«وقتی شروع میکنی در مورد رشد و توسعه فکر کنی خیلی سخته در مورد چیز دیگری فکر کنی» شاید یکی از جملات معروف رابرت لوکاس است و البته چقدر برای هر اقتصاددانی این جمله ملموس است. من اول دوست داشتم در ادامه مقالات گذشتهام در مورد وضع اقتصاد ایران بنویسم و شاید با زبان دیگری تکرار کنم که مشکل امروز ما اقتصادی-سیاسی است و باید رویکرد سیاست مداران نسبت به اقتصاد عوض شود و اقتصاد و رفاه ملی ابزار نباشد. اما این پست فرید کار من را سخت کرد. حالا سخته در مورد رشد فکر نکنم. من در ذیل پست فرید نوشتم چرا تئوری عاصماغلو و رابینسون به نظرم داستانی سطحی و زیبا است و توضیح جدیدی برای پیشرفت کشورهای توسعه یافته و عقبماندگی کشورهای شکستخورده ارائه نمیدهد.
به اعتقاد من داستان عقبماندی و پیشرفت داستان باورها و اعتقادات مردم است. گاهی مردم یک کشور باورها و اعتقاداتشان را از یک فیلسوف وطنی کسب میکنند مانند مثال لاک که در نظرات پست فرید نوشتم. گاهی باورهایشان را از یک روحانی مذهبی مانند آیت الله خمینی اختیار میکنند. گاهی یک ملت، از مردم عادی تا سران سیاسی کشور، فاجعهآمیز بودن سیاست اجرایی در کشورشان را تا عمق وجود درک میکنند و میفهمند یک جای کار اشکال دارد، مانند روسیه. در این صورت راه جدیدی را انتخاب میکنند. گاهی یک دیکتاتور سنگدل سیاستهای اقتصادی درستی را اجرا میکند و مردم میفهمند سیاستهای اقتصادی چپ فایدهای ندارد مانند شیلی، و دنبال سیاستهای اقتصادی راست میروند. گاهی تجربه یک روستا و یا یک شهر همه کشور را به حدی متحیر میکند که باور مردم در مورد سیاستهای چپگرا عوض میشود مانند شانگهای در چین. اشکال کار اینجا است که نمیشود مردم را مجبور کرد حرف ما اقتصاددانان مدعی اقتصاد آزاد را گوش کنند، از سوی دیگر درآمد نفتی ایران هرگز اجازه نمیدهد فاجعه اقتصادی در کشور رخ دهد. به صورت مشابه، نمیشود پیشنهاد کرد یک دیکتاتور حاکم شود تا اقتصاد آزاد را به زور حاکم کند. ولی آیا نمیشود یک شهر جدید ساخت؟
به باور من چرا میشود یک شهر جدید ساخت. البته این ایده من نیست. پل رومر، یکی از اقتصاددانان بسیار مورد احترام در علم اقتصاد، چند سالی است دنبال همین موضوع است. خیال کنید شهر جدیدی که از قوانین ملی یک کشور عقبافتاده مستثنی است. یک کشور زمین این شهر را تامین میکند. کشور دیگر شهروندان را تامین میکند و کشور دیگری «امتیازی» بودن این کشور را برای جهانیان تضمین میکند. قوانین این شهر را گروهی از منتخبین تعیین میکنند. متخبینی که برای جهانیان بسیار مورد اعتماد هستند. لذا سرمایهگذاران خارجی حاضرند در این شهر سرمایهگذاری کنند، نوآوران کشفیات جدید کنند و کشور میزبان رشد کند. هدف من این نیست که نظرات رومر را اینجا توضیح بدهم. گر علاقهمندید میتوانید به سایتی که برای این هدف تعبیه شده بروید و خودتان همه ایده را بخوانید. از قضا رومر توانست یک کشوری را به این هدف پیدا کند. پاییز سال پیش بود که من این خبر را شنیدم. «هندوراس». گویی نفر اول مملکت و مجلس و … همه توافق کرده بودند که بخشی از خاک کشورشان مستثنی از قوانین هندوراس باشد و قوانین خاص خودش را داشته باشد. اما جدیدا خبری خواندم که پروژه مذکور شکست خورده است چرا که قوه قضاییه هندوراس این استثنا را خلاف قانون اساسی خوانده است. لذا هنوز این ایده جایی اجرایی نشده است.
