یکی از سوالاتی که ذهن خیلیها را ممکن است درگیر کرده باشد، این است که بالاخره چرا و به چه دلیل تورم برای اقتصاد ما مضر است، و چرا تا این حد اقتصاددانان روی آن تاکید دارند. حقیقت این است که «آسیبهای تورم» از آن دست مسائلی است که سخت بتوان حدود آن را مشخص کرد، ولی نفس وجود این آسیبها حداقل در کشوری که سالهای سال با تورم دو رقمی دست و پنجه نرم کرده قابل انکار نیست. من در ادامه چهار آسیب از آسیبهای (نهچندان اندک) تورم را آوردهام که این چهار آسیب خود به تنهایی گویای هزینههایی هستند که تورم بالا بر اقتصاد کشورمان درتمام این سالها تحمیل کرده است:
۱. مهمترین آسیبی که تورم بر اقتصاد ما تحمیل میکند کاهش رقابتپذیری صنعت داخلی به مرور زمان است. دلیل این اتفاق هم ثبات تقریبی نرخ ارز و بیشتر بودن نرخ تورم در ایران نسبت به اکثر قریب به اتفاق کشورهای دنیاست. به عنوان مثال شرکت ایرانی صنام و شرکت سونی ژاپن را در نظر بگیرید که با هم در تولید تلویزیون ۲۱ اینچی در بازار جهانی رقابت میکنند. همچنین فرض کنید این تلویزیون ۲۱ اینچی را در سال مثلا ۱۳۸۷ هر دو به قیمت ۱۰۰ دلار (۱۰۰هزار تومان) در بازار جهانی عرضه مینمایند. حال چون صنام در ایران به امر تولید مشغول است با وجود تورم سالانه ۳۰ درصد، هزینههایش هم تقریبا به همین میزان افزایش پیدا میکند. چرا؟ چون کارگران همگام با افزایش قیمت حقوق بیشتری طلب میکنند، اجاره ساختمان افزایش پیدا میکند و مواد اولیهای که از داخل ایران تامین میگردد همه قیمتشان بطور متوسط ۳۰ درصد زیاد میشود. برعکس، شرکت سونی که در کشور چین با تورم سالانه ۶ درصد فعالیت میکند، همه این هزینهها برایش به همان میزان ۶ درصد افزایش مییابد. حال اگر هردو شرکت قیمت محصولشان را متناسب با تورم افزایش دهند، نتیجه این میشود که در انتهای سال شرکت سونی با افزایش اندک قیمت، جنسش را در بازار جهانی حدودا به قیمت ۱۰۶ دلار عرضه میکند، در حالیکه شرکت صنام به واسطه تورم داخلی ۳۰ درصدی مجبور به عرضه تولیداتش به قیمت ۱۳۰ هزار تومان در پایان سال است. در این شرایط با توجه به ثابت ماندن نرخ ارز در ۱۰۰۰ تومان، قیمت تلویزیون صنام در بازار جهانی در انتهای سال به ۱۳۰ دلار افزایش پیدا میکند. با ین حساب در پایان اگر به لحاظ تکنولوژی و کیقیت محصولات دو شرکت صنام و سونی پا به پای هم پیشرفت کرده باشند باز هم شرکت ایرانی محصول با کیفتش را مجبور است گرانتر از مشابه ژاپنی به بازار عرضه کند. با این حساب خیلی عجیب نیست اگر پیشبینی کنیم که با وجود نظام نرخ ارز ثابت و تورم بالاتر از میانگین جهانی، بنگاههای داخلی عملا در بلندمدت از صحنه رقابت خارج خواهند شد.
