Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for جون 2009

. این مقاله در بهمن ۱۳۸۷ نوشته شد و متاسفانه آمار مرجع آن کمی قدیمی است. عبارت داخل پرانتز مطالبی است که جدیدا به اصل مقاله اضافه شده است

انگیزه نوشتن این مقاله عملکرد غیرحرفه‌ای است که مکرراً در آمارهای موجود دیده می‌شود. گرچه این دغدغه در سال‌های اخیر بسیار بیان شده‌است، اما گسترش این رویکرد به سازمان‌هایی که در گذشته عملکرد حرفه‌ای داشته‌اند، مایه نگرانی است. در این مقاله به این موضوع پرداخته نمی‌شود که چرا این روال در حال گسترش است. این مقاله تنها در پی اثبات این پدیده است.
از نظر حرفه ای، بانک مرکزی از جمیع جهات بهترین منبع برای آمارهای اقتصادی است. از هر سه جنبه قابلیت اطمینان، تکثیر حرفه‌ای و تعریف دقیق آمارها معتبرترین مرکز اقتصادی در ایران است. اما متأسفانه چند اشکال در روند فعالیت بانک در سال‌های اخیر به چشم می‌خورد. اول آن‌که بانک مرکزی مکرراً تعریف شاخص‌های اقتصادی را تغییر داده‌است. به‌عنوان مثال در سال ۱۳۸۳ مجدداً تعریف شاخص قیمت تغییر کرده‌است. این تغییرات در سال‌های ۱۳۶۹، ۱۳۷۶ و ۱۳۸۳ تکرار شده‌است. نگارنده مطلع نیست مبنا و دلیل تغییر تعریف شاخص در سال ۱۳۸۳ چیست؟ در آمریکا هنوز شاخص‌های قیمت براساس سال ۱۹۸۲ (حدود ۲۵ سال قبل) بیان می‌شود. تغییر شاخص کل کمک چندانی به دقت نمی‌کند و تنها محاسبات را پیچیده‌تر و احتمال خطا را افزایش می‌دهد. (در تعریف سال ۱۳۸۳ سهم مسکن از کل مخارج خانوار حدود ۳۰ درصد درنظر گرفته شد. عددی که در سالهای ۱۳۸۴ تا به امروز با تردید به آن نگریسته می شود) مثال دیگر، تغییر تعریف مالیات‌های دولت است. از سال ۱۳۸۴ مالیات عملکرد نفت به‌عنوان بخشی از درآمدهای مالیاتی دولت محاسبه می‌شود. (بحث این مقاله تغییر در تعریف آمار است نه جایگاه دقیق مالیات شرکت نفت در درآمد دولت. گرچه برای نویسنده بدیهی است که مالیات شرکت نفت نمی تواند جزو درآمدهای مالیاتی دولت لحاظ گردد.)
مسئله‌ای که مهم‌تر از تغییر تعریف آمار است، حذف برخی آمار از لیست آمارهایی است که توسط بانک مرکزی گزارش می‌شود. به‌عنوان مثال بانک مرکزی تا سال ۱۳۸۲ آمار «تشکیل سرمایه ثابت ناخالص» را به تفکیک بخش‌های اقتصادی گزارش می‌کرد. اما در گزارش «نماگرهای اقتصادی» شماره ۵۳ رسماً اعلام کرد که آمار مذکور از سال ۱۳۸۳ وجود ندارد. همچنین برای اولین بار از آغاز گزارش‌های فصلی حساب‌های ملی، در نماگرهای اقتصادی مخصوص بهار و تابستان سال ۱۳۸۷ میزان «تولید ملی» بهار و تابستان ۱۳۸۷ گزارش نشده‌است. (همچنین در گزارش بانک برای پاییز سال ۱۳۸۷ که در بهار امسال منتشر شد نیز آمار تولید ناخالص داخلی پاییز گزارش نشده است که بسیار نگران کننده است) از دیگر نمونه آماری که دیگر گزارش نمی‌شود «رقم شفاف سازی قیمت (یارانه) حامل‌های انرژی» است که تنها تا سال ۱۳۸۴ گزارش شده‌است.
تازه این مواردی است که در حرفه‌ای‌ترین مرکز اقتصادی ایران مشاهده می‌شود. وضع در ادارات دیگر فجیع‌تر است. به‌عنوان مثال سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و یا مرکز آمار ایران اصلاً سایت مناسبی برای انتشار آمار خود ندارند و احیاناً آماری را نیز که منتشر می‌کنند به‌شکل غیرقابل‌استفاده است. اما در این میان هم می‌توان به مواردی اشاره کرد. سازمان مدیریت گویا در قانونی نانوشته مسئولیت اعلام آمار جمعیت فعال را دارد که می‌توان ادعا کرد تخمین این رقم نباید چندان کار پیچیده‌ای باشد. در عین‌حال مرکز آمار ایران اصلاً جمعیت فعال ایران را در سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶ و یا نرخ بیکاری را در فصل تابستان و زمستان ۱۳۸۳ گزارش نکرده‌است. مورد دیگری که قابل اشاره است کاهش ناگهانی جمعیت فعال در سال‌های سرشماری است. در سال‌های غیر از سرشماری آماری که مرکز آمار از جمعیت فعال اعلام می‌کند تخمینی است و سال‌های سرشماری مثلا ۱۳۷۵ آمار دقیق است. در آمار موجود دیده می‌شود که سال ۱۳۷۵ نسبت به سال ۱۳۷۴ حدود ۱۰ درصد کاهش در جمعیت فعال رخ داده‌است. این اشکالات محدود به ادارات فوق نیست. به‌عنوان مثال و آنچنان که بسیار در رسانه‌ها نیز انعکاس یافت در سال ۱۳۸۵ وزارت نفت تعریف قراردادهای نفتی را تغییر داد و تفاهم‌نامه‌های رایج را نیز در زمره قراردادها گزارش کرد.
در عین حال به‌نظر نگارنده بدیهی است که اگر آمار اقتصادی دقیق وجود نداشته‌باشد کار کارشناسی بر لوایح دولت و یا هر پروژه اقتصادی بی‌معنی است. حتی اگر در خوشبینانه‌ترین حالت کار کارشناسی رخ داده باشد، با آمار و داده‌های غلط بوده است. این نوشتار تنها درخواستی بود از سازمان‌های درگیر در مسائل آمار اقتصادی که سزا است بیش از این مراقب صیانت از آمار ملی باشند.

