اقتصاد بیش از هر علم دیگری درگیر گزارههای غلط است. این اتفاق تصادفی و از روی بخت و اقبال نیست. از طرفی تحلیل مسائل اقتصادی خود به اندازهی کافی سخت هست که موجب گزارههای نادرست شود اما عواملی دیگری در اقتصاد وجود دارند که موجب صد برابر شدن مشکلات در این علم شدهاند. این عوامل که در علومی مثل ریاضیات، فیزیک یا پزشکی محسوس نیستند، انگیزههای خودخواهانهی شخصی است. درحالی که هر گروهی در جامعه انگیزههای مشابهی با سایر گروهها دارد، انگیزههایی در تضاد با سایرین نیز دارد. درحالیکه بعضی سیاستهای عمومی در بلندمدت موجب بهبود وضع تمامی آحاد اقتصادی میشود، برخی دیگر موجب منفعت یک گروه به قیمت دیگران خواهد شد. گروهی که از چنین سیاستهایی منتفع میشود، چنان علاقهای به این سیاستها دارد که پیوسته برای رسیدن به آنها تلاش خواهد کرد. بهترین نخبگان جامعه را به کار خواهد گرفت تا تمامی وقت خود را صرف معرفی کردن سیاست دلخواه آنان کنند. در آخر نیز یا خواهد توانست گزارهی خود را به عموم مردم بقبولاند یا آنقدر آب را گلآلود میکند تا فکر کردن در مورد آن غیرممکن شده و بتواند ماهی بگیرد.
علاوه بر دنبالکردن تمایلات خودخواهانه، عامل اساسی دیگری وجود دارد که موجب تولد روزانهی گزارههای غلط میشود. این علت ناشی از تمایل انسان به درک آثار اولیهی یک سیاست یا اثر آن بر روی یک گروه خاص است. بلکه صحیح این است که آثار بلندمدت هر سیاست هم بر تمامی گروهها دیده شود، یعنی گزارههای غلط ناشی از دقت نکردن به آثار ثانویهی سیاستها است.
همین موارد است که تفاوت بین اقتصاددانان خوب و بد را شکل میدهد. اقتصاددان بد تنها آنچه در نگاه اول برق زند را میبیند، درحالیکه اقتصاددان خوب به ادامهی داستان توجه میکند. اقتصاددان بد تنها آثار مستقیم یک سیاست را میبیند، درحالیکه اقتصاددان خوب به آثار غیرمستقیم آن نیز دقت میکند. اقتصاددان بد تنها آثار سیاست بر یک گروه خاص را میبیند درحالیکه اقتصاددان خوب آثار آن بر تمام گروهها را در نظر میگیرد.
اینکه باید تمامی آثار یک سیاست بر همهی مردم در نظر گرفته شود ممکن است واضح و ابتدایی به نظر برسد. اما انسان را در زندگی شخصی خود در نظر بگیرید. آیا او نمیداند بسیاری از هوسها که در لحظه جذاب به نظر میرسند نهایتاً اثرات مخربی خواهند داشت؟ آیا هر کودکی نمیداند که خوردن بیش از حد شکلات موجب بیمار شدن او میشود؟ آیا افرادی که الکل مصرف میکنند نمیداند که به کبد خود آسیب میرسانند و عمر خود را کوتاه میکنند؟ آیا سیگاریها نمیدانند که خود را به انواع بیماریها مبتلا خواهند کرد؟ و نهایتاً آیا افراد بیکار یا ولخرج نمیدانند که به سمت فقر و بیکاری در حرکتند؟
با این وجود هنگامی که به تحلیل مسائل میپردازیم چنین گزارههای سادهای را فراموش میکنیم. افرادی که امروزه اقتصاددانان نابغه خوانده میشوند، سیاستهایی نادرست را تجویز کرده و روشهایی پوچ را عامل پیشرفت میدانند. هنگامی هم که آثار بلندمدت سیاستها به آنها نشان داده میشود، گستاخانه پاسخ میدهند: «در بلندمدت همگی خواهیم مُرد.» اینگونه است که گزارههای نادرست، سیاستهای مناسب را از پیش رو برمیدارند.
