۲۰۱۰: آتشفشانی در آیسلند فوران میکند و برای چند روز مسافرتهای هوایی لغو میشوند تا خطوط هوایی ۲۰۰ میلیون دلار در روز ضرر کنند. اما کسی زمینشناسان را به ضعف در پیشبینی این پدیده طبیعی متهم نمیکند و یا اساساً علم زمینشناسی را زیر سوال نمیبرد.
۲۰۰۸: یک بحران مالی در بخش مسکن و بانکی ایالات متحده شروع میشود و به زودی به بسیاری از نقاط جهان سرایت میکند. بلافاصله اقتصاددانان از سوی بسیاری (و حتی از سوی خودشان) متهم به ناتوانی در پیشبینی این پدیده میشوند و عدهای اساساً علم اقتصاد را زیر سوال میبرند یا نابودی آن را پیشبینی میکنند (منابع البته خیلی بیشتر از این لینکهاست و اینها تنها چند نمونه هستند.).
اما سوال این است که چرا همهی این بلاها تنها بر سر اقتصاددانها میآید؟ چرا کسی زمینشناسان را به خاطر ناتوانیشان در پیشبینی آتشفشان یا زلزله تخطئه نمیکند؟ چرا دانشمندان هواشناسی برای پیشبینی زمان برخورد آذرخش یا وضع آب و هوا در دو سال آینده مورد سوال قرار نمیگیرند؟ چرا کسی پزشکان را به این دلیل که دقیقاً مشخص نمیکنند عمر طبیعی ما چهقدر است محکوم نمیکند؟
خلاصه چه فرقی هست بین علم اقتصاد (اگر آن را علم بدانیم) و سایر علوم، که انتظار چنین پیشبینیهایی از اقتصاددانها میرود اما از سایر علوم نه؟
با سلام.
دوستان عزيز و هم رشته! طي اين پيام، آشنايي با شما را آغازي بر يك جريان نو در عرصه اقتصاد مي دانيم.
منتظر حضور شما در بين بازديد كنندگان وبلاگمان هستيم.
گروه اقتصاد اسلامي پژهان
سلام،
خیلی ممنون از پیامتون. امیدوارم این آشنایی ادامه پیدا کنه و شاهد مباحثات و تبادل نظر در آینده باشیم. شاید مباحثی که «سروش» در زمینه اقتصادی اسلامی در کافه نوشته است هم برایتان جالب باشد.
چون قضیه پول ملته ما اقتصاد دانا همیشه بده می شیم!!!1
من فکر میکنم علم اقتصاد از دو دو تا مساوی چهارتایی بیشتری برخورداره تا علم پزشکی و زمینشناسی. یعنی نه اینکه توی این علوم نشه پیشبینی کرد اتفاقاتی که قراره رخ بده. میشه. همین حالاشم نسبت به گذشته خیلی در این زمینه پیشرفت حاصل شده اما هنوز به پای علومی مثل اقتصاد نرسیده. از طرفی همونطور که دوستان گفتن پیشرفت توی علم اقتصاد و پیشگوییهای بعضن درستی که این علم تونسته در مورد رفتارهای انسانی انجام بده حس اعتماد به نفس مضاعفی رو به اقتصاددانان عزیز داده که با جرات بیشتری میتونن مدعی خیلی چیزها بشن که در علوم دیگه از جمله همین پزشکی و زمینشناسی از اونجایی که سیر تحولات خیلی هم سریع نبوده – که چراش هم قابل بحثه البته- عالمان این رشتهها رو محتاطتر بار آورده. طوری که به راحتی اقتصاددانها نمیتونن مدعی بشن. البته کشورایی مثل ایران رو کلن باید فاکتور گرفت چون همهی ملتشون توی همهی زمینهها مدعین!