۲. یک آسیب دیگر تورم در ایران که بهخصوص در زمان مسئولیت دولت نهم نمود داشت، افزایش نابرابری ثروتی و به تبع آن نابرابری درآمدی (بالقوه) به هنگام وقوع تورم بالا و افزایش شدید قیمتها در بازار مسکن است. در ایران چون بازار مالی به معنای معمول آن وجود ندارد، تا سرمایههای مالی از طریق آن در اختیار طرحهای دارای بازده قرار گیرند، دولتها هر از چندگاهی به سرشان میزند که با توزیع تصادفی وام میان مردم تحت عناوین «طرحهای زود بازده» بازار مالی را شبیه سازی کنند. در حقیقت به نظر میرسد هدف دولت از این وامدهی علاوه بر کسب محبوبیت، متمرکز کردن پول در دست افراد خاصی است تا این افراد توانایی اجرای طرحهای صنعتی را پیدا کنند. اما وقتی این پولهای درشت در اختیار مردم با رفتار عقلایی قرار می گیرند، بطور سنتی کم ریسکترین و بهترین بازار پیشروی آنها به لحاظ بازگشت سرمایه، بازار مسکن است. به همین جهت بخش قابل توجهی از این پولها به بازار مسکن سرازیر میشود که نتیجه آن افزایش تصاعدی قیمت مسکن، هم بخاطر افزایش تقاضای واقعی و هم به دلیل بوجود آمدن نوعی حباب قیمتی در کوتاهمدت است. نتیجه اینکه آنهایی که صاحب مسکن بوده و آنهایی که وام گرفتهاند ثروتشان بصورت قابل توجهی زیاد میشود (زمین ۱۰۰ ملیونیشان میشود یک میلیارد تومان) و آنهایی که نه زمین داشتهاند و نه وامی گرفته اند ثروتشان در همان سطح قبلی میماند. در چنین شرایطی نابرابری ثروتی میان گروه اول (وام گیرندگان و صاحبان مسکن) و گروه دوم که اکثرا از قشر جوان هستند به طرز قابل توجهی افزایش پیدا میکند.
۳. اثر مخرب دیگر تورم خصوصا برای بنگاههای بزرگ، هزینههای مربوط به تغییر اتیکت و دیتابیس قیمتی (دستمزدی) برای تولیداتشان (کارکنانشان) است. اگر قیمتها سالانه ۳۰ درصد افزایش پیدا کند بسیاری از بنگاهها به احتمال زیاد مجبورند اتیکت قیمت و همچنین دیتابیس قیمتی خود را با فرکانس بسیار بیشتری تغییر دهند نسبت به حالتی که نرخ تورم تنها ۵ درصد است. تمام این تغییرات برای بنگاههای داخلی هزینه اضافی نسبت به رقبای خارجی بهوجود میآورد، و از طرفی هم یک «لوپ خود القایی تورمی» ضعیف ایجاد میکند، به این صورت که تورم هزینههایی بهوجود میآورد که منجر میشود به تورم بیشتر.
۴. ضرر دیگر تورم که در ادبیات علم اقتصاد هم تا حدودی بدان پرداخته شده، افزایش نااطمینانی در اقتصاد است، بدلیل افزایش تورم. به لحاظ تجربی میتوان ادعا کرد که تورم بالاتر، نوسانات تورمی بالاتری را هم در پی خود میآورد. یعنی در ایران که تورم سالانه به فرض ۳۰ درصد است، نا اطمینانی در مورد تورم بیش از کشوری است که تورم در آن ۵ درصد است. حال این نااطمینانی کجا برای ما مشکل ایجاد میکند؟ فرض کنید یک شرکت بینالمللی مثل تویوتا در پی ایجاد سایت تولید در یک کشور در منطقه خاورمیانه است، و باید میان ایران و کشور دوم، یکی را انتخاب کند. اگر تمام شرایط میان دو کشور یکسان باشد بدلیل نااطمینانی در مورد تورم در ایران (که معنایش نااطمینانی در مورد دستمزدهای آیندهی کارگران و هزینههای آینده است)، شرکت تویوتا کشور دوم را ترجیح میدهد. در حقیقت اگر در جایی نااطمینانی بیشتر است باید نرخ بازگشت سرمایه هم به همان میزان بیشتر باشد تا سرمایه گذار را جذب کند. حال اگر هر دو کشور شرایطشان به لحاظ امکان ایجاد سودآوری یکسان باشد کشور با تورم کمتر و باثباتتر طبعا سرمایههای خارجی بیشتری را جذب خواهد کرد.
