ابتدا در یک بند به این سوال پاسخ میدهم و بقیه متن را به توضیح و تشریح آن میپردازم. در ادامه برای تبیین نکات گفته شده به دو مثال پرداخته و بحث را تمام خواهم کرد.
یک اقتصادادن برای توضیح یک پدیدهی اجتماعی فرض میکند که همهی عاملین درگیر در ماجرا انگیزههای دنیوی[1] دارند و تصمیماتشان بر اساس جلب بیشترین سود به خودشان و دفع بیشترین ضرر از خودشان است. بنابراین اقتصاددان برای تبیین هر پدیده رفتار هر کدام از عوامل را زیر ذرهبین قرار میدهد؛ به این صورت که هر کدام از عوامل با اتخاذ کدام تصمیم بیشترین منافع را برای خودش کسب خواهد کرد و از این طریق راه حل مسئله یا توضیح آن را درمییابد. اقتصاددان همچنین ادعا میکند که اگر در طراحی یک سیستم این انگیزهها در نظر گرفته نشود، عملکرد این سیستم بهینه نخواهد بود؛ به این معنی که این سیستم با همین بازیگران و البته قواعد بازی بهتر میتواند عملکرد بهتری در راستای نزدیکی به هدفش نسبت به حالت قبل داشته باشد.
مسلماً هیچ اقتصاددانی ادعا نمیکند (و یا حداقل نباید بکند) که آنچه را من میگویم دقیقاً مطابق واقعیت است و تمام واقعیت را توضیح میدهد؛ بلکه اقتصاددان از زاویه دید خودش به مسائل می نگرد و آنها را تحلیل میکند و بر این نکته نیز واقف است که چه بسا پدیدهای را که در صدد توضیحش است، معلول عوامل دیگری- مثل دغدغه های فرهنگی، روانشناختی و یا اخلاقی- بوده است.
بار دیگر تاکید می کنم عالِم هر رشتهای از رشتههای علوم اجتماعی از زاویهی دید همان علم به دنیا مینگرد و این انتظار از او که بتواند همهی پدیدههای اجتماعی را از زاویهی دید خودش توضیح دهد، انتظار بیهودهای خواهد بود. شاید یکی از دلایل اهمیت یافتن رشتههای بین رشتهای (inter-disciplinary) در دنیای امروز جای خالی رشته هایی است که هدفشان پرکردن شکاف ناشی از زاویه دیدهای مختلف به یک موضوع و ارتباط دادن آنها به یکدیگر باشد. (البته تبیین موضوع رشته های بین رشته ای مجال دیگری میطلبد)
بگذارید برای آشنایی با این منطق، اولین مثال من تحلیل رفتار خودم و دوستانم در تاسیس همین وبلاگی باشد که شما میبینید. اقدام به تاسیس یک وبلاگ توسط چندتن از دانشجویان کارشناسی ارشد یک دانشگاه کشور را در نظر میگیریم و در صدد توضیح آن از منظر اقتصادی هستیم.
پایه گذاران این وبلاگ میتوانند انگیزههایی زیادی از قبیل رضای خدا، خدمت به مردم، بالا بردن آگاهی مردم، بلندآوازه کردن نام ایران از طریق بررسی موضوعات اقتصاد کشور، شهرت طلبی، معروف شدن، روی دوستانشان را کم کردن، تمرین نوشتن، گذران اوقت فراغت و … داشته باشند[2]. شاید شما بتوانید دهها انگیزهی دیگر هم نام ببرید.
تحلیل این مسئله از منظر یک اقتصادخوان! به شرح زیر است. این افراد (نویسندگان وبلاگ) در اوان جوانی هستند و تشنهی شهرت. البته نیاز به تمرین نوشتن هم دارند، چون درآیندهی کاریشان به شدت به آن نیاز دارند. باید بین جوانان دانشگاهی مشهور شوند تا درآینده از این اعتبارشان در دسترسی به مشاغل مختلف استفاده کنند. ایشان به این نتیجه میرسند که برای تامین اهدافشان باید یک وبلاگ تاسیس کنند. با وجود وبلاگ نیاز به رسانهی مکتوب ندارند که مخارجی به آنها تحمیل کند و تازه بعد از مخارجِ چاپ هم در صدد پیدا کردن مشتری برای مکتوباتشان باشند و در آخر هم به دلیل یافت نشدن مشتری مجبور شوند به یکی از آشنایشان که در یک ارگان دولتی کار میکند متوسل شده و پیشنهاد کنند که آن شرکت مکتوبات آنها را خریده و در اختیار کارمندان آن اداره که در حین روز احتمالاً وقت اضافی زیادی دارند، بگذارد و….