یه مسئلهی دیگهای که من فکر میکنم بشه بهش اشاره کرد وجود سازمانهای حمایتکننده از دانشمندا وحتی غیر دانشمندای یه رشتهاس. یعنی مثلن توی علوم پزشکی یه سازمانی تحت عنوان سازمان نظام پزشکی وجود داره که به تخلفات پزشکا و دندانپزشکا رسیدگی میکنه و بعد رای میده که آیا طرف مقصر بوده یا نه. یعنی اینطور هم نیست که اگه یه کسی از ایدز بمیره کسی به پزشک طرف کاری نداشته باشه و بگه خب مریض بود و باید میمرد بلکه میشه ثابت کرد که طرف در اثر قصور پزشکی مرده و حالا انگشت اتهام رو خیلی راحت میشه نشونه گرفت سمت پزشکه. یا سازمان نظام مهندسی و غیره. من نمیدونم همچین چیزی توی علم اقتصاد تعریف شده، که اگه واقعن گناهی نداشت این سازمانه بیاد و بیگناهیشو ثابت کنه؟
بشر برای خودش داشت زندگیش رو میکرد. مبادلهی پایاپای میکرد. اون موقع هم انسانها پیچیده بودن. اون موقع هم پیشبینیناپذیر بودن. انسان همون انسانه. اما اون زمان، بحران اقتصادیی به وجود نمیاومد.
زلزله همیشه بوده. بیماری هم همیشه بوده. حافظهی تاریخی بشر این رو پذیرفته که اگه متخصصین امر نتونن زلزله رو پیشبینی کنن یا نتونن بیماریها رو کنترل کنن، ایرادی بر اونها وارد نیست. چون دست خدا رو پشت این بلایا میبینن. خودآگاه یا ناخودآگاه. به خدا هم اعتقاد نداشته باشن، دست طبیعت رو پشت این قضایا میبینن.
اما اقتصاد پولی، عمر زیادی نداره. اقتصاد نئوکلاسیک کمتر از اون. بنابراین «بحران اقتصادی» در حافظهی تاریخی بشر تعریفشده نیست. پس بشر به «بحران اقتصادی» به چشم دست خدا یا دست طبیعت نگاه نمیکنه، بلکه به چشم دست نامریی جناب آدام اسمیت نگاه میکنه و انتظار داره پیروانش بتونن رفع و رجوعش کنن.
برای اینکه «زمین» رو خدا خلق کرده، ولی «اقتصاد» رو بشر.
اگر بشر نتونه سر از کار خدا دربیاره، کسی بهش ایرادی نمیگیره، ولی اگه نتونه سر از کار خودش دربیاره، بهش ایراد میگیرن (مستقل از اینکه این ایراد گرفتن یا نگرفتن، درسته یا غلط)
خوب میشود گفت که اقتصاد چیزی نیست جز برایند رفتار اقتصادی انسانها و انسان را هم خدا آفریده و از قضا انسان موجودی بسیار پیچیده است که سر درآوردن از آن احتمالا خیلی سختتر از سردرآوردن از فیزیک زمین است. پس با وجود این، اتفاقا انتظارات باید از اقتصاددانان انتظارات کمتری برود چون با انسان که موجودی پیچیده و مختار است و در نتیجه بسیار پیشبینیناپذیر سر و کار دارد. اما این طور نشده! چرا؟
جوابش خیلی ساده است. اقتصاددان از صبح تا شب برای همه نسخه می پیچد و وضعیت اقتصادی را تعیین می کند، حال آنکه زمین شناس چنین کاری نمی کند. شما اقتصاد دان ها هم اگر به اندازه زمین شناسان ساکت گوشه خودتان می نشستید و می گفتید که نمی توانید حرفی بزنید کسی به شما گیر نمی داد.
من فکر میکنم یک موضوع دیگه را هم باید اضافه کنیم و اون دایره شمول این سه تا علم هستش. کم رنگ تو نظرات بالا اشاره شد ولی به نظرم، ما یک پزشک را به خاطر عدم توانایی در حل مشکل بیماری ایدز سرزنش نمی کنیم چون مگه به طور نسبی چند نفر ایدز دارند؟ یا اینکه اگه زمین لرزه بیاد، مگه چه دامنهای را در بر میگیره و الی آخر. ولی اگر یک سیستم اقتصادی سقوط کنه، اونوقت با توجه به اینکه این اقتصاد نقش پر رنگی در زندگی تمام افراد از پیر و جوان تا غنی و فقیر داره، معمولا باید منتظر باشیم سر و صدای زیادی بلند بشه!
سلام
به وبلاگ ما هم سری بزنید.
موفق باشید.
آفتاب آمد دليل آفتاب
http://www.nytimes.com/aponline/2010/04/19/science/AP-US-Space-Shuttle.html?_r=1&partner=rss&emc=rss
يادمه يه بار از زبون يكي لز دانشمندهاي ناسا شنيدم كه هواي سه روز بعد مريخ رو هم با دقت 99 درصد پيش بيني مي كنن بيچاره ها!!!!!
