یک. بالا بودن تورم برای مردم ما نگرانکنندهتر از پایین بودن رشد اقتصادی است.
ادعا میکنم که برای مردم ما مسئلهی بالا بودن تورم مهمتر از مشکل پایین بودن رشد اقتصادی است. برخی از شواهد این ادعا اینها هستند:
- <۱> مردم در صحبت و برخوردهای روزمره خود با یکدیگر به وفور از تورم (یا همان «گرانی» در زبان عامّه) مینالند اما <۲> به ندرت مشاهده میکنیم (اگر اصلاً مشاهده کنیم) که کسی از پایین بودن نرخ رشد اقتصادی بنالد.
- بحث تورم به عنوان یکی از موضوعات محوری در مناظرات انتخابات اخیر ریاست جمهوری میان نامزدها مطرح شد و طرف حملهکننده سعی میکرد از مهم بودن تورم و حس شدن آن توسط عامّه مردم استفاده کند.
- در بحث هدفمندکردن یارانهها <۳> مهمترین دغدغه مجلس، افزایش قیمتها یا به گفتهی ایشان اثر تورمی آزادسازی قیمت حاملهای انرژی و پیامدهای آن است.
- <۴> در مقابل و در سمت رشد، موضوع لااقل چنین حساسیتی ندارد. پایین بودن رشد اقتصادی نیمسال اول سال ۱۳۸۷ (۲٫۳ درصد بنابر نماگرهای بانک مرکزی)، اعلام نشدن رشد اقتصادی کل سال ۱۳۸۷ در حالی که سال ۱۳۸۸ در حال به پایان رسیدن است (و <۵> چنین تأخیری تا به حال سابقه نداشته است) هیچ کدام حساسیتی را در جامعه برنینگیختهاند.
دو. حالا آیا واقعاً رشد اقتصادی از تورم مهمتر است؟
شاید پرسیدن این سوال به این صورت درست نباشد و معنا ندهد. من فکر میکنم که <۶> سوال درست این باشد که «آیا اهمیت نسبی رشد به تورم در جامعهی ما باید بیشتر از آن چیزی باشد که هماکنون هست؟» میتوان با قطعیت گفت که پاسخ این سوال مثبت است. چند دلیل برای این ادعا:
- تفاوتهای چند درصدی در رشد اقتصادی دو کشور، در بلندمدت تفاوت قابل توجهی میان درآمد آنها ایجاد میکند. برای مثال دو کشور الف و ب را در نظر بگیرید که در یک سال درآمد برابری دارند. اگر کشور الف رشد اقتصادی ۲ درصدی و کشور ب رشد اقتصادی ۴ درصدی داشته باشند، پس از ۲۰ سال درآمد کشور ب نزدیک به ۱٫۵ برابر کشور الف خواهد بود. اگر رشد کشور ب ۶ درصد باشد، پس از ۱۸ سال درآمد آن دو برابر، و اگر ۸ درصد باشد تنها پس از ۱۲ سال درآمد آن دو برابر کشو الف خواهد بود.
- پس از اندکی فکر میتوان به این نتیجه رسید که هزینههای واقعی تورم چیزی نیست که چندان واضح باشد. به عنوان مثال، اگر همه قیمتها (از جمله دستمزد نیروی کار) دقیقاً به یک میزان از یک سال به سال دیگر رشد کنند وضع هیچ کس از نظر اقتصادی بهتر یا بدتر نمیشود (مثل این میماند که تنها واحد پول عوض شود). یا، اگر تورم کاملاً قابل پیشبینی باشد آنگاه کسی از بابت تورم پیشبینی نشده ضرر نخواهد کرد. پس میتوان نتیجه گرفت که هزینههای تورم ناشی از خود افزایش قیمتها نیست، بلکه ناشی از آثار مترتب بر آن مانند افزایش غیرمتناسب یا پیشبینینشدهی قیمتها است که این هزینهها هم بهصورت بازتوزیع درآمد از یک گروه بر گروه دیگر است و تنها بر بخشی از آحاد اقتصادی تحمیل میشود در حالی که بخش دیگری از این تورم منتفع خواهند شد. مثلاً کارمندان از افزایش غیرمتناسب قیمت با حقوق زمتضرر و کارفرمایان منتفع خواهند شد؛ یا وامدهندگان از افزایش پیشبینینشده قیمتها متضرر و وامگیرندگان منتفع خواهند شد.
سه. پس چرا تورم برای مردم ما مهمتر است؟
<۷> نیروی کار حقوقبگیر بخش قابل توجهی از جامعه ما را تشکیل میدهند. <۸> دستمزد این گروه با توجه به قوانین کار با درصد مشخصی که مستقل از درصد رشد اقتصادی است رشد میکند که کاملاً تطبیقدادهشده با تورم (inflation adjusted) نیست. در نتیجه برای این گروه، رشد اقتصادی متغیری مرتبط (relevant) محسوب نمیشود و تنها متغیر اقتصاد کلانی که مستقیماً قدرت خرید حاصل از دستمزد آنها را تحت تأثیر قرار میدهد نرخ تورم است. به بیان دیگر، نیروی کار مستقیماً سهمی را از رشد اقتصادی و بیشتر شدن درآمد کشور نصیب خود نمیبیند.
بنابراین تورم برای قشر حقوقبگیر (کارمندان و کارگران) متغیر مهمتری محسوب میشود. <۹> از طرف دیگر این گروه از صدای بلندتری در رسانهها برخوردار است که همین امر باعث میشود تا <۱۰> سیاستمداران، <۱۱> با توجه به تعیینکننده بودن این قشر از مردم در انتخابات (؟!!)، در سیاستها و تبلیغات خود تأکید بیشتری را بر تورم قرار دهند.
چهار. آیا اگر اهمیت تورم در میان مردم ما کمتر یا اگر اهمیت رشد اقتصادی بیشتر میشد، رشد اقتصادی کشور ما هم بهبود پیدا میکرد؟
من جواب سرراستی نمیتوانم برای این سؤالها پیدا کنم و تنها به بیان چند گزاره بسنده میکنم:
- <۱۲> مهمتر بودن نسبی تورم در کشور ما، باعث مهار تورم در ایران نشده است. بنابراین و به شیوه متناظر، لااقل استبعادی ندارد اگر بگوییم که مهمتر شدن نسبی رشد اقتصادی در جامعه لزوماً منجر به بهبود رشد اقتصادی نخواهد شد.
- <۱۳> کماهمیتشدن تورم با راههایی مانند تطبیق دادن دستمزدها و سایر نرخهای مهم (مانند نرخ سود بانکی) با نرخ تورم اعلامی هر سال تا حدی قابل دستیابی است. اما پیامدهای این تطبیق دادن بر اقتصاد میتواند مخرب باشد. بهعنوان مثال، در این حالت ممکن است دولت، که ملزم به افزایش حقوق کارمندان خود متناسب با تورم شده است، با کسری بودجه بزرگی برای تامین این هزینه مواجه شود که خود تورمهای بیشتری را در آینده به دنبال داشته باشد. و یا دولت ممکن است این مخارجش را از طریق افزایش نرخ مالیات تأمین کند و این مالیات باعث ایجاد اختلال در انگیزه تولید و رشد اقتصادی گردد.
- اگر رشد اقتصادی در نظر مردم اهمیت بیشتری پیدا کند، <۱۴> ممکن است این اثر مثبت را داشته باشد که مردم به سیاستمدارانی رأی دهند که سیاستهایی را در جهت بهبود شرایط برای رشدهای اقتصادی بالاتر تبلیغ و پیگیری نمایند.
پایان.
* در جایجای این نوشته گزارههایی آورده شده که به نظر خود من دلایل یا شواهد کافی برای آنها ارئه نشده است. سعی کردهام این گزارهها را با عدد داخل <> مشخص کنم. از به چالش کشیدن آنها (و البته سایر ادعاها!) و یا اشاره به شواهد یا دلایل موجود برای تایید آنها استقبال میکنم.
1.