البته یک مشکل جدی پیش روی آنها است که چگونه باید جذب مخاطب کنند. در مییابند وسیلهای جز این نیست که مقالههای خوب و جذاب و باب سلیقهی مخاطب بنویسند تا انگیزههای مخاطب تحریک شود؛ یعنی مخاطب احساس کند وقتی را که به گردش در این وبلاگ اختصاص میدهد تلف نمیشود و به دانش او اضافه میشود و میتواند منفعتی برایش داشته باشد. پس ایشان سعی میکنند- با تلاش های جدی شان و استانداردهایی که با یکدیگر توافق میکنند- مقالهی خوب بنویسند و به تدریج تمرین مقالهنویسی و ارتباط با مخاطب کنند. از طرفی خواننده هم اگر با هر بار مراجعه به این وبلاگ بهرهای نصیبش شود، بیشتر مراجعه میکند. پس در صورت تحقق مقالههای خوب این سیستم خوب کار میکند و اهداف همه ذینفعان تامین میشود، و البته با کمترین هزینه[3].
مثال دیگر: همان گونه که میدانید سیستم قضایی درکشور ما بسیار ناکاراست و اثبات این مساله نیاز به عدد و رقم ندارد. کافی است که فقط یک بار با آن مواجه شده باشید. طول مدت رسیدگی به پرونده، هزینههای زیاد بازپسگیری حق، ارتشاء و صدها مسئلهی دیگر که الان درصدد شمارش آنها نیستم، گریبانگیر این سیستم است.
در اینجا فقط میخواهم به یک مشکل آن اشاره کنم. درآمد یک قاضی درا ین سیستم اگر بخواهد به صورت قانونی امورات خود را بگذراند خیلی کمتر از درآمد یک وکیل است. این قضیه به مرور زمان به افراد علاقهمند به فعالیت در امور حقوقی علامت میدهد که به سمت وکالت بروند و نه قضاوت. طبیعی است که به مرور زمان در این سیستم افراد با استعدادتر و تواناتر وکیل شده و احتمالاً افراد کمتر توانا به سمت قضاوت سوق پیدا میکنند. اینجاست که قاضی، اگر سلامت اخلاقی داشته باشد، از حل معضل پروندههای مربوطه باز میماند، چون وکلای مدافع تواناییهای مرتبط بیشتری نسبت به او دارند. حداقل پیامد این مسئله طولانی شدن زمان حل و فصل یک پرونده است. با واقعیتر کردن نگاهمان به مسئله، درمییابیم که اگر قاضی سلامت اخلاقی نداشته باشد، از شاکی یا متهم میخواهد که راه دور نروند و پولی را که میخواهند به وکیل دهند به او تقدیم کنند تا هم مشکلشان زودتر حل شود و هم دعوا به نفع آنها خاتمه یابد.
حال، فرض کنید همانند بالا، افراد شاغل در این سیستم عموماً سلامت اخلاقی نداشته باشند، ولی حقوق یک قاضی بیشتر از دستمزد یک وکیل باشد. قاضی با توجه به سابقهاش ارتقاء یا نزول مقام یابد و دستمزدش زیاد یا کم شود. یک دستگاه بر سلامت کاری قضات نظارت کند و البته قضات این دستگاه هم با توجه به کارکردشان رتبهبندی شوند و قضات با تجربه و سالم (که این مسئله را در طول دوران خدمت خود اثبات کردهاند) مسئولیت این دستگاه را برعهده گیرند. در این صورت، به نظر میرسد این سیستم بسیار کاراتر از سیتم قبلی کار خواهد کرد.