Read Full Post »

دوستمان کیان سمایی، به عنوان نویسنده میهمان این پست کافه‌اقتصاد، در تکمیل یکی از  پست‌های  قبلی با عنوان مغالطه در گزارش تورم و بر اساس داده‌های بانک مرکزی  توضیح می‌دهد که تورم از چه راه‌هایی محاسبه می‌شود، وضعیت تورم در چهار سال اخیر چه بوده و گزارش صحیح  تورم از چه  قرار است.

محاسبات نمودار زیر با توجه به اطلاعات شاخص قیمت ماهیانه موجود در جدول شماره ۳ مجله شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی بانک مرکزی (فروردین ۸۸) محاسبه شده است.

در این روش مسلماً مقادیری که برای اسفند محاسبه می‌شود همان نرخی است که برای تورم سالیانه در بانک مرکزی اعلام می‌شود. این اعداد روی نمودار مشخص شده‌اند.

شاخص قیمت اردیبهشت ۸۸ با جزئیات هنوز گزارش نشده، اما در تاریخ ۸۸/۳/۱۶ روابط عمومی بانک مرکزی رشد قیمت اردیبهشت ۸۸ را نسبت به ماه قبل ۱٫۲ درصد اعلام کرده که در صفحه اول سایت بانک مرکزی این بیانیه موجود است و همین امر مبنای محاسبه قرار گرفته است.