الان چند وقته وزارت بهداشت و آموزش و پرورش از کسری بودجه می نالند. حقوق معلمها و کارمندان وزارت بهداشت به درستی و به موقع انجام نمیشه. من شنیدم وزارت نفت هم حتی در پرداخت حقوق کارمندانش به مشکل برخورده!! اما مردم این ناکارآمدی را به علت ضعف مدیریت مجموعه می دانند (که هست) اما علت اصلی همان رکود است که گفته شد.
2.
صاحبان صنایع فقط به دنبال افزایش درآمد فروش و سود هستند. حالا این موضوع در هر شرایطی که تحقق پیدا نکند به آن شرایط معنرض می شوند. رکود برای صاحبان صنایع تاثیر سریعتری می گذارد تا مردم لذا نسبت به آن حساسیت بیشتری دارد . همچنین تورم برای مردم اثر گذاری سریعتری دارد و به آن حساسیت دارند. به نظر من رکود و تورم دو روی یک سکه اند.
لذا اگر شرایطی بوجود بیاید که تقاضای کل به علت تورم کاهش یابد آنگاه صاحبان صنایع هم به تورم معترض خواهند بود. برای مثال با رشد سطح عمومی قیمتها مردم مجبور باشند بین خرید گوشت و خرید قسطی خودرو یکی را انتخاب کنند. خب کدام را انتخاب می کنند؟ مطمئنا مواد خوراکی. خب در اینصورت تقاضا برای خودرو کاهش خواهد یافت و این یعنی رکود و کاهش درآمد کارخانه های خودرو سازی . شما این موضوع را در مورد مسکن دقیقا می تونید مشاهده کنید که چطور با افزایش قیمتهای مسکن و کاهش قدرت خرید مردم چطور این بخش به رکود فرو رفت. حالا به نظر شما علل رکود مسکن چیه؟ اگر تورم بخش مسکن اینطور رشد نمی کرد آیا منجر به رکود امروز می شد؟
3.
رشد نامتوازن درآمدها موجب کاهش قدرت خرید در بلند مدت می شود که این موضوع کاهش تقاضا را در پی خواهد داشت. شما احتمالا کارتون رابین هود را دیده اید. خوب در داستان رابین هود شما میبینید که در این جامعه درآمدها متعلق به یکسری افراد خاص و وابسته به سلطنت است. توی اون شهر مردم همه فقیر هستند و درآمدی ندارند.
مطمئنا در این شرایط تقاضا وجود ندارد و تاجری برای خرید و فروش اجناس به آن شهر نخواهد آمد. کشاورزان نمی تواند تولید کنند چون پس انداز ندارند. پس از مدتی دیگه درآمدی وجود ندارد که مردم مالیات بدهند. و غذایی وجود ندارد که سربازان و پرنس جان بخورند! و این به رکود می انجامد! لذا در کارتون اگر رابین هود هم نبود حکومت پرنس جان بعد از مدتی از بین می رفت.
در مثال رابین هود خیلی مثال افراطی را در نظر گرفتی:-) وگرنه الان عربستان و امارات و… هم آنچنان توزیع درآمد خوبی ندارند ولی مثل زمان رابین هود هم نیستند، به هر حال اگر توزیع ثروت در کشورهایی که دیکتاتوری هست، متوازن بود، اونوقت اصلا دیکتاتوری وجود نداشت. دیکتاتوری به علت تمرکز ثروت در دست یک عده بوجود میآد. «مالکیت قدرت میآره»
بله یک مثال افراطی بود!
اما بحث کشورهایی مثل عربستان جداست! شما باید کشورهایی را شاهد مثال بیاورید که دولت درآمدی از فروش منابع طبیعی ندارند. اگر نفت را از اقتصاد عربستان حذف کنید چی میمونه؟؟؟
مثال چین فکر کنم، مناسب باشه!
۲- این شرایطی که میگویید که هم تورم داشته باشیم و بعد تقاضا کاهش یابد و رکود شود فقط در شرایط رکود تورمی رخ میدهد و همان طور که در کامنت قبلی توضیح دادم تورم ناشی از افزایش تقاضا خودش از افزایش تقاضا به وجود آمده و نمیتواند باعث کاهش تقاضا شود!
اما این جانشین کردن کالاهای مختلف بر اثر تغییر قیمت نسبی آنها که گفتید، بله ممکن است باعث رکود در یک بخش شود اما باعث رکود کل اقتصاد نمیشود چون همزمان باعث رونق بخش دیگر شده است! درست است که بازار خودرو دچار رکود شده اما بازار خوراکی رونق پیدا کرده. یعنی در چارچوب تعادل عمومی که نگاه کنیم این خیلی طبیعی است که به دلایل مختلف تقاضا از یک کالا به یک کالای دیگر شیفت کند و آن بازار کالای اول دچار رکود شود.
اما چطور رونق و رکود اخیر مسکن را به این ربط میدهید؟ من رکود این بخش را با بیماری هلندی توضیح میدهم که رشد شدید نقدینگی در یک دوره باعث افزایش قیمت کالاهای غیرقابل تجارت (مسکن) شد. اما چون مسکن همزمان یک دارایی هم هست، با افزایش قیمت آن، تقاضای سوداگری (speculative) مسکن زیاد شد که خودش باعث افزایش بیشتر قیمت مسکن شد و در یک دور حبابی افتاد و قیمتش سر به فلک گذاشت. اما چه شد که به رکود رفت، خوب چون هیچ حبابی نمیتواند تا بینهایت رشد کند. البته قبول دارم که نحوه پایان حباب پیچیدهتر از این حرفهاست و توضیح دقیقتری میخواهد.
۳- این ادعایتان را هم نمیفهمم که «رشد نامتوازن درآمدها موجب کاهش قدرت خرید در بلند مدت می شود». اولا موجب کاهش قدرت خرید که میشود؟ حتی کسی که درآمدش به طور نامتوازن بیشتر از بقیه افزایش پیدا کرده؟ اگر بله چرا؟ از کجا این حرف را میزنید؟
2. موافقم . منظورتان را متوجه شدم. متشکرم از راهنمایی تون
3. رشد نا متوازن درآمدها یعنی اینکه درآمدها از دهکهای پایین کم و به دهک های بالا اضافه شود. در چنین شرایطی قدرت خرید دهکهای پایین که از نظر جمعیتی بیشتر ار دهکهای بالا هستند کاهش می یابد. این دهکها حجم اصلی تقاضای کل اقتصاد را تشکی می دهند. پس با کاهش قدرت خرید آنها تقاضای کل اقتصاد نیز کاهش می یابد.
اول اینکه مردم کاهش رشد اقتصادی را با عناوینی چون کسادی بازار و رکود می شناسند و اتفاقا کلی هم اعتراض دارند
دوم: رشد درآمدها بدون توزیع مناسب آن در نهایت منجر به کاهش رشد اقتصادی می شود.
سوم : تورم افسار گسیخته همه را متضرر خواهد کرد. چه تولید کننده چه حقوق بگیران و چه تجار (نمونه ونزوئلا)
اما یک سوال:
شما اقتصاد خوندید؟؟؟!!!!
اول، حرفتان در مورد اهل کسب و کار صحیح است. اما آیا کارمندان و حقوقبگیران هم از کسادی بازار و رکود مینالند و به آن اعتراض دارند یا آنچه برایشان مهم است کم نشدن قدرت خرید دستمزد آنهاست؟ در حالی که هر دو گروه عموما نسبت به تورم اعتراض دارند. ادعای من این بود که اهمیت نسبی تورم در کشور ما بیشتر است. یعنی جمعیتی بیشتری به تورم اعتراض دارند تا کم بودن رشد اقتصادی، یا لااقل صدای کسانی که به تورم اعتراض دارند بلندتر است.
