در قبیله پالاگاموس این اعتقاد کاملا نهادینه شده است که برای این که قبیله از شر بلایای طبیعی محفوظ بمانند لازم است هر سال تعدادی از مردان جوان قبیله را به پای خدایان خود قربانی کنند. قربانیها اما با قرعهکشی انتخاب میشوند و از این نظر با هم برابرند. حال، ثروتمندان قبیله، از ترس آن که فرزندان آنها هم ممکن است روزی قرانی شوند، پیشنهاد میدهند که در ازای پرداخت وجهی به عنوان وجه قربانیت، پسرانشان از قربانی شدن معاف شوند و در عوض این پول صرف ایجاد روزهای بهتر برای آنهایی شود که فرعه به نامشان خورده است؛ برایشان غذاهای خوب فراهم کنند و با استفاده از تکنیکهای جادوگران، مرگی بدون درد و همراه با خوشحالی برایشان فراهم کنند. ثروتمندان استدلال میکنند که این پیشنهاد خلاف عدالت نیست، چون هم فرزندان آنها نجات مییابند هم آن مردان بینوایی که به هر حال قرار بود قربانی شوند در واپسین روزهای عمرشان لحظات بهتری خواهند داشت.
سوال این است که چه مشکلی در استدلال ثروتمندان پالاگاموس وجود دارد؟ آیا هر انسان عاقلی قبول نمیکند که این پیشنهاد باید اجرایی شود، چون با اجرای آن هیچ کس متضرر نمیشود، چه آن که از مرگ نجات یافته، و چه آن که قرار است به زودی قربانی شود. و کجای آن خلاف عدالت است؟
من این داستان را به عنوان یک مثال افراطی تعریف کردم تا درباره مسئله مشابهی در جامعه خودمان فکر کنیم. این مسئله که در جامعه ما پدیدهای به نام خدمت اجباری وجود دارد و از طرف دیگر گاهی پیشنهاد میشود (مانند ایننوشته) که امکان خرید سربازی دوباره برقرار شود و پولی که از بابت آن جمع میشود به عنوان حقوق به سربازانی داده شود که توان خرید سربازی را ندارند؛ که این هم به نفع خریداران است و هم به نفع سربازان.
البته هدف من این نیست که در نهایت بگویم این کار باید انجام بشود یا نشود. بلکه میخواهم نقدی را به دیدگاههای پیشنهاد دهندگان این طرح وارد کنم و نشان دهم که بحث به همین سادگی هم نیست و در نهایت نتیجهگیری کنم.
استدلال طرفدران خرید خدمت/بازتوزیع
به طور خلاصه میشود که گفت که طرفداران چنین «اصلاحی» استدلالشان را بر دو مبنای عدالت و کارایی اقتصادی بیان میکنند.
استدلال بر مبنای عدالت
گفته میشود که این که عدهای بتوانند با توان مالیشان خدمت سربازی را بخرند و به این ترتیب در عمرشان صرفهجویی کنند در حالیکه دیگران نتوانند منافاتی با عدالت ندارد. همانطور که مثلا این که همه توان مالی استفاده از هواپیما یا خرید خودروهای لوکس را ندارند. یا ثروتمندان میتوانند از خدمات پزشکی گرانقیمت استفاده کنند یا سراغ شغلهای پرخطر نروند. اینها منافی عدالت نیست، بلکه این که بگوییم برای برقراری عدالت ثروتمندان هم باید از استفاده از هواپیما و خدمات پزشکی گرانقیمت محروم شوند یا به اجبار به شغلهای پرخطر فرستاده شوند حرفی عجیب و ضد عدالت است. به همین ترتیب اجباری کردن خدمت سربازی برای همه – حتی آنها که توان خرید آن را دارند – حرف عجیبی است و ربطی به عدالت ندارد. به خصوص اگر قضیه بازتوزیع درآمد حاصل از فروش سربازی میان سربازان را هم در نظر بگیریم.
استدلال بر مبنای کارایی اقتصادی
فروش سربازی و توزیع درآمد آن میان سربازان از نظر کارایی اقتصادی نیز قابل دفاع است، چون باعث افزایش رفاه عدهای از مردم (خریداران) میشود و به ضرر هیچ کس دیگری هم نیست. کسی که سربازیاش را میخرد پرداخت این پول را به دو سال خدمت اجباری ترجیح میدهد، و سربازی هم که حقوقش زیاد میشود وضعش بهتر شده و چه بسا حقوق جدید سربازیاش حتی از حقوق کار سابقش (اگر اصلا کاری میداشته) بالاتر باشد. به اصطلاح فنی آن، این اصلاح نوعی «بهبود پارتو» محسوب میشود، که از نظر اقتصاددانان یکی از قویترین شرایط برای توجیهپذیر بودن اقتصادی یک سیاستگذاری است.
نقد پیشنهاد خرید خدمت/بازتوزیع
استدلال بر مبنای عدالت
برای نگاه کردن به مسئله از دیدگاه عدالت، مثال قبیله پالاگاموس شاید به ما کمک کند. در این قبیله، جان افراد که اساسیترین حقوق انسان است از او گرفته میشود و همین است که داستان را کاریکاتوری و پیشنهاد ثروتمندان را خندهدار می کند. تفاوت اساسی میان صرف وقت برای خدمت به عنوان سرباز و سوار شدن بر هواپیما آن است که سالهای عمر ما و آزادی ما در انتخاب نحوه صرف آن جزء حقوق اساسی انسان است، اما سوار شدن بر هواپیما این طور نیست (یا حداقل بیشتر مردم این طور فکر میکنند).