سوال : با توجه به این چهار اثر مخرب تورم بر اقتصاد، بهنظر شما تورم ۵۰ درصدی دوره هاشمی مخرب تر بوده است یا تورم حدودا ۳۰ درصدی دوره احمدی نژاد؟
پاسخ من: تورم ۵۰ درصدی دوره هاشمی بخش اعظمش ناشی از افزایش نرخ ارز بود و بنابراین تورم در این دوره از کانال (اثر) اول تاثیر مخرب قابل توجهی بر اقتصاد نداشته است. همچنین این تورم به دلیل وام دادن بهوجود نیامده بود تا اثر مخرب دوم (نابرابری) را بر اقتصاد تحمیل کند. با این اوصاف تورم بالای دوره هاشمی اقتصاد را تنها با دو اثر از چهار اثر فوق درگیر کرده است. اما برعکس تورم دوره احمدینژاد هم با ثبات تقریبی نرخ ارز همراه بوده و هم بیشتر در اثر ارائه تسهیلات بصورت حساب نشده بوجود آمده است. بنابراین تورم به ظاهر کمتر دوره احمدی نژاد حامل تمامی چهار اثر مخرب اشاره شده برای اقتصاد ایران بوده است، و بهنظر من با توجه به اهمیت بیشتر اثر اول و دوم میتوان عملکرد تورمی دولت نهم را تا حدود بسیار زیادی بدتر از دولت هاشمی ارزیابی کرد.
پ.ن:
-
آمارهایی که دولت نهم در مورد کاهش ضریب جینی میدهد با تمام ایراداتی که بر نوع تفسیر آن وارد است، باید توجه داشت که نشاندهنده نابرابری درآمدی است و نه نابرابری ثروت. مسکن به عنوان مثال میتواند یک منبع بالقوه درآمدی باشد اما تا زمانی که بهفروش نرسد و درآمدش بالفعل نشود، اثرش را بر ضریب جینی نمیگذارد.
-
در ایران به دلیل اینکه نرخ بهره بصورت دستوری بعضا پایینتر از نرخ تورم تعیین میشود، دچار یک عدم تعادل در بازار مالی هستیم. در این شرایط کسی پولش را در بانک نمیگذارد. زیرا از یک طرف قدرت خرید پول همگام با تورم کم میشود، و از طرفی چون نرخ بهره نیز بهصورت دستوری و پایینتر از نرخ تورم تعیین شده، بهرهای که به پول تعلق میگیرد این کاهش قدرت خرید را جبران نمیکند. بنابراین حداقل در بلندمدت و برای افرادی که پول زیاد و قابلیت سرمایهگذاری در بازارهای دیگر را دارند، سپردهگذاری در بانک گزینه جذابی نیست. برعکس بهدلیل نرخ بهره پایینتر وامهای بانکی نسبت به نرخ تورم، دریافت وام مثلا مسکن کاملا بهصرفه است و تقاضا برای آن بیش از عرضه آن (معادل پولی که مردم در بانک سرمایهگذاری میکنند) است. این مازاد تقاضا در بازار مالی اثرات مخربی بر اقتصاد دارد و شاید عدهای آسیبهای مربوط به آن را در زمره آسیبهای تورم قرار دهند. اما علت اینکه در اینجا به عنوان یکی از آسیبهای تورم از آن یاد نشده این است که این اتفاق بیش از آنکه ناشی از تورم بالا باشد، ناشی از تعیین نرخ بهره بصورت دستوری (و نه تعادلی) است.
من اقتصادی نیستم. ولی خوب یه فرضیه ایی برای اینکه بفهمم توررم چرا بده توی ذهنم هست. البته فقط شامل یکی از این بندها میشه. شایدم اصلا درستش همینه و من جائی شنیدم. ولی این توی ذهنم هست چون شما بهش اشاره نکرده بودید اینجا میگمش که ببینید معنی میده یا نه. مربوط به توررم و اثرش روی نا برابری در آمدی میشه.
ما یه فرضی میکنیم گویا، اونم اینه که قیمتها افزایش پیدا میکنه و در آمده مردم هم افزایش پیدا میکنه. این فرض فرض درستی است، ولی چیزی که به نظرم بهش توجه نمیشه اینه که این دو تا دقیقا همزمان اتفاق نمیفتن، ثانیا به هیچ وجه همگون اتفاق نمیفتن. منظورم چیه؟
منظورم دقیقا اینه که یه دینامیکی شبیه موج داره، درامد یه عده زیاد میشه، یه دهک مثلا که الزاما همون دهک درامدی نیست، اونا تقاضا رو زیاد میکنن و پول رو منتقل میکنن، به تدریج این موج منتقل میشه…یعنی اگه یه شبکه از موجودت اقتصادی رسم کنی، از یه سری نقاط شروع میشه اوو به یه سری ختم میشه،…عدمی آخری پول وختی بهشون میرسه که قیمتها زیاد شده و اینها افرادی هستند که به قول احمد نابرابری درآمدی در بارشون اتفاق میافته.
