اگر به رزومهی اساتید و حتی دانشجویان اقتصاد در ایران نگاهی بیندازید معمولا همه چیز در آن هست، از مشاور وزیر گرفته و مجری طرح ملی تا کلکسیونی از مقالات داخلی و الخ. اما در این بین جای یک مقاله چاپ شده در ژورنالهای معتبر خارجی تقریبا در همگی این رزومهها بهشکل نمایانی خالی است. توجیه اکثر اقتصادیها این است که مقاله دادن در اقتصاد تقریبا محال است و مثل رشتههای مهندسی و یا علوم پایه روتین نیست. رجوع به آمار نشان میدهد این ادعا خیلی هم پرت نیست. بهعنوان مثال ژورنال Physical Review Letters که ژورنال بسیار معتبری در علم فیزیک است به ادعای سایت رسمی خود ژورنال درصد پذیرش مقالههایش چیزی در حدود ۳۵٪ است، در حالیکه برای ژورنال American Economic Review همین نرخ در سالهای اخیر چیزی در حدود ۷٫۵٪ بوده است.
اینکه چرا چاپ مقاله در اقتصاد تا این حد رقابتی است به نظرم دلایل روشنی دارد. در اقتصاد رنکینگ (همان ردهبندی) اقتصاددانان به لحاظ چاپ مقاله بصورت کاملا منظم توسط سایت http://ideas.repec.org صورت میگیرد و مهمتر اینکه در فضای آکادمیک و دانشجویی این رنکینگ کاملا جافتاده است و تاثیر زیادی در شناخته شدن اقتصاددانان در جامعه علمی اقتصاد دارد. اگر یک اقتصاددان مطرح بخواهد امیدهای نوبلیست شدنش را زنده نگه دارد بهتر است جایگاه خود را در میان ۳۰ یا ۴۰ اقتصاددان اول این ردهبندی حفظ کند؛ چرا که حداقل در فضای کنونی بخش قابل توجهی از جریان ساز بودن کارهای یک اقتصاددان نتیجهی مستقیم اعتباری است که این ردهبندی برایش ایجاد میکند. در واقع این ردهبندی جدا از اینکه خود اقتصاددانان را بصورت لحظه به لحظه از پیشرفتهای رقبایشان آگاه میسازد همزمان به سایر اقتصاددانان رده پایینتر نیز سیگنال میدهد که دنبالهی کار چه کسانی را بگیرند و یا نشان میدهد که کدام موضوعات در بازار تحقیق خریدار دارند. نتیجه اینکه صعود در این رده بندی علاوه بر آنکه فینفسه مهم است و برای چاپ مقاله با کیفیت ایجاد انگیزه میکند، باعث میشود اقتصاددانان عملکرد سایرین را نیز در رابطه با تولید مقاله، بهطور منظم مشاهده کنند. یعنی این مکانیزم علاوه برآنکه مستقیما برای چاپ مقاله در فرد ایجاد انگیزه میکند، با فراهم آوردن امکان مشاهدهی عملکرد رقبا فضای رقابتی میان اقتصاددانان را نیز همزمان تشدید مینماید . همین مکانیزم انگیزشی با کیفیت کمتر در رده های پایینتر نیز قابل ردیابی است. چون ردهبندی موجود تنها ۵٪ بالایی محققان را شامل میشود، حضور در آن برای هر اقتصاددانی پرستیژ علمی زیادی به ارمغان میآورد. بنابراین افراد انگیزهی بسیاری برای حفظ خود در این ردهبندی و یا ورود به آن دارند و اینگونه است که حتی برای بدست آوردن انگ اقتصاددان خوب نیز باید با یکدیگر در چاپ مقاله رقابت کنند.