هدف من در این پست شاید بیشتر یک داستان خیالی است. داستان اینکه ما یک شهر ممتاز{1} در ایران داشته باشیم. یک شهر که از قوانین ایران مستثنی است. اگر مردم و حاکمیت فکر میکنند علم اقتصاد غربی به درد مردم ایران نمیخورد و تنها در غرب کارایی دارد، به ما تکهای از ایران را بدهند که هیچکس زندگی نمیکند. بدیهی است من دوست دارم این تکه زمین در استان گیلان نزدیک آذربایجان و یا در استانهای حاصلخیز غربی نزدیک مرزهای ترکیه و عراق باشد. اما خیلی نامحتمل است چنین اتفاقی رخ دهد. از سوی دیگر اگر چنین اتفاقی رخ دهد و شهر ما بسیار رشد کند همواره احمقهایی پیدا میشوند که موفقیت شهر جدید را به آب و هوا و … مرتبط میدانند. لذا من از سیاستگذاران ایران میخواهم تکهای از زمین که دارای منابع خاصی نیست را برای این کار اختصاص دهند. مثلا بخشی از هرمزگان و یا سیستان و بلوچستان در کنار دریا. بگذارید تکهای از ایران زمین را انتخاب کنیم: مثلا سدیچ. آبادی کوچک در میانه جاده بندر جاسک و بندر چابهار. تنها خواست ما از دولت ایران این است که از آبادی لیردف تا آبادی گابریک را به ما بدهد و برایمان چند شرط بگذارد ولی اجازه بدهد ما قوانین این شهر جدید سدیچ را تعیین کنیم. اجازه بدهد شهر سدیچ با بقیه کشور مرز داشته باشد و قوانین خاص خودش در آن حاکم باشد{2}:
1. ورود هر شهروند ایرانی به سدیچ آزاد و به اختیار وی است. خروج شهروند ایران از سدیچ به کشورهای دیگر مشمول قوانین مرزی ایران است. ورود شهروندان برخی کشورهای خارجی به سدیچ آزاد و خروجشان نیز آزاد است ولی ورودشان به بقیه کشور ایران مشمول قوانین مرزی کشور ایران است.
2. پول مبادلاتی در شهر سدیچ دلار آمریکا است. کارمندان به دلار حقوق میگیرند، فروشندگان به دلار مبادله میکنند و همه چیز به دلار ارزیده میشود. اصلا لازم نیست بانک مرکزی ایران دلار شهر سدیچ را تامین کند. ما خودمان دلار خودمان را تامین میکنیم. فقط بانک مرکزی ایران با ما کاری نداشته باشد.
3. هر تولیدکنندهای نرخ کالایش را خودش تعیین میکند. لذا هر بانکی هر نرخ بهرهای که خواست را تعیین میکند. هر تاکسی هر نرخی که با مشتری توافق کرد از وی اخذ میکند.
3. در شهر سدیچ هیچ قانون کاری وجود ندارد. کارفرما میتواند قراردادی بنویسند که هرزمانی که خواست هر کارگر و کارمندی را اخراج کند. البته کارمند و کارفرما میتوانند قرارداد بنویسند که کارفرما به صورت دائمی و یا زمان مشخصی کارمند را استخدام میکند و دادگاههای شهر سدیچ این قرارداد را تحمیل میکنند، ولی هیچ قانون مرکزی حمایت از کارگران وجود ندارد. هیچ حداقل دستمزدی وجود ندارد.
4. هرکسی میتواند با پرداخت مالیات مشخص و معلوم مغازه، کارخانه، کارگاه، اداره، سلمانی، بانک، رستوران و یا هر مرکز جدیدی را تاسیس کند. شهرداری سدیچ بر این موسسات نظارت میکند و استانداردهایی که این شرکتها تولید میکنند را به اطلاع شهروندانش میرساند. این مراکز تولید مالیات مشخصی پرداخت میکنند. بین مالیاتهای شغلهای مختلف هیچ تبعیضی وجود ندارد. همه تولیدکنندگان نرخ مالیاتی یکسانی دارند.
