اجازه دهید در ابتدا تصویر گستردهی بحث را ترسیم کنیم: در نوشتهی قبل دیدیم که نابرابری در اقتصاد آمریکا افزایش یافته است به صورتی که در دو دهه اخیر ثروتمندان به نسبت دیگران ثروتمندتر شدهاند. برای توضیح این پدیده میتوان دو بعد کاملا اقتصادی را در نظر گرفت. بعد اول آموزش و بعد دوم تکنولوژی است. آنگاه میتوان پرسید که آیا نوعی ساز و کار اقتصاد سیاسی نیز تاثیرگذار بوده است؟ پاسخ به این سوال بعد سوم (اقتصاد سیاسی ماجرا) را در برمیگیرد.
در این نوشته توضیح میدهیم که چگونه رشد تکنولوژی اطلاعات میتواند نابرابری را افزایش دهد. برای شروع، از نظمهای آماری به یاد آورید که صدک بالا بیشترین رشد درآمدی را داشته و در میان این صدک نیز، یکدهم بالایی آن (یعنی هزارک بالای جامعه) بیشترین رشد درآمدی را تجربه کرده است. سعی میکنیم مدلی بسازیم که دقیقا چنین الگویی را بهوسیله رشد تکنولوژی اطلاعات تولید میکند.
اقتصادی را در نظر بگیرید که تولید، نیازمند حل مسایلی است که نیروی کار با آن مواجه میشود. آدمها دارای سطوح متفاوتی از مهارت و دانش هستند. در این اقتصاد تولید از طریق تیمهایی صورت میگیرد که هر یک شامل چندین فرد در ردههای مختلف سازمانی است (مثلا مدیر، معاون و ردههای پایینتر). اینکه چه ترکیبی از آدمها با یکدیگر تشکیل تیم بدهند بر روی بهرهوری تیم و در نتیجه بر روی درآمد اعضای تیم کاملا اثرگذار است. پس اینکه هر فردی در چه ردهی سازمانی کار بکند، اینکه او چقدر درآمد داشته باشد و اینکه کل اقتصاد چقدر تولید داشته باشد به این بستگی دارد که افراد جامعه چگونه با هم جور (match) میشوند.
در سادهترین حالت در نظر بگیرید که هر کسی میتواند یا یک گروه تشکیل دهد و مدیر این گروه باشد، یا اینکه در گروهی استخدام شود و برای یک مدیر کند. در نتیجه هر واحد تولیدی (یا هر تیم) متشکل خواهد بود از یک مدیر (کارآفرین) و چندین آدمی که در این گروه به استخدام در میآیند (کارگران). هر واحد تولیدی میتواند بیشتر تولید کند اگر اعضای آن بتوانند سوالات بیشتری که حین تولید پیش میآید حل کنند. میتوانید این را به نوآوری تعبیر کنید یا هر دستاورد تولیدی دیگری که نیازمند مهارت و دانش است. خود کارگران میتوانند برخی از مسایل سادهتر را حل کنند ولی اگر با سوال مشکلی روبرو شوند نزد مدیر یا کارآفرین میروند. اگر کسی دارای مهارت و دانش بالایی باشد میتواند مسایل بیشتری را که در هنگام تولید پیش میآید حل کند، در نتیجه میتواند هم تیم بزرگتری تشکیل دهد و هم دستمزد بالاتری به افراد گروهش بدهد. در نتیجه تعادل اقتصاد در جایی اتفاق میافتد که آدمهای با مهارت بالاتر گروه تشکیل میدهند و آدمهای با مهارت پایینتر عضو گروه میشوند. علاوه بر این، مدیران و کارگران به ترتیب با هم جور میشوند (sort): در بین مدیران، هرچقدر مدیری دانش و مهارت بالاتری داشته باشد میتواند کارگران بهتری استخدام کند؛ و معادلا در بین کارگران، اگر کارگری مهارت و دانش بالاتری داشته باشد میتواند با مدیر بهتری و در نتیجه در تیم قویتری کار کند.