سلام…
گاهی به خانه تان سر میزنم و از آن بهره میبرم…خسته نباشید..شما هم لطف میکنید به من سر بزنید…زمان مهمه…اگر آمدید و مرا دوست داشتید حفظم کنید و در هر صورت محبت میکنید که آدرسم را به مهمانان دیگری بدهید تا افتخار میزبانی آنها را داشته باشم..ممنون از شما.
آفرین به محمد با اینکه اقتصاد نخونده ولی می فهمه که پول معیار نسبی relative value است و خنثی است و در مورد تورم صحبت کردن یعنی در مرتبه اول در مورد چیز خنثی صحبت کردن است.
احمد جان، همان طور که اشاره کرده ای و محمد گفته اگر نرخ ارز بیشتر از تورم تضعیف شود که همه چیز خوب است. در مورد اثر دوم من هیچ مطالعه اقتصادی محکمی ندیده ام و با دیده شک نگاه می کنم. یعنی نمی گم غلطه می گم ثابت نشده. مثال تو هم حدودا مربوط نیست ولی شاید بشه به نحوی ربطش داد که شاید بعدا نوشتم. (خیلی تکنیکاله و بیشتر مربوط به financial constraint in developing countries هست). اثر سوم مطمئنا second order effect هم ندارد. ولی اثر آخر.
اینجا دعوا شروع می شه که ما بگیم adaptive expectation داریم یا rational expectation داریم. یعنی بگیم bounded rationality و incomplete information about aggregate money supply یا بگیم اطلاعات کامل؟ البته چون در ایران مطالعه empirical در این مورد نشده نمی شه خیلی دقیق اظهار نظر کرد. ولی من به اطلاعات کامل و rational expectation معتقدم و لذا حتی به نظر من اثر چهارمی هم معتبر نیست گرچه در این مورد در میان علما اختلافات زیاد است و به هر حال علمی است.
در مورد پی نوشت اول اگر اجازه بدی من یک کامنت کوچک در تایید تو بگم. این حرف احمد خیلی حسابی است و من نمی دانم دکترای بزرگ تر ما اصلا به این توجه نمی کنند. اقا علم اقتصاد به ما می گه هر کسی اندازه درآمد دائمی یا ثروتش مصرف می کنه لذا نابرابری درآمدی گرچه مهم است ولی بیشتر در life cycle مهمه آقا نه در cross sectional. در مقایسه نابرابری در سالهای مختلف نابرابر مصرفی (یا به قول احمد نابرابری ثروتی) مهمه. مصرف هم که میگم آقایان دکترها گوشت و مرغ نیست. مگر در خرد یک در مورد equivalence variation and compensation نخونده ایم. همان میزان مطلوبیت چقدر مصرف را عوض می کند.
واو چقدر نوشتم.
با توجه به این که میتوان تورم را صرفاً کاهش ارزش پول دانست (آیا این درست است؟ من رشتهام اقتصاد نیست و مطمئن نیستم) یک آزمایش ذهنی جالب که به نظرم رسیده این است که اگر در «نظر مردم» هم ارزش پول دقیقاً به اندازهی کاهش ارزش واقعی آن کاهش یابد (مثلاً هر روز صبح که مردم از خواب بیدار میشوند ارزش ریال در ذهن آنها ۰،۰۶ درصد (که همان کاهش ارزش واقعی روزانهی ریال با فرض تورم ۲۵ درصد است) نسبت به روز قبل کاهش یافته باشد) و همین ارزش جدید هر روز در تمام فعالیتهای اقتصادی اعمال شود چه اتفاقی میافتد؟ با چنین فرضی قدرت خرید مردم مانند شرایط تورم صفر درصد، در صورتی که همان کارهای قبلی را انجام دهند ثابت میماند چون درآمد هر شخص دقیقاً متناسب با هزینههایش افزایش مییابد. در این صورت آیا باز هم تورم همین ضررها را خواهد داشت؟
آسیب شمارهی ۱ که برطرف میشود چون در این فرض، نرخ ارز هم باید هر روز متناسب با تورم افزایش یابد. در آسیب شمارهی ۲، چون دستمزد مردم متناسب با تورم رشد میکند عملاً افزایش قیمتها تأثیری روی فاصلهی طبقاتی نمیگذارد. آسیب شمارهی ۳ باقی میماند چون کاریش نمیشود کرد، هرچند فکر نمیکنم اهمیت و اثر این آسیب نسبت به آسیبهای دیگر زیاد باشد.