دوم، البته من ارتباط حرف شما را با این نوشته متوجه نشدم. چون در این نوشته از رشد بدون توزیع برابر درآمد دفاع نشده بود. اما مستقل از ارتباط آن با این نوشته، این ادعای شما یک مشکلی دارد و آن این است که ابطالپذیر نیست. چون این «در نهایت» معلوم نیست کی باشد و مثلا هرقدر هم من مثال نقض بیاورم شما همیشه میتوانید بگویید که «خوب هنوز در نهایت نرسیده است»! اما اگر فرض کنم که منظورتان در «بلندمدت» است و توافقی هم در مورد معنای بلندمدت داشته باشیم، آن گاه این ادعایتان ممکن است درست باشد و ممکن است نباشد و فکر نمیکنم این موضوعی باشد که در علم اقتصاد در مورد آن توافقی وجود داشته باشد. اگر در این مورد اشتباه میکنم ممنون میشوم مرا به ادبیاتی که این موضوع را اثبات میکند راهنمایی کنید (این موضوع برای من هم جالب است و امیدوارم ادعای شما صحیح باشد، یعنی رشد پایدار بدون بازتوزیع ممکن نباشد، تا به این ترتیب توجیهی علمی هم برای بازتوزیع درآمدها داشته باشیم).
سوم، آیا اگر تورم افسارگسیخته (البته من دقیقا نمیدانم منظور شما از افسارگسیخته تورمهای در حدود چند درصد به بالا است) هم میتوانست کاملا قابل پیشبینی باشد و همهی قیمتها با همان تورم رشد میکردند، آنگاه این تورم هزینهای داشت؟ البته این یک حالت ذهنی و فرضی است، اما من نمیتوانم هزینهای برای آن تشخیص دهم و بنابراین نتیجه میگیرم که هزینههای تورم ناشی از خود تورم نیست، بلکه ناشی از بازتوزیع و نااطمینانی بهوجودآمده تورم غیرقابل پیشبینی و غیریکنواخت است.
سلام
1-همانطور که امیر گفت، اهمیت تورم و رشد اقتصادی برای آحاد اقتصادی به طور نسبی متفاوت هستش. در ادبیات اقتصادی هم وزن متفاوتی در تابع سیاستگذاری و توابع هدف گروههای مختلف مردم به خود می گیرد. مثلا بانک مرکزی نسبت به تورم حساس تر است اما وزارت کار نسبت به رشد اقتصادی، مردم حقوق بگیر نسبت به تورم حساس تر هستند، ولی صاحبان صنایع نسبت به رشد اقتصادی یا به بیان شما رونق بازار حساسیت بیشتری دارند
2-مورد دوم را این طور بهتره بگیم که رشد اقتصادی توزیع درآمد را بهبود می بخشد. کوزنتس تو نظریه که داشت اتفاقا اولش معتقد بود که باید توزیع درآمدی نا متوزان باشه و به مرور زمان بعد از اینکه رشد اقتصادی ایجاد شد و کیک اقتصاد به قول معروف بزرگتر شد اونوقت به واسطه مکانیزم های اقتصادی و سیاسی این توزیع متوازن تر میشه(البته به نظریه کوزنتس الان یک ایرادهایی وارد شده) اما اینکه رشد نا متوازن درآمدها باعث کاهش رشد اقتصادی میشه را من مطلبی ازش ندیدم، اگر توضیح بیشتری بدید بهتر هستش. به نظر موضوع جالبیه!
3-منظور از تورم افسار گسیخته چیه؟این ترم تو ادبیات اقتصادی وجود نداره، البته نمایندگان مجلس ازش زیاد استفاده می کنند:-) ما در اقتصاد تورم مزمن داریم، مثل ایران که ویژگی آن واریانس زیاد و تورم دو رقمی بودن است. و ابر تورم که قبلا در ترکیه و برزیل بود، و تورم های بالای 100% را معمولا به این نام می شناسند.
بله! کارمندان از رکود متضرر می شوند. کارمندان یا مربوط به بخشهایی از دولتند که در بودجه سالانه ردیف بودجه دارند یا مربوط به گروه های تولیدی و خدماتی می شوند که از محل درآمد های خود شرکت حقوق انها پرداخت می شود.
در هنگام رکود کارمندان هر دو گروه با عدم پرداخت حقوق ، مطالبات معوق و کاهش ساعات اضافه کار مواجه هستند. شما میدانید رکود همراه با کاهش درآمدهای دولت است و این یعنی کسری بودجه و عدم پرداخت حقوق کارمندان دولت یا کاهش مزایای آنها
از طرفی رکود وقتی منجر به کاهش درآمد ناشی از فروش باشد فقط گریبان کارگران را که نخواهد گرفت بلکه به کارمندان ستادی هم خواهد رسید. اما معمولا کارمندان از علل این ضرر بی اطلاعند و ان را به مدیریت مجموعه مربوط می دانند.
2.
فرض می کنیم در کشوری فرضی تورم چند درصدی وجود دارد. تورم موجب کاهش قدرت خرید پول نقد و پس اندازهای شما می شود ولی دارایی شما حفظ می شود. یعنی شما فرض کنید مغازه ای دارید و دوست شما کارگر است. بر اثر تورم حقوق دوست شما به سرعت افزایش نخواهد یافت در حالی که صاحب کار اجناس را با توجه به نرخ تورم گرانتر خواهد فروخت پس تا زمانی که بخواهد کاهش قدرت خرید کارگر را جبران کند از این موضوع سود خواهد برد. مغازه دار به محض تورم بر قیمت اجناس خود می افزاید. پس متضرر نمی شوند. حالا حرف من اینست اگر درآمد ناشی از تورم به همان نسبت و به همان سرعت در جامعه توزیع شود با حرف شما موافقم که تورم ضرر نخواهد داشت که در دنیای واقع این اتفاق نمی افتد.
اما اگر رشد تورم از یک حدی فراتر رود هم مغازه دار متضرر می شوند و هم تولید کننده . به خاطر انکه با کاهش زیاد قدرت خرید کارگران تقاضای موثر نیز کاهش خواهد یافت و کاهش تقاضا منجر به رکود می شود.
3 .
قبول دارم که اهمیت نسبی تورم در ایران بیشتر است اما دلیل این اهمیت یکی وجود تورم در تاریخ معاصر ایران است. ایران در 50سال اخیر کمتر به خود رکود دیده هرچه بود یا تورم بوده یا تورم رکودی …. از طرفی به علت وجود تورم همیشه یک رشد اقتصادی وجود داره که این رشد حقیقی نیست یعنی رشد اقتصادی واقعی همیشه کمتر از اون چیزی هست که نشون میده . یکی از این علتها وجود تورم و رشد نسبی قیمتهاست که موجب افزایش رشد اقتصادی می شود.
اثر گذاری تورم بر مردم سریعتر از رکود اقتصادی است. مردم صبح می روند فروشگاه خرید کنند می بینند قیمتها افزایش یافته اما درحالت رکود کارخانه ها به سرعت اقدام به کاهش ساعات کار و اخراج کارگران نمی کنند. تا مدتی مقاومت می کنند بعد سراغ تسهیلات بانکی میروند. در ایران هم که از دولت می خواهند بهشون کمک کنه. گفتم در عین حال مردم کاهش تولید را ناشی از سوء مدیریت مدیران می دانند و اصولا زیاد با رکود آشنا نیستند.
حساسیت بانک مرکزی هم نه بخاطر اثرگذاری بیشتر تورم بر اقتصاد بلکه بخاطر اثر تورم بر جو جامعه نسبت به کارکرد دولت است. وگرنه هر اقتصاد دانی بین رکود وتورم مطمئنا تورم را انتخاب خواهد کرد. چرا که در این حالت کاری وجود دارد که مردم مشغول باشند و از گرسنگی نمیرند اما در حالت رکود اشتغال کاهش میابد.
1- در کشور مثل ایران چون کسری بودجه به مفهومی که شما در ذهنت هست وجود نداره، پس بحث رکود مطرح نیست. ما همیشه کسری بودجه را از محل فروش نفت تامین می کنیم که از سال (اگر اشتباه نکنم 81) با سیستم GFS در بودجه لحاظ میشه و اگر نگاه کنی تو آمار بانک مرکزی یک افزایش شدید در کسری بودجه را می تونی ببینی، اصلا همین موضوع یکی از دلایل تورم ما هستش. اتفاقا این کار یک سیاست انبساطی هستش که تولید را افزایش میدهد.