نحوه محاسبه اعداد بالا به‌صورت میانگین سالانه متحرک بوده است. یعنی مثلاً تورم اردیبهشت ۸۸ رشد دو عدد است که به‌صورت زیر محاسبه شده:
۱. میانگین ساده شاخص قیمت‌ها، از خرداد ۸۷ تا اردیبهشت ۸۸
۲. میانگین ساده شاخص قیمت‌ها، از خرداد ۸۶ تا اردیبهشت ۸۷
سپس رشد ۲ به ۱ به عنوان عدد اردیبهشت ۸۸ درج شده است که مشاهده می‌شود این مقدار ۲۳٫۶ درصد است. هر کس مایل باشد می‌توانم فایل اکسل محاسبات صورت گرفته را برایش بفرستم.
آن چیزی که رئیس جمهور اشاره می‌کند که تورم اکنون زیر ۱۵ درصد است رشد قیمت اردیبهشت امسال نسبت به اردیبهشت سال ۸۷ است که ۱۴٫۹ درصد است. اما همان‌طور که معلوم است این عدد گویای تورم نیست. چون قیمت‌ سایر ماه‌های بین اردیبهشت ۸۷ و اردیبهشت ۸۸ در محاسبه وارد نشده است. اما در محاسبه بالا اثر تمام این ماه‌ها در نظر گرفته شده است.

پی‌نوشت: همچنین در این‌باره بیانیه سایت بانک مرکزی نکات روشن‌كننده‌ای را بیان کرده است:

نکته قابل توجه آن است که مقایسه نرخ تورم در هر مقطع با نرخ رشد شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در ماه متناظر قیاسی مع‌الفارق بوده و حداقل برای مخاطب غیرحرفه‌ای گمراه‌کننده می‌باشد. به علاوه آنچه که در محافل علمی از آن به نام نرخ تورم یاد می‌شود همان تغییرات شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در ۱۲ ماهه منتهی به هر ماه نسبت به دوره مشابه سال قبل است.  این رقم  در مقاطع اسفند ۸۷ و اردیبهشت ۸۸ به ترتیب برابر ۲۵٫۴ و ۲۳٫۶ درصد بوده است.‌‌‌‌

Read Full Post »

نوشته زیر را دوست خوبمان «کیان سمائی» نوشته و اجازه انتشار آن‌را در کافه اقتصاد داده است. با تشکر از او.

آقای احمدی‌نژاد در بخشی از سخنانشان در مناظره با آقای کروبی، در مورد بدهی دولت به بانک مرکزی ضمن نشان دادن دو نمودار زیر فرمودند: «یکی از ریشه‌های اصلی تورم و به‌هم ریختگی اقتصاد بدهی دولت‌ها به بانک مرکزی است… یازده هزار میلیارد تومان دولت‌ها تا قبل از این دولت، بدهکار بوده‌اند، به قیمت جاری. یعنی ۷ تومان سال ۶۰ را ما ۷ تومان حساب کردیم. اگر بیاریم به قیمت امروز این منحنی خودش را خیلی می‌کشه بالا و تأثیر آن در اقتصاد بیشتر می‌شه.»

ایشان دو نمودار زیر را نشان دادند. کاملاً هم با اطلاعات بانک مرکزی منطبق است.

image image

اما به اظهارات ایشان توجه کنید؛

اولاً خوشحالم که ایشان بدهی بخش دولت را به‌عنوان یکی از اجزای پایه پولی به‌عنوان عامل تورم می‌پذیرند. در پایه پولی یکی از سه عنصر مهم آن «خالص بدهی بخش دولتی» است. دو نکته در این عبارت وجود دارد. اولاً بخش دولتی به دو قسمت دولت و شرکت‌های دولتی تقسیم می‌شود. ثانیاً بدهی بخش دولتی مهم نیست بلکه خالص آن مهم است. نمودارهای بالا بدهی دولت به بانک مرکزی را نشان می‌دهد. که نه خالص شده و نه خالص بدهی شرکت‌های دولتی به آن اضافه شده‌است. پس نمودارهای بالا لزوماً اطلاعات خوبی به ما در مورد خالص بدهی بخش دولتی نمی‌دهد، اما با این حال در زمان تصدی ایشان خالص بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی نیز کاهش یافته است. اما پایه پولی اجزای دیگری هم دارد که هر یک اثر یکسانی روی نقدینگی دارند. توجه کنید به نمودار اجزای پایه پولی که در زیر آمده است:

