اندازهگیری قیمتها و نرخ تغییر آنها (تورم) از مباحث مهم در هر اقتصادی است. افزایش قیمتها [1] نه تنها میزان رفاه افراد را تغییر میدهد بلکه بر تصمیمات مهم اقتصادی در هر دو سطح خرد و کلان اثر میگذارد. شاید مهمترین اثر خرد آن بر دستمزد کارگران و در سطح کلان در هدایت سیاست پولی باشد. در کنار آن، هنگام اندازهگیری رشد اقتصادی اطلاع از تغییرات قیمتها بسیار مهم است. حتی تغییرات قیمت میتواند مخارج دولت را نیز تغییر دهد. از آن جهت که همگی با قیمت کالا و خدماتی که میخریم آشنا هستیم به نظر میرسد که این اندازهگیری ساده، واضح و بدون دردسر باشد اما چنین نیست.
اگر تنها یک کالا در اقتصاد وجود داشت آنگاه کافی بود تا قیمت همان کالا را دنبال کنیم ولی یک اقتصاد واقعی چنین نیست. یک سوپرمارکت بزرگ گاهی تا بیش از پنجاه هزار قلم مختلف برای فروش دارد. وقتی با تعداد زیادی کالا و خدمات سر و کار داریم به روشی احتیاج پیدا میکنیم که بتوانیم قیمتهای مختلف را با یکدیگر جمع بزنیم. به همین دلیل شاخص قیمتهای مختلفی طراحی شده و اندازهگیری میشوند. یکی از مهمترین آنها شاخص قیمت مصرفکننده است که قمیت کالاها و خدماتی که مصرفکنندگان خریداری میکنند را در یک عدد خلاصه میکند و سعی دارد بیان کند که درآمد مصرفکننده چه میزان باید افزایش یابد تا سطح زندگی او تنزل نیابد. قابل توجه شما که نرخ تغییرات این شاخص به عنوان تورم رسمی گزارش میشود.
اما شاخص قیمت مصرف کننده چگونه محاسبه میشود؟ ابتدا باید مشخص شود چه کالاهایی توسط یک مصرفکننده نمونه خریداری میشود. سپس لازم است تا وزن هر کدام از آنها در شاخص مشخص گردد. به عنوان مثال اگر مقدار پرتقال مصرفشده توسط مصرفکننده چندین برابر سیب باشد آنگاه باید به قیمت پرتقال وزن بیشتری هم داده شود. لازم به ذکر است که اجزای سبد مصرفکننده و وزن آنها بر اساس مطالعات آماری رفتار مصرفکننده در یک سال نمونه، که سال پایه نام میگیرد، محاسبه میشود. پس از آن نوبت به اندازهگیری قیمت کالا و خدماتی که در سبد مصرفکننده قرار دارند میرسد. نهایتاً شاخص قیمت مصرفکننده را از مجموع حاصلضرب قیمت کالا و خدمات در وزن متناظر با آنها محاسبه میکنند. دقت کنید که وزن اجزای سبد مصرفی را در طول زمان ثابت فرض میکنند تا اثر تغییرات آنها در شاخص قیمت ظاهر نشود و این شاخص صرفاً تغییرات قیمتی را نشان دهد.
اما این شاخص بدون عیب و نقص هم نیست و اشکالاتی دارد. اولین ایراد آن ناتوانی در منظور کردن تغییر کیفیت کالاها است. اگر کیفیت کالایی افزایش یابد درحالیکه قیمت آن ثابت مانده باشد آنگاه ارزش هر ریال افزایش مییابد چراکه میتوان کالای بهتری را با همان قیمت قبلی خرید. به عبارت دیگر، با وجود اینکه افزایش کیفیت موجب کاهش هزینه زندگی میشود اما شاخص قیمت مصرفکننده قادر به اندازهگیری آن نیست؛ در نتیجه تورم را بیش از مقدار واقعی نشان میدهد. برعکس، زمانی که در اقتصادی کیفیت کالا و خدمات کاهش مییابد، شاخص قیمت مصرفکننده تورم را کمتر از میزان واقعی آن اندازه میگیرد. این نکته خصوصاً در اقتصاد ما مصداق پیدا کرده است. از آنجا که کنترل قیمت توسط نهادهای مختلف مانع از افزایش قیمت بنگاهها شده است، برخی از آنها کیفیت محصولات خود را کاهش دادهاند بیآنکه اثری از آن در تورم مشاهده شود.
