مطلب این پست را دوست خوبمان محسن برای کافه نوشته است. محسن معتقد است دولت های اروپایی در مورد اتخاذ سیاست اقتصادی خود بر سر یک دو راهی قرار گرفتهاند.
هنوز دو سال از سپتامبر سیاه سال 2008 نگذشته است؛ زمانی که اعلام ورشکستگی بانک معظم Lemman Brothers در پی بحران وامهای مسکن در امریکا، رعشه بر اندام بازارهای مالی سرتاسر دنیا انداخت. دامنه لرزهای که بورسهای دنیا را تکان میداد، خیلی سریع به کاخهای ریاست جمهوری و ساختمانهای نخستوزیری نیز رسید. اقتصاددانان هم با نگاههای بدبیینانه همیشگیشان، مبنی بر خطر سرایت بحران مالی به بخشهای حقیقی اقتصاد یا به عبارت دیگر تبدیل بحران مالی به رکود اقتصادی، بیش از پیش آسایش را از سیاستمداران میربودند. الان وقت آن بود که پرزیدنت پس از یک جلسه طولانی با وزیر خزانهداری و رئیس فدرال رزرو و سناتورهای پرنفوذ، در مصاحبه با خبرنگاران بگوید اوضاع تحت کنترل است و مشکلی وجود ندارد. اما گذشت زمان نشان داد که اوضاع رو به وخامت است و نشانی از بهبود، حداقل در کوتاهمدت وجود ندارد. اوراق قرضه امریکایی هم از طریق ابزارهای مالی پیچیده، مثل سبک زندگی امریکایی، تمام دنیا را درنوردیده بودند و در ترکیب دارایی هر خانوار و بنگاهی، از آن زوج بازنشسته ایرلندی تا فلان شرکت ساختمانی در دوبی، از این جور اوراق قرضهها یافت میشد، و اینچنین شد که باز هم وقتی امریکا عطسه کرد، دنیا تب کرد! دیگر داستانهای رکود بزرگ چیزی نبود که فقط در کتابهای تاریخ یافت شود، شبح رکود عمیق دگربار جهان را فرا گرفتهبود. به پشتوانه تجربیات رکود بزرگ و حجم عظیمی از مطالعات صورت گرفته بر روی دورهای تجاری، بانکهای مرکزی و دولتها به سرعت سیاستهای انبساطی پولی و مالی را به اجرا درآوردند. اما در دنیای بههم پیوسته کنونی ضروری بود که نوعی اقدام هماهنگ بینالمللی برای مقابله با بحران صورت پذیرد. اینچنین بود که در نخستین روزهای سال 2009 سران 19 اقتصاد بزرگ دنیا بهعلاوه اتحادیه اروپا در پیتسبورگ پنسیلوانیا گردهم آمدند که به گروه 20 معروف شد.
وزرای اقتصاد گروه 20 هنگامی که در اردیبهشت امسال در واشنگتن دوباره یکدیگر را ملاقات کردند، امیدوارانه اعلام کردند که اقتصاد جهانی سریعتر از آنچه که انتظار میرفت از رکود خلاص شدهاست؛ OECD هم که قبلا نرخ رشد اقتصادی جهان در سال 2010 را 3.7 درصد پیشبینی کرده بود با تجدیدنظر در آن، رقم 4.6 درصد را پیشبینی نمود، این ارقامی هنگامی امیدوارانهتر جلوه میکند که بدانیم رشد اقتصادی جهان در سال 2009 منفی 9. درصد بود[i]. اما تمام ماجرا به این خوبی پیش نمیرفت. در اواخر زمستان گذشته مسئله بدهی سر به فلک کشیده دولت یونان و در معرض ورشکستگی قرار گرفتن دولت این کشور، بار دیگر نگرانیهایی را برانگیخت. کسری بودجه یونان به رقم بیسابقه 13 درصد تولید ناخالص داخلی رسیدهبود، رقمی که بر اساس قوانین حوزه یورو نباید از عدد 3 تجاوز کند. دولت یونان با افراط در اجرای سیاستهای انبساطی سعی کرده بود اثرات نامطلوب رکود را به حداقل کاهش دهد اما نکته مهمتر این بود که پیش از وقوع بحران مالی نیز دولت یونان از محل کسری بودجه سیاستهای سخاوتمندانهای را به مرحله اجرا گذارده بود، به عنوان مثال سن بازنشستگی را به 55 سال کاهش دادهبود و از همه بدتر آنکه به نحو غیرمسئولانهای رقم واقعی کسری بودجه خود را از مقامات اتحادیه اروپا پنهان کردهبود، تا مشمول تدابیر تنبیهی این اتحادیه قرا نگیرد. با حاد شدن مسئله کسری بودجه یونان، معلوم شد اقدامات غیرمسئولانه منحصر به سیاستمداران یونانی نبوده است، اسپانیا و پرتغال نیز وضع وخیمی دارند و تقریبا تمام کشورهای حوزه یورو از خط قرمزهای اتحادیه عبور کردهاند. افشای این اخبار موقعیت یورو را متزلزل نمود و ارزش آن را در برابر سایر ارزهای معتبر جهان در سراشیبی سقوط قرار داد. اتحادیه اروپا جهت متوقف ساختن این روند، تصمیم راسخ به اجرای برنامههای ریاضتی، اعمال سیاستهای انقباضی و بازگردان دیسیپلین به مخارج دولت گرفت.