2- این رکود ناشی از افزایش قیمت ها که گفتی منطقی هست، ولی باید دید که اثر افزایش قیمت دارایی ها چه قدر بوده، آحاد اقتصادی فقط به قیمت و درآمد برای مصرف که توجه نمی کنند، همون دارایی ها به عنوان بخشی از ثروت که از قضا افزایش هم پیدا کرده، در مصرفشان تاثیر داره. در این که تورم توزیع ثروت را به نفع صاحبان دارایی تغییر میده شکی نیست ولی کاهش قدرت خرید به طوری که مردم توان خریدشان به نحوی کاهش پیدا کنه که منجر به رکود بشه مربوط به یک دوره نمیشه نیاز به زمان داره. فرض کن که در سال 25% تورم داریم و طبق اعلام کارگروه تعیین دستمزد، حداقل حقوق 20% افزایش پیدا می کند. برای اینکه دستمزد حقیقی به عنوان یک پروکسی از قدرت خرید، به 75 درصد کاهش یابد نیاز به تقریبا 6 سال زمان است. من فکر نمی کنم افق برنامه ریزی و تصمیم گیری در دولت 6 ساله باشه، چه برسه به خانوارهاف پس فعلا تورم را بچسبیم بهتره!(این رو کارگره میگهها)
3. من خودم به شخصه ترجیح می دم در تحلیل اقتصادی بیشتر به بخش عرضه وزن بدم، و برای من رکود از تورم اهمیتش بیشتره و یک سیاست اصلاح ساختار را به سیاست های انبساطی ترجیح می دهم. ولی نباید فراموش کنیم وقتی می خواهیم تحلیل را به سمت عرضه ببریم، تحلیل ها و اثرات تصمیمات در بازه زمانی بیشتری خودشون را نشان می دهند.
1. همیشه کسری بودجه را از محل فروش درآمد نفت تامین کردیم؟؟؟؟؟؟
یعنی اینقدر نفت با هر قیمتی می فروشیم تا کسری بودجمون جبران بشه؟؟؟
پس سهمیه بندی اوپک چی میشه؟ قیمتهای بازار چی؟
فکر کنم اگه بگید ما بعضی مواقع کسری بودجمون را از محل مازاد درآمد نفتی جبران کردیم بهتر باشه!
در ضمن هزینه کردن دلارهای نفتی یک سیاست انبساطی هست و بنده قبول دارم اما این سیاست چطور تولید را افزایش میده؟ اگه منظورتون تولید ناخالص داخلی هست قبول اما این افزایش رشد اقتصادی مثل کف روی آب هست. اتفاقا سابقه نشون داده افزایش درآمدهای نفتی درسته که عدد تولید ناخالص را بالا برده اما به علت رشد واردات تولید داخل (تولید بخش صنعت) را از بین برده و ما سالهای بعد با مشکلات عدیده ای روبرو شده ایم. نمونه دهه 50 شمسی
2.
به نظرم افزایش ثروت در مصرف کوتاه مدت افراد تاثیر نداره. مثال: قبل از افزایش قیمت مسکن بنده یک منزل داشتم که 100میلیون قیمت داشت و داشتم ازش استفاده می کردم. هنگام افزایش قیمت بازهم یک خونه داشتم که 200میلیون ارزش داشت ولی باز داشتم توش زندگی می کردم الان هم که باز همون خونه شده 90میلیون باز هم دارم توش زندگی می کنم!!!!
اگر بنده از افزایش ارزش دارایی ها منتفع می شدم حرف شما را قبول داشتم ولی افزایش رزش دارایی ها فی نفسه خودش موجب افزایش قدرت خرید نمیشه که بخواد مصرف افزایش پیدا کنه
البته این موضوع در ایران صدق می کنه چون در ایران افزایش ثروت معمولا به معنی مثلا افزایش قیمت سهام نیست. دارایی ها در ایران بیشتر بصورت ملک می باشد البته قبلا خودرو هم بود که دیگه این موضوع در موردش صدق نمیکنه.
البته املاکی که با قصد حفظ ارزش دارایی و با انگیزه سوداگری جزء دارایی و ثروت قرار دارند از این امر جداست که به نظرم حجم این نوع املاک به نسبت کل خیلی نچیزه و تاثیری در مصرف کل نداره
اتفاقا اگه دقت کرده باشید مردم هرسال می نالند که رشد گرانی ها بیشتر از رشد دستمزدهاست. به نظرم افزایش دستمزدها به نسبت تورم کمتر از اینچیزی هست که شما میگید. یعنی با تورم 25 درصدی دستمزدها چیزی بین 10 تا 15درصد افزایش پیدا می کنه البته با اینکه این موضوع زمان بره موافقم اما متوجه نشدم این موضوع چه ربطی به برنامه ریزی دولت داره؟
3.
با این مورد کاملا موافقم .
اما به همین دلیل که سیاستهای طرف تقاضا و سیاستهای پولی و مالی سریعتر توی اقتصاد جواب میده دولتها از این سیاستها بیشتر استفاده می کنند و اصلا دنبال اصلاح ساختاری نیستند.
۱- بله!! پس از کجا تامین کردیم؟! همیشه کسری بودجه رو از محل فروش درآمدهای نفت بوده. حالا یا مستقیم یا غیرمستقیم از درآمد نفت سالهای قبل به صورت برداشت از صندوق ذخیره. البته وامهای خارجی و کاهش بودجه عمرانی هم به کمک کسری بودجه اومدند اما قسمت عمدهش از محل همون منابع نفتی بوده.
اتفاقا نگرانی هم همینجاست! که تو چند سال اخیر قیمت نفت و تولید نفت ما طوری بوده که برای پوشش کسری بودجه کافی بوده. و الان بودجه ما انقدر به نفت وابسته است و اگر یک روز برسه که درآمدهای نفتی کفایت نکنه (حالا یا به خاطر رشد دایمی بودجه یا به خاطر افت درآمدهای نفتی) اون وقت دولت میخواد کسری بودجهش رو چیکار کنه؟ یا باید شدیدا انقباضی کنه یا باید استقراض از بانک مرکزی کنه یا باید نرخ ارز رو ناگهان زیاد کنه که هر حالت هزینههای خودش رو داره و اگر با این وضعیت پیش بریم بحران بودجه چیزیه که به نظر میاد در چندین سال آینده اجتنابناپذیر باشه.
دوست عزیز! من هم خوشحالم از اینکه با دوستان اینجا بحث می کنم. در این بحثها هیچ هدفی جز افزایش دانش و آگاهی ندارم. اگه هم می بینید بعضی مواقع تند می شم این را به حساب اخلاق بدم بگذارید.
آهان! پس وامهای خارجی کاهش بودجه عمرانی و استقراض از بانک مرکزی هم بوده! در ضمن در لایحه بودجه 89 فروش اوراق قرضه بین المللی هم پیش بینی شده که در جمهوری اسلامی بی سابقه است!
طی چند دهه اخیر ما چند بار که قیتهای نفت بالا بود کسری بودجه را از محل فروش نفت تامین کردیم وگرنه دوره جنگ که کاملا به صورت استقراض از بانک مرکزی بود. الان هم که پارلایشگاه ها اونقدر فرسوده شده که همین سهمیه فعلیمون را هم دارند کم می کنند و کشور دوست و برادر ونزوئلا داره جای ما را میگیره
خیلی ممنون از نظر مفصلتون. استفاده کردم! اما قبلش یک چیزی رو بگم و اون این که قصد من از جواب دادن بحث و جدل نیست! بلکه فکر میکنم چالش خوبیه تا بیشتر چیز یاد بگیریم. مثلا با فکر کردن به کامنتهای شما مسائل بیشتری برای خودم روشن شد.
