«وقتی شروع میکنی در مورد رشد و توسعه فکر کنی خیلی سخته در مورد چیز دیگری فکر کنی» شاید یکی از جملات معروف رابرت لوکاس است و البته چقدر برای هر اقتصاددانی این جمله ملموس است. من اول دوست داشتم در ادامه مقالات گذشتهام در مورد وضع اقتصاد ایران بنویسم و شاید با زبان دیگری تکرار کنم که مشکل امروز ما اقتصادی-سیاسی است و باید رویکرد سیاست مداران نسبت به اقتصاد عوض شود و اقتصاد و رفاه ملی ابزار نباشد. اما این پست فرید کار من را سخت کرد. حالا سخته در مورد رشد فکر نکنم. من در ذیل پست فرید نوشتم چرا تئوری عاصماغلو و رابینسون به نظرم داستانی سطحی و زیبا است و توضیح جدیدی برای پیشرفت کشورهای توسعه یافته و عقبماندگی کشورهای شکستخورده ارائه نمیدهد.
به اعتقاد من داستان عقبماندی و پیشرفت داستان باورها و اعتقادات مردم است. گاهی مردم یک کشور باورها و اعتقاداتشان را از یک فیلسوف وطنی کسب میکنند مانند مثال لاک که در نظرات پست فرید نوشتم. گاهی باورهایشان را از یک روحانی مذهبی مانند آیت الله خمینی اختیار میکنند. گاهی یک ملت، از مردم عادی تا سران سیاسی کشور، فاجعهآمیز بودن سیاست اجرایی در کشورشان را تا عمق وجود درک میکنند و میفهمند یک جای کار اشکال دارد، مانند روسیه. در این صورت راه جدیدی را انتخاب میکنند. گاهی یک دیکتاتور سنگدل سیاستهای اقتصادی درستی را اجرا میکند و مردم میفهمند سیاستهای اقتصادی چپ فایدهای ندارد مانند شیلی، و دنبال سیاستهای اقتصادی راست میروند. گاهی تجربه یک روستا و یا یک شهر همه کشور را به حدی متحیر میکند که باور مردم در مورد سیاستهای چپگرا عوض میشود مانند شانگهای در چین. اشکال کار اینجا است که نمیشود مردم را مجبور کرد حرف ما اقتصاددانان مدعی اقتصاد آزاد را گوش کنند، از سوی دیگر درآمد نفتی ایران هرگز اجازه نمیدهد فاجعه اقتصادی در کشور رخ دهد. به صورت مشابه، نمیشود پیشنهاد کرد یک دیکتاتور حاکم شود تا اقتصاد آزاد را به زور حاکم کند. ولی آیا نمیشود یک شهر جدید ساخت؟
به باور من چرا میشود یک شهر جدید ساخت. البته این ایده من نیست. پل رومر، یکی از اقتصاددانان بسیار مورد احترام در علم اقتصاد، چند سالی است دنبال همین موضوع است. خیال کنید شهر جدیدی که از قوانین ملی یک کشور عقبافتاده مستثنی است. یک کشور زمین این شهر را تامین میکند. کشور دیگر شهروندان را تامین میکند و کشور دیگری «امتیازی» بودن این کشور را برای جهانیان تضمین میکند. قوانین این شهر را گروهی از منتخبین تعیین میکنند. متخبینی که برای جهانیان بسیار مورد اعتماد هستند. لذا سرمایهگذاران خارجی حاضرند در این شهر سرمایهگذاری کنند، نوآوران کشفیات جدید کنند و کشور میزبان رشد کند. هدف من این نیست که نظرات رومر را اینجا توضیح بدهم. گر علاقهمندید میتوانید به سایتی که برای این هدف تعبیه شده بروید و خودتان همه ایده را بخوانید. از قضا رومر توانست یک کشوری را به این هدف پیدا کند. پاییز سال پیش بود که من این خبر را شنیدم. «هندوراس». گویی نفر اول مملکت و مجلس و … همه توافق کرده بودند که بخشی از خاک کشورشان مستثنی از قوانین هندوراس باشد و قوانین خاص خودش را داشته باشد. اما جدیدا خبری خواندم که پروژه مذکور شکست خورده است چرا که قوه قضاییه هندوراس این استثنا را خلاف قانون اساسی خوانده است. لذا هنوز این ایده جایی اجرایی نشده است.