حال اتفاقی که در خدمت سربازی اجباری میافتد این است که دولت به هر حال خود را مجاز میبیند که در این حق افراد تصرف کند و دو سال از عمر آنها را به خدمت خود در بیاورد (مثلا با توجیه تامین امنیت یا مصالح ملی اقدام خود را مشروع میداند. من در اینجا در مورد این «مشروعیت» و عادلانه بودن این عمل دولت نمیخواهم بحث کنم). اما در مورد سوار شدن بر هواپیما یا سایر کالاها و خدمات قابل معامله در بازار چنین بحثی مطرح نیست. کسی در حق فرد دیگری تصرف نمیکند. بلکه تنها مبادلهای داوطلبانه صورت میگیرد.
و تفاوت هم از همینجا ناشی میشود. چون در خدمت اجباری بحث بر سر مبادله داوطلبانه نیست، بلکه بر سر تصرف در حقوق افراد است – آن هم حقی اساسی به نام عمر. پس اگر بنا بر تصرف در این حق افراد باشد، معاوضه کردن آن با پول معنایی نخواهد داشت جز تفاوت قائل شدن میان افراد در برخورداری از حقشان بر اساس داشتههای مالیشان، که نوعی تبعیض است، و تبعیض بدون شک یکی از صورتهای بیعدالتی است.
پس خلاصه حرف این است که فراهم کردن امکان خرید سربازی به دلیل تبعیضآمیز بودن آن میتواند ناعادلانه انگاشته شود که آن هم به مسئله حقوق برمیگردد. در حالی که در استفاده از کالاها و خدماتی که در یک بازار سالم ارائه میشود تبعیضی وجود ندارد.
استدلال بر مبنای کارایی اقتصادی
به دو دلیل من فکر میکنم که چنین طرحی حتی نتیجه اقتصادی مورد نظر پیشنهاد دهندگان آن را در پی نخواهد داشت. دلیل مهمتر، به اقتصاد سیاسی مسئله برمیگردد. برای این که چنین بازتویعی به درستی انجام شود، این فرض لازم است که نهادی وجود دارد که به درستی از انجام این وظیفه برمیآید. از جمله باید این نهاد شفاف و پاسخگو باشد، یعنی ورودی و خروجی مالی آن کاملا روشن باشد. در حالی که دلایل زیادی برای شک کردن در این فرض وجود دارد. مثلا آیا امکان ندارد شفاف نبودن نهاد بازتوزیعی باعث شود تا افراد شاغل در آن انگیزه داشته باشند تا به مبالغ هنگفت جمعآوری شده دستاندازی کنند؟ و آیا همان مقدار که ممکن بود وضع سربازان را اندکی بهتر کند به آنها خواهد رسید؟ و اگر نرسد، آیا سربازها قدرتی برای اعتراض در مقابل این وضع خواهند داشت و کسی مقابل آنها پاسخگو خواهد بود؟ حتی اگر همین بازتوزیع ناقص بتواند وضع سربازان را اندکی بهتر کند، آیا به وجود آمدن یک نهاد فسادخیز جدید مشکلات بزرگتری در آینده به دنبال خود نخواهد آورد؟
دلیل دوم اما بر مبنای تئوری استاندارد اقتصادی است و اندکی تکنیکیتر است. (اگر حوصله مباحث ملالآور اقتصادی را ندارید میتواند با امنیت خاطر به بخش بعدی نوشته بجهید!)
اصل حرف این است که این درست است که این شیوه پیشنهادی یک بهبود پارتو ایجاد میکند، اما این ادعا که نقطه بهینه پارتویی برای آن وجود خواهد داشت غلط است. علت آن نیز، به سادگی، این است که هر قیمتی که برای خرید سربازی در نظر بگیریم، یک بهبود پارتو نسبت به آن وجود دارد، و آن این است که خدمت سربازی وجود نداشته باشد.
شکل دیگر بیان این استدلال آن است که هر قیمتی که برای فروش سربازی در نظر بگیریم، برابر شدن تقاضای خرید سربازی با عرضه خود به عنون سرباز در ازای دستمزد سربازی، که شرط بهینه بودن است، تنها با احتمال صفر رخ میدهد. زیرا همه باید یا تقاضا کننده و یا عرضه کننده باشند، و جمعشان ثابت است. مانند بازاری که همه مجبورند یا به عنوان خریدار، و یا فروشنده در آن شرکت کنند، که حتما چنین بازاری نمیتواند بهینه باشد. چون آن چه باعث بهینه شدن قیمت تعادلی در بازار میشود فرض داوطلبانه بودن شرکت در مبادله است.
حتی اگر بپذیریم که به جای شرط بهینگی پارتو، از بهینگی پارتوی مقید استفاده کنیم، باز معلوم نیست که بتوانیم به نقطه بهینه پارتوی مقید برسیم. چرا که سیاستگذار قیدهای دیگری هم خواهد داشت، مانند استخدام تعداد حداقلی سرباز. تمام این حرفها را میتوان به طور دقیقتر با نوشتن یک مدل اقتصادی عرضه خدمت سربازی و تقاضا برای خرید سربازی با جمع ثابت عرضه و تقاضا و قید حداقل سرباز برای دولت نشان داد.