میرسیم به آسیب شمارهی ۴. در این فرض آیا تورم بیشتر لزوماً به معنی «ثبات» پایینتر است؟ اصلاً معنی دقیق ثبات چیست؟ آیا غیر از یک حالت روانی است؟ چون مردم خودبهخود با تورم تنظیم میشوند اگر ذهن تویوتا هم تحت تأثیر چنین حالتی باشد احتمالاً کشوری با تورم ۲۵ درصد با تورم ۶ درصد برایش تفاوتی نخواهد کرد. البته این جا یک نکته وجود دارد و آن این است که اگر تورم تغییر کند احتمالاً میزان تغییر تورم ۲۵درصدی از ۶درصدی بیشتر خواهد بود و در این صورت اگر در فرض ما تورم باید از قبل تعیین شده باشد (مثلاً مردم حتماً باید بدانند که تورم همیشه در ایران ۲۵ درصد است) میتوان این آسیب را وارد دانست. ولی به هر حال این بیشتر به «پیشبینیپذیری» تورم برمیگردد تا «وجود» تورم.
منظورم از همهی این اراجیف! این است که واقعاً منشأ «بد بودن» تورم چیست؟ اگر بدانیم که مثلاً ارزش پول هر روز دقیقاً ۰،۰۶درصد کاهش مییابد، و ذهن و انتظارات خودمان را با آن تطبیق دهیم، غیر از این که باید مرتب برچسب و رکورد قیمتها و دستمزدها را به روز کنیم چه ضرر دیگری به ما میرسد؟ به نظرم میرسد که اگر تورم را بتوانیم به دقت پیشبینی و اندازهگیری کنیم، منشأ ناپسند بودن تورم بیشتر روانی است.
حالا آیا به نظر شما میتوان از این بحث نتیجه گرفت که اگر نظامی برپا شود که بتواند تورم را به دقت پیشبینی و اندازهگیری کند، میتوان اثرات منفی تورم را کاهش داد؟ البته ممکن است هیچ وقت به دقت صددرصد نرسیم ولی به نظر میرسد که «دقیقتر کردن» این تخمینها و اطلاعرسانی گستردهی آنها، اثرات مثبت کلان روی اقتصاد داشته باشد و تا حدی اثرات منفی تورم را جبران کند.
من هم موافقم که تو شرایط ایدهآل که همه چی رو تورم به اصطلاح index شده باشه (یعنی دستمزدها، وامها، …) تورم عملا هزینهای نداره و مثل این میمنونه که همه قیمتها و درآمدها ضرب در یک عدد ثابت شده. ولی مسیله معمولا از imperfect بودن قضیه پیش میآد که باعث سود بردن یه عده و زیان بردن عده دیگه میشه:
– دستمزد بعضیها کمتر از تورم افزایش پیدا میکنه یا با تأخیر زیاد میشه (کارفرما سود میبره).
– کسی که پولش رو با نرخ ثابتی قرض داده، اگه تورم زیاد بشه ضرر میکنه و اگر کم بشه سود میکنه (و برعکسش برای قرضگیرنده).
– نرخ ارز اگه به همون اندازه زیاد نشه صادرکنندهها ضرر میکنند و واردکنندهها سود میبرند.
ولی موافقم که بجز این موارد تورم خیلی هم آسیبی نداره و اگه بشه هر چی دقیق پیشبینیاش کرد هزینههاش هم کمتر میشه.