5. در شهر سدیچ تنها دادگاههای عرفی وجود دارند. دادگاهایی که بر اساس قوانین عرفی حکم میکنند. مسائل اقتصادی تنها بر اساس احکام دادگاههای عرفی حل و فصل میشوند. لذا مسائل سیاسی و اجتماعی تحت کنترل دادگاههای شرعی و یا ملی خواهند ماند. به عبارت دیگر دادگاههای سدیچ تنها بر اساس قوانین سدیچ و یا قراردادهای منعقده در سدیچ حکم میدهد. در سدیچ قوانین ضدانحصار وجود دارد که این دادگاهها بر اساس آن حکم میدهند.
6. شهر سدیچ با مالیاتی که اخذ میکند پلیس، آتشنشانی و تمام کارهای شهری را مدیریت میکند و هیچ درخواستی از دولت مرکزی ندارد.
دولت ایران لازم نیست هیچ کاری برای شهر سدیچ بکند. از سوی دیگر الان آبادی سدیچ هیچ ندارد. نه اسکله دارد و نه فرودگاه، لذا دولت نمیتواند ادعا کند چیز زیادی را از دست میدهد. دولت ایران، مجلس ایران، رهبری ایران و مردم ایران تنها تضمین بدهند که برای 50 سال هیچ کاری با شهر سدیچ ندارند. در عوض شهر سدیچ نیز خود را موظف میبیند که نیمی از درآمد مالیاتیاش را سالیانه به دولت مرکزی ایران پرداخت کند. دولت ایران هر مالیاتی که خواست بر ورود و خروج کالا از شهر سدیچ به بقیه ایران اعمال کند ولی بر تعرفه وارداتی و صادراتی درون سدیچ از ایران و یا بقیه کشورها هیچ اختیاری ندارد. قوانین اولیه شهر سدیچ را برخی از اقتصاددانان مدافع اقتصاد آزاد مینویسند و اعمال میکند و خودشان اول همه میروند و در سدیچ زندگی میکنند. اگر دولتمردان ادعا میکنند سیاستهای اقتصادی پیشنهادی اقتصاد آزاد همه شکستخورده است، اجازه بدهید مدافعین این سیاستها در شهر خیالیشان این شکست را تجربه کند. فراموش نکنیم شانگهای 40 سال پیش هماندازه سدیچ امروزی بود.
——————
1. نمیدانم Charter City را چه ترجمه کنم که بدفهمی نداشته باشد. از یک طرف ابا دارم بگویم شهر خاص و یا شهر ویژه چون منطقه خاص و ویژه در ایران زیاد داریم که هیچ کارایی ندارد.
2. از قضا من پیشنهاد میکنم دولت ایران برای همه کسانیکه فکر میکنند برای رشد و توسعه ایران طرح دارند تکه زمینی اختصاص بدهد تا ایدههای خود را آنجا عملیاتی کنند. مثلا به آقای فریبرز رئیسدانا و دوستانش هم زمینی بدهد تا شهر ایدهال سوسیالیستی خود را بسازند. به کسانیکه میگویند اقتصاد اسلامی نیز راهحل است نیز قسمتی از بهترین زمین ایران را بدهد تا شهر ایدهآل خودشان را بسازند. برای ما اقتصاددانان طرفدار اقتصاد آزاد سدیچ کفایت میکند.
به سروش
آیا خانواده ای رو سراغ داری که قوانین اقتصاد آزاد در روابطشون جاری باشد و به اون هدفی که مد نظرت هست رسیده باشن ؟؟!!(هرچند اهداف اقتصادی در حوزه خانواده می تونه کاملا متفاوت از اهدافی باشه که ما در کتابها و تئوری های اقتصاد خوندیم …. …ولی خب به هر حال خانواده هم می تونه یه جامعه باشه و قوانین در موردش صادق )
پس این چایی چی شد؟ فعلا یه چایی بخورم تا مطلب جدید پست بشه! کافه هم کافه های قدیم! این جوری ساکت که نبود! ما روشنفکرا تو کافه ها به سر و کله هم میزدیم. یادش بخیر یه بار من و صادق هدایت چقدر تو کافه نادری با هم بحث کردیم. اون الان توی گوره و من روی گور!
