هر سال نمایندگان دولت، کارفرمایان و کارگران در یک جلسه مشترک تصمیم میگیرند تا با هدف حمایت از نیروی کار حداقل دستمزد را در بازار کار تعیین کنند. در این جلسه تلاش میشود تا با در نظر گرفتن تورم پیشبینی شده در سال آینده، میزان افزایش دستمزد در بازار کار و حداقل دستمزد تعیین شود. اینکه این تورم پیشبینی شده تا چه میزان معتبر است و تورم واقعی چه میزان از آن انحراف دارد، و چگونه دولت به عنوان بزرگترین کارفرمای کشور میتواند نقش بیطرفانه در این جلسات داشته باشد، نقدهای جدی است که به این رویه وارد است. با این حال، این نوشته قصد دارد نشان دهد، قرار دادن حداقل دستمزد در بازار کار نه تنها باعث ناکارایی بازار کار میشود بلکه با افزایش بار مسئولیت سرپرست خانوار، سبب بروز مشکلاتی برای وی و اعضای خانواده میشود. این پست در ادامه نوشتههای پیشین[1] کافه پیشنهاد میکند تا دولت در ادامه اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها دخالت خود را در سایر بازارها از جمله بازار کار کاهش دهد.
قرار دادن کف دستمزد و وجود قانون کار غیرمنعطف اگرچه سبب میشود تا دستمزد در بازار بالاتر از دستمزد تعادلی باشد، ولی سبب کاهش اشتغال نیز میگردد. این موضوع در کنار انرژی ارزان سالهای گذشته بنگاههای تولیدی را تشویق به استفاده از تکنولوژیهای انرژیبر و کاهش نقش نیروی کار در فرآیند تولید نموده است و در نتیجه کاهش تقاضا برای نیروی کار تشدید کرده و سبب افزایش بیکاری شده است. دولتها به طور معمول دلیل این اقدام خود را حمایت از نیروی کار مطرح میکنند، اما آیا دولتمردان ابزار درستی را برای دستیابی به این هدف انتخاب کردهاند و تا چه میزان در این کار موفق بودهاند؟
کاهش اشتغال یکی از پیامدهای قرار دادن کف قیمتی در بازار کار است، و این بدان معنی است که تعیین حداقل دستمزد شانس هر یک از اعضای خانوار برای شاغل شدن کاهش میدهد. از سوی دیگر ورود نسل انفجار جمعیتی ابتدای دهه60 به بازار کار این شانس را با شدت بیشتری کاهش کاهش داده است. به عبارت بهتر، فرزندان یک خانواده که باید بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان یا دانشگاه شاغل شوند و هزینههای زندگی خود را تامین کنند به واسطه عدم یافتن شغل مناسب از تامین هزینههای خود ناتوان شده و سرپرست خانوار ناچار به تامین این هزینهها میگردد. حال دولت به منظور حمایت از سرپرست خانوار اقدام به قرار دادن کف قیمت میکند[2]، و با تشدید کاهش تقاضا برای نیروی کار شانس یافتن شغل را برای جوانان آماده ورود به بازار کار کاهش میدهد. دادههای بودجه خانوار سال1387 نشان میدهد که از 7491 خانواری که دارای فرزندان بالای 18 سال هستند، 2565 خانوار دارای فرزندان بالای 18سال جویای کار و 2656 خانوار دارای فرزندان بالای 18 سال محصل هستند و 859 خانوار دارای فرزندان محصل بالای 22سال محصل هستند. این ارقام نشان میدهد که حداقل در 34% خانوارهای ایرانی، پدر خانواده هزینههای فرزندان خود را پرداخت میکند در حالی که این فرزندان آماده به کار هستند ولی شغل مناسب خود را پیدا نمیکنند. این جدا از 2565 خانوار و 859 خانواری است که فرزندان آنها ممکن است به دلیل عدم وجود شغل مناسب ادامه تحصیل در دانشگاه را انتخاب کرده باشند[3]. همچنین، این دادهها نشان میدهد که در هر خانواده به طور متوسط 1.5 فرزند وجود دارد که پدر خانواده هزینههای او را متقبل میشود علیرغم آنکه این فرزندان جویای کار هستند. بنابراین، در هنگام عقد قرارداد سرپرست خانوار انتظار دارد تا حداقل دستمزد و به طور کلی دستمزد وی به گونهای تامین شود که بتواند پاسخگوی نیازهای فرزندان بالغ خود نیز باشد. این مطلب تقویت کننده فرضیهای است که دلیل رواج پدیده چند شغلی بودن در کشور را ناکافی بودن درآمد فرد در شغل اول به منظور تامین هزینههای خانوار میداند.[4] از سوی دیگر معمولا خانوارها با مشکلات غیر اقتصادی ناشی از بیکار بودن جوانان خود نیز مواجه هستند، تاخیر در ازدواج به علت نبود شغل مناسب و درآمد کافی و دغدغه کشیده شدن جوانان به سمت فعالیتهای غیرقانونی از جمله این موارد است.