اما مهمتر از ردهبندی اقتصاددانان ردهبندی خود دانشکدههای اقتصاد است که از قضا این هم تا حدود زیادی بر اساس تعداد مقالات چاپ شده توسط اعضای هیئت علمی هر دانشکده صورت میگیرد. ردهبندی دانشکدههای اقتصاد از این جهت مهم است که انتخاب دانشگاه توسط دانشجویان دکترا در اقتصاد به طرز عجیبی شدیدا وابسته به رتبهی (رنک) هر دانشکده در میان دیگر دانشکدههاست. اینکه چرا دانشجویان دکتری اقتصاد تا این حد به رنک دانشگاه اهمیت میدهند هم باز دلایل خاص خودش را دارد. در اقتصاد چگالی مطالب آموزشی در دورهی لیسانس در مقایسه با رشتههای مهندسی بسیار پایینتر است، و برای یافتن بسیاری از مشاغل داشتن مدرک دکترا شرط لازم است ولی کافی نیست. وقتی اکثر کارجویان مدرک دکتری دارند، بالطبع محل اخذ مدرک نیز در یافتن شغل مناسب کاملا اهمیت پیدا میکند؛ بهطوریکه مثلا برای یافتن یک شغل آکادمیک در یک دانشگاه خوب، فرد حتما باید از یکی از ۳۰ دانشگاه اول دنیا فارغالتحصیل شده باشد. نتیجه این میشود که افراد کاملا سعی میکنند از ابتدا دانشگاههای با رنک بالاتر را انتخاب کنند و از اینرو ورود به دوره دکتری در دانشکدههای برتر اقتصاد بسیار رقابتی میشود. در این میان دانشگاهها نیز به هر دلیل (که من دقیق نمیدانم) برای جذب دانشجوهای قویتر با هم رقابت میکنند و در این رقابت نیز بیش از هر چیز رتبهی دانشکده است که تعیین کننده موفقیت در جذب دانشجویان بهتر است. در چنین شراطی دانشکدههای اقتصاد حاضرند با پرداخت حقوقهای گزاف، اساتید با مقالات چاپ شده فراوان را جذب کرده و از این طریق و با داشتن اسم آن استاد در لیست هیئت علمی خود، رتبهشان را در میان دیگر دانشکدهها بهبود بخشند (مثلا چندی پیش جایی خواندم که امسال دانشگاه ویسکانسین مدیسن برای جذب راندل رایت به وی حقوق عجیب ۵۰۰ هزار دلاری را پیشنهاد داده). مشخصا در این فضا یک استاد میتواند با نوشتن مقالههای جدی و با کیفیت به راحتی با پیشنهادات کاری بهتر و حقوقهای بسیار بالاتر مواجه شود. فراتر اینکه ملاک اصلی برای رسمی شدن اساتید نیز همین چاپ مقاله در ژورنالهای معتبر است، و چون حقوق اساتید پس از رسمی شدن تا دوبرابر افزایش پیدا میکند، اساتید انگیزهی بسیار زیادی برای مقاله نوشتن و رسمی شدن دارند. این یعنی علاوه بر انگیزههای جانبی و مربوط به پرستیژ علمی، انگیزههای مالی بسیار قوی نیز در کشورهای دیگر در جهت ترغیب اقتصاددانان به چاپ مقاله وجود دارند.
با این اوصاف عدم چاپ مقاله توسط اساتید داخلی یک دلیل بزرگش میتواند این باشد که اساتید ایرانی برخلاف همتایان اروپایی و آمریکایی خود، چه به لحاظ شغلی و چه به لحاظ پرستیژ علمی انگیزهای برای چاپ مقاله ندارند. در ایران درازای چاپ یک مقاله ISI با وجود اینکه نوشتن آن بهصرف وقت و هزینهی فوق العده زیادی احتیاج دارد، یک رقم مشخصی پول میدهند که در مقایسه با درآمد اساتید از قبل بسیاری از پروژههای بیرون دانشگاهی بسیار کمتر است. در آمریکا برعکس، تنها راه افزایش درآمد همین افزایش تعداد مقالات به درد بخور و دریافت پیشنهادات کاری بهتر بهتبع آن است. به لحاظ پرستیژ علمی نیز اولا هیچکدام از اساتید ما حتی نزدیک ۵٪ بالای دنیا هم نیستند که بخواهند برای ورود به این رده بندیِها رقابت کنند، و دوم اینکه در ایران هنوز برخی از اساتید با افاضات کاملا پرت و خارج از عرف علمی اقتصاد نه تنها پرستیژ علمی خود را از دست ندادهاند که در جامعهی علمی کشورمان صاحب جریان شده و کلی هم اعتبار برای خود خریدهاند و از اینرو هیچگونه نیازی هم به چاپ مقاله خارجی نمیبینند.