image

مشاهده می‌شود که درست است که خالص بدهی‌ها کاهش یافته اما در مقابل آن خالص دارایی‌های بانک مرکزی زیاد شده است. پایه پولی در بین سال‌های ۶۰ تا ۸۳ به‌طور متوسط سالی ۲۰ درصد رشد داشته اما در سه سال اول آقای احمدی‌نژاد به‌طور متوسط سالی ۳۴ درصد رشد داشته است. پس ریشه اصلی تورم در دولت ایشان به‌وضوح مشخص است که از کجا نشأت می‌شود.
دوم این‌که ایشان می‌فرمایند از سال ۶۰ تا ۸۳ بدهی که به دولت ایشان منتقل شده یازده هزار میلیارد تومان می‌باشد. در صورتی که همان‌طور که گفته شد باید خالص آن را حساب کرد. یعنی برای دو سال ۱۳۵۹ و ۱۳۸۳ بدهی دولت را از سپرده دولت نزد بانک مرکزی کسر کرده و نتیجه به‌دست آمده برای این دو سال را از هم کم کرد (توجه داریم که متغیر بدهی دولت به بانک مرکزی یک متغیره انباره است). با این کار به عدد ۵۴۸۱.۴ میلیارد ریال می‌رسیم. یعنی بدهی پیشینی که به این دولت منتقل شده حدود پانصد و پنجاه میلیارد تومان است یعنی یک بیستم عدد اعلام شده.
سوم این‌که آقای احمدی‌نژاد از انتقال ارزش پول سال ۶۰ به امروز صحبت می‌کند. من نفهمیدم یعنی چه! تا آن جایی که من می‌دانم در شرایط تورمی، بدهکار سود می‌برد و بستانکار زیان. در این‌جا هم همین‌طور است. آقای احمدی‌نژاد باید خوشحال باشد که بدهی‌های مانده از سال ۶۰ را نباید معادل قدرت خرید آن بازپرداخت کند. چرا که برای هر ۱ میلیارد تومان سال ۶۰ امروز باید حداقل ۱۱۸ میلیارد تومان باز پرداخت شود (شاخص قیمت‌ها از سال ۶۰ تا ۸۷ حدود ۱۱۸ برابر شده‌ است).

من دو سه مورد از نمودارهای ایشان را هم که بررسی کردم دارای چنین ایرادات روشنی بودند. به‌‌هرحال باید از آقای احمدی‌نژاد پرسید چرا نمودار رشد قیمت مسکن یا زمین، شاخص کرایه مسکن، نقدینگی، واردات، خط فقر و … را نشان ندادند؟ شاید بهتر است بگویم چرا کروبی چنین نمودارهایی با خود همراه نداشت؟ نمودارهای ساده‌ای که برای کروبی و مردم عادی هم ملموس و قابل فهم بود.

Read Full Post »

آقای احمدی‌ن‍ژاد در طی صحبت‌هایی در صدا و سیما اعلام کردند که: «در دولت بعد [یعنی دولت اول آقای خاتمی] نیز متوسط نرخ تورم ۱۷ درصد و در ۴ سال دوم دولت قبل [یعنی دولت دوم آقای خاتمی] نیز متوسط نرخ تورم ۱۷٫۵ بود که در ۴ سال دولت نهم به ۱۶٫۶ رسید.» ایشان با بیان این مطلب، اشاره داشتند به این‌که تورم در دوره ریاست‌جمهوری ایشان، نه تنها افزایش پیدا نکرده، بلکه کاهش نیز داشته است. شکل زیر، بر اساس داده‌های تورم فصلی که به‌طور منظم از سوی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در فصلنامه نماگر‌های اقتصادی ایران منتشر می‌شود، رسم شده است. محور افقی، سال و محور عمودی، درصد تورم را نشان می‌دهد.