۱- البته بحث زیاده اما برای طولانی نشدن از موارد جزئیترش میگذرم. اولا ببینید، شما ادعای من رو دقت کنید. من نگفتم که رکود یا رونق برای مردم مهم نیست و در زندگی اونها اثر نداره. اصلا بحث من درباره چرخههای تجاری نبود. بحث من درباره رشد بود. رشد موضوع بلندمدته و چرخههای تجاری کوتاهمدت. این از این. اما در مورد رشد، باز هم من نمیگم که رشد در زندگی مردم اثر نداره. اتفاقا تاکید هم کردم که تفاوت چند درصدی رشد در بلندمدت میتونه تفاوتهای زیادی در سطح درآمد ایجاد کنه. اما شاید باید این رو واضحتر میگفتم که برای مردم خود «عدد» رشد اقتصادی در یک سال چندان مهم نیست. و شاید علت اصلیش هم همون باشه که تفاوت چند درصدی رشد در یک سال خیلی مهم نیست و مردم بلافاصله متوجهش نمیشن. اما شما هم خوب همون حرف رو زدید و گفتید که «معمولا کارمندان از علل این ضرر بی اطلاعند». حرف من هم همینه، نه این که پایین بودن رشد (و یا به قول شما رکود) در زندگی مردم اثر نمیذاره. بلکه مردم به این «شاخص» حساس نیستند و خیلی حسی نسبت بهش ندارن. اصلا نمیدونند جیدیپی چی هست که رشدش چی باشه. درحالی که تورم رو خیلی بهتر درک میکنند.
۲- من در فهم چارچوب تحلیلی شما مشکل دارم. ببینید درست فهمیدهام؟ یعنی شما دارید فرض میکنید که دستمزدها sticky هستند اما سایر قیمتها sticky نیستند. بنابراین ارزش حقیقی آن قسمت از درآمد فرد که حاصل از دارایی است (سود سهام بنگاهی مانند مغازه من) کم نمیشود اما ارزش حقیقی دستمزدش کم میشود. یعنی من سعی کردم توضیح شما را به زبان اقتصاد کلان دوباره بیان کنم و در این کار از اختلاط خرد و کلان اجتناب کنم. (مانند این که «مغازهدار به محض تورم بر قیمت اجناس خود میافزاید» و معلوم نیست از کجا درآمده، چون مثلا آیا بازار مگر انحصاری است که توان تعیین قیمت را داشته باشد، یا یعنی چه که «به محض تورم قیمتش را زیاد کند»؟ مگر تورم جز این است که همه قیمتها (از جمله قیمت اجناس مغازه) با هم بالا بروند؟ اگر دینامیک و ترتیب دارد این ترتیبش کجاست و از دل کدام تئوری درمیآید؟)
پس اگر ادعای شما این باشد آنگاه باید نشان دهید که چرا فرض میکنید که دستمزدها «چسبنده» هستند ولی بقیه قیمتها نیستند؟
در مورد ادعای آخرتان که « اگر رشد تورم از یک حدی فراتر رود هم مغازه دار متضرر می شوند و هم تولید کننده . به خاطر انکه با کاهش زیاد قدرت خرید کارگران تقاضای موثر نیز کاهش خواهد یافت و کاهش تقاضا منجر به رکود می شود.» من نمیفهمم! علت این تورم چه بوده؟ مگر جز این بوده که تقاضا با وجود ثابت بودن عرضه افزایش یافته (مثلا به خاطر افزایش حجم نقدینگی)؟ یعنی تعادل جدید بازار و تقاضای بیشتر در قیمتهای بالاتر و تورم متبلور شده و نه بر عکس! اگر به خاطر کاهش زیاد قدرت خرید کارگران تقاضای موثر کاهش بیابد آنگاه کاهش تقاضا منجر به کاهش قیمتها میشود و تورم تبدیل به رکود میشود. یعنی میخواهم بگویم که این ادعای شما با خودش سازگار نیست. چطور میشود تورم ناشی از افزایش تقاضا به رکود منجر شود؟ حتی اگر خیلی بالا باشد. نمونهای سراغ دارید؟ اما اگر cost push inflation منظورتان بود که دیگر ربطی به تقاضای کارگران و … ندارد.
۳- منظورتون رو دوباره نفهمیدم. یعنی چی که رشد حقیقی نیست؟ مگه این رشدها برای real GDP نیستند که با deflator تورمزدایی شدهاند؟ پس چرا (به فرض درست بودن اندازهگیریها) باید رشد واقعی کمتر از چیزی باشه که اعلام میشه؟
در نهایت، دوباره بحث رشد با چرخههای تجاری (رکود و رونق) قاطی شد. اما با فرض همان هم داریم یک حرف میزنیم. این که اولال،رشد اثرش بر زندگی مردم کند است و مردم خیلی درکش نمیکنند. ثانیا، رشد به تنهایی شاخص رفاه همه افراد نیست. نحوه توزیع هم مهم است. اگر توزیع درآمد طوری باشد که کارمند از رشد بهره چندانی نبرد طبیعی است که به رشد چندان حساس هم نباشد.
خواهش می کنم. تا الان بنده خیلی چیزها از شما و دوستان دیگه یاد گرفتم و باز هم می خوام یاد بگیرم.
1. موافقم
2. بنده با چسبندگی دستمزدها و قیمتها مشکلی ندارم! من نگفتم اونها چسبنده نیستند. بلکه منظورم بر سر زمان است. تا اونجایی که من می دونم در محاسبه تورم ، دستمزدها را وارد نمی کنند. پس اگه قیمتها در یک بازه زمانی مثلا یک ماهه 10درصد افزایش یابد به نظرم دستمزدها برای چنین رشدی به یک بازه مثلا یکساله احتیاج دارند. علت این موضوع هم بخاطر آن است که کارفرماها به راحتی تن به خواسته اتحادیه های کارگری نمی دهند. البته در ایران برای افزایش دستمزدها احتیاج به مصوبه مجلس هست. اما تولید کننده و یا تجار برای افزایش قیمت احتیاجی به مصوبه مجلس ندارند! خب همین موضوع زمان بره! این چه منافاتی با بازار رقابتی داره؟
مثال بنده هم در حوزه مباحث کلان بود. مگه بنده در مورد سود بنگاه صحبت کردم که شما می فرمایید بین خرد و کلان خلط مبحث شده؟
شما میدونید تقاوت خرد و کلان بر سر حوزه های مورد بحث است نه بازیگران فضای اقتصادی. یعنی در کلان هم و خرد می توان در مورد بنگاه صحبت کرد اما در خرد به سود بنگاه و این مباحث می پردازد اما در کلان به شاخصه های چون تولید نا خالص داخلی و ….
3.
«علت این تورم چه بوده؟ مگر جز این بوده که تقاضا با وجود ثابت بودن عرضه افزایش یافته (مثلا به خاطر افزایش حجم نقدینگی)؟ »
فکر می کنم اگه شما بازار مسکن را در 5سال گذشته تحلیل کنید متوجه منظور بنده بشوید.
ببینید: بازار مسکن به علت افزایش نقدینگی دچار تورم شد (البته تورم علل دیگری هم دارد فقط افزایش حجم نقدینگی نیست) در توضیح این تورم باید گفت که با تزریق نقدینگی ، قدرت خرید مردم افزایش یاقت سپس تقاضا برای خرید مسکن رشد یافت. اما طرف عرضه امکان پاسخ به این حجم تقاضا را نداشت . در عین حال امکان واردات مسکن از چین هم وجود نداره!!
این عدم عرضه مسکن که به علت زمانبر بودن تولید آن است موجب شد قیمتهای مسکن بشدت افزایش یابد.این افزایش قیمتها آنقدر ادامه داشت که حجم تقاضا را کاهش داد. اما دراین زمان این افزایش قیمت به تولید کننده های این بخش علامت داد که می توانند سود خوبی از راه تولید مسکن بدست بیاورند. لذا شروع به ساخت مسکن کردند. بعد از گذشت زمان ساختمانهای تولید شده در قیمتهایی عرضه شد که مصرف کننده قدرت خرید آن را نداشت. خب حالا کاهش قیمتها شروع شد. با شروع کاهش قیمتها کسانی که قبلا فروشنده منزل نبودند و به امید افزایش قیمت بیشتر نشسته بودند به جمع عرضه کننده ها پیوستند. لذا حجم عرضه افزایش یافت. از طرفی به علت توقف تزریق نقدینگی قدرت خرید مردم کاهش یافت . این شرایط منجر به رکود در بخش مسکن شد. حالا تولید کننده ها اجناسشون (مسکن) روی دستشون مونده و دارن ضرر می دهند.