اما اگر فرض کنیم از امروز به ازای هر مقالهای که در ۵ یا ۶ ژورنال برتر اقتصاد چاپ شود ۲۰ میلیون تومان پول نقد به نویسندگان مقاله بدهند، آیا مشکل بی مقالگی و دور بودن از مرزهای علم اقتصاد در ایران حل می شود؟
مشکل اصلی اینجاست که در اقتصاد دو گروه آدم داریم، آنهایی که با مطرح کردن سوالهای جالب و بدیع، یک شاخهی جدید در تحقیقات اقتصادی ایجاد میکنند که تعداد اینها وقعا کم است (مثلا ژان تیرول، رابرت برو و آسموغلو از این دستهاند). گروه دوم در شاخههای جدید حرکت میکنند و متناسب با سوالات طرح شده توسط گروه اول مدلهای تعمیمیافته تولید و حل میکنند. تقریبا اکثر قریب بهاتفاق اقتصاددانان دنیا از دسته دوماند و اگر از اساتید ایرانی انتظار مقاله برود قطعا این خواهد بود که در گروه دوم قرار گیرند و مدلهای موجود را بسط دهند. اینجاست که کمیت اقتصاددانان ایرانی بدجوری لنگ است و ابزارهای تولید مدل و حل آن را تقریبا بطور کامل بلد نیستند. در دورههای روتین دکتری در اقتصاد معمولا در سال اول و دوم دانشجویان طی یک برنامهی سنگین و فشرده، حل مدل و سپس مدلسازی در یک فیلد خاص را می آموزند و در نهایت تز دکترایشان را در همان فیلد مینویسند. در ایران این دو سال فشرده تقریبا در هیچ دانشکده اقتصادی حتی تا حدودی شبیهسازی هم نمیشود. بنابراین دانشجویان فارغالتحصیل دانشگاههای ایران هرگز ابزار اولیهی مقاله نویسی را بدست نمیآورند. بنظر من با شرایط کنونی که اساتید ما یا ماحصل نظام آموزشی دانشکدههای داخلیاند و یا اکثرا در سالهای نسبتا دور از دانشگاههای اکثرا معمولی دنیا فارغالتحصیل شدهاند و از مرزهای علم بسیار فاصله گرفتهاند(اضافه کنید که انگیزهای هم برای چاپ مقاله ندارند)؛ انتظار تولید مقاله از آنان، انتظاری بس بزرگ و بیهوده است.
پ.ن:
-
من حداقل با سرچ گوگل به سختی توانستم ردهبندی به روز محققان در رشته فیزیک و علوم مهندسی را پیدا کنم. آنچه من یافتم رتبه بندی سالانه بود و تنها ۵ نفر اول را شامل میشد. اما در مورد رده بندی محققان در رشته اقتصاد به راحتی با سرچ گوگل می توانید ردهبندی سایت ideas را پیدا کنید که این خود میتواند نشانهای از با اهمیت تر بودن این رده بندی در اقتصاد باشد.
-
نزدیک به ده رنکینگ مختلف دانشکدههای اقتصاد وجود دارد که خود این تعداد یک پروکسی خوب برای اهمیت نسبی رده بندی دانشگاهها در رشتهی اقتصاد نسبت به سایر رشتههاست. این رنکینگ جدید سایت ideas که به همت منکیو و همکاران! به صورت هفتگی منتشر میشود و احتمالا قضیه رقابت در جدول رده بندی دانشکدههای اقتصاد را از این چیزی که هست هم پیچیده تر میکند.