به نظر من این پیشنهاد خرید خدمت/بازتوزیع تنها شباهتی سطحی با یک راه حل مبتنی بر بازار دارد. یک راه حل واقعی بر مبنای بازار در این مسئله این است که (مانند یک بازار واقعی) خدمت سربازی داوطلبانه و با دستمزدی مشخص باشد که هزینه آن هم (با توجه به کالای عمومی بودن امنیت) از مالیات عموم مردم تامین شود، و نه پرداختهای هنگفت از جیب تعداد کمی از مردم.
استدلال بر مبنای آثار جامعهشناختی
در کنار مسئله کارا بودن اقتصادی باید به مسئله پیامدهای اجتماعی یک سیاست هم توجه کرد. تحت سیستم خرید خدمت/بازتوزیع به هر حال سربازهایی وجود خواهند داشت که، حتی با وجود افزایش حقوقشان، کاملا از حقوقی که میگیرند راضی نخواهند بود، چون ترجیح میدادند در کار سابقشان بمانند (یعنی آن افرادی که مجبور به معامله در این «بازار» شدهاند). این ناراضی بودن ممکن است باعث شود تا آنها احساس کنند که با آنها عادلانه رفتار نشده و مورد تبعیض قرار گرفتهاند، یا غرورشان لکهدار شود، یا صرفا به وضع دیگران حسادت بورزند. با این که این واکنشهای روانی (یعنی مقایسه خود با دیگران در ارزیابی کامیابی خود) شاید غیرعقلایی به نظر نرسند، اما به هر حال وجود دارند. در حالی که در مدلهای پایهای و استاندراد اقتصاد، که پیشنهادهای بهبود پارتو بر اساس آنها بنا شده، انسانها کاملا عقلایی فرض میشوند. این باعث میشود که در ارزیابی تاثیر یک سیاست، اثر ناشی از این انحرافات رفتاری از استاندارد «عقلایی» اقتصاد نادیده گرفته شود، و در نتیجه هزینههای آن نیز به حساب آورده نشود. در حالی که، ایجاد چنین احساسی در بخش مهمی از جامعه میتواند پیامدهای مخربی مثل افزایش شکاف اجتماعی و طبقاتی شدن و به وجود آمدن نفرت میان طبقات را به دنبال داشته باشد، که البته بررسی چنین پیامدهایی در جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعلی قابل مطالعه است و نه اقتصاد.
راه حل چیست؟
همان طور که در ابتدای نوشته گفتم من اتفاقا نمیخواهم در اینجا نسخه بدهم و بگویم که این کار باید انجام بشود یا نه. بلکه میخواستم نشان بدهم که بعضی مسائلی که دارای راه حلهای خیلی سرراست اقتصادی به نظر میرسند واقعا چندان هم ساده نیستند، و از این نظر اقتصاددانان باید با احتیاط بیشتری نسخه سیاستگذاری بپیچند.
با این که نمیخواهم رد کنم که جا برای بهبودهای بالقوه بسیار زیادی بر مبنای نسخههای اقتصاد پایه در اقتصادی مثل اقتصاد ایران وجود دارد و جا دارد که این فضاهای موجود برای بهبود به کرات به مردم و سیاستگذاران گوشزد شود، اما از آن طرف فکر میکنم نسل جدید اقتصاددانان ایرانی باید از همین ابتدا مراقب باشند تا در انتقال این نگاه سرراست اقتصادی، متهم به سادهانگاری بیش از اندازه مسئله نشوند و در کنار این پیشنهادها، به اندازه کافی بر روی عوامل ریشهایتری که ابتدائا منجر به این نتایج غیر بهینه شده (مثل ضعف نهادها و ابعاد اقتصاد سیاسی مسئله) تاکید کنند و در آن باره هم بحث کنند.
داستان قبیله پالاگاموس یک افسانه است، اما اتفاقاتی واقعی مشابه آن در تاریخ نیز رخ داده، مانند زمانی که در جنگ استقلال آمریکا بر علیه بریتانیا، ساکنان مستعمره به سربازیگیری مشغول شدند، اما ثروتمندان میتوانستند با پرداخت وجهی از جنگیدن معاف شوند، و طبقه متوسط و فرودست در اعتراض به این اقدام شورش کرده و فریاد اعتراض برآوردند که «ستم ستم است. از طرف هر کس که میخواهد باشد!»*
* “Tyranny is tyranny let it come from whom it may.”
نقل از کتاب A People’s History of the United States تالیف Howard Zinn
[…] را ادامه داده و به نوعی سعی کرده به انتقادهای من در پست قبلیام هم در آنجا پاسخ […]
[…] در کافه اقتصاد مطلبی نوشته است در نقد فروش سربازی که برای مثال در این مقاله […]
من به طور خلاصه می گم عدلتو فقط تو عین کار نمیشه دید شاید با در نظر گرفتن منافع عمل ،اون کار عادلانه به نظر بیاد
آی نوش جونت! تا تو باشی دیگه از این جور مقالهها ننویسی ;)
http://www.asriran.com/fa/news/257436/%D9%84%D8%BA%D9%88-%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%AA-%D9%85%D8%B4%D9%85%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1
حاجی این قانون که خیلی وقته برای خارج کشوریها کار نمیکنه. اوضاع فرقی نکرده برای ما!