داستان آنجا غمانگیز میشود که بدانیم هماکنون در حال پرداخت هزینهی سیاستهای سالیان دور و نزدیک هستیم. قبل از آنکه متوجه شویم، امروز رفته و فردایی آمده است که اقتصاددان بد آن را از یاد ما برده بود. گرچه آثار بلندمدت یک سیاست دیر و زود دارد و ممکن است چند ماه، چند سال یا حتی چندین دهه زمان لازم داشته باشد تا نمایان شود اما سوخت و سوز ندارد. از این جنبه کل علم اقتصاد را میتوان در یک درس خلاصه کرد، و آن درس را میتوان با یک جمله بیان نمود: هنر اقتصاد تنها تشخیص آثار کوتاهمدت سیاست و بر گروهی خاص نیست بلکه در توجه به آثار بلندمدت آن و بر تمامی آحاد اقتصادی است.
بگذارید بحث را با یکی از سادهترین و در عین حال یکی از متدوالترین گزارههای نادرست ادامه دهیم. پسری شرور را تصور کنید که سنگی به دست دارد و آن را به سمت شیشهی نانوایی محله پرتاب میکند.گرچه نانوا به سرعت بیرون میدود، اما پسرک فرار میکند. مردم دور نانوا حلقه زده و به سوراخی که آجر در پنجره ایجاد کرده است خیره میشوند. پس از مدتی تعدادی از آنها با اعتماد به نفس به نانوا میگویند به نیمهی پر لیوان نگاه کند چراکه شیشهی شکسته موجب رونق کسب و کار شیشهبر خواهد شد. میگویند اگر شیشهای شکسته نمیشد آنگاه خدا میدانست چه اتفاقی برای صنعت شیشهسازی میافتاد. و ادامه میدهند پولی که نصیب شیشهساز شود در روندی بیپایان موجب رونق دیگری و دیگری خواهد شد. دور از ذهن نیست که نهایتاً به این جمعبندی برسند که پسرک نه تنها کار بدی انجام نداده بلکه موجب گردش چرخ اقتصاد و ایجاد اشتغال شده است!
حال اجازه دهید از زاویهای دیگر به موضوع نگاه کنیم. گرچه شیشهی شکسته موجب کسب درآمد برای شیشهساز خواهد شد اما مبلغی که صرف شیشه میشود باید از جیب نانوا خارج شود، یعنی وی مبلغی کمتر برای خرج کردن خواهد داشت. چون وی مجبور است که شیشهی مغازهی خود را عوض کند باید از کالایی که مایل بود با پول آن بخرد، مثلاً لباس، صرف نظر کند. بنابراین گرچه کسبوکار شیشهساز بهتر شده است اما کسب و کار خیاط از دست رفته است. هیچ اشتغال جدیدی هم به وجود نیامده است. مردم تنها به یکی از دو گروهی که تحت تاثیر شکستن شیشه قرار میگیرند فکر میکردند، آنها فراموش کردند که نفر سومی هم به اسم خیاط در کار است. گرچه مردم شیشهی جدید را میبینند اما هیچگاه لباسی که فرد میخواست بخرد را نخواهند دید چراکه هرگز دوخته نشد. آنها خیاط را فراموش کردند چراکه هیچ وقت وارد صحنه نخواهد شد و تنها چیزی را دیدند که در لحظهی اول برقش چشم را گرفت.
گرچه این مثال ممکن است کماهمیت به نظر برسد اما در زندگی روزمرهی ما پیدرپی تکرار میشود. دولتها برای رفع انواع مشکلات اقتصادی، از جمله بیکاری، از روش تخصیص اعتبار استفاده میکنند. آنها دقت نمیکنند که راه افزایش اشتغال تحول در ساختار بازار کار و محصول، مانند اصلاح قوانین کار، افزایش رقابت در صنایع مختلف و کاهش انحصار است. بلکه سعی میکنند با تخصیص اعتبار اشتغال ایجاد کنند! سئوال این است که اعتباری که قرار است اشتغال ایجاد کند از کجا تامین شده است؟ در اقتصاد غذای مجانی وجود ندارد! اگر اعتبار از جیب دیگری خارج شده است (مالیات) که در جای دیگری اشتغال را کم کرده است و اگر اعتبار از بانک مرکزی (پایه پولی) به دست بیاید که تنها تبدیل به تورم خواهد شد!
برگرفته از کتاب «اقتصاد در یک درس» نوشتهی هنری هزلیت.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