سلام به سروش سعید محسن آرزو ناشناس و همه کسایی که اقتصاد رو اقتصادی می فهمند. راستش واقعا خوشحالم از خوندن و دیدن وبلاگتون. مطالبتون عالیه .من ایلام درس خوندم(علوم اقتصادی-دانشگاه پیام نور)چون از مرکز دوره و سر کلاسا بحثی درنمیگیره مجبورم با وبگردی و مطالعه شخصی آگاهی اقتصادیمو ببرم بالا. به مطلب شما که رسیدم{شهر سدیج …} انصافا خوشم اومد .و چن نکته نظرمو جلب کرد. یک اینکه لفاظی نمیکنید مث بعضیا و واقعا دغدغه اقتصاد دارید. دوم اینکه قابل توجه برخی دوستان که گفتن همچین چیزی{شهر سدیج ..} نمیشه و … .بنظرم بصرف نرسیدن به نتیجه عملیاتی نباید دس رو دس گذاش .اگه ما اقتصاد خوندیم واقعا پس لیبرالیم همه (سوسیالیسم پیزی برا عرضه نداره دیگه) و یادمون نره ما فقط بحث نظری میکنیم چون تابع اقتصاددانایی هستیم که همشون از اقتصاد دستوری بیزارن یکیش فریدمن که میگه :اگر اداره شنزارهای آفریقا را به دولتها بسپارند پس از چندی قحطی سنگریزه خواهد آمد .حرف گری بکر عزیز و هایک و میزس دوس داشتنی بماند . تا میتونید نظری کار کنید و اقتصادی.ما کاری به حکومت نداریم.سیاست کارما نیس.ما دنبالچه سیاست نیستم چون شان اقتصاد بسیار بالاتره.سیاستمدارا باید بیان و به اقتصاددانا رجوع کنن.ممنون نگاه شکاک و شفافتون
سلام. اگر میشد محدودیتهایی که امروز میبینیم و با مشکلات آن دست و پنجه نرم میکنیم در چنین شهری نباشد، یک شهر آرمانی مطلوب چه کسی میتونه نباشه؟ …
اما یک نکته که لحاظ نشد در این دید… قوانینی که حاکم شده دلایلی داشته که شاید راه حلی درستی برای مساله آن اتخاذ نشده اما بی علت هم نبوده مثلا اگر در این شهر خیالی فرض کنیم حداقل دستمزد را حذف کنیم بی آنکه فکر کنیم چرا آن را درنظر گرفته اند با پیامدهای جدیدی مواجه خواهیم شد، مثال عینی آن شاید سیستم آموزشی ایران باشد که 6 – 6 سال را به 5 -3 – 3 – 1 سال تغییر داد و هم اکنون هم که در جریانید.
درکل این فرض خوش، خوش است.
من کاملا حرف شما را قبول دارم که هر قانونی دلیلی داشته و تاریخچه ای و شهروندان زندگی شان را بر اساس این قوانین تنظیم کرده اند و لذا تغییر قوانین بازندگان و برندگانی دارد و حتما ضررکنندگان مقاومت می کنند و می تواند کل تغییر قوانین حتی اگر در جهت صحیح باشد ضررده باشد. اما نکته من این بود که مهاجرت به این شهر اختیاری است. یعنی کسانیکه زندگی شان در این قوانین بهتر می شود مهاجرت می کنند و این قوانین یک از قوانینی است که ضامن رشد هستند چرا که بر اساس انگیزه های بشری تنظیم شده اند.