اول باید دید شما دوران خدمت رو گذروندین یا نه.اخه نگاه کردن و قضاوت در مورد عدالت تو اینجور مسائل به زاویه دید بستگی داره.چون عدالت یک مفهوم بدیهی که نیست که استانئارد داشته باشه.نظر شخصی یا نظر گروه یا نظر دین.
به نظر من شما مفهوم عدالتو از اسلام گرفتین و مفهوم حق عمر و زندگی رو از نظامای غربی حالا می خواین باهم تلفیق کنین و یک نتیجه گیریم بکنین.از نظر جنبش های ضد کمونیستی این عین عدالته.البته من اسمشو تبعیض نمیذارم چون بهایی که قرار بابت خرید سربازی پرداخت بشه از دسترنج فرد یا خونوادش بوده و نه از بیت المال.شعار معروف سوسیالیستی اینه که میگه از هر کس به اندازه استعدادش و به هر کس به اندازه توانش.با خرید سربازی توسط ثروتمندا و افزایش حقوق سربازای طبقه ضعیف تعداده بزهکارا که خیلیاشون همین سربازا ان کم می شه هزینه های پلیس کم می شه.تعداد کم سربازای باقیمونده امکان استخدام باقی سربازا تو ارتشو سپاه و… فراهم می کنه.هزینه های خوراک و پوشاکو … سربازای باقیمونده کم می شه و دولت می تونه حقوق بیشتری بهشون بده.از طرفی اون بچه پولداره احتماله بیشتری داره تحصیلکرده باشه که در اون صورت تو جامعه بیشتر به درد می خوره تا تو پادگان.
به نظر من به قول خودتون به این سادگیاهم نیست.ولی با معیار عدالت اسلامی هم که حساب کنیم نتیجش عادلانست.
سالهاست همین اقتصاد دستوری مانع پیشرفت شده.منفعت اقتصادیشو نباید نادیده گرفت.
من دقیقا موضع شما رو متوجه نشدم چون واضح نبود بنظر من. ولی در مورد عدالت همین رو بگم که از اسلام نگرقتم بلکه مفهوم جهانشموله و در واقع همون justice یا equity هست که در فلسفه سیاسی بحث میشه،
1- ممنون از شما.
2- به نظر من در بلندمدت راه عقلانی این است که: «خدمت سربازی داوطلبانه و با دستمزدی مشخص باشد که هزینه آن هم (با توجه به کالای عمومی بودن امنیت) از مالیات عموم مردم تامین شود.»
3- در کوتاه مدت باید تهدیدات خارجی و داخلی را کم کنیم تا نیاز به خدمت سربازی به 24 ماه و بیشتر نرسد.
4- در کوتاه مدت طرح سابق مبنی بر فروش خدمت می تواند دوباره اجرا شود و از نظر اقتصادی و اخلاقی قابل توجیه است. هم هزینه نگهداری سربازان کم می شود و هم درآمدی عمومی ایجاد می شود. درست است که امثال بنده توان خرید خدمت را ندارند اما بایستی خوشحال شوند اگر بخشی از هم وطنانشان با خرید خدمت از آسیب های آن رهایی پیدا کنند.
5- استدلال های شما در رد طرح کذایی را تا حد زیادی قبول دارم.
6- چقدر اسراف ها می شود در خدمت سربازی! چقدر…تشریح هزینه های اقتصادی خدمت سربازی می تواند موضوع یک مقاله مفید از یک آدم نسبتا شجاع باشد.
نقد اول من به این قسمت «چون در خدمت اجباری بحث بر سر مبادله داوطلبانه نیست، بلکه بر سر تصرف در حقوق افراد است – آن هم حقی اساسی به نام عمر. پس اگر بنا بر تصرف در این حق افراد باشد، معاوضه کردن آن با پول معنایی نخواهد داشت» در این چند جمله شما از حقی اساسی به نام عمر صحبت می کنید که پدیده سربازی به شکل جبری آنرا(یا بخشی از آنرا) تصرف می کند اما نکته همین جاست که عمر فرد تصرف نمی شود چرا که تصرف عمر به معنای مرگ است یعنی از دید شما سربازی کاملا شبیه آن است که فرد دو سال بمیردو بعد دوباره به حیات بازگردد،چیزی که سربازی به افراد تحمیل می کند هزینه فرصت عمر است اینکه فرد طی زمان سربازی چه می توانسته انجام بده که سربازی آنرا از وی سلب کرده و البته این هزینه می تواند مثبت ،منفی یا حتی صفر باشد.| نقد دوم من دقیقا نقد دوم «ناشناس» است.در واقع نمی توان به قطع گفت وجود سربازی (با حالات مختلف امکان خرید و فروش یا نبود این گزینه) یا نبود سربازی بهینه پارتو است(ادامه استدلال «ناشناس»).| نقد سوم،»به وجود آمدن یک نهاد فسادخیز» این امکان وجود دارد که با ایجاد یک بازار عملا نقش دولت از این قسمت حذف شود یعنی افرادی که می خواهند به سربازی نروند افرادی را پیدا کنند که با پرداخت پول حاضر شوند به جای آنها به خدمت بروند(البته اینجا باید قانون حقوق افراد را تضمین کند.) از این طریق حتی سربازی می تواند یک شغل شود.| من این قسمت «شکل دیگر بیان این استدلال آن است که هر قیمتی که برای فروش سربازی در نظر بگیریم، برابر شدن تقاضای خرید سربازی با عرضه خود به عنون سرباز در ازای دستمزد سربازی، که شرط بهینه بودن است، تنها با احتمال صفر…» رو چند مرتبه خوندم اما متوجه نشدم منظورتون چیه؟
۱- نه تصرف به معنای مرگ نیست. تصرف در اینجا یعنی گرفتن آزادی شما در استفاده از عمر. و بحث اینجا از حقوق است و نه کارایی اقتصادی. مثلا شاید بهرهوری شما در سربازی اتفاقا بالاتر هم باشد و اگر در اختیار خودتان باشد ممکن است هیچ کاری نکنید و به بطالت بگذرانید. اما دقیقا مسئله این است که شما «حق» این را دارید که عمرتان را به هر شکل که خواستید صرف کنید. و تصرف در اینجا یعنی تصرف در این حق شما در انتخاب نحوه صرف عمر.