من فکر میکنم همین imperfect بودن هم چیزی نیست جز «پیشبینیناپذیری» یا «افزایش ریسک» و لزوماً به نفع یا ضرر گروه خاصی منجر نمیشه مگر این که دولت یا موجودیت انحصارگر دیگری (در بازارهای انحصاری) به نحو نامناسبی دخالت کنه (یعنی مثلاً دستمزد کارمندهاش رو متفاوت با تورم بالا ببره یا نرخ ارز رو کمتر یا زیادتر از حد واقعی نگه داره). مثلاً در مورد اولی که مثال زدی دلیلی نداره که حتماً کارفرما سود ببره، ممکنه از اولش هم دستمزد کارگر زیاد بوده یا این که دستمزدها بیشتر از تورم افزایش پیدا کنه. یعنی اگر در طول زمان نگاه کنیم، دستمزد برخلاف شاخص قیمتها به صورت گسسته افزایش پیدا میکنه ولی دلیلی نداریم که *به طور میانگین* رشدش حتماً کمتر یا بیشتر از تورم باشه که باعث اختلاف طبقاتی بشه. در مثالهای بعدیت هم هر کدوم از دو طرف ماجرا (قرضدهنده یا قرضگیرنده، واردکننده یا صادرکننده) ممکنه سود یا ضرر کنند ولی به طور میانگین و در مجموع گروه خاصی سود یا ضرر نمیکنه، مگر این که دولت دخالت نامناسب بکنه یا بازار انحصاری باشه، که اون هم «بدی»اش در اصل ناشی از سیاست دولت (مثلاً در ثابت نگه داشتن نرخ ارز) یا بازار انحصاری است نه فقط ناشی از تورم و بدون تورم هم ممکنه وجود داشته باشه. البته در چنین شرایطی تورم به نفع و ضرر گروههای خاص منجر میشه و اختلاف طبقاتی رو تشدید میکنه.
در مجموع فکر میکنم بشود گفت که بیشتر بدیهای *خاص* تورم را میتوان به «افزایش ریسک» که ناشی از «پیشبینیناپذیری» و در نهایت «عوامل روانی» هست تقلیل داد. البته صِرفِ افزایش ریسک با فرض عاملهای منطقی (Rational) به ضرر جامعه نیست ولی آدمها معمولاً محافظهکارند و بنابراین در اقتصادی با تورم بیشتر، کمتر سرمایهگذاری میکنند چون «احساس ثبات» کمتری میکنند (حتی اگر احتمال سود بردن بیشترشان هم وجود داشته باشد ولی از احتمالِ ضرر، بیشتر میترسند، مثل قمارهای بزرگ). درست میگویم؟ (من اصطلاحاتی رو که سروش به کار برد دقیقاً متوجه نشدم ولی گویا نباید به این راحتی چنین نتیجهای میگرفتم!)
ببخشید باز هم طولانی شد! امیدوارم دوستان اقتصادخوانده جسارت بنده را ببخشایند و مرا در اشتباهاتم راهنمایی کنند. من همان «محمد» بالایی هستم منتها این دفعه اسم کاملم را نوشتم تا هم با بقیهی محمدهایی که اینجا نظر میدهند اشتباه نشود هم امیررضا من را از دانشکدهی قدیمش شناسایی کند! :دی
یک نکته را بنده اشاره کنم و اون اینکه اگر درآمدها به اندازه تورم افزایش پیدا کند در اینصورت به نفع حقوق بگیر می شود.
چون همانطور که میدانید تورم یعنی افزایش سطح عمومی قیمتها در یک بازه زمانی
حالا در تورم همیشه قیمت کاالاها به یک نسبت رشد نمی کند. پس این موضوع قدرت انتخاب به مصرف کننده میده!
اما اگر فرض کنیم که همه کالاها و خدمات هم دقیقا به یک اندازه رشد قیمتی در یک بازه زمانی مشخص دارند آنگاه فرض شما درست میشه
محمد جان!
خودت گفتی «آزمایش ذهنی» پس در واقعیت تورم اثرات مخرب خود را دارد.
به نظرم وقتی باید آزمایش ذهنی انجام داد که بشود از آن برای یک شرایط واقعی لستفاده کرد.
یعنی این که چه نتیجه ای از این آزمایش میشه گرفت؟
من کاملا با نظر احمد موافقم.
این نکته مقایسه تورم دوران هاشمی و احمدی نزاد خیلی جالب بود. تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
متشکرم