در قبیله پالاگاموس این اعتقاد کاملا نهادینه شده است که برای این که قبیله از شر بلایای طبیعی محفوظ بمانند لازم است هر سال تعدادی از مردان جوان قبیله را به پای خدایان خود قربانی کنند. قربانیها اما با قرعهکشی انتخاب میشوند و از این نظر با هم برابرند. حال، ثروتمندان قبیله، از ترس آن که فرزندان آنها هم ممکن است روزی قرانی شوند، پیشنهاد میدهند که در ازای پرداخت وجهی به عنوان وجه قربانیت، پسرانشان از قربانی شدن معاف شوند و در عوض این پول صرف ایجاد روزهای بهتر برای آنهایی شود که فرعه به نامشان خورده است؛ برایشان غذاهای خوب فراهم کنند و با استفاده از تکنیکهای جادوگران، مرگی بدون درد و همراه با خوشحالی برایشان فراهم کنند. ثروتمندان استدلال میکنند که این پیشنهاد خلاف عدالت نیست، چون هم فرزندان آنها نجات مییابند هم آن مردان بینوایی که به هر حال قرار بود قربانی شوند در واپسین روزهای عمرشان لحظات بهتری خواهند داشت.
سوال این است که چه مشکلی در استدلال ثروتمندان پالاگاموس وجود دارد؟ آیا هر انسان عاقلی قبول نمیکند که این پیشنهاد باید اجرایی شود، چون با اجرای آن هیچ کس متضرر نمیشود، چه آن که از مرگ نجات یافته، و چه آن که قرار است به زودی قربانی شود. و کجای آن خلاف عدالت است؟
من این داستان را به عنوان یک مثال افراطی تعریف کردم تا درباره مسئله مشابهی در جامعه خودمان فکر کنیم. این مسئله که در جامعه ما پدیدهای به نام خدمت اجباری وجود دارد و از طرف دیگر گاهی پیشنهاد میشود (مانند ایننوشته) که امکان خرید سربازی دوباره برقرار شود و پولی که از بابت آن جمع میشود به عنوان حقوق به سربازانی داده شود که توان خرید سربازی را ندارند؛ که این هم به نفع خریداران است و هم به نفع سربازان.
البته هدف من این نیست که در نهایت بگویم این کار باید انجام بشود یا نشود. بلکه میخواهم نقدی را به دیدگاههای پیشنهاد دهندگان این طرح وارد کنم و نشان دهم که بحث به همین سادگی هم نیست و در نهایت نتیجهگیری کنم.
استدلال طرفدران خرید خدمت/بازتوزیع
به طور خلاصه میشود که گفت که طرفداران چنین «اصلاحی» استدلالشان را بر دو مبنای عدالت و کارایی اقتصادی بیان میکنند.
استدلال بر مبنای عدالت
گفته میشود که این که عدهای بتوانند با توان مالیشان خدمت سربازی را بخرند و به این ترتیب در عمرشان صرفهجویی کنند در حالیکه دیگران نتوانند منافاتی با عدالت ندارد. همانطور که مثلا این که همه توان مالی استفاده از هواپیما یا خرید خودروهای لوکس را ندارند. یا ثروتمندان میتوانند از خدمات پزشکی گرانقیمت استفاده کنند یا سراغ شغلهای پرخطر نروند. اینها منافی عدالت نیست، بلکه این که بگوییم برای برقراری عدالت ثروتمندان هم باید از استفاده از هواپیما و خدمات پزشکی گرانقیمت محروم شوند یا به اجبار به شغلهای پرخطر فرستاده شوند حرفی عجیب و ضد عدالت است. به همین ترتیب اجباری کردن خدمت سربازی برای همه – حتی آنها که توان خرید آن را دارند – حرف عجیبی است و ربطی به عدالت ندارد. به خصوص اگر قضیه بازتوزیع درآمد حاصل از فروش سربازی میان سربازان را هم در نظر بگیریم.
استدلال بر مبنای کارایی اقتصادی
فروش سربازی و توزیع درآمد آن میان سربازان از نظر کارایی اقتصادی نیز قابل دفاع است، چون باعث افزایش رفاه عدهای از مردم (خریداران) میشود و به ضرر هیچ کس دیگری هم نیست. کسی که سربازیاش را میخرد پرداخت این پول را به دو سال خدمت اجباری ترجیح میدهد، و سربازی هم که حقوقش زیاد میشود وضعش بهتر شده و چه بسا حقوق جدید سربازیاش حتی از حقوق کار سابقش (اگر اصلا کاری میداشته) بالاتر باشد. به اصطلاح فنی آن، این اصلاح نوعی «بهبود پارتو» محسوب میشود، که از نظر اقتصاددانان یکی از قویترین شرایط برای توجیهپذیر بودن اقتصادی یک سیاستگذاری است.