۲- من جواب ناشناس را در بالا دادم. اما به بیان دیگه اگر بخواهم بگم: ببینید سربازی اجباری یعنی به شکل lump sum بیاییم یک مقدار از مطلوبیت یک عده رو ازشون کم کنیم که یعنی بدتر شدن پارتو. حالا هر چقدر هم این وسط بازتوزیع انجام بدیم به وضعیت قبلی (بهینه پارتو) برنمیگردیم. اما اگر اجبار سربازی رو برداریم میتونیم موقعیتی حداقل به خوبی قبل داشته باشیم و بهتر، چون انتخابهای همه بیشتر شده.
این متناظر با همون مثال بازاری است که همه مجبورند در اون شرکت کنند. قطعا اگر اجبار برداشته شود خیلی ها ممکن است نخواهند در بازار شرکت کنند. پس با برداشتن اجبار وضع هیچکس بدتر نمیشود.
۳- خب درسته. اگر شما سیستم رو غیرمتمرکز بکنید احتمالا مشکل فساد حل میشه (واسه همین بعیده با این پیشنهاد موافقت بشه ;) اما بعدش رو که گفتید این باعث ایجاد اشتغال میشه خیلی مشکل داره. این ایجاد اشتغال نیست. صرفا یک بازتوزیعه از پولدار به فقیر.
۴- منظورم به طور خلاصه همونه که در بند ۲ این کامنت گفتم. یعنی اگر اجبار برداشته بشه وضع همه بهتر میشه. و این اتفاق با احتمال ۱ رخ میده. (مواردی میشه پیدا کرد که وضع اکیدا بهتر نشه و مثل قبل بمونه. اما این یک مجموعه مژر صفر هست.)
خب ۱ رو هنوز هم مشکل دارم من نمی تونم قبول کنم که عمر حقی است که هیچ بهای معادلی برای آن نیست همون طور که گفتم تنها زمانی میشه گفت عمر بدون بهای معادل هست که بخواد سلب بشه یعنی ارزش حق حیات غیرقابل محاسبه هست(همون داستان قبیله) اما اگه سلب نشه میشه بهای اون رو پرداخت و تصرفش کرد که خب سربازی اجباری ارزش کمتری رو پرداخت می کنه.
در مورد ۲ با فرضی که گذاشتید استدلالتون درسته در مورد ۳ هم منظورم اینه :فردی باشه که به عنوان شغل به جای افرادی که تمایل دارن بهش پول بدن سربازی بره یعنی تا زمانی که توان داره سربازه در این صورت عده ای می تونن صاحب شغل بشن که خب بیکاری رو کاهش میده
ds عزیز،
۱- من دوباره استدلالم رو تکرار میکنم. بحث در اینجا «بها» نیست. و گرنه هر چیزی بهایی داره. حتی عمر. مثلا اگر کسی به من بگوید که آیا حاضری ۱۰۰ میلیون دلار الان بگیری اما یک سال زودتر بمیری میگویم حاضرم.
بحث اینجا «حق انتخاب» افراد در مقابل «اجبار» است. یعنی اون طرف به هر دلیلی ممکنه حاضر نباشه آنچه رو که داره به ازای بهایی مبادله کنه و این حق او هست.
باز یک مثال افراطی میزنم تا منظورم رو بهتر برسونم. آیا ما میتونیم از یک زن درخواست کنیم که بدنش رو به ازای بهایی در اختیار ما بگذاره؟ که قطعا این «بها» نامحدود نیست. و اتفاقا ما در این مورد هم بدن رو از ایشون «سلب» نمیکنیم. بلکه برای یک مدت در اختیار میگیریم/تصرف میکنیم. اگر این زن نخواد بدنش رو در اختیار ما بذاره (حتی با یک قیمت خیلی خوب) آیا ما میتونیم استدلال شما رو بهشون یادآوری کنیم؟
۳- این چیزی که شما میگی اسمش «شغل» نیست. شغل، از نظر اقتصادی، یعنی شما بهرهوری داشتی باشی و در ازاش دستمزد بگیری. اما در سربازی اجباری اصلا بحث بهرهوری مطرح نیست. این صرفا یک بازتوزیع هست.