روند تورم

روند تورم

آقای احمدی‌نژاد دولت را در میانه سال ۱۳۸۴ تحویل گرفته‌اند. در این زمان تورم  بین ۱۰ تا ۱۱ درصد بوده است. سیاست‌های دولت، باعث شده است که از ابتدای سال ۱۳۸۵، تورم فصل به فصل افزایش پیدا کند به‌طوری ‌که در سه‌ماهه سوم سال ۱۳۸۷ تورم به ۲۸ درصد رسیده است. همان‌طور که نمودار نشان می‌دهد دولت خاتمی موفق شده است که تورم را تا نرخ‌های نزدیک به ۱۵ یا حتی ۱۰ درصد مهار کند، اما پس از این‌که دولت نهم بر سر کار آمده تورم بی‌وقفه افزایش پیدا کرده است. گزارش میانگین تورم به‌جای روند آن در این چهار سال مغالطه‌آمیز است. تورم ۱۰ ‌درصدی سال ۱۳۸۴ در برنامه عملکرد دولت خاتمی قرار می‌گیرد و به‌علت وقفه تاثیر سیاست‌های اقتصادی، تورم ۱۲ درصدی سال ۱۳۸۵ هم به‌معنای تاثیر مثبت سیاست‌های دولت نهم نیست. این درحالی است که آثار تورمی دولت نهم خودش را در تورم ۱۸ درصدی سال ۱۳۸۶ و تورم بیش از ۲۵ درصدی سال ۱۳۸۷ نشان می‌دهد. به همین خاطر گزارش میانگین تورم چهار سال اخیر، عملکرد دولت نهم در این چهار سال را یا نشان نمی‌دهد یا به‌طور مغالطه‌آمیزی نشان می‌دهد. در هرحال آن‌چیزی که اهمیت دارد، روند طی شده است؛ یعنی یک دولت چه چیزی تحویل گرفته و چه چیزی تحویل داده است: سیاست‌های تورم‌زای دولت نهم، طبق معتبرترین داده‌های کشور، باعث شده که تورم ۱۰٫۴ درصدی سال ۱۳۸۴ به نرخی بیش از ۲۵ درصد در سال ۱۳۸۷ برسد.

Read Full Post »

آقای احمدی‌ن‍ژاد در طی صحبت‌هایی در صدا و سیما اعلام کردند که: «در دولت بعد [یعنی دولت اول آقای خاتمی] نیز متوسط نرخ تورم ۱۷ درصد و در ۴ سال دوم دولت قبل [یعنی دولت دوم آقای خاتمی] نیز متوسط نرخ تورم ۱۷٫۵ بود که در ۴ سال دولت نهم به ۱۶٫۶ رسید.» ایشان با بیان این مطلب، اشاره داشتند به این‌که تورم در دوره ریاست‌جمهوری ایشان، نه تنها افزایش پیدا نکرده، بلکه کاهش نیز داشته است. شکل زیر، بر اساس داده‌های تورم فصلی که به‌طور منظم از سوی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در فصلنامه نماگر‌های اقتصادی ایران منتشر می‌شود، رسم شده است. محور افقی، سال و محور عمودی، درصد تورم را نشان می‌دهد.

روند تورم

روند تورم

آقای احمدی‌نژاد دولت را در میانه سال ۱۳۸۴ تحویل گرفته‌اند. در این زمان تورم  بین ۱۰ تا ۱۱ درصد بوده است. سیاست‌های دولت، باعث شده است که از ابتدای سال ۱۳۸۵، تورم فصل به فصل افزایش پیدا کند به‌طوری ‌که در سه‌ماهه سوم سال ۱۳۸۷ تورم به ۲۸ درصد رسیده است. همان‌طور که نمودار نشان می‌دهد دولت خاتمی موفق شده است که تورم را تا نرخ‌های نزدیک به ۱۵ یا حتی ۱۰ درصد مهار کند، اما پس از این‌که دولت نهم بر سر کار آمده تورم بی‌وقفه افزایش پیدا کرده است. گزارش میانگین تورم به‌جای روند آن در این چهار سال مغالطه‌آمیز است. تورم ۱۰ ‌درصدی سال ۱۳۸۴ در برنامه عملکرد دولت خاتمی قرار می‌گیرد و به‌علت وقفه تاثیر سیاست‌های اقتصادی، تورم ۱۲ درصدی سال ۱۳۸۵ هم به‌معنای تاثیر مثبت سیاست‌های دولت نهم نیست. این درحالی است که آثار تورمی دولت نهم خودش را در تورم ۱۸ درصدی سال ۱۳۸۶ و تورم بیش از ۲۵ درصدی سال ۱۳۸۷ نشان می‌دهد. به همین خاطر گزارش میانگین تورم چهار سال اخیر، عملکرد دولت نهم در این چهار سال را یا نشان نمی‌دهد یا به‌طور مغالطه‌آمیزی نشان می‌دهد. در هرحال آن‌چیزی که اهمیت دارد، روند طی شده است؛ یعنی یک دولت چه چیزی تحویل گرفته و چه چیزی تحویل داده است: سیاست‌های تورم‌زای دولت نهم، طبق معتبرترین داده‌های کشور، باعث شده که تورم ۱۰٫۴ درصدی سال ۱۳۸۴ به نرخی بیش از ۲۵ درصد در سال ۱۳۸۷ برسد.

