امروز اولین روز دسامبر است! و افرادی که قصد دارند تا سال بعد به جمع دانشجویان خارج از کشور اضافه شوند به خوبی میدانند که ابتدای دسامبر به معنی نزدیک شدن به پایان فرصت فرستادن «درخواست» است. از زمانی که تحصیل در خارج از کشور برایم جذاب شد به این موضوع فکر میکردم که چه عواملی به گرفتن پذیرش کمک میکند!؟ این سوال تصادفاً زمانی در ذهنم شکل گرفته بود که در درس اقتصادخرد به «مسئله اطلاعات نامتقارن» رسیده بودیم. اینجا بود که «پذیرش» برایم تبدیل به یکی از مصادیق این مسائل شد. دو طرف مبادله یعنی دانشجو و دانشگاه اطلاعات متفاوتی از آنچه قرار است مبادله شود دارند. به طور خاص دانشجو به خوبی خود را میشناسد ولی دانشگاه به این اطلاعات دسترسی ندارد یا به عبارت دیگر اطلاعات بین متقاضی و دانشگاه نامتقارن است. از همان زمان پاسخی برای این سوال در ذهن داشتم که تصمیم گرفتم آن را اینجا روی کاغد بیاورم. آنچه در ادامه میآید نظر شخصی من در مورد «پذیرش» است و مثالهایی هم که میآورم مشاهدات شخصی از نتایج پذیرش همدانشگاهیانم است.
همانطور که بیان کردم مسئله از آنجا شروع میشود که عده زیادی از سراسر دنیا مایلند تا در یک دانشکده خاص ادامه تحصیل دهند. دانشکده هم مایل است تا از میان درخواستهای موجود، بهترینها را برای خود انتخاب کند. اما انتخاب بهترینها به این سادگی نیست. چگونه میتوان از میان افرادی که از کشورهای مختلف، از دانشگاههای متفاوت و با سوابق تحصیلی گوناگون هستند بهترینها را انتخاب کرد!؟ البته مسئله میتواند از این هم بدتر شود چراکه هیچ تضمینی وجود ندارد که یک دانشجو در ارائه سوابق تحصیلی خود صادق باشد. اگر نگاهی به رزومه دوستانتان انداخته باشید حتماً مواردی در آنها دیدهاید که تعجب شما را برانگیخته باشد!
با ذکر این موارد، دانشگاه میماند و تعداد زیادی درخواست که لازم است در لابهلای آنها چیزی پیدا کند که بشناسد. به همین دلیل مسئله دو حالت پیدا میکند: اول، شما مشخصهای داشته باشید که برای کسی که هرگز شما را ندیده و نمیشناسد معنی و مفهوم داشته باشد. دوم، کسی در دانشگاه مقصد وجود داشته باشد که ویژگیهای شما را که برای همه قابل تفسیر نیست تشخیص دهد. اجازه دهید اول مورد دوم را باز کنم. چنین کسی مثلاً یک استاد ایرانی در دانشگاه مقصد است. حضور یک استاد ایرانی کار را بسیار ساده میکند چراکه او به خوبی نظام آموزش عالی ایران را میشناسد، از کیفیت دانشگاههای داخلی خبر دارد، ومیداند کنکور چیست! چنین استادی میتواند با احتمال خوبی بهرهوری شما را تخمین بزند. در این حالت احتمال پذیرش یک دانشجوی ایرانی صرفاً به این دلیل بالا میرود که دانشگاه مقصد میتواند در مورد او استنباطی داشته باشد. اگر چنین استادی نباشد، دیگر چنین امکانی وجود ندارد. حتی دیگر تفاوتی ندارد که شما شریف درس خوانده باشید یا ناکجا آباد! البته این به آن معنی نیست که ناکجا آباد امتیازی میگیرد بلکه به معنی از دست رفتن امتیاز درس خواندن در شریف است. این گزاره با شواهد شخصی من سازگار است: شانس قبولی در دانشگاهی که استاد ایرانی داشته باشد به مراتب بالاتر از جاهای دیگر است.
اما اگر استاد ایرانی نبود چه میشود!؟ اینجاست که باید مشخصهای داشته باشید که برای همه قابل فهم باشد. یکی از مثالهای آن مدال المپیاد است. همه میدانند کسی که مثلاً مدال جهانی المپیاد ریاضی دارد اساساً برای دوره دکتری ساخته شده است! دقت در این موضوع یک مشاهده دیگر را توضیح میدهد: مشاهدات شخصی من حاکی از آن است که کسانی که اولین بار در دانشگاهی خوب که استاد ایرانی ندارد پذیرش گرفتهاند، مدال المپیاد داشتهاند. اما همه که مدال المپیاد ندارند! و لازم هم نیست که همه داشته باشند! چراکه پس از ورود یک دانشجوی ایرانی در یک دانشگاه خاص، و در صورت عملکرد مناسب او، دیگر مشخصات وی برای دانشگاه مقصد مفهوم پیدا میکند و کسانی که آن مشخصات را داشته باشند ولو اینکه مدال المپیاد نداشته باشند شانس پذیرش خوبی پیدا میکنند. مثلاً دانشگاه مشاهده میکند که وی از دانشگاه شریف با معدل فلان فارغالتحصیل شده و یا مثلاً فلان رشته را گذرانده است. منظورم این است که برمبنای عملکرد او دانشگاه حدس میزند احتمالاً افرادی که از همان دانشگاه با همان محدوده معدل هستند به خوبی او هستند. مشاهدات شخصی من هم نشان میدهد که با دانستن معدل و رشته تحصیلی یک فرد میتوان تقریب خوبی از شانس قبولی او داشت.
دقت در این موضوع یک مشاهده جالب دیگر را هم توضیح میدهد. درخواست پذیرش برخی از آنهایی که هم اکنون در ده دانشگاه اول دنیا درس میخوانند (به طور خاص منظورم آنهایی است که مشخصهای مانند مدال المپیاد ندارند) توسط دانشگاههای متوسط رد شده است! چگونه میشود فردی از ده دانشگاه اول پذیرش بگیرد ولی دانشگاههای ضعیفتر درخواست او را رد کنند!؟ میتوان گفت که مشخصات آنها به صورت فردی پیامی را به کسی منتقل نمیکند ولی وقتی در کنار مشخصات کسی (مثلاً همان المپیادیها که قبلاً از آن دانشگاه پذیرش گرفتهاند) قرار میگیرد معنا پیدا میکند. از آنجا که نفرات اول (مجدداً همان المپیادیها) برای دانشگاههای متوسط بیش از اندازه خوبند، هیچگاه به چنین دانشگاههایی نرفتهاند تا مثلاً شریف را در آنجا بشناسانند!
در پایان، پذیرش نیازمند آن است که بتوانید به کسی که شما را ندیده و نمیشناسد ثابت کنید بهرهوری بالایی دارید. اگر به دنبال گرفتن پذیرش هستید پیشنهاد میکنم جایی درخواست بفرستید که مشخصات شما برای آنها قابل تفسیر باشد.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