دقت کنید که در اینجا هدفم تحلیل کامل پدیدهی اخیر نبود. فقط متذکر این نکته بودم که سیاستگذاری غلط و عدم توجه به انگیزههای دنیوی افراد میتواند یک سیستم را کاملاً نابود کند و بر عکس، هنگامی که انگیزههای دنیوی افراد با هدف کل سیستم هم جهت باشد، سیستم به عملکرد بهینهاش نزدیک خواهد شد.
[1] انگیزههای دنیوی را تعمداً به کار بردم. دقت کنید که انگیزه های دنیوی میتوانند مادی یا معنوی باشد. مثلاً انگیزهی شهرتطلبی یک انگیزهی دنیویِ معنوی است. اقتصادِ متعارف به انگیزههای اخروی نمیپردازد، زیرا نتیجهی آنها -بنابرفرض- در این دنیا پرداخته نخواهد شد و لذا از شمول کار یک اقتصاددان خارج میشود. هر چند او می تواند مثلاً کمک به یک فقیر را تا حدی در چارچوب انگیزههای مادی توضیح دهد؛ مثلا برای تسکین اوضاع و احوال درونی کمک کننده.
[2] شاید به ذهنتان برسد که اینها چون هیچ تامین کنندهی مالی ندارند، لابد برای رضای خدا اقدام به نوشتن مقاله و تحلیل مسائل میکنند. شاید؟!
[3] یک سوال در این میان بیجواب ماند؛ چرا ایشان، گروهی به این کار مبادرت کردند. خودتان روی این موضوع فکر کنید و بر اساس مطالب پیش گفته جوابش را دریابید.
[…] این منظور، توجه به «انگیزه» ها بسیار مهم است (اینجا و اینجا را ببینید)؛ به این معنا که نه تنها آحاد اقتصادی […]
[…] در یک پست توضیح داده ام که یک اقتصاددان چگونه به مسائل می نگرد. […]
سلام و خدا قوت بابت وبلاگ خوبتان
اشاره کردید که انگیزه ها می تواند مادی یا معنوی باشد .اما احساس می شود تاکید شما این است که اقتصاد قرار است تنها به گرایشات مادی افراد پاسخگو باشد.یابه عبارت بهتر برای ترسیم الگو باید این نوع گرایشات را مد نظر قرار داد.
سوال :مگر نه این است که همه ی ما باید هدف والاتری در زندگی داشته باشیم و به اهداف مادی به عنوان یک ابزار بنگریم ؟
اگر چنین است آیا نباید به جای پذیرش صرف برآوردن نیازهای مادی افراد حتی از ابزارهای اقتصادی هم برای اصلاح فرهنگی و نهادینه سازی مقولات معنوی استفاده کنیم ؟
و در اینجا اگر همه راقبول دارید به این نتیجه می رسیم که مدل های اقتصادی باید بعد وسیعی با عنوان بعد معنوی را هم در خود بگنجانند .حال تکلیف چیست ؟
متاسفم از این که خیلی پیچیده حرف زدم خوب قبول کنید به اندازه ی شما حرفه ای نیستم .
[…] https://cafeconomics.wordpress.com/2009/07/05/how-an-economist-views-problems/ […]
http://greeneconomist.wordpress.com/
اقتصادسبز
مطلب خوبی بود، فقط یه مساله:
بحث از این شد که تحلیل های اقتصادی منحصراً درمورد انگیزه های به اصطلاح دنیوی بحث می کند و به انگیزه های اخروی نمی پردازد. سوال من در مورد چرایی این گزاره است. گزاره ای که از متن قابل برداشت است اینست که وجه ممیزه این انگیزه ها در نتیجه بخشی آنها در این دنیاست. اگر نتیجه انگیزه ای در این دنیا دیده نشود اساساً نمی توان تحلیلی «اقتصادی» از آن ارایه داد؛ به این معنی که نحوه ی تصمیم گیری عامل را بر اساس این انگیزه ها و حداکثرسازی سود نمی توان توضیح داد.