Read Full Post »

یکی از سوالاتی که  ذهن خیلی‌ها  را ممکن است درگیر کرده باشد، این است که بالاخره چرا و به چه دلیل تورم برای اقتصاد ما مضر است، و چرا تا این حد اقتصاددانان روی آن تاکید دارند. حقیقت این است که «آسیب‌های تورم» از آن دست مسائلی است که سخت بتوان حدود آن را مشخص کرد، ولی نفس وجود این آسیب‌ها حداقل در کشوری که سال‌های سال با تورم دو رقمی دست و پنجه نرم کرده قابل انکار نیست. من در ادامه چهار آسیب  از آسیب‌های (نه‌چندان اندک) تورم را آورده‌ام که این چهار آسیب‌ خود به تنهایی گویای هزینه‌هایی هستند که تورم بالا بر اقتصاد کشورمان درتمام  این سال‌ها تحمیل کرده است:

۱. مهمترین آسیبی که تورم بر اقتصاد ما تحمیل می‌کند کاهش رقابت‌پذیری صنعت داخلی به مرور زمان است. دلیل این اتفاق هم ثبات تقریبی نرخ ارز و بیشتر بودن نرخ تورم در ایران نسبت به اکثر قریب به اتفاق کشور‌های دنیاست. به عنوان مثال شرکت ایرانی صنام و شرکت سونی ژاپن را در نظر بگیرید که با هم در تولید تلویزیون ۲۱ اینچی در بازار جهانی رقابت می‌کنند. همچنین فرض کنید این تلویزیون ۲۱ اینچی را در سال مثلا ۱۳۸۷ هر دو به قیمت ۱۰۰ دلار (۱۰۰هزار تومان) در بازار جهانی عرضه می‌نمایند. حال چون صنام در ایران به امر تولید مشغول است با وجود تورم سالانه ۳۰ درصد، هزینه‌هایش هم تقریبا به همین میزان افزایش پیدا می‌کند. چرا؟ چون کارگران همگام با افزایش قیمت حقوق بیشتری طلب می‌کنند، اجاره ساختمان افزایش پیدا می‌کند و مواد اولیه‌ای که از داخل ایران تامین می‌گردد همه قیمتشان بطور متوسط ۳۰ درصد زیاد می‌شود. برعکس، شرکت سونی که در کشور چین با تورم سالانه ۶ درصد فعالیت می‌کند، همه این هزینه‌ها برایش به همان میزان ۶ درصد افزایش می‌یابد. حال اگر هردو شرکت قیمت محصولشان را متناسب با تورم افزایش دهند، نتیجه این می‌شود که در انتهای سال شرکت سونی با افزایش اندک قیمت، جنسش را در بازار جهانی حدودا به قیمت ۱۰۶ دلار عرضه می‌کند، در حالیکه شرکت صنام به واسطه تورم داخلی ۳۰ درصدی مجبور به عرضه تولیداتش به قیمت ۱۳۰ هزار تومان در پایان سال است. در این شرایط با توجه به ثابت ماندن نرخ ارز در ۱۰۰۰ تومان، قیمت تلویزیون صنام در بازار جهانی در انتهای سال به ۱۳۰ دلار افزایش پیدا می‌کند. با ین حساب در پایان اگر به لحاظ تکنولوژی و کیقیت محصولات دو شرکت صنام و سونی پا به پای هم پیشرفت کرده باشند باز هم شرکت ایرانی محصول با کیفتش را مجبور است گران‌تر از مشابه ژاپنی به بازار عرضه کند. با این حساب خیلی عجیب نیست اگر پیش‌بینی کنیم که با وجود نظام نرخ ارز ثابت و تورم بالاتر از میانگین جهانی، بنگاه‌های داخلی عملا در بلند‌مدت از صحنه رقابت خارج خواهند شد.