دومین مورد اثر اضافه شدن کالاهای جدید به اقتصاد است. زمانی که کالای جدیدی به اقتصاد اضافه میشود مصرفکنندگان تعداد کالای بیشتری برای انتخاب دارند که این خود موجب میشود هزینه حفظ یک سطح زندگی دلخواه کاهش یابد. به عنوان مثال شما برای خرید مواد خوراکی مغازهای را ترجیح میدهید که بیست قلم جنس دارد یا سوپرمارکتی که دو هزار قلم جنس داشته باشد؟ افزایش تعداد انتخابهای مصرفکنندگان ارزش هر ریال را افزایش میدهد. با این وجود چون شاخص قیمت مصرف کننده برمبنای یک سبد ثابت محاسبه میشود این اثر را نمیتواند محاسبه کند [2]. برعکس، اگر کالایی از اقتصاد حذف شود ارزش هر ریال کاهش مییابد بیآنکه اثری از آن در شاخص قیمت مصرفکننده ببینیم. این مورد نیز مصداق اقتصاد ماست که به دلیل افزایش قابل توجه نرخ ارز یا تحریمها برخی کالاها دیگر وارد نمیشوند و صحنه اقتصاد حذف شدهاند.
سومین مورد هم خطایی است که به دلیل جایگزین کردن کالاها با یکدیگر در واکنش به تغییر قیمتها ایجاد میشود. وقتی قیمتها بالا میروند همگی با یک نسبت افزایش نمییابند. برخی کمتر و برخی دیگر بیشتر افزایش پیدا میکنند. مصرفکننده به این تغییرات چنین پاسخ میدهد که کالاهایی که بیشتر افزایش قیمت داشتهاند را با دیگر کالاها جانشین میکنند و به عبارت دیگر از کالاهایی که نسبتاً ارزان شدهاند بیشتر مصرف خواهد کرد. اما چنانچه بیان شد شاخص قیمت مصرفکننده سبد مصرفی را ثابت فرض میکند. درنتیجه احتمال جانشین شدن کالاها با یکدیگر را نادیده گرفته و به همین دلیل میزان افزایش هزینه زندگی را بیش از میزان واقعی اندازه میگیرد.
در پایان یادآوری میکنم که در هر لحظه از زمان تعداد زیادی کالا به اقتصاد اضافه میشوند و تعداد زیادی دیگر حذف میگردند. آنهایی هم که در بازار باقی میمانند تغییر کیفیت را تجربه میکنند. قیمت نسبی کالا و خدمات مختلف هم دائماً در حال تغییر است که گهگاه منجر به تغییر رفتار مصرفی آحاد اقتصادی میشود. بنابراین جمعآوری اطلاعات قیمتی یک اقتصاد و تبدیل آن به یک عدد واحد به این سادگیها نیست و مشکلات عملی بسیاری دارد.
[1] در اینجا منظور افزایش غیرهمسان قیمتهاست چراکه افزایش یکسان قیمتها تاثیری بر سطح رفاه ندارد. دقت کنید که سطح رفاه هر کشوری در نهایت وابسته به امکانات تولید آن کشور است.
[2] دقت کنید که پس از ورود کالای جدید به اقتصاد میتوان سبد مصرفی را تغییر داد و شاخص قیمت را بر مبنای سبد و وزنهای جدید محاسبه کرد. اگرچه این کاری است که در پاسخ به ورود کالای جدید انجام هم میشود و میتواند تغییرات قیمت آن کالا را پس از اضافه شدن به سبد اندازهگیری کند اما از محاسبه اثر ورود کالای جدید به اقتصاد عاجز است.
[…] در مورد شاخص قیمت مصرفکننده – خانه […]
سلام،
اول در مورد افزایش همسان قیمتها بگم که منظور من از قیمت شامل دستمزد نیروی کار هم میشه و فکر کنم الان دیگه گزارهای که گفتم بدیهی شده باشه.
دوم، در این متن افزایش قدرت خرید و افزایش تعداد انتخاب دو موضوع جدای از هم هستند. البته قبول دارم که بد نوشتم و شاید بهتر بود که تحریم رو با کاهش ارزش ریال در برابر پولهای خارجی کنار هم نمیگذاشتم. در هر صورت، برای یک لحظه فرض کنیم که تحریم قیمت ارز رو تغییر نده، ولی مانع ورود یک سری کالاها به اقتصاد بشه. این موضوع همون اثری هست که مد نظر من بود. واضحه که در این مثال ترجیحات و قدرت خرید تغییری نکرده ولی امکان خرید کالاهایی در اقتصاد از بین رفته.
در مورد سومین خطا حرف شما در عمل کاملاً درسته ولی آنچه که من بیان کردم اتفاقی بود که روی کاغذ میافته. طبیعتاً دیدی که توی کتابهای اقتصاد اون چیزی که به عنوان وزن در نظر گرفته میشه مقدار هستش نه سهم مخارج مصرفی. در همین مثالی که زدی مقداری که مصرفکننده از هر دو کالا خرید میکنه کم میشه ولی شاخص قیمت داره با همون وزنهای قبلی اندازه میگیره که طبیعتاً باعث میشه تورم رو بیش از اندازه تخمین بزنه.