همه مناطق آزاد ابتدا با هدف آزادی اقتصادی تشکیل شدند ولی متاسفانه سیاسیون اجازه نمیدهند…
والا به خدا من دنبال قدرت نیستم که پیروزی برام مناسبت هایی باشه که در اختیارم هست. برای من پیروزی اینه که مردم کشورم به این باور برسند که اقتصاد غرب با دین و اسلام و فرهنگ و سنت و خون آریایی تضادی نداره و می تونه براشون رشد و پیشرفت بیاورد. برای من اونجاش پیروزی هست که مردم و حاکمان با چنین مجوزی در باورهای خودشون به سوسیالیست تردید کرده اند و اجازه آزمایش نظریه دیگری را هم می دهند. برای من پیروزی باور مردم است و من اعتقاد دارم بدون اینکه باور مردم را عوض کنیم حتی اگر دولت تعطیل شود و شما رهبر و رئیس جمهور شوید رشد اقتصادی چندانی حاصل نمیشود.
سروش جان ,
نمیخوام بحث رو سیاسی کنم ولی نمیشه ,
گفتی اگه بشه خودش یک پیروزی هست یاد صخبت محمد رضا خاتمی افتادم که گفت قوه مجریه رو گرفتیم , قوه مقننه رو هم گرفتیم و یه یا حسین دیگه بیشتر نمونده !
برای رسیدن به مدینه انبی (جایی که گناهی وجود ندارد و همه در پرتو تعالیم بهشتی خواهند بود )
ما نیاز به مردم ثروتمند نداریم بلکه شدیدا محتاج مردمی فقیر و البته ناآگاه از گناهان هستیم .
شاید اگر در این زمینه یک پروپوزال ارایه بشه نه تنها در یک شهر کوچکی به عنوان سدیج بلکه در مقیاس بزرگتری قابلیت اجرایی شدن داشته باشه و مسلما حاکمیت نیز پشتیبانی خواهد نمود
اگر منتشر کردن این کامنت مشکل ساز است میتوانبد آن را ویرایش نموده و یا منتشر نکنبد
ولی سروش جان مشکل را هم شما میدانی چست و هم من , کافیست حکومت تعطیل شود , رشد اقتصادی بالای 20 درصد خواهیم داشت( اگه دوست داشتین راجع به پتانسیل های ممنوع بحث کنیم)
[…] « داستان شهر سدیچ […]
برادر سروش
برادر رومر رو میشناسم. مگه میشه کسی در زمینه رشد کار کنه و اون رو نشناسه. ایشون یکی از پیشگامان در زمینه نظریه رشد درونزا هستن. ولی دلیل نمیشه هر چی بگه درست باشه.
من یکی نمی تونم نقش فرهنگ را نادیده بگیرم. همین نظریه های جدید رشد بر روی کیفیت نیروی کار زوم کردن و یکی از مولفه های اصلی در این زمینه نگرش و طرز تلفی نیروی کاره که متاثر از فرهنگه. ..
قانون گذاری هم تحت تاثیر فرهنگه. شما اگه همین فردا یک حکومت دموکراتیک در عربستان بذارید آیا میتونه خیلی از قوانین مدرن رو اونجا پیاده کنه؟ ..
البته اعتقاد دارم گاهی در نقش فرهنگ اغراق میشه…
بحران محیط زیست یک مضل جهانیه. شما هر چقدر محیط زیست رو رعایت کنید اما همسایتون رعایت نکنه دودش به چشم شما هم میره. لایه اوزون یه چیز ملی که نیست…به این فکر کردید برای یک کشور کوچیک حفط تمامیت ارضی چقدر سخته؟…از نظر سیاسی چه موانع بزرگی برای تشکیل و حفظ چنین کشوری وجود داره؟… منظور از مسائل خارجی این ها هستن…
من هم فکر میکنم ایده خیلی خوبیه برای اثبات توانایی اقتصاد مبتنی بر بازار
و مشکل اصلی ایران به نظرم ضعف نهاد ها و مراجع قانون گذاری،شکاف و ناکارایی قانون و تبادل رانت هست
الف . کامنت تند:
موقعی که آدم تنهائه این فکر و خیال ها خوبه. آقای رومر هم باید فکری برای کودک درونش بکنه!