هدف من در این پست شاید بیشتر یک داستان خیالی است. داستان اینکه ما یک شهر ممتاز{1} در ایران داشته باشیم. یک شهر که از قوانین ایران مستثنی است. اگر مردم و حاکمیت فکر میکنند علم اقتصاد غربی به درد مردم ایران نمیخورد و تنها در غرب کارایی دارد، به ما تکهای از ایران را بدهند که هیچکس زندگی نمیکند. بدیهی است من دوست دارم این تکه زمین در استان گیلان نزدیک آذربایجان و یا در استانهای حاصلخیز غربی نزدیک مرزهای ترکیه و عراق باشد. اما خیلی نامحتمل است چنین اتفاقی رخ دهد. از سوی دیگر اگر چنین اتفاقی رخ دهد و شهر ما بسیار رشد کند همواره احمقهایی پیدا میشوند که موفقیت شهر جدید را به آب و هوا و … مرتبط میدانند. لذا من از سیاستگذاران ایران میخواهم تکهای از زمین که دارای منابع خاصی نیست را برای این کار اختصاص دهند. مثلا بخشی از هرمزگان و یا سیستان و بلوچستان در کنار دریا. بگذارید تکهای از ایران زمین را انتخاب کنیم: مثلا سدیچ. آبادی کوچک در میانه جاده بندر جاسک و بندر چابهار. تنها خواست ما از دولت ایران این است که از آبادی لیردف تا آبادی گابریک را به ما بدهد و برایمان چند شرط بگذارد ولی اجازه بدهد ما قوانین این شهر جدید سدیچ را تعیین کنیم. اجازه بدهد شهر سدیچ با بقیه کشور مرز داشته باشد و قوانین خاص خودش در آن حاکم باشد{2}:
1. ورود هر شهروند ایرانی به سدیچ آزاد و به اختیار وی است. خروج شهروند ایران از سدیچ به کشورهای دیگر مشمول قوانین مرزی ایران است. ورود شهروندان برخی کشورهای خارجی به سدیچ آزاد و خروجشان نیز آزاد است ولی ورودشان به بقیه کشور ایران مشمول قوانین مرزی کشور ایران است.
2. پول مبادلاتی در شهر سدیچ دلار آمریکا است. کارمندان به دلار حقوق میگیرند، فروشندگان به دلار مبادله میکنند و همه چیز به دلار ارزیده میشود. اصلا لازم نیست بانک مرکزی ایران دلار شهر سدیچ را تامین کند. ما خودمان دلار خودمان را تامین میکنیم. فقط بانک مرکزی ایران با ما کاری نداشته باشد.
3. هر تولیدکنندهای نرخ کالایش را خودش تعیین میکند. لذا هر بانکی هر نرخ بهرهای که خواست را تعیین میکند. هر تاکسی هر نرخی که با مشتری توافق کرد از وی اخذ میکند.
3. در شهر سدیچ هیچ قانون کاری وجود ندارد. کارفرما میتواند قراردادی بنویسند که هرزمانی که خواست هر کارگر و کارمندی را اخراج کند. البته کارمند و کارفرما میتوانند قرارداد بنویسند که کارفرما به صورت دائمی و یا زمان مشخصی کارمند را استخدام میکند و دادگاههای شهر سدیچ این قرارداد را تحمیل میکنند، ولی هیچ قانون مرکزی حمایت از کارگران وجود ندارد. هیچ حداقل دستمزدی وجود ندارد.