یک احتمال دیگر به نظر میرسد این باشد که چون انگیزه های دنیوی عمدتاً از «نیازهای اولیه» سرچشمه میگیرند عمومیت و فراگیری زیاد ی در عوامل اقتصادی دارند و تحلیل بر اساس آنها از وثوق بالایی برخوردار خواهد بود.
حال مساله ای که مطرح میشود اینست که اگر قائل باشیم که نوع رفتارها و تصمیمات عوامل اقتصادی در اصل منشا در نوع «شناخت» آنها از شرایط موجود دارد، میتوان گفت آیا مسائل اخلاقی و اعتقادی و … (انگیزه های اخروی) که بویژه پس از برطرف شدن نسبی نیازهای اولیه بطور مشخص تری بروز میکنند میتوانند وزن بیشتری در تصمیمگیری های عوامل اقتصادی ایجاد کنند؟ در اینصورت آیا میتوان تحلیلی «اقتصادی» و با درنظر گرفتن انگیزه های اخروی بطور جدی از نوع رفتار عوامل اقتصادی در صورت تحقق فروض فوق صورت گیرد؟ در اینصورت دیده شدن یا نشدن «نتیجه» چه تاثیری در تحلیل اقتصادی خواهد دشت درصوتیکه این شناخت خواهد بود که نقش اساسی در تصمیم گیری عوامل دارد؟
قصدم از پرسش فوق فقط به خاطر بحث بود و نه چیز دیگه
انتقاد خیلی خوبی بود، و وقتی که با خود اندیشیدم، به موجه بودن این سخن پی بردم: «در اینصورت آیا میتوان تحلیلی “اقتصادی” و با درنظر گرفتن انگیزه های اخروی بطور جدی از نوع رفتار عوامل اقتصادی در صورت تحقق فروض فوق صورت گیرد؟ در اینصورت دیده شدن یا نشدن “نتیجه” چه تاثیری در تحلیل اقتصادی خواهد دشت درصوتیکه این شناخت خواهد بود که نقش اساسی در تصمیم گیری عوامل دارد؟» به عبارت دیگر، ممکن است انگیزهی عده ای از آحاد اقتصادی انگیزههای اخروی باشد و اقتصاددان نه از آن جهت که نتایج آن رفتارها در دنیا دیده خواهد شد، بلکه از آن جهت که آن انگیزه ها رفتارسازند، باید به بررسی آنها بپردازد. بنابراین شاید بهتر باشد این گونه جمله را اصلاح کنیم که «اقتصاددان فرض میکند که همهی عاملین درگیر در ماجرا تصمیماتشان بر اساس جلب بیشترین سود به خودشان و دفع بیشترین ضرر از خودشان است. » یعنی انگیزه های آنها را جدا نکنیم. البته مشکلی در این صورت بروز می کند که وجه ممیزه ی نگاه اقتصادی چیست. به عبارت دیگر،در این صورت اقتصاد، چتر خود را خیلی خیلی گسترده کرده است؟!
با این حال بحث خوبی است و مشتاق ادامه پیدا کردن آن هستم.
من هم در نظری که بالاتر دادم دقیقاً منظورم همین بود (که نیازی به جدا کردن انگیزههای دنیوی و اخروی نیست چون در نتیجه تفاوتی نمیکند). ظاهراً نتوانسته بودم منظورم را درست برسانم.
در مورد وجه ممیزهی نگاه اقتصادی هم من اقتصادخوان حرفهای نیستم ولی براساس دیدهها و شنیدههایم فکر میکنم همین «تحلیل سیستمها بر اساس انگیزههای عوامل دخیل در آنها» یکی از وجوه ممیزهی (یا حداقل یکی از زیرموضوعاتِ) نگاه اقتصادی باشد. آیا رشتهی دیگری هست که چنین دیدی در تحلیل پدیدهها داشته باشد؟
1. درسته و من منظور را به خوبی نگرفته بودم
2. تحلیل سیستمها بر اساس انگیزههای عوامل دخیل در آنها
این وجه ممیزه ی خوبیه. البته من فکر میکنم که با نگاهی که ما به اقتصاد داریم -درست یا غلط- علوم انسانی دیگر مثل علوم سیاسی، جامعه شناسی و یا مدیریت به شدت به اقتصاد نزدیک و یا حتی در آن ادغام می شوند.(شاید اقتصاد سیاسی فعلا یک نمونه ی خوبش باشه)
فکر میکنم این از آن جاهایی باشه که جدا کردن علوم مختلف از هم مشکله. مثل نظریهی بازیها که آن طوری که شنیدهام ابتدا در علوم سیاسی به کار رفته و بعداً در اقتصاد مورد توجه قرار گرفته و الان هم که بعضیها تقریباً بخشی از اقتصاد محسوبش میکنن.