-
این که چرا در بازار کار رشتهی اقتصاد محل اخذ مدرک نیز اهمیت مییابد یک دلیلش به نظرم این است که در اقتصاد وقتی شما مدرک دکتری دارید طیف متنوعی از مشاغل از هیئت علمی شدن گرفته تا مشاور در یک بانک محلی پیش رویتان قرار دارد که رضایت شغلی و حقوق این مشاغل کاملا با هم متفاوت است. در نتیجه افراد برای متمایز کردن خودشان علاوه بر داشتن مدرک دکتری به یک سیگنال قویتر مانند فارغالتحصیلی از دانشگاه top ten نیاز دارند. در رشتههای مهندسی، برعکس چون تعداد بسیار زیادی پس از اخذ مدرک لیسانس جذب بازار کار میشوند به نظر گرفتن مدرک دکتری به اندازه کافی فرد را در جهت یافتن کار آکادمیک متمایز میکند و نیازی به سیگنالهای جانبی نیست.
-
دیدهام که دانشجویان اقتصاد، دانشگاه سنت لوئیس را به شوخی با تیم فوتبال چلسی مقایسه میکنند. زیرا این دانشگاه در دو سه سال گذشته برای بهبود رتبهاش در میان دانشکدههای اقتصاد با پرداخت حقوقهای چند صد هزار دلاری، بسیاری از اقتصاددانان معروف از جمله دیوید لیواین را جذب کرده است.
-
این را هم بگویم که سالایی مارتین با اینکه در ردهبندی ideas رتبهاش ۱۱۵ است ولی کاملا به نوبلیست شدن امیدوار است.
Hello dear friends
this is Ehsan Hosseini,i’m economics student,there are some problems which iranian lecturers in the way of article writings are faced with them,first their english language and especially academic writing,is really weak,second their academic knowledg and especially mathematics and statistics and also sometimes econometrics are poor and they just claim that they are powerfull in these fields and unfortunately they never proov it, frome the birthday of economics this knowledg had an inseparable relation with those knowledgs and if our lecturers wanna improve themselvse and have foreign jurnal publishing,they really need to upgrade their knowledg…..as we know neccessity of this upgrading is TIME,now pleas answer me:when a lecturer shuld work hard(for example 8 hours in a day) how we expect that he/she has enough time and energy to do researches???? as you see my friend,the root of this problem is not our lecturers,that is actually our tuition structure…..godspeed.
Ehsan Hosseinidoust
PhD students of economics
proficiency:econometrics
بابا حداقل یکی بهمون جواب بده….
سلام
از پاسخهای شما بسیار متشکرم.
شاید در اظهار نظر اولیه کمی تندروی کرده باشم.
در خصوص پاسخها اول اینکه گفته شد ضعف اطلاعات فنی اشکال نیست ، کاملاً هم اشکال است. بعنوان مثال یکی دکتر اقتصاد نفت که تخصص و فعالیت در اقتصاد نفت دارد نباید در خصوص حجم تولید و سرمایه گذاریها اطلاعات داشته باشد؟ چندی پیش با یکی از این افراد برخورد داشتم که ادعای فراوانی داشت ولی حتی فرمول نفت را نمی دانست. این منطقی است. من با این مطلب نسبتاً مخالفم و اعتقاد دارم دید اقتصادی و دید فنی با قدرتمندی یکی بر دیگری لازم و ملزوم فعالیت در این شرایط است.
در خصوص این مطلب که در شرایط بحرانی نمی توانند به درستی تصمیم گیری و راه حل درست انتخاب کنند باز به همان بخش فنی بر میگردد. یک کارخانه تولیدی نقاط ریز و درشت و زیر و بم های متفاوت و گاهاً متناقضی دارد. تجربه نشان داده است که با ادعاهای بالا اندکی تناقض دیده میشود. اولاً آنکه شرایط کشور ما و غالب واحدهای تولیدی بیشتر با مشکل لوازم یدکی و مواد اولیه و سرویس و نگهداری دست در گریبان هستند تا ترسیم نمودار CPM برای اقدامات خود و تحلیل شرایط تولید. این مطلب بیشتر در معادن خودنمایی میکند. توصیه میکنم به دیدن معادن زغالسنگ کرمان همچنین قلعه زری بیرجند بعنوان بزرگترین معدن زیرزمینی فلزی کشور بروید.