نتیجه ای که من میگیرم: اون نرخ تورم بالای اولیه این رکود سنگین را در پی داره. خب در نهایت چه کسی ضرر کرد؟
4.
این رشدی که توسط بانک مرکزی اعلام میشه تورم زدایی شده؟ خب من این موضوع را نمی دونستم.
5. من منظورتون را از رشد نمی فهمم!
مگه منظورتون رشد تولید ناخالص داخلی نسبت به سال پیش نیست؟
یا اینکه یک مفهموم اقتصاد توسعه از رشد منظورتون هست؟
اگه منظورتون مورد اول هست که باید بگم ادوار تجاری هم در این رشد می گنجد
اگه منظورتون از رشد یک بحث مربوط به توسعه است که اون یک موضوع جداییه
6.
بنده جایی نگفتم رشد اقتصادی به تنهایی شاخص رفاه است!!
مطلب شما امروز در روزنامه پول با ذکرمنبع چاپ شده است.
سلام،
درسته که تورم به خاطر رشد سریعتر پایه پولی نسبت به رشد اقتصادی یک کشور به وجود میاد؟ به عبارتی با فرض ثابت موندن رشد نقدینگی، تورم و رشد اقتصادی با هم رابطه عکس دارند. ممنون میشم یک توضیحی بدبد در این مورد.
سلام
امیر مرسی از مطلب خوبت، اما نظر من
1- منظور از حساس بودن مردم به تورم نسبت به رشد در کل دنیا هست، یا فقط ایران فکر می کنی اینطوری هستش؟ من جوابی براش پیدا نکردم!از اونجایی که تورم توی اکثر کشورها مشکلش حل شده و به یک عدد تقریبا پایداری رسیده، آی تو اون کشورها هم حساسیت مردم بیشتر روی تورم هستش؟یا اینکه این موضوع مختص ایرانه؟
2- تورم را بهتر مردم می تونند در زندگی شون احساس کنند. اثر رشد اقتصادی را باید به نحوی در کاهش معاملات و به نحوی افزایش بیکاری مشاهده کرد، و چسبندگی این متغییر نسبت به متغییر تورم بیشتر هستش
3- یک نکته دیگه اینکه، این نموداری که کشیدی داره نشون می ده در بلند مدت اختلاف معنا داری بر روی درآمد سرانه رخ میده، خب همین دیگهف اثر این رشد اقتصادی خودش را در بلند مدت نشان میده، پس باید چند دوره نرخ رشد اقتصادی پایین باشه تا مردم متوجه اثرش بشوند و به این موضوع حساس بشوند، ولی تورم این ویژگی را نداره، چون مستقیما اثر خودش را در زندگی مردم و به قولی سفره مردم نشان میده
4-ما سالیان سال رشد اقتصادی بالای 5 درصد را تجربه کردیم، حالا یک سال هم 2.3 % باشه حساسیت زیادی ایجاد نمی کنه، اما ما سالیان سال هستش که از تورم مزمن رنج می بریم، و مردم مشکلات تورم مزمن را حس کردند و با اثراتش به طور نسبی آشنا شدند
5- این رو یادم رفت یادم اومد میایم اینجا دوباره کامنت می زارم!:-)
سلام بابک،
۱- منظورم ایران بود. البته نه این که ایرانیها ذاتن این طورین ها!
۲ و۳ و ۴- دقیقا همین طوره! در واقع من میخواستم این نکته رو که گفتی بنویسم و اصلا پوینت اون نمودار هم همین بود، ولی یادم رفت!
خیلی ممنون از تذکرت.
درباره رابطه تورم و رشد اقتصادی (یا چرخههای تجاری و رشد اقتصادی) شاید علاقمند باشین که این دو مقاله رو نیگا کنین:
http://www.nber.org/papers/w4523
http://www.nber.org/papers/w7633
البته مردم به افزایش نرخ بیکاری حساس هستند، که خودش نشانهای از کاهش رشد است. هرچند شاید نه به اندازهی تورم.
در ضمن در وبلاگ دکتر صالحی اصفهانی هم اشاره به این موضوع را دیده بودم! او در اینجا در مورد عواقب عظیم کاهش رشد هشدار داده و البته از توجه بیش از حد به بازتوزیع و برابری و کمتوجهی به رشد انتقاد کرده:
As the past record in Iran and other developing countries makes abundantly clear, economic growth is essential for job creation and poverty reduction. But, unfortunately economic and political discourse in Iran is primarily focused on issues related to corruption and redistribution. Lacking an effective political advocacy group, growth rarely commands the high ground in national debates that it deserves. The government is supposed to be the advocate for growth, so growth is in real danger when the government is all focused on redistribution. Don’t get me wrong, I am just as concerned about a fair distribution of income as the next guy. I believe that championing equity and eliminating poverty are the proper concerns for a government. After all, a more equal distribution is important and necessary for long run growth. But, as we all know, the fight over the cake can make it smaller but never bigger.
(نظرش رو هم در پاسخ Mohammad ببینید)
اینجا هم در مورد عدم اعلام نرخ رشد سال ۸۷ به این موضوع اشاره کرده:
Would it not be nice if the government let people know how the economy is doing more quickly to keep everyone up to date? You may say that they do provide the information that people really care about–the rate of inflation–quick enough. The rest is just for the nerds!
خیلی ممنون محمدحسین! برام خیلی جالب بود که این مسئله برای دکتر صالحی هم مهم بوده و اون رو تو بلاگش (البته با بیانی خیلی بهتر) مطرح کرده. ممنون که به مطلب ایشون اشاره کردی.
در مورد بیکاری هم باهات موافقم. اگر چه بیکاری و رشد یک چیز رو نشون نمیدهند ولی فکر کنم بشه گفت که در دوران رونق (رشد بالا) بیکاری کم میشه و بالعکس.
کمی نپخته و ابتدایی به نظر می رسد به مقوله تورم پرداخته شده
یک سئوال : آیا در سطح تورم بالاتر از استاندارد ( دو رقمی) اصلا امکان رسید به رشد اقتصادی مطلوب در کشوری مثل ایران که همزمان هم با رکود و هم با توم مواجه هست وجود دارد؟ تورم بحثی بسیار عمیق تر از این است که قیمت ها خود به خود و سال به سال بالا برود، تورم خود معلول بسیاری از کارکردهای ناصحیح سیستم اقتصادی است. به عبارت دیگر تورم یک هشدار و یک تب ولرز برای سیستم اقتصادی است، تا وقتی تورم و ریشه های آن از بین نرود رشد پایدار هم به دلایل متعدد که مطالعات معتبر هم تاییدشان می کنند محقق نخواهد شد. این گونه نیست که خوب حالا ما اولویت تورم را نادیده بگیریم برویم سراغ رشد، مهار تورم و علت های وقوع و مزمن شدن آن اولویت اصلی هر سیستم اقتصادی و دولتی است. البته قبول دارم برای کسب رای این موضوع کمی رنگ و وبوی سیاسی به خود گرفته ولی واقعیت هم این است که تورم اولویت اول است.
در این مسئله با شما موافقم که تورم مزمن و بالا مانند مورد ایران با تورمهای تک رقمی و خفیف اقتصادهای توسعه یافته متفاوت است و این جا دیگر آن مسئله بدهبستان (trade-off) دیگر مطرح نیست.
من ترجیح میدهم که ایده شما را (اگر آن را درست متوجه شده باشم) این طور بیان کنم که هم تورم بالا و مزمن و هم رشد پایین در کشور ما خود معلول علتهای ریشهایتری هستند که با حل آنها مشکل تورم بالا و رشد پایین هم حل خواهند شد. در واقع هر دوی اینها آن تب و لرزی هستند که گفتید و اولویت سیاستگذار اقتصادی باید حل آن مشکلات ریشهایتر باشد تا این علایم بیماری هم برطرف شوند.