بنابراین به نظر نمیرسد که تعیین حداقل دستمزد لزوما منجر به تامین رفاه خانوارها شود و سوال جدی این جا است که تا چه زمانی قرار است نهادهای کارگری و اقتصاددانان مدافع طبقه کارگر جامعه بدون ارائه یک تحلیل مناسب با حداکثر کردن یک تابع هدف غیر واقعی نتایجی را بگیرند که به ضرر خانوارها و جامعه تمام شود.
حذف یارانهی حاملهای انرژی شرکتهای تولیدی را در کوتاه مدت با چالش پیدا کردن جایگزین برای این عامل تولید مواجه کرده است. حداقل در شرکتهایی که تولید آنها انرژیبر نیست، و وابستگی آنها به انرژی ناشی از استفاده از ماشین آلاتی است که فرآیند تولید را تسهیل میکنند، نیروی انسانی یکی از گزینههای جدی جایگزینی به شمار میرود. این فرصتی مناسب است تا دولت با اصلاح بازار کار نه تنها به عدم کارایی بازار کار پایان دهد، بلکه بنگاههای تولیدی را در جهت عبور از مرحله گذار یاری رساند. علاوه بر این کاهش بیکاری و بهبود شاخصهای اجتماعی از دیگر پیامدهای از میان برداشتن حداقل دستمزد و منعطف کردن قراردادهای کارگر و کارفرماست.
[1] هدفمندسازی یارانهها از منظر اقتصاد مدرن، دخالت دولت در اقتصاد از بین نمیرود بلکه از بازاری به بازار دیگر منتقل میشود، لطفا کف دستمزد را بردارید!: در این پست نشان داده شده است که برداشتن کف دستمزد به نفع بنگاهها است، ولی هدف پست جاری نشان دادن منافع برداشتن حداقل دستمزدها برای خانوارها است.
[2] تعیین حداقل دستمزد و افزایش آن در ابتدا هر سال به نحوی دستمزد در تمامی سطوح را افزایش میدهد
[…] به عنوان مثال در این نوشته بابک به درستی اشاره کرده است که حداقل دستمزد باعث […]
من هم موافقم که باید این بازار آزاد بشه. دو تا پیشنهاد هم تا حالا اینور و اونور خوندم، یکی بیمه است و دیگری جریمهی اخراج برای کارفرماها. فکر کنم مفید باشند.
مساله اینجاست که معمولن تو کشور ما بنا به سبک تحلیل، به بیکاری اهمیت خاصی داده میشه. نمادش هم اینه که بیکاری مهمتر از تورمه معمولن.
همین مساله تو دو تا جا تاثیر گذاشته. اولی تعرفههای گمرکی برای حمایت از کارخانجات و دومی همین بازار.
خود من به صورت عملی راهکاری براش ندارم. کاش به طور عملی هم به این مساله بپردازید که چه روشی هست. مثلا بقیه برای گذار تو این حالت چه کاری کردند.
مطلب بهموقعی بود.
من هم با شما موافقم که در ایران اهمیت اشتغال برای سیاستگذار بیشتر از تورم است. من اینجا قصد داشتم که توضیح بدم که برداشتن حداقل دستمزد لزوما به معنی بدتر شدن وضع خانوارها نیست، و حتی ممکن است رفاه کل جامعه افزایش پیدا کند. اما در مورد راهکار موافقم، هنوز راهکار عملی و اقدامی که بتونیم این سیاست را اجرا کنیم وجود نداره. در ضمن من با بیمه بیکاری موافق هستم، اون هم اگر از طرف دولت ارائه بشه، نه اینکه باز کارفرما را تحت فشار قرار بدیم. امیدوارم بحث های خوبی حول این دو تا موضوع شکل بگیره
سلام
اساس مقاله شما یک فرض اولیه است که حداقل دستمزد تعیین شده بیشتر از دستمزد تعادلی است. ضمن آنکه بطور ضمنی فرض کرده اید اگر بازار کار آزاد شود و دستمزد تعادلی برقرار شود و تمام اعضای جویای کار خانواده کار پیدا کنند، دیگر نیازی نیست که سرپرست خانوار درآمدی بیشتر مساوی حداقل دستمزد فعلی داشته باشد بلکه درامدی کمتر از آن هم کفاف زندگی را خواهد داد.