انگیزه های دنیوی اصلا کلمه خوبی نیست، البته وقتی داری برای مخاطب عام صحبت می کنی قابل فهمه ولی مگه خواننده های این وبلاگ دانشجوهای حداقل آشنا با مبانی اقتصاد نیستن؟؟
ا. در این نوشته مخاطبم، مخاطب عام بوده و خواستم نگاه اقتصادی به مسائل را به شکل خیلی ساده و همه فهم بیان کنم تا اقتصاد از یک جعبه ی سیاه بیرون بیاید و افراد یک دیدگاه واقعی تر به اقتصاد داشته باشند.
2. در مورد انگیزه های دنیوی، راستش را بخواهید کلمه ی بهتری پیدا نکردم؛ که مثلاً بتواند اقتصاد سیاسی و یا بعضی شاخه های جدیدتر را نیز جزء اقتصاد در نظر بگیرد. اگر پیشنهادی دارید خوشحال می شوم بگویید.
خیلی خوب بود! چون هم موضوع خیلی مهمی داشت (لزوم توجه به انگیزههای اشخاص شرکتکننده در یک سیستم) و هم با زبان سادهای نوشته شده که هر کسی با سواد متوسط میتواند بفهمدش.
یک سؤال: آیا نمیتوان موضوع را به کل انگیزهها و نه فقط انگیزههای دنیوی تعمیم داد؟ چون انگیزههای اخروی هم در این دنیا تأثیر میگذارند و میتوان آنها را نوعی «انگیزهی دنیوی معنوی» دانست، چون شخص با در نظر گرفتن آن انگیزهی اخروی، «خیالش راحت» میشود. یعنی به نظرم نیازی نیست با جدا کردن انگیزههای دنیوی و اخروی موضوع را پیچیده و پدیدههای مورد بررسیمان را محدود کنیم، چون تأثیر هر دو نوع آنها مشابه است (به شرطی که میزان اهمیت آنها برای هر شخص درست محاسبه شود).
همان طور که اشاره کردین، من هم تاکید مجدد می کنم که این ها دو مقوله اند؛ انگیزه ی دنیوی معنوی و انگیزه ی اخروی. حال، از منظر یک اقتصاددان ممکن است تحلیلش فرقی نکند و مسائلی از مقوله ی دوم را نیز بتواند تا حدودی در محدوده ی مسائل مقوله ی اول بررسی کند؛ همان طور که در پاورقی اول کمک به فقیر را مثال زده ام. منتها جایی در اقتصاد ندیده ام که یک عمل را با تصریح به اینکه انگیزه ی اخروی در آن لحاظ شده، مورد تحلیل اقتصادی قرار دهد.
لحن مقالهات یه جوریه که انگار اولش میخوای بگی که این یه نقطه ضعف یا حداقل کامل نبودن دیدگاه اقتصاددانهاست. اما آخرش نتیجه میگیری که این دیدگاه خیلی هم خوب و لازمه! یعنی من درست نفهمیدم که آخرش منظورت چی بود.
به هر حال خوب پتهی ما رو رو آب ریختی!
هم کامل نبودن دیدگاه اقتصاددان منظورم بوده و هم لازم بودنش، و ظاهرا باهم تناقضی هم ندارند.
از منظر یک بیزنس من اقتصاددان این وبلاگ که پتانسیل کسب شهرت و درآمد دارد باید روی یک نام دامنه اختصاصی میبود!