نکته دیگر اینکه اقدامات ذکر شده و ترسیم نمودارها و شرایط تاکنون و بالاخص در شرایط کنونی کشورمان که از یک طرف با ضعف شدید تکنولوزی همراهیم و از طرف دیگر با دیگر نوسانات.
نکته دیگر آنکه وقتی در خصوص ویژگیهای فنی کمبودهای علمی دیده میشود پس چگونه ممکن است نمودار عرضه و تقاضا را با توجه به نوسانات بازار و مشکلات تکنیکی تحلیل کرد. خواهشمندم در این خصوص بیشتر توضیح بدهید. این مطلب در خصوص تغییر در هزینه تولید و شرایط عرضه بیشتر خودنمایی میکند.
در خصوص نگاه حداکثری به اقتصاد بایستی گفت که این علم بیشترین تأثیر ار در زندگی مردم بین علوم انسانی دارد پس چگونه به این علم با نگاه تساهلی نگریسته میشود.
بایستی پذیرفت که نقاط ضعف جدی در این علم دیده میشود و شرایط فعلی نشان دهنده آنست.
در گذشته علم اقتصاد علم تقسیم متناسب ، متوازن و عادلانه امکانات بوده اما هم اکنون علم کسب منافع و سود حداکثری است. چارچوبهای علم اقتصاد بالاخص در اقتصاد خرد که به مسائل مالی نیز مربوط میگردد نیاز به بازنگری مجدد دارد.
امید است برخی از این مسایل در این وبلاگ تحلیل و تفسیر گردد.
متشکرم
سلام،
البته به عنوان کسی که لیسانس فیزیک خوندم (الان کارشناسی ارشد ریاضیات مالی می خونم) باید بگم توی مجله ی Physical Review Letter هرکسی مقاله submit نمی کنه! اصلا بخ خودشون جرات نمی دن اینکارو بکنن! شاید یکی از دلایل اینکه 35 درصد قبول می شه همینه! استاد راهنمای من تو لیسانس با این که خیلی نسبت به سنش (30) خوب مقاله داده بود ولی فقط یک بار توی PRL مقاله submit کرده بود.
حرفتان کاملا درست است و یک علت نرخ بالای رد شدن مقاله در ژورنالهای برتر یک رشته ممکن است ناشی از این باشد که محققان در آن رشته به هنگام submit کردن مقالات خود شانسشان را بیش از واقع ارزیابی میکنند. اینکه سهم هرکدام از عوامل در نرخ بالای رد شدن مقالات چقدر هست باید با دقت بیشتری آزمون شود. شاید میانگین نرخ رد شدن مقالات در ۱۰٪ مورد اقبالترین ژورنالهای هر رشته مقیاس مناسبتری برای ارزیابی باشد؛ ولی خوب پیدا کردن اطلاعاتی از این قبیل و پردازش آنها واقعا وقتگیر و هزینهبر است.
سلام،
یه دلیل بنیادی دیگه که شاید جهان شمول باشه در مورد اقتصاد اینکه (به نظر من) جنس مقالات با رشته های علوم پایه و مهندسی که در اون ها می تونی با پیدا یک متد یا یک application برای یک موضوع و بسط دادن موضوع یک مقاله بنویسی و ریاضیات خیلی بکار میره. ولی هرچی مقاله ISI در اقتصاد دیدم معمولا بالای 20 صفحه هست و کاملا توصیفی هستند.