اگر بهترین مدیر بتواند همه مسایل را بدون صرف زمان حل کند آنگاه حالت کارا (efficient) این است که بهترین مدیر تیمی با اندازه همه اقتصاد تشکیل دهد. اما چنین حالتی غیرممکن است بخاطر اینکه زمان محدود است و ارتباط بین کارگر و کارفرما زمانبر است. میتوانید محدودیت زمانی را به چیزی شبیه به اصطکاک در فیزیک تعبیر کنید: اگر اصطکاکی وجود نداشت یک جسم متحرک هیچ وقت از حرکت نمیایستاد. چنین اصطکاکی تابعی است از تکنولوژی استفاده از اطلاعات. وقتی تکونولوژی رشد میکند این اصطکاک کاهش مییابد. درنتیجه تخصص و مهارت بالاتر ارزشمندتر میشود چون تکنولوژی بهتر اجازه میدهد که تخصص به تولید بیشتری بیانجامد. دقیقا این اثر است که سبب میشود تقاضا برای بهترین مدیران قبلی (یعنی آدمهایی که پیش از این درآمد بیشتری در جامعه داشتند) افزایش یابد. در نتیجه نیروی کار متخصص کمیابتر میشود و آدمهایی که دانش و مهارت بالاتری دارند جایگاه ممتازتری پیدا میکنند و پیرو این، درآمدی بیشتری کسب خواهند کرد. این اثر باعث میشود که شکاف درآمدی بین کارآفرینها و کارگرها بیشتر شود.
این مدلها در یک حالت جالبتر و پیچیدهتر میتوانند ساختار سلسله مراتبی داشته باشند (hierarchies). یعنی بهجای اینکه به صورت برونزا دو لایهی تولیدی (مدیر و کارگر) داشته باشیم میتوانیم یک لایه یا چندین لایه تولیدی داشته باشیم. در هر لایه افراد با سوالاتی مواجه میشوند که اگر نتوانند حل کنند به لایه بالاتر رجوع میکنند. برای اینکه مثالی از چنین سازماندهی داشته باشید مثلا تیمهای طراحی نرمافزار را در نظر بگیرید که یک فرد مدیر چند پروژه است و هر پروژه یک مدیر دارد و هر مدیر چند معاون دارد و هر معاون زیردستش چند برنامهنویس دارد. در نتیجه در یک حالت پیچیدهتر، تعداد لایههای تولیدی میتواند توسط خود تیم و بهصورت درونزا در مدل تعیین شود. در مقابل، آنچه در بالا با زبانی غیرفنی ذکر شد نوعی سادهسازی است تا بتوان ساز و کارهای اصلی را به صورت روشنتر فهمید.
در توضیحی که ارائه شد انگار طبیعت در بدو تولد سطح دانش و مهارت افراد را یکبار برای همیشه تعیین کرده است و در نتیجه افراد نمیتوانند سطح دانش و مهارت خود را تغییر بدهند. به بیان دیگر ما بعد اول، یعنی آموزش (سرمایهگذاری روی سرمایه انسانی) را در نظر نداشتهایم و بهجای آن صرفا روی بعد دوم، یعنی اثر تکنولوژی متمرکز بودیم. همیشه چنین آزمایش فکری آموزنده و مفید است چون به ما اجازه میدهد یک کانال اثرگذاری را بهروشنی درک کنیم. در نوشته بعدی درباره این صحبت میکنیم که اگر امکان سرمایهگذاری بر دانش و مهارت را نیز درنظر بگیریم به چه نتایجی میرسیم. همچنین به بعد سوم یعنی ساز و کارهای محتمل اقتصاد سیاسی اشاره خواهیم کرد.
————————————————————————————————————————————————–
مرجع: نوشته بالا بر اساس مدلهایی است که عمدتا لوئیس گاریکانو با عنوان اقتصاد دانشمحور (knowledge economy) معرفی کرده است. در دهه گذشته گاریکانو به همراه همکارانش و بویژه روسی-هنسبرگ مقالات زیادی نوشتهاند که در آنها از طریق اقتصادهای دانشمحور اثر پیشرفت تکنولوژی اطلاعات و آزادسازی مبادلات بر توزیع درآمد افراد جامعه مورد بررسی قرار گرفته است. برای مطالعه بیشتر در اینباره، میتوانید به برخی از مقالات مرتبط در این صفحه مراجعه کنید. از بین آنها فکر میکنم مقدمه این مقاله بهطور ویژه روان و روشن نوشته شده است. همچنین مرجع قدیمیتری که به نوعی الهامبخش مدل پیشرفتهتر گاریکانو به شمار میآید این مقاله روبرت لوکاس است.
اثر جهانیشدن بر نابرابری: کم و بیش مشابه اثری را که تکنولوژی اطلاعات ایجاد میکند، ممکن است جهانیشدن و آزادسازی مبادلات نیز ایفا کند. این اثر کمی پیچیدهتر است و من سعی کردهام در کامنت اول برای همین نوشته، خلاصهای در این باره بیاورم.