اینجا تورنتو است، سران گروه 20 در فاصله کمتر از 6 ماه بار دیگر برای گرفتن عکس یادگاری در مقابل خبرنگاران دوشادوش یکدیگر قرار گرفتهاند، اما مانند اجلاس پیتسبورگ وحدت نظر در بین آنها مشاهده نمیشود. پرزیدنت اوباما قبل از آغاز اجلاس به سران کشورهای شرکتکننده نامه نوشته و از آنها درخواست نمودهاست تا بارقههای امید لرزانی که از بهبود اقتصاد جهانی مشاهده میشود، آنها را بر آن ندارد تا عجولانه از سیاستهای انبساطی محرک رشد دست کشند. امریکاییها برآنند که هنوز زود است تا از حمایت از اقتصاد دست شوییم، چراکه رشد اقتصادی بسیار شکننده مینماید و قطع زودهنگام سیاستهای انبساطی در آینده اقتصاد را با نوسانات شدید مواجه میسازد، لذا رشد اقتصادی پایدار منوط به ادامه سیاستهای فعلی است. در این زمینه اقتصادهای نوظهور حاضر در گروه شامل چین، برزیل، افریقای جنوبی، هند، کره جنوبی، روسیه، ترکیه، آرژانتین و عربستان سعودی نیز با امریکا همراه هستند. این کشورها که رشد اقتصادیشان عمدتا در گرو صادرات است، تمایلی ندارند با کاهش تقاضا در پی متوقف ساختن سیاستهای انبساطی در کشورهای پیشرفته، موتور پیشران رشد اقتصادیشان ضعیف گردد.
اما متحدین اروپایی امریکا و حتی بریتانیا رای دیگری دارند. سرنوشت یونان کشورهای اروپایی را به واهمه انداختهاست و هر یک از این کشورها خود را یک یونان بالقوه قلمداد میکنند! البته مسئولین اتحادیه اروپا این مسئله را که پیگیری سیاستهای انقباضی آنها ممکن است روند احیای شکننده اقتصاد جهانی را مختل سازد رد میکنند، بلکه معتقدند این اقدام آنها به بازار علامت میدهد که دولتهای اروپایی با جدیت در پی رفع بیثباتی احتمالی ناشی از افزایش بدهی بخش عمومی هستند. با مشاهده روند رو به رشد بدهیهای بخش عمومی در یک کشور، ریسک دولت مذکور از منظر وامدهندگان افزایش مییابد که این امر خود را در نرخ بهره بالاتر نمود میدهد، پرداخت بدهی با نرخ بهره بالاتر بهتدریج مسئله کسری بودجه دولت را بغرنجتر میسازد و نااطمینانی و بیثباتی ناشی از آن امکان بروز بحران مالی جدیدی را، مانند آنچه در یونان مشاهده شد، دامن میزند. بنابراین کشورهای اروپایی با هدف کاهش بیثباتی و نگرانی در بازارهای مالی تصمیم به اجرای برنامههای ریاضتی و سیاستهای انقباضی گرفتهاند، تا از طریق افزایش ثبات به رشد اقتصادی پایدار یاری رسانند. ممکن است این سوال مطرح شود که چرا امریکا دغدغهای مشابه کشورهای اروپایی در زمینه افزایش نگرانکننده بدهی دولت در پی اجرای سیاستهای انبساطی ندارد. پاسخی که به نظر من میرسد این است که امریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان و پرستیژی که در جهان برخوردار است با مشکل قرض گرفتن از بازارهای مالی دنیا مانند آنچه که کشورهای نسبتا کوچک اروپایی با آن دست به گریبانند، مواجه نیست. اما فارغ از اینکه در واقعیت کدام نظر غالب میگردد، اینکه در نهایت استدلال امریکا و اقتصادهای نوظهور یا استدلال کشورهای اروپایی حظ بیشتری از حقیقت دارد، موضوع جالبی برای ورزش ذهنی با استفاده از آموختههایمان از علم اقتصاد است!
[i] http://www.bbc.co.uk/persian/world/2010/05/100526_l03_oecd_economy.shtml
با تشکر از ابراز لطف دوستان، امیدوارم در آینده از انتقادهایتان بیش از تجلیل هایتان برخوردار شوم. یک معذرت خواهی نیز بابت تاخیر در پاسخ به نظرت بدهکارم؛ من تا امروز در سفر بودم و به اینترنت دسترسی نداشتم.
عالی بود!
واقعا لذت بردم! به خصوص از شبح!
مرسی مصطفی جان. چرا حال کردی؟ حدس می زنم شبح مارکس در مانیفستش به ذهنت متبادر شده، هان؟!
خیلی ممنون محسن جان. قبل از این قلمت رو ندیده بودم. خیلی خوب و با مطالعه نوشته بودی ویه جورایی فراتر از بلاگ و در سطح اکونومیست و wsj مینویسی! امیدوارم که در آینده بیشتر بتونیم نوشتههات رو در کافه داشته باشیم و در آیندهتر ببینیم که واقعا در اکونومیست قلم میزنی!
مقاله خوبی بود. برای پاسخ به سوال تو مقاله زیر برای اروپا را خیلی خوب توضیح داده:
http://www.project-syndicate.org/commentary/eichengreen19/English
در مورد آمریکا هم به نظر می رسه افزایش مالیات در آینده شرکت ها را از سرمایه گذاری بازداشته چرا که می دانند دولت برای تامین مخارج بیمه همگانی نیاز به مالیات بیشتر داره. لذا به نظر می رسه وقتشه کسری بودجه خودش را دولت کم کنه.