اگر هدف واقعا ایجاد اشتغال باشه باید خدمت داوطلبانه به وجود بیاد و سربازها استخدام بشند و حقوق بگیرند.
در مورد اول منظورم توجیه اجبار نبود و منظورم با نوشته شما در تضاد نیست اما در مورد شغل بودن من فرض کردم یه بازار برای مبادله سربازی اجباری وجود داره و افرادی حاضر هستن وقت خودشون رو به ازای قیمتی تعادلی به افرادی بفروشن که ارزش زمان از قیمت تعادلی برای این افراد بیشتر هست.اگرچه در سربازی بحث بهره وری مطرح نیست اما نمی شه گفت بهره وری نداره به هر حال فرد در این حالت مدت زمان زیادی از وقت رو اختصاص به یه کار اجباری میده که عاقبتش مقداری تولید هست و قیمت تعادلی هم درآمد فرد.در مورد تعریف شغل هم سوال دارم اینکه از کدوم منبع این تعریف کجاست؟تشکر
من برای تعریف شغل از منبع خاصی استفاده نکردم جز اینکه در ادبیات اقتصادی وقتی از اشتغال صحبت میشه صحبت در مورد نیروی کار (labor) هست و نیروی کار به عنوان یک نهاده (input) تولید بهرهوریش (productivity) مهمه. و گرنه صرف مشغول بودن آدمها به یک کاری معنیش اشتغال نیست. در مورد سربازی هم به نظر من این طوریه. این که یک عده مشغول بشند و پولی هم حالا بگیرند بدون این که بهرهوری لازم (نمیگم صفر) رو داشته باشند عین دور ریختن منابع هست. توی خونه استراحت کنند بهتره.
البته من حالا روی این موضوع خیلی اصرار ندارم و قبول دارم که به هر حال ممکنه یک بهبود باشه نسبت به وضع فعلی و در نتیجه بهتر باشه. چیزی که من بهش اعتراض دارم اینه که شما از این به عنوان یک سیاست «ایجاد اشتغال» دفاع میکنید. اگر اسمش رو چیز دیگهای بذارید من اعتراضی ندارم :)
من اصلا دفاع نکردم،فقط میگم راهی هست برای اینکه عده ای بیکار نباشن اما نگفتم بهترین راه هست،بله همونطور که شما گفتید باید جایی مشغول بشن که بیشترین بهره وری رو داشته باشن.
متن بسیار جالبی بود و با وجود اینکه قسمتهایی از آن را دوست دارم اما سه نقد بر آن دارم:
اول، این استدلال که «برای این که چنین بازتویعی به درستی انجام شود، این فرض لازم است که نهادی وجود دارد که شفاف و پاسخگو باشد» قانعکننده نیست. شخصاً باور ندارم که هماکنون خدمت سربازی در هیچ قیمتی مبادله نمیشود و اگر چنین مبادلههایی وجود داشته باشد ریسک لو رفتن هم در قیمت مبادله خواهد آمد که به این معنی است که مبالغ هنگفتی اسماً و رسماً به جیب مبارک برخی میرود. از این دیدگاه، اگر بازتوزیع شکل بگیرد حداقل مبالغ اسماً به جیب سربازان میرود که یک گام به جلو است!
دوم، گزارهی «هر قیمتی که برای خرید سربازی در نظر بگیریم، یک بهبود پارتو نسبت به آن وجود دارد و آن این است که خدمت سربازی وجود نداشته باشد» را متوجه نمیشوم. اگر فرض کنیم که فردی وجود دارد که بیکار است اما چنانچه سرباز شود حقوق (بالایی) از محل پرداختی سایرین بگیرد (که مانند این است که کاری بدست آورده) چگونه ممکن است اگر خدمت سربازی حذف شود وضع او بدتر نشود؟
سوم، در مورد افرادی که «حتی با وجود افزایش حقوقشان، کاملا از حقوقی که میگیرند راضی نخواهند بود، چون ترجیح میدادند در کار سابقشان بمانند» اگر چنین باشد چرا آنها نمیتوانستند قرض بگیرند و سربازی نروند تا رفتن به خدمت سربازی موجب نارضایتیشان نشود؟
خیلی ممنون. انتقادهای خوبی کردی و شاید در بعضیهاش در نهایت هم حق با تو باشه. اما من جوابهایی که به هر حال به ذهنم میرسه رو اینجا میگم:
۱- من از اون طرف فکر میکنم که این مبادلاتی که صورت میگیره به صورت باندی و غیرقانونی هست حداقل. و هر چند وقت یک بار هم قلع و قمع میشند اینها. یعنی فسادش رسمی نیست. و برای من واضح نیست که این فساد غیررسمی از اون فساد رسمی که میخواد جایگزینش بشه بهتر باشه. در واقع فکر میکنم این بیشتر یک سوال تجربی باشه که کدوم بدتره!
۲- خب فرض من اینه که سربازی «اجباری» حذف میشه. یعنی سربازی داوطلبانه میشه. اون وقت دستمزدی که باید به سرباز داده بشه حتما بالاتر میره. و در این حالت کسی که بیکار بوده همچنان میتونه بره خدمت و حقوق بالاتری هم بگیره.