اما دوست دارم بدانم که از نظر شما آن ریشهها چیستند؟ شاید البته قبلا در بلاگتان دربارهاش صحبت کرده باشید.
یه نکته دیگه بگم من از طرفدارهای سرسخت هدفمندی یارانه ها هستم و فکر نمی کنم این هدفمندی منجر به تورم بشه (ولی باعث جابه جایی قیمت ها میشه) و همه این حرف ها که در مورد تورم حداقل 40 درصدی و این جور چیزا زده میشه به نظرم چرند محضه.
فرض کنید 5 تا بچه هستن که از بابا شون پفک میخوان و یه فروشنده هم است که 5 تا پفک داره وبابای بچه ها 1000 تومن پول داره قیمت هر پفک میشه 200 تومن.حالا اگه بابا به هر کدوم از بچه هاش 100 تومن بده،آیا میتونه قیمت هر پفک 280 تومن بشه؟
اگه این طرح با شجاعت اجرا بشه و از کارهای بیهوده مثل خوشه بندی که باعث افزایش حساسیت ها به طرح میشه (من خودم خوشه 2 هستم) اجتناب بشه یعنی به همه به یه اندازه پرداخت بشه و هیچ پولیم بابت کسری بوجه دولت از میزان پرداختی به مردم کم نشه من حاضرم سر هر چیزی که شما بخوایید شرط ببندم که این طرح منجر به تورم نمیشه؟
در مورد بیاساس بودن این ادعاهایی که در مورد تورمهای سرسامآور هدفمندسازی یارانهها میشه سروش در یکی از پستهای قبلی مفصل توضیح داده و او هم اتفاقا در اونجا یه شرطبندی گذاشته! من هم با نظر سروش موافقم.
اما در مورد کسری بودجه که گفتید، به نظرم باید با احتیاط بیشتری این حرف رو بزنید. اگه دولت هیچ پولی برای کسری بودجهش برنداره اون وقت برای تامین اون کسری بودجه مجبور میشه پایه پولی رو افزایش بده که خودش موتور اصلی تورمه!
با این مثالی که شما زدی تورم ایجاد نمیشه، اما دو تا نکته و اصلاحیه:
1- مثال باید اینطوری اصلاح بشه، بابا به دو تا بچه ها نفری 350 تومان میده به سه تا از بچه ها نفری 100 تومان. حالا بابا تصمیم گرفته که اون نفری 150 از اون دو نفر بگیره بده به اون سه نفر!اول از همه اینکه اون دو نفر که ساکت نمی شینند!تازه چون بیشتر پفک خوردن، الان زورشون هم بیشتره!
2-از یک طرف دیگه بابا تصمیم گرفته علاوه بر اینکه پول را از اون دو نفر بگیره، قیمت پفک را هم که بنا به ارتباطی که با بقال داره، افزایش بده:-)و قیمتش را اینقدر ببره بالا که قیمت نسبی آبمیوه از اون کمتر بشه! باز هم از طرف دیگه، آبمیوه را یکی از همون دو نفری بیشتر پول می گرفتند با مصرف یک بسته پفک در روز تولید می کردند!حالا به نظرم مثال واقعی تر میشه!
3- همین دو تا نکته بالا فکر کنم بتون نشان بده که اثر اقتصاد سیاسی و تورمی این طرح چه طور هستش!به خصوص که مورد تورمش را!
سلام بابک عزیز.کاری با مسئله اقتصاد سیلسی این موضوع ندارم که قطعا یه عده ای با این طرح به خاطر از بین رفتن منافع شون مخالفن.
اما تواین مثال که من زدم و تو اصلاحش کردی هرکدوم از بچه ها صاحب 200 تومن پول میشن وبقالم 5 تا پفک داره به نظرت بقال میتونه به توصیه بابای بچه ها عمل کنه و مثلا پفک رو دونه ای 210 تومن بفروشه؟(کاریم با آب میوه نداریم)اصلا چنین چیزی امکان داره؟مگر اینکه بگی بقاله داره از آب میوه اون دو نفری که پول بیشتری میگرفتن استفاده میکنه، حالا چون اون دو نفر پول بیشتری نمیگیرن پس آب میوه هم تولید نمی کنن وبقاله هم نمیتونه بیاد پفک بفروشه؟ در این حالت ممکنه هیچ پفکی برای فروش وجود نداشته باشه(صنایعی که ضررده هستن حذف میشن)اما اگه پفکی برای فروش وجود داشته باشه مطمئنا قیمتش نمیتونه بیشتر از 200 تومن بشه چون هیچ کدوم از بچه ها بیشتر از این ندارن پرداخت کنن؟تازه اون بچه هایی که قبلا نفری 100 تومن میگرفتن حالا چون 200 تومن میگیرن و اون دو نفر رانت خوار قبلی رفتن کنار میتونن بیان و آبمیوه هم تولید کنن.
سلام
با بخشی از حرفهات موافق هستم، ولی باید این نکته را فراموش نکنی که قبلا قیمت پفک تعادلی هم نبوده، و من اصلا به ضررده بودن یا سودده بودن بنگاه کاری ندارم(البته خوبه که ضرردهها تعطیل می شوند)، اما می دونم که اون بنگاه که تعطیل بشه، کارکنانش بیکار می شوند.
اما عجب بحث بفکیای شد:-)
منم با اون قسمت حرفت که تو کوتاه مدت بیکاری به وجود میاد موافقم ولی با اینکه تورم میشه مخالفم(البته متوجهم که شما نگفتید تورم میشه گفتید احتمال داره، که به نظر من احتمال هم نداره-نظر دادن که مالیات نداره)
سلام. مدت ها بود این وبلاگ رفته بود خواب زمستانی ان شاالله داره کم کم بیدار میشه. یه سوال که واسه من اقتصاد نخونده پیش میاد اینه که واقعا آیا تورم ورشد اقتصادی دوتا متغیر هستن که در جهت معکوس هم هستند؟ یا بهتر بگم آیا تواقتصاد ثابت شده که اگه تورم زیاد بشه رشد اقتصادی زیاد میشه وبلعکس؟ اگه پاسخ این سوال منفی باشه به نظر من این بحث شما کلا بی فایدس. اما اگه پاسخ این سوال مثبت باشه یه سوال مهمتر مطرح میشه و اون هم اینه که به ازای 1 واحد افزایش تورم چقدر به رشد اقتصادی افزوده میشه؟ اگه واقعا تورم باعث رشد اقتصادی میشه چرا هیچ کشوری نمیاد چند تا صفر(مثلا 100 تا) به پول ملی کشورش اضافه کنه تا رشد اقتصادی پیدا کنه؟ چرا زیمباوه رشد اقتصادی بالایی نداره؟
ببین مثلا تورم تو بخش مسکن در سال 85 و 86 باعث رشد سرمایه گزاری (رشد اقتصادی در بخش مسکن) در بخش مسکن شد. این افزایش سرمایه گزاری منجر به افزایش عرضه ودر نتیجه کاهش قیمت مسکن و کاهش تورم در این بخش شد و رشد اقتصادی بخش مسکن متوقف شد حالا میشه با روش های مصنوعی مثل افزایش وام بازهم باعث تورم در این بخش شد وساخت وساز را افزایش داد ولی این روند را تا کی می توان ادامه داد؟ بالاخره به رکود بر می خوریم.
یه نکته دیگه ای هم که هست چون به نظر میاد این نوشته در مورد مردم کشور خودمون نوشته شده هر موقع تو ایران تورم زیاد شده به علت سیاست نرخ ارز ثابت توان رقابت شرکت های ایرنی کم شده واردات زیاد شده ورکود به وجود اومده و حداقل به نظر من تو ایران مردم به تجربه میدونن که تورم در نهایت منجر به رکود میشه ورشدی به همراه نداره بنابراین حاضر به پرداخت هزینه های اون(اگه داشته باشه) نیستن.