پی نوشت: می شه ایمیلت رو برام بفرستی
یه مقداری از این اطلاعات رو شاید در وبلاگ اقای فرهادی پور و شاید در دنیای اقتصاد خوانده بودم
اما معضلی است برای خودش
نهایتاپست جامعی بود با لینکهایش
بسیار متشکرم
بابا حداقل به این نظر ما یکی جواب بده
۱) اولا که آنها اقتصاد، خواندهاند و نه مهندسی! پس نباید انتظار داشت اطلاعات فنی دقیقی از خود بروز دهند. راستش را بخواهید بهعنوان یک مهندس اقتصادخوانده میتوانم با اطمینان خوبی بگویم که مهندسان اطلاعات اقتصادیشان ضعیفتر است تا اطلاعات فنی اقتصادخواندهها. این ادعا که اقتصاددانان نمیتوانند پیشنهادی برای نحوهی عملکرد کارخانه در شرایط رکود بدهند ادعای بزرگی است. اولا شما با داشتن تابع تولید یک کارخانه و اطلاعات کافی در مورد قیمت نهادهها و تولیدات کارخانه و …، و همچنین اطلاع در مورد جایگزینهای موجود برای امر تولید، با ابزارهایی که پایهایترین تکنیکهای علم اقتصاد هم در اختیارتان میگذارد، میتوانید در مورد میزان تولید در شرایط رکود اظهارنظر نمایید. اما نباید انتظار داشت که پیشنهادی داده شود که همهچیز بهحالت اول برگردد و مجددا سودآوری ایجاد شود، بلکه حالت بهینه در کوتاهمدت ممکن است همراه با زیانآوری هم باشد. مثل این است که بگویی اگر در لولهای کاویتاسیون رخ داد مهندسان نمیتوانند آن را عینا به شرایط قبلی برگردانند.
۲)اینکه اقتصاددانان نمیدانند برخی قیمتها در شرایط خاص چرا تغییر میکنند چیزی از اعتبار آنها کم نمیکند. کمااینکه مهندسان میتوانند جریان توسعهیافتهی یک سیال را توضیح دهند؛ ولی در فرمولبندی جریان آشفته مشکل دارند. بسیاری از رگرسیونهای موجود در ادبیات اقتصاد میتوانند بیش از ۹۰ درصد تغییرات قیت را توضیح دهند و البته آن کمتر از ۱۰ درصد نمیتواند زیرآب علمی را بزند. بعد هم اینکه پیشپاافتادهترین تئوریهای اقتصادی هم حرف برای گفتن در قبال تغییرقیمتها، زیاد دارند. منتها شما نباید نگاه حداکثری به علم اقتصاد داشته باشید. آری با کنار گذاشتن اصل عدم قطعیت هایزنبرگر شما میتوانید مسیر حرکت یک پرتابه را تحت شرایط مشخصی دقیقا و بهطورکامل تحلیل کنید، ولی در اقتصاد مطمئنا چون پیشبینی رفتار دقیق مردم ممکن نیست، تنها میتوان در یک سطح اطمینان مشخصی در مورد رفتار آتی (مثلا) قیمتها اظهارنظر نمود. اینکه اقتصاددانان نمودار عرضه و تقاضا را فلان طور میشناسند که تنها مبتنی بر نمودار است، ادعایی است غیرقابل اثبات. شما از رفتار دونفر همکار اقتصادخوانده نمیتوانید در مورد کل جامعهی اقتصادخوانده یک حکم استقرایی اینچنینی استخراج کنید.
بهزودی سعی میکنم در جواب شمارههای ۳ تا ۷ هم بنویسم.
چند نقطه ضعف اقتصادی ها بالاخص در اقتصاد خرد:
1- غالباً اطلاعات فنی آنها بسیار ضعیف است ولی برای همه چیز تعیین تکلیف میکنند. همه مشکلات را از ضعف مدیریت میدانند ولی نمی گویند که برای بهبود شرایط یک کارخانه در رکودی این چنینی چه راه حل مشخص و واضحی دارند. جایگاه واقعی یک مدییت و توانمندیهای آن را در کشوری همچون ایران که شرایط بسیار پیچیده است درست تدوین و درک نمی کنند.
2- واقعاً نمی دانند که چرا برخی قیمتها افزایش و یا کاهش می یابد. جایگاه واقعی یک مدیریت را در هزینه تولید بالاخص در ایران درک نمیکنند.
نمودار عرضه و تقاضا را تنها با نمودار میشناسند و واقعاً آن را درک نمی کنند. قیمت تمام شده یک کالا را در هر زمان معیین نمی توانند تعیین کنند. هر روز نمیتوانند تغییرات نمودار عرضه و تقاضا را رسم کنند.