۳- خب این حرف خوبیه. من حواسم به این نبود. اما یک فرض قوی داره و اون هم وجود یک همچون بازار مالی کارایی که بشه ازش قرض گرفت. اما من این فرض رو هم دارم که دولت یک حداقلی سرباز به هر حال میخواد. پس قیمت سربازی رو انقدر بالا میبره تا اون حداقل سرباز رو بتونه بگیره (یعنی برای یک عده بار قرض انقدر بالا میره که دیگه قرض گرفتن صرف نمیکنه). اما اگر قید حداقل سرباز رو بخواهی برداری و بعد قیمت رو تعیین کنی عملا میشه شبیه همون سربازی داوطلبانه.
به نظرم بحث در مورد عدالت و وجوه پیچیدهی آن را در مقابل سادهانگاری نویسنده دنیای اقتصاد خوب باز کردهاید. مسألهای که در خیلی از این راهکارهای دم دستی نادیده گرفته میشود همین مسألهی حقوق عادلانه است. منتها اگر بخواهیم بحث را جلوتر ببریم باید به این نکته بپردازیم که نهایتاً ما بر اساس چه قواعدی میخواهیم این حقوق اساسی را تعریف کنیم؟ ممکن است کسی استدلال کند (کما اینکه میکنند) که این حقوق اساسی شامل حق برخورداری از خدمات درمانی و پزشکی مناسب (به تبع حق حیات) و یا خدمات آموزشی یا حق ریسک نکردن حیات برای کارهای پرخطر یا … هم میشود. از این دست مثالهایی که شما ممکن است بگویید که «نه! این دیگر جزو حقوق اساسی نیست!» زیاد میتوان نام برد. از طرف دیگر ممکن است کسی در مورد این جمله که «سالهای عمر ما و آزادی ما در انتخاب نحوه صرف آن جزء حقوق اساسی انسان است» بگوید حتی در نظام بازار آزاد نیز چنین نیست که این حق به انسانها اعطا شده باشد؛ زیرا انسانها مجبور خواهند بود برای تأمین مایحتاج زندگی خود به کارهای تن بدهند، در حالیکه اگر شرایط فراهم بود حاضر نبودند سالهای عمر خود را اینطور بگذرانند. یعنی به نوعی آزادی در تعیین نحوهی صرف وقت خود ندارند (فکر میکنم بخصوص در کشورهای در حال توسعه از اینگونه انسانهایی که به واقع از حق خود گذشتهاند زیاد پیدا شود). غرضم از ذکر این مثالها این نیست که (مثل دستهی رایج دیگری از استدلالهای سادهانگارانه در میان اقتصاد خواندههای به خصوص جوان) صورت مسأله را پاک کنم و نتیجه بگیرم که به خاطر اینگونه چالش ها اساساً نباید سراغ بحث حقوق اساسی رفت! بلکه منظورم این است که باید به صورت نظاممندی با این مسأله مواجه شد تا بتوان بر اساس چارچوبی مشخص گفت چه چیزی جزو حقوق اساسی میتواند تلقی شود و چه چیزی نه. و نهایتاً اینکه فکر کنیم چگونه باید برای نظرات خود (در این زمینه) تأیید عمومی داشته باشیم. اگر در زمینه این چارچوب نظری دارید خوشحال میشوم آن را بشنوم.
خیلی ممنون از نظری که گذاشتید و خیلی خوشحالم که این بحث رو پیش کشیدید چون توی نوشته دیگه جا نبود که بهش اشاره کنم.
ولی خلاصه با حرفتون کاملا موافقم که باید در این موضوعات نظاممند بحث بشه. ما نیاز داریم که تعیین کنیم که وقتی میگوییم عدالت یا آزادی یا حقوق اساسی داریم در کدام چارچوب فلسفی حرف میزنیم. مثلا مطلوبیتگرایی، یا رالزی یا لیبرتارین یا اسلامی. و وقتی میگیم آزادی داریم از آزادیهای مثبت حرف میزنیم یا منفی. و بر اساس اونها کدوم حقوق جزء حقوق «اساسی» محسوب میشوند و کدام نه.
اما خب این کار مشکلیه و در تخصص من نیست. اگر شما نظری در این مورد دارید بفرمایید ممنون میشم تا شاید منم چیز بیشتری یاد بگیرم.
همین الان هم در سربازی فقیرترها به جای پولدارترها پاس می دهند و پولش را می گیرند. این هم عملا سربازی آمدن آن پولدارترها را مسخره می کند. به نظر می رسد این بازار شکل گرفته است که پولداترها فقط حضور فیزیکی داشته باشند و عملا انجام وظایفشان را با پرداخت پول به دیگران محول کنند.
ضمنا با احترام به مثال زیبایی که زدید و من که خیلی خوشم اومد باید بگویم که یک مقداری این مثال از موضوع فاصله دارد چون در آن مثال با حذف بچه های پولدار، احتمال انتخاب سایرین در قرعه کشی بیشتر می شد ولی اینجا نه. اگر چه من فکر می کنم اساسا راه حل این است که نه کسی را قربانی کنیم و نه کسی را سربازی ببریم. این تعلیماتی که به سربازان داده می شود هم فردا روزی نه به درد جنگیدن می خورد نه اینها مرد جنگی می شوند.