برداشت من درست است؟
اتفاقاً دیشب داشتم مصاحبه ای را تماشا می کردم با گروهی از مردم آمریکا. بعضی ها از مزایای تعیین حداقل دستمزدها در زندگی شان صحبت می کردند. جالب بود.
حداقل دستمزد چون بالاتر از دستمزد تعادلی است، به عنوان کف قیمت شناخته میشه، وگرنه باید میگفتم سقف دستمزد، که اونوقت چیز بی معنی میشد. همیشه حداقل دستمزد بالاتر از دستمزد تعادلی قرار داره و من فرضی نکردم.
اگر بازار کار آزاد شود باید دستمزد تعادلی برقرار شود ولی لزومی ندارد که تمام اعضای جویای کار شغل پیدا کنند ولی مطمئنا بیکاری کاهش پیدا میکند. در بهترین حالت هم 2 تا 3% بیکاری وجود دارد، بنابراین اینکه بگیم همه اعضای جویای کار شاغل میشوند اشتباه اساسی است و هیچ جای متن من به این موضوع اشاره نکردم.
اما برداشت شما درست است، با افزایش اشتغال، سرپرست خانوار میتواند با درآمدی کمتر نیز زندگی خود را اداره کند. البته یک چسبندگی دستمزد کماکان وجود دارد، که با اصلاح قانون کار این مشکل هم تخفیف پیدا میکند.
اگه ممکنه در مورد دستمزد تعادلی یکم بیشتر توضیح بدید. این دستمزد تعادلی میانگین دستمزدهای موجوده یا چیز دیگه ای هست؟ چه چیزهایی در تعیین دستمزد تعادلی تاثیرگذاره؟ فقط عرضه و تقاضای نیروی کار تعیین کننده است یا مثلاً سطح مهارت ها، شیوه تولید و … هم روی اون تاثیر داره؟
سطح مهارت، شیوه تولیدو سایر عوامل خود را در نمودارهای عرضه و تقاضا نشان میدهند. مگه عرضه و تقاضا چیزی غیر از اینها است؟
نه. کاملاً درسته. به نظر من مشکلات زیادی در مقاله شما وجود دارد. حداقل بااین سطح از داده های مورد استفاده شما در نگارش مقاله نمی توان این سیاست ها را پیشنهاد کرد. متاسفانه وقت برای بحث بیشتر نیست.
ممنون
اول اینکه این مطلب مقاله نیست و هیچ وقت هم قرار نبوده مقاله باشد، یک پست وبلاگ است و لذا دقیق بودن یک مقاله را ندارد.
دوم، من این سیاست را پیشنهاد نکردم، گفتم لزومی ندارد که خانوارها از انجام این سیاست متضرر شوند، باید بررسی های بیشتری صورت بگیرد
سوم، اینکه بیایم بگیم مشکلات زیادی وجود دارد ولی من وقتش را ندارم که بگم، به نظرم من خیلی چیز عجیبیه!!! من فکر میکنم درستش اینه که شما بگید چه جایی از مطلب از نظر شما مشکل دارد، اونوقت من جواب بدم و معلوم بشه که یا من یا شما جایی در تحلیلمون داریم اشتباه میکنیم. کما اینکه، نظر قبلی هم که داده بودین نشان میدهد که شما با مفاهیم اولیه اقتصاد مثل عرضه و تقاضا هم مشکل دارید
داشتن مشکل در یک مطلب علمی که ایرادی نداره برادر.من که نگفتم غلطه. چرا حالا ناراحت شدید. به گفته شما ما که از مفاهیم اولیه اقتصاد هم سر در نمی آریم. پس جای ناراحتی وجود نداره که. سوالی که من پرسیده بودم شما اشتباه منظور من را برداشت کردید و یا شاید من بد سوالم را مطرح کردم. من یک ایده ای به ذهنم رسیده بود ربطی هم به مطلب شما نداشت. این شد که سوال پرسیدم. جواب ما را هم که سربالا دادید.
به هر حال من فکر کنم برای ارائه این توصیه سیاستی باید اطلاعات بیشتری از بودجه خانوار و دارندگان تامین اجتماعی داشته باشید. ضمن اینکه باید اطلاعات بیشتری از آمار سرشماری کارگاههای کشور به خصوص کارگاههای بزرگ داشته باشیم.