من هم با سهیل و مشدونالد همنظرم. جامعه پزشکی این انتظار رو بوجود نیاورده که میتونه عمر انسانها رو پیشبینی بکنه یا سرطان رو درمان بکنه، اما جامعه اقتصاددونها تقریبا در همه جا میگن که اگر به مشاورههای ما گوش بدین اقتصاد مشکلی نخواهد داشت. من بعید میدونم که اگر حتی لوکاس، رومر، فیشر و بلنچارد که درس اقتصاد کلان ما رو نوشتن، مشاوران ارشد کلینتون، بوش و اوباما بودن هیچ بحرانی بهجود نمیاومد.
این هم جالبه که الان خود اقتصاددونها چه درسی از بحران گرفتن. برای مثال در اینجا منکیو مقاله خوبی درباره درسهای بحران اقتصادی نوشته و تاکید داره که اقتصاددونها باید متواضعتر باشن:
http://www.nytimes.com/2010/03/28/business/economy/28view.html
يك- وظيفه علم پيش گويي نيست؛ حداكثر انتظار پيش بيني اما-اگري است كه از تبيين پديدارها بر مي آيد
دو- اگر فرض بالا را بپذيريم، علم اقتصاد حتي بهتر از زمين شناسي عمل كرده است. من اقتصاددانان زيادي -خارج از جريان اصلي نيوكينزي- را مي شناسم كه نه تنها، بر مبناي دستگاه تحليلي خود ركودها را پيش بيني كرده اند، بلكه هر روز و هر روز دارند درباره عواقب سياستهاي غلط كه منجر به بيماري هاي بعدي مي شود هشدار مي دهند. در مورد مثلا پزشكي ما گهگاه حتي تبييني از بيماري نداريم-لااقل در مورد مغز در بسياري مواردنه تنها علت را نمي دانند بلكه روش تاثيرگذاري داروي مورد استفاده شان را هم نمي دانند!-
سه- ابعاد قضيه را با توجه به بعد روانشناختي اش فراموش فراموش نكنيم. در پزشكي دلمان براي فرد بيمار مي سوزد، در حاليكه ركود اقتصادي مربوط به همه مان است (درد مشترك). زلزله هم از اين دست هست ولي در زلزله معمولا خدا را مقصر مي دانند! مرگ ومير زياد معمولا مربوط به حضرت عزراييل مي شود، زمين شناس چه تقصيري دايد. ولي اقتصاددان مسئول است چون او اين سيستم جاري را پيشنهاد داده است. (اين نگاه غلط است! اقتصاددانان متفاوت پيشنهادهاي متفاوتي داده اند. اما دولتها معمولا تنها يكي از انها را بت كرده اند.)
چهار- بله قدرت هم، در تاثيرگذاري روي افكار عمومي بي تاثير نيست. من شخصا در اينكه دولتها معمولا دنبال اقتصاددانهاي طرفدار دخالت دولت مي روند شكي ندارم. (حداقل هيچ دولتي حاضر نمي شود، از قدرت اربابي پول چشم بپوشد، درحاليكه همين را اقتصاددانهاي موردعلاقه من، علت ركود مي دانند.) حتي بعد از اينكه ركود ايجاد شد كه مسببش دولتها نيستند، دم دست ترينشان اقتصاددانها هستند.
پنج- فراموش نكنيم ما تنها كودكاني هستيم كه مشتي شن از ساحل برداشته ايم، هنوز اقيانوسي پيش روي ماست.