نقد پیشنهاد خرید خدمت/بازتوزیع
استدلال بر مبنای عدالت
برای نگاه کردن به مسئله از دیدگاه عدالت، مثال قبیله پالاگاموس شاید به ما کمک کند. در این قبیله، جان افراد که اساسیترین حقوق انسان است از او گرفته میشود و همین است که داستان را کاریکاتوری و پیشنهاد ثروتمندان را خندهدار می کند. تفاوت اساسی میان صرف وقت برای خدمت به عنوان سرباز و سوار شدن بر هواپیما آن است که سالهای عمر ما و آزادی ما در انتخاب نحوه صرف آن جزء حقوق اساسی انسان است، اما سوار شدن بر هواپیما این طور نیست (یا حداقل بیشتر مردم این طور فکر میکنند).
حال اتفاقی که در خدمت سربازی اجباری میافتد این است که دولت به هر حال خود را مجاز میبیند که در این حق افراد تصرف کند و دو سال از عمر آنها را به خدمت خود در بیاورد (مثلا با توجیه تامین امنیت یا مصالح ملی اقدام خود را مشروع میداند. من در اینجا در مورد این «مشروعیت» و عادلانه بودن این عمل دولت نمیخواهم بحث کنم). اما در مورد سوار شدن بر هواپیما یا سایر کالاها و خدمات قابل معامله در بازار چنین بحثی مطرح نیست. کسی در حق فرد دیگری تصرف نمیکند. بلکه تنها مبادلهای داوطلبانه صورت میگیرد.
و تفاوت هم از همینجا ناشی میشود. چون در خدمت اجباری بحث بر سر مبادله داوطلبانه نیست، بلکه بر سر تصرف در حقوق افراد است – آن هم حقی اساسی به نام عمر. پس اگر بنا بر تصرف در این حق افراد باشد، معاوضه کردن آن با پول معنایی نخواهد داشت جز تفاوت قائل شدن میان افراد در برخورداری از حقشان بر اساس داشتههای مالیشان، که نوعی تبعیض است، و تبعیض بدون شک یکی از صورتهای بیعدالتی است.
پس خلاصه حرف این است که فراهم کردن امکان خرید سربازی به دلیل تبعیضآمیز بودن آن میتواند ناعادلانه انگاشته شود که آن هم به مسئله حقوق برمیگردد. در حالی که در استفاده از کالاها و خدماتی که در یک بازار سالم ارائه میشود تبعیضی وجود ندارد.
استدلال بر مبنای کارایی اقتصادی
به دو دلیل من فکر میکنم که چنین طرحی حتی نتیجه اقتصادی مورد نظر پیشنهاد دهندگان آن را در پی نخواهد داشت. دلیل مهمتر، به اقتصاد سیاسی مسئله برمیگردد. برای این که چنین بازتویعی به درستی انجام شود، این فرض لازم است که نهادی وجود دارد که به درستی از انجام این وظیفه برمیآید. از جمله باید این نهاد شفاف و پاسخگو باشد، یعنی ورودی و خروجی مالی آن کاملا روشن باشد. در حالی که دلایل زیادی برای شک کردن در این فرض وجود دارد. مثلا آیا امکان ندارد شفاف نبودن نهاد بازتوزیعی باعث شود تا افراد شاغل در آن انگیزه داشته باشند تا به مبالغ هنگفت جمعآوری شده دستاندازی کنند؟ و آیا همان مقدار که ممکن بود وضع سربازان را اندکی بهتر کند به آنها خواهد رسید؟ و اگر نرسد، آیا سربازها قدرتی برای اعتراض در مقابل این وضع خواهند داشت و کسی مقابل آنها پاسخگو خواهد بود؟ حتی اگر همین بازتوزیع ناقص بتواند وضع سربازان را اندکی بهتر کند، آیا به وجود آمدن یک نهاد فسادخیز جدید مشکلات بزرگتری در آینده به دنبال خود نخواهد آورد؟
دلیل دوم اما بر مبنای تئوری استاندارد اقتصادی است و اندکی تکنیکیتر است. (اگر حوصله مباحث ملالآور اقتصادی را ندارید میتواند با امنیت خاطر به بخش بعدی نوشته بجهید!)
اصل حرف این است که این درست است که این شیوه پیشنهادی یک بهبود پارتو ایجاد میکند، اما این ادعا که نقطه بهینه پارتویی برای آن وجود خواهد داشت غلط است. علت آن نیز، به سادگی، این است که هر قیمتی که برای خرید سربازی در نظر بگیریم، یک بهبود پارتو نسبت به آن وجود دارد، و آن این است که خدمت سربازی وجود نداشته باشد.
شکل دیگر بیان این استدلال آن است که هر قیمتی که برای فروش سربازی در نظر بگیریم، برابر شدن تقاضای خرید سربازی با عرضه خود به عنون سرباز در ازای دستمزد سربازی، که شرط بهینه بودن است، تنها با احتمال صفر رخ میدهد. زیرا همه باید یا تقاضا کننده و یا عرضه کننده باشند، و جمعشان ثابت است. مانند بازاری که همه مجبورند یا به عنوان خریدار، و یا فروشنده در آن شرکت کنند، که حتما چنین بازاری نمیتواند بهینه باشد. چون آن چه باعث بهینه شدن قیمت تعادلی در بازار میشود فرض داوطلبانه بودن شرکت در مبادله است.
