ترکیبی جدید پیرامون بهترین روش رویاوریی با نوسانات کوتاهمدت اقتصادی و نقش سیاست پولی و مالی در اقتصادکلان منجر شد. این ترکیب جدید سعی دارد تا از نقاط قوت روشهای پیشین خود بهره گیرد. به همین دلیل از مدلهای نیوکلاسیک نحوهی مدلسازی رفتار بنگاه و خانور در طول زمان و از مدلهای نیوکینزی چسبندگی قیمت را قرض گرفته است و سعی میکند به کمک آن نشان دهد چرا سیاست پولی در کوتاهمدت بر تولید و اشتغال اثر میگذارد. متداولترین روش، فرض کردن ساختار بازار رقابت انحصاری است (در این ساختار بنگاه قدرت انحصاری دارد اما باید با سایر بنگاهها رقابت کند) که در آن بنگاه به صورت غیرپیوسته قیمت خود را تعیین میکند.
آنچه در قلب این ترکیب جدید قرار دارد دیدگاهی است که به اقتصاد به عنوان یک سیستم تعادل عمومی پویا نگاه میکند که در کوتاهمدت به دلیل چسبندگی قیمت یا انواع دیگر اختلالات در بازار از تخصیص بهینهی منابع فاصله میگیرد. در بسیاری از حالات، این ترکیب جدید میتواند به عنوان پایههای علمی آنالیز سیاست پولی در بانکهای مرکزی سراسر دنیا استفاده شود.
در مورد نویسنده
گریگوری منکیو استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد است. وی معمولاً دروس دورهی کارشناسی و کارشناسی ارشد را تدریس میکند. همچنین او نویسنده کتابهای پرطرفدار «مبانی اقتصاد» است. از فعالیتهای مهم حرفهای وی میتوان به مشاور بانک مرکزی بوستون، اداره بودجه کنگره و ریاست گروه مشاوران اقتصادی بوش پسر اشاره کرد.
منبع: مقالهی اقتصاد نیوکینزی نوشتهی گریگوری منکیو، منتشر شده در وب سایت کتابخانه اقتصاد.
عالی بود .ایا مطلبی را