مطلب جدید در وی خود قرار دادم با این عنوان
چرا می خواهیم از یک سوراخ دوبار گزیده شویم؟
خوشحال می شوم اگر این مطلب در اینجا به چلنج گذاشته شود. مطلب را در ادامه می آورم
چرا از یک سوراخ می خواهیم دوبار گزیده شویم
طی روزهای اخیر حساب آتیه و مسئله تشویق زادو ولد به نقل مجلس گفتگوی اندیشمندان اقتصادی و اجتماعی کشور تبدیل شده است. اما پس از اعلام این پیشنهاد، یک سوال اساسی برای من، به عنوان یک اقتصاد خوان پیش آمد، که آیا واقعاً جمعیت بالا خوب است یا بد. نمی خواهم بی گدار به آب بزنم. اگر شما یک جستجوی ساده در گوگل انجام دهید می توانید به این نتیجه برسید که مقالات علمی معتبر فراوانی برروی این تاکید دارند که رشد جمعیت بالا باعث افزایش رشد اقتصادی خواهد شد. بله تعجب نکنید. طرفداران این نظریه بر این باورند که با افزایش تقاضا تولید نیز به تبع آن زیاد شده و این روند سبب رشد پایدار در اقتصاد خواهد شد. یعنی اعتقاد دارند که این تقاضا است که تولید را به وجود می آورد. دلایل بسیار منطقی هم برای این مسئله ابراز می کنند که به هیچوجه با چارچوب تدوین شده آنها، مو لای درزش هم نمی رود. یعنی هر منکر افزایش جمعیت نیز پس از مطالعه این مقالات، اگر نظرش عوض نشود،حداقل به عقیده خود شک خواهد کرد. من هم به عنوان یک اقتصاد خوان این دلایل را کتمان نمی کنم و حتی نمی توانم کتمان کنم که در بسیاری از کشورها، خیل عظیم جمعیت شان، سبب افزایش رشد اقتصادی شان شده است (مثلاً چین و هند). اما متاسفانه همانند بیشتر مدلهای دیگر اقتصادی که ما با چشمان بسته آن را می خوانیم، این یکی هم احتمالاً کامل درک نشده است. شاید دانشجوهای چون من، به یاد بیاورند که ما اکثراً برای خواند مدلهای رشد، برای اینکه کار خود را راحتتر کنیم، فروض اولیه اش را خودمان حذف می کنیم. اما مهمترین بخش یک مدل همین فروض مدل هست که چارچوبهای اصلی کارمان را نشان میدهند. با این مقدمه دوباره برمیگردیم به بحث خودمان:
ما در اوایل انقلاب با توجه به نگرشهای و یارانه های پرداختی به اقشار مردم، رشد بالای جمعیت را تجربه کردیم. نتیجه اش چه شد؟ شاید هم نسلی های من بهتر به یاد داشته باشند، وقتی وارد مدارس ابتدایی شدیم تعداد اندک مدارس پاسخگوی خیل عظیم جمعیت نبود، برای ورود به دانشگاه که دیگر خود بهتر واقفید، خوان آخر نیز کار و اشتغال است (خود بخوان حدیث مفصل). خوب کسی می داند که برای چه ما با آن رشد جمعیت بالا بجاب اینکه رشد کنیم، بسیاری از شاخصهای رفاه اقتصادی ما پایین آمد؟ بله ما فروض اولیه مدلهای خوبی جمعیت را ندیدیم، جمعیت خوب است اگر منابع تولید داشته باشیم، جمعیت خوب است، اگر نهادهای اقتصادی انعطاف لازم را داشته باشند، جمعیت خوب است، اگر که این جمعیت قادر به تولید باشد، جمعیت مصرف کننده صرف به چه کار می آید؟ مگر نه این بود که وارداتمان زیاد شد، مگر نه این بودکه بهره وری ما پایین آمد و …..
مثالی میزنم، فرض کنید یک کشاورز ۱۰۰ هکتار زمین دارد، یک تیلر و یک بیل، او خود به تنهایی روی زمینش کار میکند و بازده خوبی هم بدست می آورد. حال اگر با تمایلاتی که جامعه برایش ایجاد می کند ۴ فرزند بیاورد چه خواهد شد؟ اری حالا ما یک اقتصاد دارم، ۵ کشاورز و همان منابع اولیه تولیدی. یعنی ما توجهی به طرف عرضه نهاده ها و نهادهای منعطف نمی کنیم. نتیجه اش چیست؟ پس از مرگ پدر زمین های بین ۴ نفر تقسیم می شود، همان تقسیم عراضی به واحدهای کوچک، می دانید که این سبب کاهش بهرهوری خواهد شد و تولید کل کم می شود. تازه اینکه چون بیل و تیلر ندارند، مجبور به اجاره آن می شوند و این هزینه را هم زیاد می کند و….قبل از مرک پدر هم چون محدودیت منابع و نهاده ها وجود دارد، یا باید ۴ فرزند بیکار باشند و یا همه با هم روی همان زمین و با همان منابع محدود کار کنند، نتیجه اش چیست؟ کاهش شدید بهره وری عوامل. احتمالاً این مثالها برایتان آشناست، چون بارها و بارها از این دست واقعیتها را در اطرافتان دیده اید.