تا آنجایی که من از قانون کار می دانم کارفرما می تواند قرارداد 89 روزه با کارگر ببنده و به هیچ جای دنیا هم بر نمی خوره. ضمن اینکه اگر هم کارگر اخراج بشه مشکلات و هزینه های شکایت رسمی اینقدر زیاده که معمولاً کارگرها به دنبال شکایت نمی روند. در قراردادهای غیر بیمه ای هم که الزامی وجود نداره حداقل حقوق رعایت بشه.
مشکل اصلی برای بنگاههای بزرگ و مثلاً 10 کارکن و بیشتر یا حتی شاید 50 کارکن و بیشتره. باید دید سهم این کارگرها از کل اشتغال چقدره و سهم مشکلات تعیین حداقل حقوق در کل مشکلات کسب و کار این بنگاهها چقدره.
مساله دیگه اینه که آیا با آزاد شدن بازار کار اشتغال انقدرها زیاد می شه که اولاً نرخ بیکاری فعلی کاهش پیدا کنه ثانیاً اعضای دیگه خانوار هم بتونن کاری پیدا کنند تا کاهش درامد سرپرست خانوار هم جبران بشه. نکته دیگه اینکه باید بررسی بشه که آیا این حداقل حقوقی هم که الان وجود داره جوابگوی میزان مخارج یک خانوار دو یا سه نفره هست یا نه.
فکر کنم جواب شما این باشه که همه مشکلات جامعه کارگری در بلندمدت و پس از آزادسازی حل می شه و نیازی به بررسی بیشتر نیست.
والسلام.
من نمیدونم چی گفتم که شما احساس کردین من ناراحت شدم. همه ما که اینجا هستیم خیلی چیزا بلد نیستیم، ولی همه ما میدونیم که اقتصاد یک چارچوبی داره، و براساس اون چارچوب صحبت میکنیم. این سوالی که پرسیدین، معنیاش این است که شما آنچه که به عنوان علم اقتصاد خرد وجود دارد را قبول ندارید، یا اینکه احتیاج دارید دوباره اون را مرور کنید، یا اینکه سوالتون را خوب مطرح نکردین.
شما که اینقدر با جو علمی آشنا هستید، نمی دونید که شما باید ادعای من را رد کنید. من ادعایی کردم، براساس یک سری فرضیهها یک سری نتیجه گرفتم و شما میتوانید به فرض یا نتیجهگیری من ایراد بگیرید، اتفاقا من این مطلب را نوشتم که شما از آن ایراد بگیرید ولی اینکه بیاییم مثل کارشناسان تلویزیون بگیم، این طرح از نظر من خیلی اشکالهای بزرگی دارد، ولی وقت برنامه اجازه نمیده من توضیح بدم. به نظر من ایشون محض نمونه کافیه که یک نمونه از آن اشکالات را به جای این حرفها بگه
از قرار معلوم شما از کامنت قبلی بنده دلخور بودین و کامنت مورد بحث را گذاشتین، ولی پیشنهاد میکنم سوالی که کردین و جوابی که من دادم را دوباره بخونید، تا ببینید جواب من یک جواب عادی بوده، اتفاقا من سوال کردم، که شما دیدگاهتون را توضیح بدین.
من هیچ وقت توصیه سیاستگذاری نکردم، به هر حال من هم تجربه کاری دارم که به من میگه توصیه سیاستگذاری کردن به همین آسونیها نیست و احتیاج به ساعتها مطالعه و یک تیم از افراد با تجربه داره تا بتوانند اجرای یک سیاست را آنالیز کنند. این مطلب چیزی جز یک ایده خام نیست، که با ایراداتی که شما میگیرید پخته میشه.
ببینید، اینکه میگید آمار بیشتر، بگید چه آماری، اقتصاد علم دقیقی هست، به من بگید چه آماری دقیق منظورتون هست تا من برم آمار را چک کنم، شاید نکات جالبی ازشون بشه بدست آورد.
با 89 روزه موافقم، ولی هزینهاش را مخالفم، موضوع شکایت کارگر از کارفما بسیار رایج هست، و معمولا به خاطر اینکه شعار این هست که باید از کارگران حمایت بشه و وزارت کار میدونه که اخراج هر کارگر منجر به بدتر شدن آمار بیکاری میشه، معمولا رای به بازگشت میده. بنابراین به این راحتی نمیشه کارگری را اخراج کرد. قرارداد غیر بیمه را من متوجه نشدم منظورتون چیه.