واژهنامه (این معادلها آزمایشی و تمرینی است. لطفا پیشنهادهایتان را در مورد معادلها در میان بگذارید):
Match: جور (شدن)
Efficient: کارا
Knowledge economy: اقتصاد دانشمحور
Hierarchies: سلسله مراتب
Big picture: تصویر گسترده
[…] و جهانی شدن بر روی نابرابری. در مورد نابرابری در این پست کافه یا در این مقاله منتشرشده در روزنامه دنیای اقتصاد […]
[…] این نوشته (اینجا و اینجا) در ادامه دو پست قبلی درباره نابرابری میآید و به نوعی […]
به سروش: این رو چی ترجمه میکنی؟
That couple is a perfect match
اتفاقا در همون لینکی که به دهخدا دادی جور (به عنوان اسم) به معنی نوع و سنخ هست. حالا در دیکشنری معنی match رو ببین و مقایسه کن:
http://dictionary.cambridge.org/dictionary/british/match_4
وقتی در فارسی میگیم با هم جور شدند دقیقا داریم جور رو به عنوان match به معنی ای که در لینک بالا اومده به کار میبریم. به لحاظ مفهومی وصل در مقابل دوری و هجران قرار میگیره ولی وقتی میگیم match منظورمون وصل شدن نیست بلکه وصل شدن فرض شده و تاکیدمون روی وصل شدن به نحوی هست که هم سنخ ها رو کنار هم بذاریم. من روی جور شدن اصراری ندارم ولی فکر نمیکنم وصل شدن ترجمه بهتری باشه.
در فارسی از قدیم میگوییم «این زن و شوهر مثل وصله هم میمونند» مطمئنم بارها شنیدهای. ترجمهاش هم میشه «آن زوج یک وصله جور (یا ناجور) هستند» اینجا «جور» ترجمه perfect است نه match
وند «ه» با چسبیدن به بنمضارع اسم میسازد. مانند خنده، مویه، گریه و یا در این مثال «وصله».
من فکر میکنم دقیقا منظورمون وصل شدن است. برای همین میگوییم random matching (وصلش تصادفی) و یا stable matching (وصلش پایدار) و یا unmatched agents (آحاد نوصلیده) و یا آقامون Shimer مقاله مینویسه در مورد mismatch (ترجمهاش را خیلی مطمئن نیستم و باید بیشتر فکر کنم ولی بین «دژوصلش» و «واوصلش» مردد هستم ). فهم من این است که دقیقا اصطکاک در مدلهای کار و منزل و پول به این دلیل است که بیکاران به صاحبان کار وصل نمیشوند. در مدلهای خیلی پیشترفته است که در مورد matched quality و یا assortative matching صحبت میشود.
مثال خوبی زدی لذت بردم.
به نظرم کاری که فرید شروع کرده ای، واقعا ارزشمند است. من که خوشم آمد. در مورد ترجمه هات، من با همه اش موافقم. البته در مورد match بهتر از جور شدن پیدا نمی کنم، ولی به نظرم باید کلمه ای باشد که مفهوم هماهنگی را بهتر نشان دهد… ولی گزینه ی بهتری برای پیشنهاد ندارم
خیلی ممنون. ایشالا این دانشکده اجازه بده بیشتر بنویسیم ;)
ضمنا hierarchies یک کلمه است و «سلسله مراتب» دوکلمه. بهتری تک واژهای بسازی
در مورد «تکنولوژی اطلاعات» هم متاسفانه رایج شده است وگرنه خیلی کلمه بدی هست. چون برای کلمه informed group باید از آموزههای عربی استفاده کنیم و معادل «گروه مطلع» را بسازیم.اگر جراتش را داری معادل «فنآوری آگهش» را بکار ببر :) جامی هم میگه:
به نقادی فکر روشن که بود گذشت از رفیقان به هر فن که بود
به یزدان شناسی علم برفراخت ز دانشپژوهی خدا را شناخت
شد از فسحت خاطر آگهش ریاض ریاضی تماشآگهش
من ترجمهات برای knowledge economy را هم دوست ندارم. همان «اقتصاد دانش» خوبه. اگر بخواهی تفکیک قائل شوی و نوعی شغل را تداعی کنی بهتر میبینم بگویی «اقتصاد دانشگری» مانند «صنعت سفالگری» و یا «تجربه منشیگری».