ب- کامنت ملایم:
1- اگه مردم این شهر از اهالی همان جا باشن اولین و بزرگ ترین مشکل فرهنگ است
2- مشکل اساسی این ایده این است که جهان خارج را به حساب نمی آورد. اقتصاد داخلی تا حدود زیادی متاثر از مسائل بیرونی است. هیچ کشوری نمی تواند از مشکلات زیست محیطی،امنیتی، غذائی و غیره که گریبانگیر جهان شده در امان بماند
البته کودک درون رومر بهش یاد داده مقاله بنویسه که از بالاترین مقالات ارجاع داده شده در اقتصاد باشه. مقاله ایشون پنجم هست.
http://ideas.repec.org/top/top.item.nbcites.html
تمام ایده این شهر اینه به شما نشان بدهد مشکل فرهنگ نیست، مشکل قوانین است.
در ضمن ایده مذکور صرفا متکی به جهان خارج است برای رشد و توسعه. ورود آزادانه اتباع و سرمایه و شرکت های خارجی و … چطور شما چنین ادعایی می کنید؟ حتما در تدوین قوانین این شهر برای ورود شرکت های خارجی معذوریت های بیشتری از مسائل محیط زیستی را در نظر می گیرد.
همین کلاستون باعث شد که مطلبم رو به شما بدم وگرنه داشتم می دادم دنیای اقتصاد…
خب بی خیال، نمی خواد داوری کنید. منصرف شدم. ایشالا در آینده بتونیم کار کنیم.عزت زیاد.
متشکر که برای ما مطلب ارسال کردید.
مطلب فرستادم. داوری نشد؟
آقا محسن ما معمولا مطالبی که قبلا انتشار یافته را بازنشر نمی کنیم. این وبلاگ هم یک کار گروهی است و رسیدن به تصمیم کمی طول می کشد. اگر به ما کمی زمان بدهید حتما به شما پاسخ خواهیم داد.
سروش خیلی جالب بود. فقط یک موضوع که پیش میاد اینه که با توجه به شرایطی که تو در نظر گرفتی سرمایه به این منطقه میاد و رقابت توش صورت میگیره، سرمایه نیروی انسانی را به اون جا میکشونه. اما اول کار خیلی کسی مایل نیست بیاد اونجا کار و زندگی کنه به جز موسسین شهر و نیروی کاری که نتونسته جای دیگه شغل پیدا کنه. حالا با فرضیاتی که گذاشتی این منطقه حتی تو کوتاه مدت رشد میکنه و درآمدها و پرداخت ها افزایش پیدا میکنه و رفاه نسبت به بقیه جاها میره بالا. حالا با بخث مهاجرت چه میکنی؟ ببین از اونجایی که زمین یک منبع محدود هستش، هجوم جمعیت باعث میشه که این منطقه از یک حدی بیشتر نتونه پیشرفت کنه! فرضیاتت در مورد مهاجرت را هم فکر کنم باید اینجا اضافه کنی.
موضوع دیگه هم بحث امور سیاسی این منطقه هستش. فرماندار داره؟ شهردار داره؟ رییس پلیس داره؟ مجلس داره؟ قدرت سیاسی تو این منطقه چه جوری توزیع میشه؟
اون قسمت » فقط بانک مرکزی ایران با ما کاری نداشته باشد.» هم خیلی عالی بود :)
فکر نکنم اینقدر پیش برود. اگر شهر سدیچ این قدر موفق باشد کمکم سیاستهایی که در ایران پیگرفته میشود نیز دگرگون خواهد شد و به صورت درونزا بقیه کشور خودبهخود شبیه سدیچ میشوند.
بنابراين تو معتقدي كه اكثريت مردم با نظام بازار مشكل دارند؟ اگر اونا موفقيت سيستم را ببينند تصميم ميگيرند به سمت اون مدل حركت كنند؟ يا اينكه فكر ميكني دولت به دليل عدم اطلاع از مزاياي نظام بازار قبول نمي كنه كه اين نظام در كشور جاري باشه؟ من به هر دو تاي اينا شك دارم.