نهایتاً در مورد کیفیت حرف شما رو قبول ندارم خصوصاً برای اقتصاد ما که از طرفی رقابتی نیست از طرف دیگه نهادهایی وجود دارند که سعی میکنند به صورت دستوری مانع افزایش قیمت بشند که درنتیجه اثر رفتارشون توی کیفیت ظاهر میشه.سلام،
اول در مورد افزایش همسان قیمتها بگم که منظور من از قیمت شامل دستمزد نیروی کار هم میشه و فکر کنم الان دیگه گزارهای که گفتم بدیهی شده باشه.
دوم، در این متنی که من نوشتم افزایش قدرت خرید و افزایش تعداد انتخاب دو موضوع جدای از هم هستند. البته قبول دارم که بد نوشتم و شاید بهتر بود که تحریم رو با کاهش ارزش ریال در برابر پولهای خارجی کنار هم نمیگذاشتم. در هر صورت، برای یک لحظه فرض کنیم که تحریم قیمت ارز رو تغییر نده، ولی طبیعتاً مانع ورود یک سری کالاها به اقتصاد بشه. این موضوع همون اثری هست که مد نظر من بود. واضح که در این مثال ترجیحات و قدرت خرید تغییری نکرده ولی امکان خرید کالاهایی در اقتصاد از بین رفته.
در مورد سومین خطا حرف شما در عمل کاملاً درسته ولی اون چه که من بیان کردم اتفاقی بود که روی کاغذ میافته. طبیعتاً دیدی که توی کتابهای اقتصاد اون چیزی که به عنوان وزن در نظر گرفته میشه مقدار هستش نه سهم مخارج مصرفی. در همین مثالی که زدی مقداری که مصرفکننده از هر دو کالا خرید میکنه کم میشه ولی شاخص قیمت داره با همون وزنهای قبلی اندازه میگیره که طبیعتاً باعث میشه تورم رو بیش از اندازه تخمین بزنه. با این وجود موردی که شما مطرح کردی اتفاقیه که توی عمل میافته.
نهایتاً در مورد کیفیت حرف شما رو قبول ندارم خصوصاً برای اقتصاد ما که از طرفی رقابتی نیست از طرف دیگه نهادهایی وجود دارند که سعی میکنند به صورت دستوری مانع افزایش قیمت بشند که درنتیجه اثر رفتارشون توی کیفیت ظاهر میشه. ممکنه بدونی که گفته میشه این سه خطا برای اقتصاد امریکا چیزی حدود یک درصد میشه با این وجود کلی بحث و اینا هست که چه طوری میتونن کمترش کنند خصوصاً سعی میکنند که تغییر کیفیت رو کنترل کنند.
در مورد دومین اثر فکر می کنم جهت علت و معلول برعکس باشه،افزایش ارزش ریال باعث افزایش قدرت خرید(که فکر می کنم همون قدرت انتخاب از دید شما باشه) میشه چون در وضع موجود درسته که بعضی از کالاها دیگه وارد نمیشه اما همچنان در بازار یا انبارها وجود داره اما تقاضا نداره و در نتیجه تعداد کالاها کم نشده گرچه ارزش ریال کم شده.سومین خطا هم فکر می کنم می تونه برعکس اتفاق بیافته مثلا اگر دو کالا داشته باشیم که یکی ضروری باشه و دیگری کشش پذیر و قیمت کالای ضروری زیاد بشه اونوقت یه بخشی از درآمد از کالای دوم به کالای اول منتقل میشه و در نتیجه سهم مصرفی کالای دوم کم میشه و شاخص قیمتی مصرف کننده رقمی کمتر از نرخ حقیقی رو نشان میده.در مورد کیفیت فکر نمی کنید چون شاخصی وجود نداره که با دقت بالا انواع کالاهای مختلف رو از نظر کیفی اندازه گیری کنه عملا نشان ندادن تغییر در کیفیت کالا در شاخص قیمتی مصرف کننده باعث افزایش دقت اون میشه چون در اقتصادهایی که سعی میشه به سمت بازارهای رقابتی حرکت کنه کیفیت به خودی خود در یک سطح حداقلی باقی می مونه(قبول هم دارم خیلی از اقتصادها درجه پایینی از رقابتی بودن رو دارن).یه لطف کنید توضیح بدید چه طوری افزایش همسان قیمت ها باعث تغییر در سطح رفاه جامعه نمیشه؟(مثلا اگر به تمام کالاهای یک اقتصاد مالیات بر قیمت یکسانی وضع بشه عملا میزان رفاه برابر تغییر در درآمد افراد و برابر تفاوت درآمد اولیه و درآمد تقسیم بر (1+نرخ مالیات بر قیمت) میشه،حداقل در کوتاه مدت)