سلام سروش. بگذار ببینیم. در مهندسی وصل ترجمه connect است و بنظرم باید یکپارچگی ترجمه در علوم رو حفظ کنیم. همینطور در علوم کامپیوتر فکر میکنم sort ترجمه میشه به مرتب شدن. علاوه بر این به لحاظ مفهومی هم وصل شدن یا وصلیدن بیشتر به مفهوم connect نزدیک نیست؟ من به صورت آزمایشی اینها را پیشنهاد کردم: match = جور (اگر اسم است) و جور شدن یا جوریدن (اگر فعل است)، matching function = تابع جورمان، assortative matching= جورمان ترتیبی و sort= مرتب شدن یا به ترتیب شدن. همینطور اگر sort رو به جوریدن ترجمه میکنی assortive که صفت مفعولی نیست که بتونی به جوریده ترجمه اش کنی. البته من اصراری ندارم و پیشنهادم کاملا حالت تمرینی داره.
به نظر من اشتباه میکنند معادل وصل را برای connect استفاده میکنند. «وصل» در مقابل هجر و فراق است. صدها شعر میتوانم برایت مثال بزنم. در حالیکه disconnect و یا detach در مقابل connect است. چیزی که منظورشان هست «متصل» و یا «اتصال» است که باید بروند کلمه درستش را پیدا کنند. همینطور کلمه فارسی پیوستن. مثلا «سیم را به تلفن متصل کردم». برای راحتی برقیها کوچه خیابونیش میکنند میگویند «سیم را به تلفن وصل کردم». بعضی جاها که connect معنی ارتباط داشتن میدهد و کلا دور از کلمه «وصل» است.
من مشکلم با «جوریدن» این است که خودش معنی مرتب میدهد و واژه «جورمان ترتیبی» یعنی «ترتیب منظم» http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-abf77fba109848fb9e01325be3e64a3e-fa.html
من ترجیح میدهم فعل «وصلیدن» را معادل match بسازم. این فعل را قبلا در پست «دخالت دولت در بازار مسکن» همین وبلاگ به کار بردهام. از روی این فعل میتوان برای matching function معادل «تابع وصلش» و برای matched معادل «وصلیده» را به کار برد.
لذا با این فعل جمله متن تو میشود: » … به این بستگی دارد که افراد جامعه چگونه با هم بوصلند»
جوریدن احتمالا بیشتر معادل assort است برای همین به assortative matching میگوییم «وصلش جوریده». و ترجمه آن مقاله معروف Shimer میشود «وصلش جوریده و گشتن»
اثر جهانیشدن بر نابرابری: کم و بیش مشابه اثری را که تکنولوژی اطلاعات ایجاد میکند، ممکن است جهانیشدن و آزادسازی مبادلات نیز ایفا کند.
هسته استدلال به این شکل است که در نظر بگیرید که دو کشور شمال و جنوب داریم با جمعیت یکسان ولی با دو توزیع متفاوت از دانش و مهارت در بین افراد بطوریکه در کشور شمال تعداد بیشتری آدم با دانش و مهارت زندگی می کنند. وقتی درهای تجاری این دو کشور به روی هم باز میشود امکانهای تازهای برای تشکیل تیمهای بهتر بوجود میآید. در نتیجه تشکیل شرکتهای چند ملیتی (در اینجا تیمهای دوملیتی) کاملا توجیه اقتصادی پیدا میکنند. دسترسی هر آدمی به آدمهای دیگر دو برابر میشود و امکانهای بیشتری برای جور شدن و تشکیل تیمهای مولدتر بوجود میآید. در یک تعادل محتمل، قویترین افراد در شمال با دیگر افراد شمال و برخی از افراد جنوب تشکیل تیم میدهند. آن دسته از افرادی که پیش از این در جنوب مدیر بودند میتوانند درآمد بهتری داشته باشند اگر به استخدام بهترین مدیرهای شمال درآیند. در نتیجه این دسته در تیمهای مدیران شمال استخدام میشوند و امکان کار در تیمهای مولدتری را پیدا میکنند. این ساز و کار سبب میشود که درآمد این دسته از افراد افزایش یابد در حالیکه درآمد بقیه کارگران در جنوب افزایشی نیافته است. در نتیجه در جنوب نابرابری درآمدی زیاد میشود. (این اثر در شمال از دو جهت تاثیرگذار است و تحلیل اثر نهایی روی نابرابری کمی پیچیدهتر خواهد بود که در اینجا وارد آن نمیشویم.)