بله این ایده خوبی هست، که ببینیم چند درصد از نیروی کار کارگرها هستند. یا به عبارت بهتر ببینیم که چند درصد سهم تولید در کارخانههای تولیدی بر عهده نیروی کار است. اما من این موضوع را به نحوی بهش اشاره کردم، آنجا که گفتم
«شرکتهای تولیدی را در کوتاه مدت با چالش پیدا کردن جایگزین برای این عامل تولید مواجه کرده است. حداقل در شرکتهایی که تولید آنها انرژیبر نیست، و وابستگی آنها به انرژی ناشی از استفاده از ماشین آلاتی است که فرآیند تولید را تسهیل میکنند»
اگر عوامل دیگر را ثابت فرض کنیم، تردیدی نیست که آزاد کردن بازار کار منجر به افزایش اشتغال میشه و این اتفاق در کوتاه مدت و حداکثر میان مدت اتفاق میفته.
از نظر من اصلا مهم نیست که حداقل حقوق چقدر هست، اگر این حقوق جوابگوی هزینههای خانوار نیست، دولت باید از راههای دیگه آن را تامین کند.
ایده اصلی من این بود که لزومی نداره که کارگران یا دولت به بهانه کارگران از حداقل دستمزد حمایت کند، چون این موضوه به نفع آنها هم هست
حق با شماست. من سوالم را بد مطرح کردم. مساله ای که به ذهنم رسیده بود اینه که یک کاسه کردن همه مشاغل با سطوح متفاوت دستمزدی برای تحلیل بازار کار ناقص می تونه باشه. در تحلیل کلان نمیشه مثلاً برای متخصصین و غیرمتخصصین- تازه کارها و با سابقه ها و … تحلیل جدا انجام داد و تاثیر تغییرات بازار کار را بر جابجایی بین این دو بررسی کرد. باید تحلیل جزئی تر باشه. مثال: آزاد کردن بازار کار می تواند موجب کاهش دستمزد باسابقه ها و افزایش بیکاری در این گروه و افزایش دستمزد و اشتغال در گروه تازه کارها بشه. شاید اگه بشه با استفاده از آمار بودجه خانوار این دو گروه را جداگانه بررسی کرد نتایج جالبی به دست بیاد. (منظورم اینه که یک تاثیراتی در کلان بازار مشاهده می شه اما جابجایی ها و تغییرات درونی دیده نمی شود و چون این بررسی ها را عموماً جامعه شناسان و مدیریتی ها و حقوقدانان انجام می دهند، تصویب قوانین را هم آنها جهت دهی می کنند. استدلال ها هم از جنس اقتصادی نیست.)
از توضیحتون ممنونم. حقیقتش من حقوق کار را درس داشتم و پاس کردم. استاد من دکتر حقوق و متخصص حقوق کار بود. ایشون می گفت که پروسه شکایت حقوقی کار زمانبر و هزینه بر هست. شاید در این مدت تغییرات چشمگیری اتفاق افتاده باشه که من در جریان نیستم.
ممنون از توضیحی که دادید.
من هم با ایدتون موافقم، یک مقدار الان سرم شلوغ هست، ولی سعی میکنم ه محض اینکه سرم خلوت شد، این ایده شما را روی بودجه خانوار اجرا کنم و نتایجش را بهتون خبر میدم. اما باز هم فکر میکنم که آزاد کردن دستمزد باعث افزایش اشتغال در تمامی کروههای شغلی بشه. دلیلش هم اینه که اون فرد با سابقه که شما مثال زدین یا اگر اون دستمزد پایین را قبول نکنه، از کار اخراج میشه! حالا این اخراج هم به این راحتیها نیست! اگر این فرد کارگر دائم باشه، و قرارداد موقت نداشته باشه، که یک مقدار کار پیچیده میشه و باید قوانینی تصویب بشه که کارفرما بتونه اخراج را با هزینه کمتری انجام بده، اما اگر قرارداد موقت باشه، کارگر یا باید دستمزد پایینتر را قبول کند، یا اینکه به جایی برود که دستمزد مورد تقاضا را به او پرداخت کنند.
با این اوصاف بهترین کار همان طور که شما گفتین رجوع به دادهها است
ما در کشورمون خوشبختانه اشتغال کامل داریم و تازه عرضه نیروی کار مازاد جوان هم داریم. پس اساسا بحث کمبود اشتغال بیراهه رفتن هست.