حتی اگر بپذیریم که به جای شرط بهینگی پارتو، از بهینگی پارتوی مقید استفاده کنیم، باز معلوم نیست که بتوانیم به نقطه بهینه پارتوی مقید برسیم. چرا که سیاستگذار قیدهای دیگری هم خواهد داشت، مانند استخدام تعداد حداقلی سرباز. تمام این حرفها را میتوان به طور دقیقتر با نوشتن یک مدل اقتصادی عرضه خدمت سربازی و تقاضا برای خرید سربازی با جمع ثابت عرضه و تقاضا و قید حداقل سرباز برای دولت نشان داد.
به نظر من این پیشنهاد خرید خدمت/بازتوزیع تنها شباهتی سطحی با یک راه حل مبتنی بر بازار دارد. یک راه حل واقعی بر مبنای بازار در این مسئله این است که (مانند یک بازار واقعی) خدمت سربازی داوطلبانه و با دستمزدی مشخص باشد که هزینه آن هم (با توجه به کالای عمومی بودن امنیت) از مالیات عموم مردم تامین شود، و نه پرداختهای هنگفت از جیب تعداد کمی از مردم.
استدلال بر مبنای آثار جامعهشناختی
در کنار مسئله کارا بودن اقتصادی باید به مسئله پیامدهای اجتماعی یک سیاست هم توجه کرد. تحت سیستم خرید خدمت/بازتوزیع به هر حال سربازهایی وجود خواهند داشت که، حتی با وجود افزایش حقوقشان، کاملا از حقوقی که میگیرند راضی نخواهند بود، چون ترجیح میدادند در کار سابقشان بمانند (یعنی آن افرادی که مجبور به معامله در این «بازار» شدهاند). این ناراضی بودن ممکن است باعث شود تا آنها احساس کنند که با آنها عادلانه رفتار نشده و مورد تبعیض قرار گرفتهاند، یا غرورشان لکهدار شود، یا صرفا به وضع دیگران حسادت بورزند. با این که این واکنشهای روانی (یعنی مقایسه خود با دیگران در ارزیابی کامیابی خود) شاید غیرعقلایی به نظر نرسند، اما به هر حال وجود دارند. در حالی که در مدلهای پایهای و استاندراد اقتصاد، که پیشنهادهای بهبود پارتو بر اساس آنها بنا شده، انسانها کاملا عقلایی فرض میشوند. این باعث میشود که در ارزیابی تاثیر یک سیاست، اثر ناشی از این انحرافات رفتاری از استاندارد «عقلایی» اقتصاد نادیده گرفته شود، و در نتیجه هزینههای آن نیز به حساب آورده نشود. در حالی که، ایجاد چنین احساسی در بخش مهمی از جامعه میتواند پیامدهای مخربی مثل افزایش شکاف اجتماعی و طبقاتی شدن و به وجود آمدن نفرت میان طبقات را به دنبال داشته باشد، که البته بررسی چنین پیامدهایی در جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعلی قابل مطالعه است و نه اقتصاد.
راه حل چیست؟
همان طور که در ابتدای نوشته گفتم من اتفاقا نمیخواهم در اینجا نسخه بدهم و بگویم که این کار باید انجام بشود یا نه. بلکه میخواستم نشان بدهم که بعضی مسائلی که دارای راه حلهای خیلی سرراست اقتصادی به نظر میرسند واقعا چندان هم ساده نیستند، و از این نظر اقتصاددانان باید با احتیاط بیشتری نسخه سیاستگذاری بپیچند.
با این که نمیخواهم رد کنم که جا برای بهبودهای بالقوه بسیار زیادی بر مبنای نسخههای اقتصاد پایه در اقتصادی مثل اقتصاد ایران وجود دارد و جا دارد که این فضاهای موجود برای بهبود به کرات به مردم و سیاستگذاران گوشزد شود، اما از آن طرف فکر میکنم نسل جدید اقتصاددانان ایرانی باید از همین ابتدا مراقب باشند تا در انتقال این نگاه سرراست اقتصادی، متهم به سادهانگاری بیش از اندازه مسئله نشوند و در کنار این پیشنهادها، به اندازه کافی بر روی عوامل ریشهایتری که ابتدائا منجر به این نتایج غیر بهینه شده (مثل ضعف نهادها و ابعاد اقتصاد سیاسی مسئله) تاکید کنند و در آن باره هم بحث کنند.
داستان قبیله پالاگاموس یک افسانه است، اما اتفاقاتی واقعی مشابه آن در تاریخ نیز رخ داده، مانند زمانی که در جنگ استقلال آمریکا بر علیه بریتانیا، ساکنان مستعمره به سربازیگیری مشغول شدند، اما ثروتمندان میتوانستند با پرداخت وجهی از جنگیدن معاف شوند، و طبقه متوسط و فرودست در اعتراض به این اقدام شورش کرده و فریاد اعتراض برآوردند که «ستم ستم است. از طرف هر کس که میخواهد باشد!»*
* “Tyranny is tyranny let it come from whom it may.”
نقل از کتاب A People’s History of the United States تالیف Howard Zinn
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Read Full Post »