هر دو. شاید مردم در زبان موافق نظام بازار باشند ولی وقتی اجزای آن که حذف حداقل دستمزد، حذف قانون کار، کاهش تعرفهها، عدم چاپ پول بدون پشتوانه، کاهش مالیات بر ثروتمندان و … را یکی یکی ازشان بپرسی، حتما مشکل دارند.
فکر نمیکنی این ایدت با موجودی به نام «ایالات متحده آمریکا» شباهت زیادی داره؟ یعنی شماره ی 1 را بی خیال شی. بقیه اش میشه آمریکا! (2 تا 6)
ایده براساس آمریکا باشه که اشکالی نداره.
مدل سروش بانک مرکزی نداره، پس احتمالا بخشی از مشکلات آمریکا را نداره
ادعا اینه قوانین اقتصاد آزاد به درد مردم ایران نمیخوره. فرهنگ و نهاد و زبان و جغرافیا و … باعث میشود مبانی اقتصاد آزاد در ایران کار نکند.
یکی از اساتیدم یکبار میگفت که خیلی از مدلهای اقتصادی یک استعاره هستند! فکر کنم منظورش این بود که هر مدل اقتصادی داره میگه فرض کنید آدمها دارند در این دنیای خیالی با این شکل و شمایلی که من ترسیم کردم زندگی میکنند، سپس اونوقت ببینیم چه برآیندی بدست میاد؟ جای جای علم اقتصاد یا اخلاق پر هست از استعاره هایی شبیه به داستان شهر سدیچ. بنظر من در این مرحله مساله این نیست که این داستان و داستانهای مشابه عملی میشوند یا نه، مساله اینه که هر کسی چطور استعاره شما رو درک میکنه و چه جوابی در مقابلش داره.
به عبارت ديگه اجراي اقتصاد غربي توسط اقتصاددانان ايراني
(كه هر كدوم ساز خود رو مي نوازند) و مهندسان ايراني در فرهنگ
ايراني با نهادهاي ايران، نتيجه اي ميدهد كه شما فكر ميكنيد اصلا
از اول اقتصاد غربي نيست كه در حال اجراست.
مشکل نه از مهندسان است نه اقتصاددانان. مشکل قوانین است و نحوه اعمال قوانین. چرا قوانین مشکل دارند یا درست اعمال نمیشوند؟ چون باورمان نیست اقتصاد آزاد راه درمان فقر و بیکاری و عقبماندگی است.
بر چه اساسي ميفرماييد در ايران اقتصاد اسلامي در حال اجراست؟
يا اقتصاد سوسياليستي؟
شما مسئولين اقتصادي رو ببينيد. همه همين كتابهاي عرب رو خوندهاند
ببخشيد فكر ميكنم اين كادر نوشتن مشكل داره وگرنه بيشتر بايد توضيح ميدادم
این کادر مشکلی نداره. بیشتر توضیح بدهید. من نگفتم هیچ اقتصادی حاکم است. گفتم به هردسته زمین بایری بدهید تا شهر ایدهال خودشان را بسازند.
به نظرم بعضی از دوستان همون یک جمله Bold شده شما رو دیدند و شروع کردن به مخالفت و این (مقاومت در برابر ایده جدید) از ویژگی های ما ایرانی هاست.
جدای از اینکه بعضی از دوستان با توجه به پیشینه ی سیاستمداران و گردانندگان امروزی ایران، نظراتشون رو گفتند و درست هم بود، اما ایده، ایده جالبی هست. مخصوصاً که یک قدم -دست کم!- از دولت های فدرال جلوتره. دولت های فدرال تا حدودی مشکل سیاسی رو حل می کنند. اما مردم همون مردم سابق هستند و ممکنه در مقابل دولت فدرال مقاومت کنند. اما در مطلب شما مردم هم از جاهای دیگه نقل مکان می کنند، افرادی با تفکرات مد نظر شما. گسترش یا بهتر بگم همه گیری این شهرها – با توجه به پی نوشت دوم- فرصتی هست برای نمایش توانایی-یا ضعف- های تفکرات مختلف، اما باز هم با توجه به ویژگی های ما ایرانی ها که نمی تونیم شکست رو قبول کنیم، به نظرتون شکست هر کدوم از تفکرات، دوباره ما رو به درگیریهای ایدئولوژیک بر نمی گردونه (یا نگه نمی داره)؟
اما یه پیشنهاد هم داشتم، شما علاوه بر تمرکز بر روی مشکلات اقتصادی-سیاسی به مشکلات اجتماعی – که جدا از دو مورد دیگه نیست- هم نگاهی بندازید، توجه کنیم این ما هستیم که دولت (سلسله، رژیم، نظام!) ها رو بر سر کار میاریم.