۲. یک آسیب دیگر تورم در ایران که به‌خصوص در زمان مسئولیت دولت نهم نمود داشت، افزایش نابرابری ثروتی و به تبع آن نابرابری درآمدی (بالقوه) به هنگام وقوع تورم بالا و افزایش شدید قیمت‌ها  در بازار مسکن است. در ایران چون بازار مالی به معنای معمول آن وجود ندارد، تا سرمایه‌های مالی از طریق آن در اختیار طرح‌های دارای بازده قرار گیرند، دولت‌ها هر از چندگاهی به سرشان می‌زند که با توزیع تصادفی وام میان مردم تحت عناوین «طرح‌های زود بازده» بازار مالی را شبیه سازی کنند. در حقیقت به نظر می‌رسد هدف دولت از این وام‌دهی علاوه بر کسب محبوبیت، متمرکز کردن پول در دست افراد خاصی است تا این افراد توانایی اجرای طرح‌های صنعتی را پیدا کنند. اما وقتی این پول‌های درشت در اختیار مردم با رفتار عقلایی قرار می گیرند، بطور سنتی کم ریسک‌ترین و بهترین بازار پیشروی آنها به لحاظ بازگشت سرمایه، بازار مسکن است. به همین جهت بخش قابل توجهی از این پول‌ها به بازار مسکن سرازیر می‌شود که نتیجه آن افزایش تصاعدی قیمت مسکن، هم بخاطر افزایش تقاضای واقعی و هم به دلیل بوجود آمدن نوعی حباب قیمتی در کوتاه‌مدت است. نتیجه اینکه آن‌هایی که صاحب مسکن بوده‌ و آن‌هایی که وام گرفته‌اند ثروتشان بصورت قابل توجهی زیاد می‌شود (زمین ۱۰۰ ملیونی‌شان می‌شود یک میلیارد تومان) و آن‌هایی که نه زمین داشته‌اند و نه وامی گرفته اند ثروتشان در همان سطح قبلی می‌ماند. در چنین شرایطی نابرابری ثروتی میان گروه اول (وام گیرندگان و صاحبان مسکن) و گروه دوم که اکثرا از قشر جوان هستند به طرز قابل توجهی افزایش پیدا می‌کند.

۳. اثر مخرب دیگر تورم خصوصا برای بنگاه‌های بزرگ، هزینه‌های مربوط به تغییر اتیکت و دیتابیس قیمتی (دستمزدی) برای تولیداتشان (کارکنانشان) است. اگر قیمت‌ها سالانه ۳۰ درصد افزایش پیدا کند بسیاری از بنگاه‌ها به احتمال زیاد مجبورند اتیکت قیمت و همچنین دیتابیس قیمتی خود را با فرکانس بسیار بیشتری تغییر دهند نسبت به حالتی که نرخ تورم تنها ۵ درصد است. تمام این تغییرات برای بنگا‌ه‌های داخلی هزینه اضافی نسبت به رقبای خارجی به‌وجود می‌آورد، و از طرفی هم یک «لوپ خود القایی تورمی» ضعیف ایجاد می‌کند، به این صورت که تورم هزینه‌هایی به‌وجود می‌آورد که منجر می‌شود به تورم بیشتر.

۴. ضرر دیگر تورم که در ادبیات علم اقتصاد هم تا حدودی بدان پرداخته شده، افزایش نااطمینانی در اقتصاد است، بدلیل افزایش تورم. به لحاظ تجربی می‌توان ادعا کرد که تورم بالاتر، نوسانات تورمی بالاتری را هم در پی خود می‌آورد. یعنی در ایران که تورم سالانه به فرض ۳۰ درصد است، نا اطمینانی در مورد تورم بیش از کشوری است که تورم در آن ۵ درصد است. حال این نااطمینانی کجا برای ما مشکل ایجاد می‌کند؟ فرض کنید یک شرکت بین‌المللی مثل تویوتا در پی ایجاد سایت تولید در یک کشور در منطقه خاورمیانه است، و باید میان ایران و کشور دوم، یکی را انتخاب کند. اگر تمام شرایط میان دو کشور یکسان باشد بدلیل نااطمینانی در مورد تورم در ایران (که معنایش نااطمینانی در مورد دستمزد‌های آینده‌ی کارگران و هزینه‌های آینده است)، شرکت تویوتا کشور دوم را ترجیح می‌دهد. در حقیقت اگر در جایی نااطمینانی بیشتر است باید نرخ بازگشت سرمایه هم به همان میزان بیشتر باشد تا سرمایه گذار را جذب کند. حال اگر هر دو کشور شرایطشان به لحاظ امکان ایجاد سودآوری یکسان باشد کشور با تورم کمتر و باثبات‌تر طبعا سرمایه‌های خارجی بیشتری را جذب خواهد کرد.