3- سیالیت بازار با فرمولهای برآیند شده از چندین نمودار در کوتاه مدت قابل تطبیق نیست اما به سادگی میگویند فلان قیمت حباب است.
4- بزرگترین رکود را در جهان با تمام سواد و دانش خود نتوانستند پیش بینی کنند! چرا ؟
5- قدرت پول را در تشکیل و انفجار حبابها تعریف نکرده اند.
6- واقعیتهای بازار را در نوسانهای مواد اولیه و انرژی نادیده گرفته و بالاخص نمی توانند درک کنند که چرا در کوتاه مدت چنین میشود.
تاکنون چند تحلیل اقتصادی در بررسی قیمت تمام شده فلزات یا یک فلز خاص با نوسان قیمت نفت تدوین و منتشر شده که نگارنده یک اقتصاددان باشد؟
7- مسایل اقتصاد خرد را با دیدی اقتصاد کلان بررسی و نقد میکنند.
خیلی بد و بیراه گفتم نه ؟ بی خیال همه اش خالی بندی بود. اقتصاددانها مغز متفکر یک جامعه در حال توسعه هستند و بهترین و مهمترین افراد جامعه و بهترین کسانیکه میتوانند بگویند چه زمانی چه بخرید و چه کارخانه ای تأسیس کنید و چگونه مدیریت کنید و از چه مواد اولیه و از کجای دنیا استفاده کنید و بازار مصرفتان کجای دنیاست و ….
بابا پس خیلی پولدار هستند نه……..
نهایتاً هم نمی گویند غم نان اگر بگذارد……
۱- ضعف اطلاعات فنی برای آنها اشکال نیست! همه مشکلات را هم از ضعف مدیریت نمیدانند! اتفاقا این را بهانه میدانند و اشکال اصلی را در توجه نکردن به سازوکارهای اقتصادی و قوانین علم اقتصاد (مثل نحوه شکلگیری قیمتها) میدانند.
وظیفه یک اقتصاددان بهبود شرایط یک کارخانه رکود زده هم نیست! آن کار یک مدیر است یا کسی که مالیه (finance) خوانده. اقتصاددان باید بتواند رکود کلی یا بخشی اقتصاد را توضیح بدهد.
۲- چرا نمیدانند؟ خیلی هم خوب میدانند. ر.ک. پاسخ احمد.
۳- مثل کی؟ اگر به راحتی میگفتند حباب است که جلوی حباب مسکن آمریکا را گرفته بودند!!
۴- این اشکال وارد است. اگر چه تعدادی از اقتصاددانها هشدار داده بودند نسبت به این مسئله.
۵- قدرت پول؟؟؟
۶- واقعیتهای بازار؟؟؟
۷- کجا آخه؟
۸- اصلا مخاطب شما کدوم اقتصاددانها هستند؟ اقتصاددانهای جهانی یا وطنی؟ اگر چه اقتصاددانهای باسواد وطنی به نظر من انگشتشمارند.
با این هم مشکل دارم که اقتصاددانهای باید بگویند که چه بخرید و چه تاسیس کنید و … اینها اصلا کار اقتصاددان نیست! به خاطر همین هم هست که پولدار نیستند و همیشه غم نان دارند!
فارغ التحصيل!!!
راستش من این متن رو یکم قبلترها نوشتم و یادم نیست چی تو سرم بوده که تو پاراگراف سوم نوشتم فارغالتحصیل ولی تو اون پاراگراف آخری نوشتم فارقالتحصیل. ولی بههر حال در صدد برخواهم آمد که یک توجیهی دست و پا کنم:
رهگذر عزیز اون فارقالتحصیل برمیگردد به اساتید ایرانی، و هدف در آنجا تاکید بر تفاوت (فرقان) در تحصیل نسبت به دیگران است و کلا هدف گیر دادن به این اقتصادخوندههای ایرانی است. ولی بههرحال بهاحترام شما اصلاحش میکنم، که سوءتفاهم نشه.