سلام برادر عباسی،
شما هم چند وقت بود این طرفها تشریف نمیآوردید البته!
قصد دارم که ان شاء الله برگردم و پاسخی نسبتا مفصل برای کامنتتان بنویسم. اما عجالتا این موضوع رابطه تورم و رشد اتفاقا یکی از داغترین بحثها در اقتصاد کلان از دهههای گذشته تا به حال بوده است.
سلام دوباره.
البته این بحث یه کم فلسفی میشه اما اولش باید بگم که به نظر من تو اقتصاد (به ویژه اقتصاد کلان) چیزی به اون معنا اثبات نمیشه. یعنی باید بگید که منظورتون از اثبات چیه اول. در اقتصاد با روشهای آماری و با استفاده از اقتصادسنجی سعی میشه استنتاجهایی در مورد روابط متغیرها به دست بیاد که همهش هم احتمالیه و به با توجه به این روابط آماری یه تئوری براش دربیاد، یا بر عکس، اول یه تیوری مطرح بشه و بعد با دادهها احتمالش تست بشه. ولی هیچ چیزی صد در صد نیست.
در مورد رابطه تورم و رشد در ادبیات اقتصادی، تا جایی که سواد من میرسه، اون چیزی که محل بحث بیشتری هست رابطه بیکاری و تورم هست و نه رشد و تورم. چون رشد اساسا یه پدیده بلندمدته و ادبیات خودش رو داره، اما تورم و بیکاری کوتاهمدت هستند و به چرخههای تجاری مربوط میشند. در مورد رابطه تورم و بیکاری هم میشه گفت که بحث از زمان منحنی فیلیپس شروع شد که با توجه به دادههای آماری میگفت که این رابطه منفیه. بعد از اون خیلیها در این باره صحبت کردند، از جمله فریدمن، لوکاس، و … و تیوریها تکامل پیدا کرد تا الان هم که بحث بین نیوکینزینها و نیوکلاسیکها هست.
بنابراین این طور نیست که مثلا به ازای یک مقدار تورم بیشتر یه مقدار رشد بیشتر داشته باشیم. و اصلا بحثی هم که تو اقتصاد کلان مطرح هست معمولا این نیست که با ابزار سیاستهای پولی رشد رو زیاد کنند. بلکه هدفشون کنترل کردن چرخههای تجاری در جهت ثباتسازی چرخههای تجاری (رونق و رکود) هست یا این که نشون بدهند اصلا چنین کاری ممکن نیست.
سلام.ممنون از جواب مفصلت.من اولش که متن شما رو خوندم فکر کردم شما به طور غیر مستقیم می خوایید بگید که: گیرم که با اجرای یه طرح اقتصادی( مثلا هدفمندی یارانه ها) تورم ایجاد بشه چون رشد اقتصادی مهم تره و با این فرض که این طرح منجر به رشد اقتصادی میشه مردم باید از این طرح پشتیبانی کنن.
ولی انگار برداشت من اشتباه بوده وسوال شما به طور کلی این بوده که چرا مردم به تورم بیشتر از رشد اهمیت میدن که هر چیزی که تو این مورد من بخوام بگم رو بابک خیلی بهتر ازمن گفته و من با بابک کاملا موافقم.فقط یه دلیل دیگه من بگم که اکثر کسایی که رسانه در اختیار دارن واسه حرف زدن وتاثیر گذاشتن روی دیگرون کارمند وحقوق بگیر دوت هستن و اثر رشد اقتصادی رو مثل بازاری ها وتجار و…. مستقیم لمس نمی کنن در حالیکه تورم رو مستقیم لمس می کنن و براین اساس افکار عمومی رو هم شکل میدن، هر سال تو ایران دولت سعی میکنه حقوق کارمندها وکارگران رو مطابق تورم زیاد کنه حالا اگه دولت بگه من حقوقها رو به اندازه 2 برابر رشد اقتصادی افزایش میدم اونوقت میبینی که تورم مهم میشه یا رشد اقتصادی؟
در مورد هدفمندی یارانه ها هم من چون پست سروش رو خونده بودم برای اینکه باهاش اعلام همبستگی کنم(البته من در برابر سروش و شما عددی نیستم، خواستم در حد یه سیاهی لشکر ظاهر بشم)گفتم حاضرم شرط ببندم.با نظرت در مورد کسری بودجه موافقم.
درمورد هدفمندی به نظرم ممکنه این طرح 1000 تا ایراد داشته باشه ولی تورم ایرادش نیست. بعضی ها دارن زیادی بزرگ نمایی میکنن، ای کاش این طرح اجرا بشه تا ثابت بشه ما که میگیم تورم نمیشه درسته تو جامعه خیلی خیلی تو اقلیتیم ولی حق با ماست.امروز این متن رو داخل وبلاگ یکی از هم دانش گاهیاتون که اتفاقن ارشد صنایع هم میخونه دیدم البته این جمله غلط رو اینقدر دیدم که داره حالم ازش بهم میخوره:
یک ایراد دیگر به این طرح این است که آیا حالا که قرار است یارانه ها حذف شده و مردم قیمتهای واقعی و جهانی را برای کالاهای مختلف پرداخت کنند فکری به حال هماهنگ کردن حقوقهای پرداختی با دیگر کشورها نیز شده است؟ حتما خبر دارید که متوسط حقوق یک کارگر ساده در کشوری مثل آمریکا با متوسط حقوق اعضای هیئت علمی در کشور ما برابری میکند!
اگه کل جامعه رو نمیشه حداقل این هم دانشگاهیاتون رو روشن کنید.هر چند که شما تو این وبلاگ خیلی تلاش کردید ومن هم همینجا روشن شدم!!!!
شرمنده که پر حرفی کردم.بیکاریه دیگه .دست گلت درد نکنه.
ممنون از پاسخ مفصلتر شما!
البته اون نکتهای هم که میگید وارده و به نظرم میشه روش کار کرد. یعنی این که جا بندازیم که اگه حذف یارانهها به رشد کمک کنه، حتی اگه تو یه مقطعی باعث افزایش قیمتها بشه، ارزشش رو داره. این پست فقط سعی داشت توصیفی باشه که آیا اصلا این طوری هست که تورم برای ما مهمتر باشه و چرا؟
ایدهای هم که درباره وصل کردن حقوق کارمندها به رشد مطرح کردی جالب بود! شاید بشه با چنین ایدههایی هم اهمیت رشد رو در نظر مردم بالا برد.
اون جمله کلیشهای رو من هم از زبون آدمهای تحصیلکرده و دانشگاهی زیاد شنیدهم. چه میشه کرد؟! من به سهم خودم یه موقعی این رو نوشتم:
https://cafeconomics.wordpress.com/2009/11/09/fallacy-ofglobalizing-wages/
حالا این که اثر بکنه یا نکنه دیگه دست ما نیست!
من همین جا فقط یک توزیع در مورد بحث اینکه تورم میشه یا نمیشه یا اصلا به چه میزان هست، یک توضیحاتی بدم. با وجود آنکه امیر و فرید خودشون جز یک تیمی بودند که روی این مساله تحقیق کردند ولی به نظرم با تموم شدن پروژه کیان و حامد از و دوتا دیگه از بچه که در قالب تعادل عمومی اثر این طرح روی خانوار و بنگاه را تحلیل کردند میشه نتایج بهتری برسیم. من دارم تلاش می کنم کیان و حامد یک جلسه بیان و تو سمینارهای دانشکده صحبت کنند و نظراتشون را با فرید و امیر کنار هم بزاریم. اونوقت میشه یک بحث مفصلی تو دانشکده راه انداخت و به نتایج بهتر رسید. در مجموع اینکه بنده کماکان در مورد میزان تورم نظرم این هست که بعد از اجرا طرح بسته به انتظارات مردم، تصمیمات سیاستگذار و یک سری از عوامل دیگه ممکنه تورم کم، متوسط یا زیاد را داشته باشیم! به هر حال من با پایین بودن تورم موافق نیستم، همانطور که با زیاد بودنش موافق نیستم.