سوال : با توجه به این چهار اثر مخرب تورم بر اقتصاد، به‌نظر شما تورم ۵۰ درصدی دوره هاشمی مخرب تر بوده است یا تورم حدودا ۳۰ درصدی دوره احمدی نژاد؟

پاسخ من: تورم ۵۰ درصدی دوره هاشمی بخش اعظمش ناشی از افزایش نرخ ارز بود و بنابراین تورم در این دوره از کانال (اثر) اول تاثیر مخرب قابل توجهی بر اقتصاد نداشته است. همچنین این تورم به دلیل وام دادن به‌وجود نیامده بود تا اثر مخرب دوم (نابرابری) را بر اقتصاد تحمیل کند. با این اوصاف تورم بالای دوره هاشمی اقتصاد را تنها با دو اثر از چهار اثر فوق درگیر کرده است. اما برعکس تورم دوره احمدی‌نژاد هم با ثبات تقریبی نرخ ارز همراه بوده و هم بیشتر در اثر ارائه تسهیلات بصورت حساب نشده بوجود آمده است. بنابراین تورم به ظاهر کمتر دوره احمدی نژاد حامل تمامی چهار اثر مخرب اشاره شده برای اقتصاد ایران بوده است، و به‌نظر من با توجه به اهمیت بیشتر اثر اول و دوم می‌توان عملکرد تورمی دولت نهم را تا حدود بسیار زیادی بدتر از دولت هاشمی ارزیابی کرد.

پ‌.ن:

  • آمارهایی که دولت نهم در مورد کاهش ضریب جینی می‌دهد با تمام ایراداتی که بر نوع تفسیر آن وارد است، باید توجه داشت که نشان‌دهنده نابرابری درآمدی است و نه نابرابری ثروت. مسکن به عنوان مثال می‌تواند یک منبع بالقوه درآمدی باشد اما تا زمانی که به‌فروش نرسد و درآمدش بالفعل نشود، اثرش را بر ضریب جینی نمی‌گذارد.
  • در ایران به دلیل اینکه نرخ بهره بصورت دستوری بعضا پایین‌تر از نرخ تورم تعیین می‌شود، دچار یک عدم تعادل در بازار مالی هستیم. در این شرایط کسی پولش را در بانک نمی‌گذارد. زیرا از یک طرف قدرت خرید پول همگام با  تورم کم می‌شود، و از طرفی چون نرخ بهره نیز به‌صورت دستوری و  پایین‌تر از نرخ تورم تعیین شده، بهره‌ای که به پول تعلق می‌گیرد این کاهش قدرت خرید را جبران نمی‌کند. بنابراین حداقل در بلند‌مدت و برای افرادی که ‍پول‌ زیاد و قابلیت سرمایه‌گذاری در بازار‌های دیگر را دارند، سپرده‌گذاری در بانک گزینه جذابی نیست. برعکس به‌دلیل نرخ بهره پایین‌تر وام‌های بانکی نسبت به نرخ تورم، دریافت وام مثلا مسکن کاملا به‌صرفه است و تقاضا برای آن بیش از عرضه آن (معادل پولی که مردم در بانک سرمایه‌گذاری می‌کنند) است. این مازاد تقاضا در بازار مالی اثرات مخربی بر اقتصاد دارد و شاید عده‌ای آسیب‌های مربوط به آن را در زمره آسیب‌های تورم قرار دهند. اما علت اینکه  در اینجا به عنوان یکی از آسیب‌های تورم از آن یاد نشده این است که این اتفاق بیش از آنکه ناشی از تورم بالا باشد، ناشی از تعیین نرخ بهره بصورت دستوری (و نه تعادلی) است.

Read Full Post »