4. هرکسی میتواند با پرداخت مالیات مشخص و معلوم مغازه، کارخانه، کارگاه، اداره، سلمانی، بانک، رستوران و یا هر مرکز جدیدی را تاسیس کند. شهرداری سدیچ بر این موسسات نظارت میکند و استانداردهایی که این شرکتها تولید میکنند را به اطلاع شهروندانش میرساند. این مراکز تولید مالیات مشخصی پرداخت میکنند. بین مالیاتهای شغلهای مختلف هیچ تبعیضی وجود ندارد. همه تولیدکنندگان نرخ مالیاتی یکسانی دارند.
5. در شهر سدیچ تنها دادگاههای عرفی وجود دارند. دادگاهایی که بر اساس قوانین عرفی حکم میکنند. مسائل اقتصادی تنها بر اساس احکام دادگاههای عرفی حل و فصل میشوند. لذا مسائل سیاسی و اجتماعی تحت کنترل دادگاههای شرعی و یا ملی خواهند ماند. به عبارت دیگر دادگاههای سدیچ تنها بر اساس قوانین سدیچ و یا قراردادهای منعقده در سدیچ حکم میدهد. در سدیچ قوانین ضدانحصار وجود دارد که این دادگاهها بر اساس آن حکم میدهند.
6. شهر سدیچ با مالیاتی که اخذ میکند پلیس، آتشنشانی و تمام کارهای شهری را مدیریت میکند و هیچ درخواستی از دولت مرکزی ندارد.
دولت ایران لازم نیست هیچ کاری برای شهر سدیچ بکند. از سوی دیگر الان آبادی سدیچ هیچ ندارد. نه اسکله دارد و نه فرودگاه، لذا دولت نمیتواند ادعا کند چیز زیادی را از دست میدهد. دولت ایران، مجلس ایران، رهبری ایران و مردم ایران تنها تضمین بدهند که برای 50 سال هیچ کاری با شهر سدیچ ندارند. در عوض شهر سدیچ نیز خود را موظف میبیند که نیمی از درآمد مالیاتیاش را سالیانه به دولت مرکزی ایران پرداخت کند. دولت ایران هر مالیاتی که خواست بر ورود و خروج کالا از شهر سدیچ به بقیه ایران اعمال کند ولی بر تعرفه وارداتی و صادراتی درون سدیچ از ایران و یا بقیه کشورها هیچ اختیاری ندارد. قوانین اولیه شهر سدیچ را برخی از اقتصاددانان مدافع اقتصاد آزاد مینویسند و اعمال میکند و خودشان اول همه میروند و در سدیچ زندگی میکنند. اگر دولتمردان ادعا میکنند سیاستهای اقتصادی پیشنهادی اقتصاد آزاد همه شکستخورده است، اجازه بدهید مدافعین این سیاستها در شهر خیالیشان این شکست را تجربه کند. فراموش نکنیم شانگهای 40 سال پیش هماندازه سدیچ امروزی بود.
——————
1. نمیدانم Charter City را چه ترجمه کنم که بدفهمی نداشته باشد. از یک طرف ابا دارم بگویم شهر خاص و یا شهر ویژه چون منطقه خاص و ویژه در ایران زیاد داریم که هیچ کارایی ندارد.
2. از قضا من پیشنهاد میکنم دولت ایران برای همه کسانیکه فکر میکنند برای رشد و توسعه ایران طرح دارند تکه زمینی اختصاص بدهد تا ایدههای خود را آنجا عملیاتی کنند. مثلا به آقای فریبرز رئیسدانا و دوستانش هم زمینی بدهد تا شهر ایدهال سوسیالیستی خود را بسازند. به کسانیکه میگویند اقتصاد اسلامی نیز راهحل است نیز قسمتی از بهترین زمین ایران را بدهد تا شهر ایدهآل خودشان را بسازند. برای ما اقتصاددانان طرفدار اقتصاد آزاد سدیچ کفایت میکند.