خیلی ممنون. حالا شما فرض کنید که قبیله آنقدر بزرگ است که معاف شدن یک عده از قربانی شدن تاثیر قابل توجهی بر احتمال انتخاب افراد نمیگذارد.
دقت کنید یک فرض اولیه در نوشته دنیای اقتصاد اینه که رضاخان هیچ جوری از خر سربازی اجباری پایین نمی آد. وگرنه که مشکلی نبود.
با این فرض، شما عدالت رو به معنای مساوات گرفتی، و در عین حال فرض کردی یک المان مطلوبیت منفی (مثل حسادت، احساس تبعیض) در تابع مطلوبیت افراد جامعه هست و اگه یه عده بتونن دو سال از وقتشون رو آزاد کنن، بقیه ناراحت میشن.
موافقم که اگه این المان مطلوبیت منفی وجود داشته باشه معلوم نیست سیتستم اصلا نقطه تعادلی داشته باشه یا نه. ولی اگه نباشه، حتما پیشنهاد دنیای اقتصاد یک «حرکت پاراتو» هست. Pareto Improvement
این که بهبود پارتو هست رو قبول دارم و توی نوشته هم گفتم. اما تو نوشته دنیای اقتصاد گفته که نتیجه بهینه پارتو هم هست.
البته من عدالت رو به مثابه برابری نگرفتم اینجا. بلکه فرض کردم که یکی از المانهای عدالت نبود تبعیض هست. و تبعیض یعنی تفاوت قائل شدن میان افراد در برخورداری از حقوقی که در آن حقوق با هم برابرند. پس اینجا داره یک بیعدالتی ایجاد میشه. با این که قبول دارم در ازاش یک مقدار عدالت هم ایجاد میشه (یک عده به هر حال حق انتخاب پیدا میکنند). اما برای من واضح نیست که عدالت ایجاد شده از بیعدالتی ایجاد شده بزرگتر باشه. اگه بشه این رو نشون داد مشکلی ندارم.
در مورد اینکه هرکسی حق انتخاب صرف دوسال زندگی خودشو داره کاملا باهات موافقم، ولی اینکه اگه نتونیم به نقطه بهینه برسیم نباید هیچ بهبودی هم انجام بدیم منطقی به نظر نمیاد. تو اروپا یا امریکا هم یه زمانی همه اقشار جامعه حق رای نداشتن و کم کم این اتفاق افتاد، و اگه ازون اول سفیدها هم تو امریکا حق رای نداشتن همین الانشم فکر کنم سیاهها یا زنها هم از نعمت دیکتاتوری بهره مند میشدن! اگه با این سیاست یه عده ای سربازی نرن این سوال که «ایا وظیفه جوانهای مرد هست که برن سربازی؟» به صورت جدیتر تو ذهن مردم شکل میگیره و امیدی برای تغییرش هست نه با وضع موجود.
خب تو داری در واقع از ایده عدالت گام به گام دفاع میکنی. و میگی که برای این که به یک وضعیت مطلوب نهایی برسیم باید وضعیتهای ناعادلانه میانه رو تحمل کنیم. خب من با این دیدگاه مشکلی ندارم و موافقم.
اما سوالی که برای من هست اینه که آیا اون وضعیت «میانی» که اینجا پیش میاد واقعا از نظر عدالت یک گام به جلو هست؟ چون در عین حال هم داریم عدالت ایجاد میکنیم (آزادی انتخاب بیشتر) و هم عدالت از بین میبریم (تبعیض). پس برای من واضح نیست که این وضع بهتر باشه.
و در مورد این که آیا این پیشزمینه ذهنی رو توی مردم ایجاد میکنه ممکنه تو درست بگی. اما ممکن هم هست این طور نباشه. چون ممکنه مردم به اون وضعیت میانی راضی بشند و دیگه تا مدتها سراغ وضعیت بهتر بعدی نرند.
آقا ایول. نوشته ات یه اشکال داشت و آن اینکه به سوسول بودن افرادی که سربازی نرفتن اشاره نکرده بود. نویسنده استقلالی مقاله دنیای اقتصاد دوست داره بره ایران سربازی هم میخواد نره و داره استفاده ابزاری میکنه از مقاله نوشتنش :).
معلومه پرسپولیس هایی که رئیسشان رویانیان باشه طرفدار سربازی اجباری هستند. این که کشف کردن نداره.
ئه نویسنده استقلالیه؟ آهان. این خودش پس به تنهایی همه ماجرا رو توضیح میده…
نوشته ات عالی بود، به خصوص استدلالت در مورد عدالت؛ لذت بردم ازش.
اما در مورد استدلال دومت در مورد کارایی اقتصادی، من متوجه نشدم. اگه هزینه فرصت خدمت سربازی برای افراد متفاوت باشد، می توان قیمتی را یافت که بازار را تسویه کند…شاید هم استدلالت را هنوز متوجه نشده ام؟
بند یکی به آخر مونده ی نوشته ات هم تذکر خیلی مفیدی بود.
خیلی ممنون محمدرضا. نه نمیشه فکر کنم. من سعی کردم مدلش رو بنویسم. حالا اگه تر و تمیزش رو نوشتم برات میفرستم. تو هم اما اگه نتیجه خلافش رو گرفتی برام بفرست!