حالا آیا باز هم جمعیت بالا خوب است؟ آیا همان موالید دهه اول انقلاب الان ازدواج نمی کنند؟ آیا باروزی آنان حتی برای هر کدام ۲ بچه، باز یک موج جمعیتی دومی برای اقتصاد ایجاد نمی کند، پس چرا ما بجای مدیریت این موج جمعیتی به دنبال افزایش و دوامن زدن دوباره به آن هستیم. چرا از یک سوراخ می خواهیم دوبار گزیده شویم. بهتر نیست بجای تاکید بر قسمت تقاضا، ابتدا طرف عرضه اقتصاد را سامان دهیم، بهره وری را بالا بریم، شغل ایجاد کنیم و اقتصاد را با ثبات کنیم، بازار را مدیر اقتصاد قرار دهیم و در آن موقع برای تشویق تقاضا وارد عمل شویم؟ این سوالاتی است که برای من به عنوان یک دانشجوی اقتصاد بروز کرده است. خوشحال می شوم کسی از دوستا پاسخ گو باشد.
برای اینکه این اقتصاد دانان محترم خیلی ادعا می کنند که اونها بیشتر می فهمند و همه چیز در دست علم اونهاست حتی سیاست و همه کس و همه چیز رو با تئوری های خودشون زیر سوال می برند و برای همه چیز نسخه اقتصادی می پیچند. کلا منم منم در اقتصاددانان محترم زیاد است. به همین دلیل باید دید مطابق با اینهمه دک و پز خروجی چقدر است….. اما خودمانیم چند زمین شناس سراغ داری که ادعای بیشتر فهمیدن از همه کس و همه چیز را داشته باشد؟
سلام
راستش من فکر میکنم این سوالی که شما مطرح کردین تنها شامل علم اقتصاد و اقتصادانان نمیشه
به نظر من علوم رو به دو دسته میشه تقسیم کرد
1-علومی که در پی شناخت وقایع هستند مانند ریاضی،فیزیک،شیمی،زمین شناسی و … یا همون علوم پایه.
2-علومی که در پی کاربردی کردن شناخته های علوم بالا برای ایجاد زندگی بهتر هستند مانند اقتصاد،مهندسی ها،پزشکی و….
حالا سوال شما رو اینطور میشه جواب داد که چون علوم دسته اول مثل زمین شناسی هنوز نتونستن راه پیش بینی زلزله رو بشناسن و هیچ ادعایی هم در این مورد ندارن در نتیجه به دلیل عدم تنواناییشون در مورد پیشبینی زلزله سرزنش نمیش
اما اگر یک زمین شناس که قرار هست میزان غنای یک معدن رو تشخیص بده این کار رو اشتباه انجام بده سرزنش میشه
علمی مثل اقتصاد که از نظر علوم دسته اول شناخته شده به حساب میآد و به دست طبقه بندی دوم سپرده شده تا کاربردی بشه انتظار میره که بتونه بحران ها رو پیشبینی کنه
در واقع در مورد علم اقتصاد یا مهندسی ها یا … ادعا میشود که مبانی شناخته شده هستن و انتظار میره این مبانی به درستی استفاده بشن تا بتونن بحرانها رو پیشبینی کنند و از وقوع بحران ها جلوگیری کنند
برای مثال
ما دانشمندان رو به دلیل اینکه نتونستن جلوی ایدز رو بگیرن سرزنش نمیکنیم
اما اگر مثلا یک بیمار قلبی در این دوره زمانه به دلیل تشخیص نادرست پزشک معالج فوت کنه پدر اون دکتر رو در میاریم چون عقیده داریم که اون دکتر از شناخته ها به درستی استفاده نکرده
یا مثلا در مهندسی میشه از مثال شرکت تویوتا و مشکل گاز خودرو ها اسم برد که بدون شک تنها کسانی که سرزنش میشن مهندسای این شرکت هستند
البته نمیشه این مساله رو انکار کرد که به دلیل اهمیت مستقیم اقتصاد بر زندگی مردم سرزنش اقتصاد دانها شدیدتر از سایرین هست
در اقتصاد هر حادثه غيرمترقبه اي يك فاكتور مهم و حياتي است، ولي در زمين شناسي يك فاكتور اقتصادي لزوما اهميت ندارد.
that’s because ex. post economists have explanations about reasons that why such a thing happend but for zamin shenasan, there is no such expost explanation
Jaber
فرقش اینه که اقتصاددانا خیلی ادعاشون میشه، زمینشناسا نه!