به عنوان یک ایرانی از کودکی باید صفنشینی را یاد بگیری. نانوایی میروی، باید در صف بایستی. منتظر تاکسی یا اتوبوس هستی، باید در صف بایستی. سوار مترو میشوی، باید در صف بایستی… بانک میروی، دانشگاه میخواهی بروی (کنکور داری)، وقت سفارت میخواهی بگیری، ADSL میخواهی ثبتنام کنی، سفر حج میخواهی بروی، یارانهها را ریختهاند و میخواهی از دستگاه ATM پولش را بگیری، مطب دکتر میروی، برای آزمایش به آزمایشگاه میروی، داروخانه میروی، میدان میوه و ترهبار میروی، سکه و دلار میخواهی بخری، در ایام تعطیلات مسافرت بروی… برای همه اینها باید در صف بایستی!
یادش به خیر، قبلاً برای گرفتن نفت، کپسول گاز یا شامپو تخم مرغی هم باید در صف میایستادیم. جدیداً رستوران هم که میروی، دم در نوبت میدهند و باید کلی در صف بایستی تا نوبتت شود. از ایران خودرو یا سایپا که میخواهی ماشین بخری نیز باید چند ماه در صف منتظر بمانی. جالب اینجاست که بازار سهام ایران هم برای خودش صف خرید و فروش دارد! الآن سربازی هم که به اجبار میروی، باز میبینی صف طویلی اطراف میدان سپاه شکل گرفته است! دیگر کم کم مطمئن میشوی که «واسه مردنم، باید رفت تو صف»…
آخر چرا این همه صف؟ تمام انرژی ما در این مملکت در صف هدر میرود. تمام روز و شب ما در صف میگذرد. اصلاً این ترافیک لعنتی خودش بدترین صف است! همین است که از صبح که بیدار میشویم خستهایم، حوصله نداریم، به همدیگر میپریم… مگر یک انسان چقدر توان صفنشینی دارد؟
آن چه مشخص است، این است که در این مملکت قحطی نیست. نهایتاً برای همه هست و به همه میرسد؛ حال کم یا زیاد. اما از منظر اقتصادی، اغلب این صفنشینیها یک دلیل بیشتر ندارد: «قیمت تعادلی نیست». مکانیسم قیمتگذاری آزادانه و غیردستوری خودش همه چیز را به تعادل میرساند.
به طور خاص، مالیات تهراننشینی مشخصاً باید بالاتر از سایر شهرها باشد. آن وقت هم تهران خلوتتر میشود (فقط آنها میمانند که توان پرداخت هزینههای آن را دارند) و هم سایر شهرها رونق بیشتری مییابند.
همه جای دنیا همین طور است به خدا، الّا مملکت بختبرگشته و اقتصاد سراسر دستوری ما…
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