من موافقم با شما. اما من متخصص جامعهشناسی و مردمشناسی نیستم. روزی اگر ایده جدی شود باید این متخصصین نیز همکاری کنند.
دلت خوشه ها سروش تو واقعا فکر میکنی برای سیاست مدار ایرانی رشد اقتصادی دقدقه است؟ اگه به سیاستمدار ایرانی بگی بین این دو تا:
1-منفجر شدن بمب در کاخ سفید و مردن سگ باراک اوباما
2- طرح اقتصادی که توش مشکل بیکاری جوانان حل شه
یکی رو انتخاب کنن.شک نداشته باش که اولی رو انتخاب میکنن چون نشان دهنده ضعف امپریالیسم در برابر ایدئلوژی نجات بخش اونها هست.
شاید هم سومی را انتخاب کنند:
3. راه حلی که مشخص شود اقتصاد غربی در ایران کاربردی ندارد و باید دنبال اقتصاد اسلامی رفت.
حسین نمیدونم این پیشنهادت جدی بود یا نه. ولی من فکر میکنم دولت ایران اساس دنبال توسعه نیست که چنین پیشنهادهایی براش جالب باشه. و سوالش این نیست که کدوم رویکرد اقتصادی منجر به رشد بیشتر میشه. دغدغههای سیاسی و ایدئولوژیک حرف اول رو میزنند و در نتیجه اگر شما بهترین پیشنهاد رو هم داشته باشی که با اینها در تضاد باشه مورد قبول واقع نمیشه. و به خصوص مورد قبول واقع نمیشه اگر بدونند موفق میشه و در نتیجه ایدئولوژی حاکم از نظر مردم زیر سوال میره.
بالاخره باید یک چیزی داشته باشید برای محاجه! به نظر من این بهترین محاجه ممکن است. به ما تکه زمین بدهید. اجازه بدهید خودمان اداره اش کنیم. اگر نتیجهاش بد شد شما که ضرر نمیکنید چون الان هم چیزی اونجا نیست ولی ما قول میدهیم خفه بشویم. تو چطور محاجه میکنی؟
به نظر من با کسی که ایدئولوژیک در زمینه اداره جامعه فکر میکنه نمیشه محاجه کرد. چون اساسا هدفها و نوع نگاه به مسئلهها با هم فرق داره. البته نمیخوام بگم که نباید حرف زد. این چیزی هم که اینجا مطرح کردی ایده خیلی جالبی بود اما میگم نباید انتظار داشت که از مقامات بخواهند به چنین پیشنهادهایی گوش بدند. (با این که امیدوارم من اشتباه بکنم و واقعا با پیگیری کافی شاید موثر باشه).
اگر نشه محاجه کرد پس چکارشون باید کرد؟
That’s an inventive answer to an interesting qeutsion
اونوقت تکلیف تجمعات خودجوش و گشت ارشاد چی میشه ؟ میشه بگین چطور قوانین اسلام رو در این شهر پیاده میکنین؟ شاید این یک کم مسخره به نظر میاد ولی باید بدونیم که این شهر جزیی از حمهوری اسلمی ایران هست و باید قوانین اسلام دراون پیاده بشه , و به سمت مدینته النبی شدن حرکت کنه
ایده آل من اینه حتی اجازه بدهند این شهر مدینه النبی نباشه.ولی نکته بحث عملیاتی شدن این شهر نیست که اگر بشود خودش یک پیروزی است